قاصد1393

افشاگری و تحلیل و تبیین عملکرد گروهک تروریستی مجاهدین خلق

قاصد1393

افشاگری و تحلیل و تبیین عملکرد گروهک تروریستی مجاهدین خلق

این وبلاگ برآن است چهره واقعی این جریان تروریستی را درسرسپاری به قطب های استعماری جهان ، بطور شفاف به تصویر بکشد ... (مصطفی آزاد)

دوستان و مراجعین محترم وبلاگ ، قابل ذکر هست این وبلاگ درادامه وبلاگ ghased1393.mihanblog.com و به جهت تعطیلی سایت میهن بلاگ ایجاد گردید .

پیوندها
  • ۱
  • ۰

سازمان تروریستی مجاهدین خلق

 

1 ‍ـ 6) زنان قربانی اهداف تروریستی

من

سازمان مجاهدین خلق از 14 ارگان نظامی و 17 سازمان سیاسی تشکیل شده که مسئولیت هر17 سازمان سیاسی به عهده بانوان می­باشد (ر.ک. راستگو، 1382: ج2، صص226 ‍ـ 223).

 

البته شمار کل این ارتش که قصد آزادی ایران را دارند، از 2000 نفر تجاوز نمی­کند! (همان، ص434).

 

این فرقه  در عملیات نظامی موسوم به فروغ جاویدان از زنانی که آموزش نظامی بر علیه ایران از مرز عراق لازم را ندیده بودند، مستقیما در عملیات نظامی بر علیه ایران از مرز عراق در قالب یک تیپ زرهی استفاده کرد. یکی از زنانی که در این عملیات شرکت داشت به نام <ایران پرورش> مشاهدات خود را در آبان 1381 در مطلـبی با عنـوان <عکس واره­ای از فـروغ جاویدان مجاهدین خلق> این­گونه مینویسد: <گروه را حدود 3 ‍ـ 2 ساعت برای تمرین تیراندازی بردند. بی­اغراق زمانی که برای تمرین تیراندازی به هر کس می­رسید بیش از 15 ‍ـ 10 دقیقه نبود و آن هم طبعاً فقط صرف تمرین تیراندازی می­شد....یکی از زنان مجاهد که ایستاده بمباران را تماشا می­کرد، ترکش بمب نیمی از مغز او را متلاشی کرد، زیرا او نمیدانسته که باید هنگام بمباران بر زمین بخوابد و سر خود را میان دست­ها مخفی کند> (همان، صص 408 ‍ـ 406).

 

در ابتدای امر این مسأله نوعی بها دادن به زنان در فرقه رجوی تلقی می­شود، اما با توجه به ماهیت سری و تروریستی این فرقه و نظر به اینکه حتی شاخه سیاسی این فرقه هم در واقع به فعالیت­های سخت نظامی و لجستیکی مشغول است و با توجه به مطالب پیشین مبنی بر آماده­سازی اعضای سازمان برای تقدیم همسران خود به رهبری فرقه؛ می­توان پی برد به میزان ظلمی که به زنان در این فرقه تحمیل می­شود.

 

<ابراهیم خدابنده> یکی دیگر از اعضای جـداشده از این فرقه در این مورد اظهار می­دارد: <یکی از دلایل اعطای مسئولیت بیشتر به زنان در این سازمان عدم ایجاد خطر برای تنها رهبر مرد این گروه می­باشد، یک زن در این سازمان حتی اگر مسئولیتی همطراز مریم رجوی داشته باشد، نیز به عنوان رقیبی برای رهبر تلقی نمیشود، چرا که زنان در مقایسه با مردان روحیه استقلال طلبی کمتر و حس مسئولیت پذیری بیشتری دارند. در ساختار سازمانی این سازمان یک مرد برای رهبری بر تمامی معاونین که همگی زن هستند، در نظر گرفته شده تا هیچ کدام از زنان خود را هم رده این رهبر به حساب نیاورند> (خبر گزاری فارس 12/12/85).

 

<هادی شمس حائری> در این باره می­نویسد: <یکی از شگردهای دیگر رجوی این بود که بدبینی و دشمنی شدیدی در ذهن زنان نسبت به مردان بوجود آورد. دایماً در سازمـان تبلـیغ می­کـردند که مردها به زنان طمع دارند. آنها را برای غـریزه جنـسی می­خواهند. مردها به چشم عروسک و کالا به زن نگاه می­کنند. مردها خودخواه هستند و زنان را استثمار می­کنند و دید جنسی دارند. مرد عنصر نرینه وحشی است و باید در این انقلاب این تضاد حل شود. این تبلیغات در فضای خانوادگی تاثیر سوء به جای گذاشته بود و زن نسبت به شوهرش بدبین شده و فضای خانواده پر از سوء ظن گردیده بود. رجوی خود را ناجی و آزاد­کننده زنان معرفی می­کرد و بقیه مردان را دشمن زنان معرفی مـی­نمود. به همین جهت زنان بیشتر از مردان در تشکیلات حل می­شدند و مورد سوء استـفاده قرار می­گرفتند؛ لذا مسئولیت­های بالاتری به آنها داده می­شد. زنان بیشتر از مردان باور داشتند که رجوی یک فرد بی­مانند و افسانه­ای است> (شمس حائری، 1375: ج2، ص102). . . . .

 

1 ‍ـ 1 ‍ـ 6) هزینه جداشدن زنان از فرقه تروریستی مجاهدین 

 

انجمن نجات که مسئولیت آزادی و رهاسازی اعضای اغفال شده در پیوستن به سازمان مجاهدین خلق را بر عهده دارد، با دعوت چهار تن از جداشدگان از سازمان مجاهدین خلق و بیان خاطرات آنها اقدام به برگزاری همایشی در اصفهان با عنوان <بررسی نقش زن و جایگاه او در فرقه رجوی> کرد. <ابراهیم خدابنده>، <حورا شالچی>، <مرضیه قرصی> و <فریده صدری> به بیان خاطرات و دیدههای خود از قرارگاه اشرف که نیروهای سازمـــان مجاهدین خلق را ساماندهی میکردند، پرداختند. <مرضیه قرصی> می­گوید: <پس از اینکه زنان درصدد بر­آمدند که از این گروه اعلام جدایی کنند، این شبهه را برای آنان ایجاد کردنـــد که با اعزام آنان به <ابوغریب> به منظور از بین رفتن و کهنه شدن اطلاعات آنان را به قتل می­رسانند و چیزی از آنان باقی نمی­گذارند. رهبران سازمان مجاهدین خلق به منظور از بین بردن هرگونه عاطفه در میان اعضای زن این سازمان، ابتدا اقدام به تضعیف بنیان خانواده می­کنند. طلاق­های اجباری، جدا کردن مادر از فرزند، جدا کردن زن از همسر و حتی جـدا کردن خواهران از یکدیگر از جمله فعالیت­هایی است که رهبران سازمان مجاهدین خلق به منظور از بین بردن عواطف اعضای زن این سازمان انجام دادند> (خبرگزاری فارس 12/12/85).

 

<حورا شالچی> درباره رفتار خشونت بار بر ضد زنان می­گوید: <سرکردگان سازمان مجاهدین خلق برای جلوگیری از ریزش نیرو با نمایش فیلم مثله شدن اعضای نادم از ما زهر چشم می‌گرفتند> (همان).

 

<آلن شوالریاس> درباره نقض حقوق بشر توسط این فرقه، می­گوید: <حتی بدون آنکه از تروریسم صحبت کنیم، برخی از آنها جنایاتی، حتی علیه همکاران خودشان مرتکب شده­اند. آنها مردان و زنان را بر خلاف میلشان در سازمـــان نگه داشـته­اند، آنها را کتک زده­اند، شکنجه کرده­اند و حتی گاهی به قتل رسانده­اند. آنها کودکان را از والدینشان جدا کرده­اند، خانـواده­ها را از هم پاشیده­اند و از سلاح­های بسیار خشن استفاده کرده­اند> (شوالریاس، 2001م: ص27).

 

2 ‍ـ 1 ‍ـ 6) خودسوزی تشکیلاتی در پی دستگیری مریم رجوی

 

در حمله پلیس فرانسه به مقر منافقین در <اوور سوردواز> که مریم رجوی و حدود 200 تن از اعضای سازمان دستگیر شدند، سه تن از اعضای سازمان در تاریخ جمعه 18 ژوئیه 2003 در خیابان نلاتون پاریس در اعتراض به این دستگیری اقدام به خودسوزی کردند که دو نفر از آنان جان باختند. همان روز مردی در <برن> و فردا و پس فردای آن روز چهار نفر در <لندن>؛ دو نفر دیگر در <رم> و یکی در <اتاوا> خودسوزی کردند. در نهایت در 30 ژوئیه مریم رجوی آزاد شد که در این آزادی قطعا همدستی برخی از اعضای دست چپی فرانسه از جمله شهردار سوسیالیست <اوور> به نام <ژان پیر بکه> و نیز همسر سوسیالیست رئیس جمهور فرانسه بی­تأثیر نبوده است (همان، صص6 ‍ـ 5) در جریان این خودسوزی در فرانسه دو زن (به نام ندا حسنی [صدیقه مهاجری] و مرضیه [معصومه] باباخانی) جان باخته و یک مرد خودسوزی کرد (به نام محمد وکیلی فرد) که منجر به فوت نشد؛ جان سالم به در برد؛ مریم رجوی همیشه به این قربانیان افتخار می­کرد (همان؛ ص5).

 

در جریان این دستگیری از ده مورد خودسوزی توسط منافقین در اروپا، سه مورد آن به مرگ منجر شد، وزیر کشور فرانسه فرقه منافقین را وحشی ترین گروه تروریستی جهان خواند! (خوشحال، 1383: ص 11).

 

<سبحانی> معتقد است: <با توجه به عکس­العمل بسیار منفی افکار عمومی و مردم اروپا نسبت به خودسوزی­ها، سازمان مجاهدین و رهبر این فرقه ادعا کرد که این یک حرکت تشکیلاتی نبوده، بلکه یک حرکت خودجوش بوده است که اعضای فرقه بطور خود بخودی اقدام به آن کرده­اند. در صورتی که هر کس با این فرقه آشنایی حداقلی نیز داشته باشد، متوجه می­شود که هیچ کدام از اعضای سازمان بدون اجازه این فرقه آب هم نمی­توانند بخورند. فرقه­ای که اعضای فرقه را سیستماتیک ملزم می­کرد تناقضات جنسی و حتی خواب­هایی را که در شب دیده­اند را بنویسند و روزانه غسل هفتگی و نشست عملیات جاری (نشست بیان تناقضات جنسی روزانه) انجام دهند و برنامه کار اجرایی روزانه هر یک از اعضاء باید از قبل توسط تشکیلات چک و ok بشود؛ چگونه می­تواند به صورت خودجوش عمل خشونت آمیز آتش زدن خود را بدون دستور این فرقه انجام بدهد>؟ (همان، ص49).

 

ایشان درباره تشـویق و تـحریک قبلی مـریم رجـوی به خـودسـوزی می­نویسد: <مریم رجوی نیز خود بعد از دستگیری <عبدالله اوجالان> رهبر PKK در نشست عمومی در عراق خطاب به اعضای سازمان گفته بود: <شما بیغیرت هستید، اگر روزی این اتفاق برای مسعود بیفتد و خود را تک تک نسوزانید> (همان، ص48).

 

2 ‍ـ 6)فرقه رجوی ، خانواده و ازدواج

 

<شمس حائری> درباره پیوند سست زناشویی، ازدواج و طلاق­های تشکیلاتی در این فرقه می­نویسد: <در اوایل به اصطلاح انقلاب ایدئولوژیک در سال 1364 به همه اطمینان خاطر داده شد که این طلاق و ازدواج فقط یک بار در عمر سازمان اتفاق افتاد و آن هم مختص به رهبری است و کسی حق ندارد از آن تقلید کند. اما بعدها با پایین و بالارفتن رده هریک از زنان یا شوهران، به خاطر اختلاف سطح مسئولیت آنها، باید زن از شوهر خود جدا می­شد و به مـردی تعلق مـی­گرفت که هـمسطح رده و مسئولیت وی باشد. یکی از سرکرده­های سازمان سه بار زن عوض کرد> (شمس حائری، 1373: ص49).

 

<نادره افشاری> که در سال 1374 از این سازمان جدا شد در پاسخ به این پرسش که آیا کینه و دشمنی رهبران سازمان نسبت به کودکان، یک امر شخصی و روانی بود یا سازمان در داغان­سازی و دوباره­سازی شخصیت کودکان، به دنبال منافع سرشار نظامی، اقتصادی و… بود، می­نویسد: <رهبران سازمان برای انسان ارزش قائل نیستند. انسان نزد آنان حالت دستمال یکبار مصرف را دارد که بعد از استفاده دور انداختنی است. غیر از کودکان، آنان در مورد مادران نیز همین رفتار را کردند. زمانی که به آن زنان نیاز داشتند از آنان نیروگیری کردند، سپس وقتی که نیروها پیر و فرتوت شدند، آنان را دور انداختـند. البته ریشه روانی قضیه را هم نمـی­توان از نظر دور داشت. بی­ارزش دانستن جان انسان­ها، معضل روانی به وجود می­آورد... در این میان سازمان سعی می­کرد تا رابطه عاطفی مادر و کودک را خراب کند. مسعود رجوی، ایدئولوژیک سازمان، برای انسان ارزشی قائل نیست. او در زندان شاه نیز برای جان هم رزمانش ارزش قائل نبود و با لو دادن رفقای سازمانی­اش، سعی در نجات جان خود داشت. در دستگاه رجوی، انسان هیچ حق و حقوقی ندارد، الا یک حق و آن این که فدایی به قدرت رساندن مسعود رجوی باشد> (خوشحال،1383: ص22).

 

<سبحانی>درباره نگاه ابزاری این فرقه به خانواده می­نویسد: <اساساً دیدگاه سازمان مجاهدین خلق به <خانواده> به عنوان اصلی­ترین و مهمترین واحد جامعه، یک دیدگاه فرقه­گرایانه و عقب­مانده می­باشد و نگاه رهبری سازمان مجاهدین خلق نسبت به <خانواده> تابعی بود از یک متغیر، آن متغیر نیز چیزی جز منافع شخصی و تشکیلاتی رهبری فرقه نبود. یعنی هر جا لازم بود <خانواده> امری مقدس و انقلابی می­شد و هر جا منافع سازمان ایجاب می­کرد، خانواده، عشق و عاطفه می­توانست تضاد تاریخ و مبارزه تلقی شود. چنانچه مسعود رجوی تنها بعد ازسپری شدن هفت ماه از کشته شدن اشرف ربیعی (همسر اول وی) با فیروزه بنی صدر در 20 مهر ماه 1362 ازدواج کرد. سازمان مجاهدین خلق در توجیه علت ازدواج فوری مسعود رجوی بعد از کشته شدن همسر اولش مقوله <ازدواج> را برگرفته از سنت تاریخی پیامبر اسلام دانست (http://www.iran ‍ـ ghalam.de/2Haupt/668.HTM,2007).

 

1 ‍ـ 2 ‍ـ 6) ازدواج­های اجباری

 

<شمس حائری> درباره استفاده ابزاری از زنان می­نویسد: <زنان وسیله باج­دهی به مردان شده بودند. بسیار اتفاق می­افتاد که دختران جوان را به مردان مسن می­دادند. به عنوان نمونه ازدواج، دختر شانزده ساله­ای با مهدی ابریشمچی چهل ساله بود. این دختر، خواهر موسی خیابانی بود که برای قدردانی از خدمات ابریشمچی که به نفع رجوی از همسر خود گذشته بود، به عقد او در آوردند> (شمس حائری، 1375: ج2، ص115).

 

در سایت انجمن نجات آمده: <در ازدواج­های درون تشکیلاتی زن یا دختر هیچگونه حق انتخابی در رابطه با همسر یعنی کسی که به عنوان شریک سالیان زندگی خود انـتخاب می­کرد را نداشت و باید زن به مردی که سازمان انتخاب کرده بود، شوهر مـی­کرد و دراین باره حق هیچ­گونه انتخابی نداشت، مثلاً یک دختر زیر 20 سال را به یک مرد 40 ‍ـ 35 ساله می­دادند> (http://nejatngo.org/fa/blogv.aspx?id=113).

 

<شمس حائری> می­نویسد: <ازدواج بر اساس عشق و علاقه ممنوع بود و میبایست بر اساس مـصلحت سازمان صـورت گیرد. اگر زن و مـردی با یکدیگر قرار ازدواج می­گذاشتند، به محض اطلاع، محل کار آن دو را تغییر می­دادند تا نتوانند با یکدیگر انس بگیرند و بعد در زمان جدایی سعی می­کردند که دختر را هر چه سریع­تر به مرد دیگری شوهر بدهند. یکی از شیوه­های کار این بود که به دختر می­گفتند: نامزدت، تو را دوست ندارد و به ما اطلاع داده که از ازدواج با تو منصرف شده است. بدین­ترتیب دختر را قانع می­کردند تا با شخص دیگری که سازمان انتخاب کرده بود ازدواج نماید> (شمس حائری، 1375: ج2، ص 109).

 

2 ‍ـ 2 ‍ـ 6) نفرت انگیزی برای وابستگی زنان به سازمان

 

<فریده صدری> در همایش اصفهان درباره ایجاد تنفر و مبارزه با عواطف زنان به عنوان یک استراتژی سازمانی می­گوید: <در اواخر دوران 14 ساله فعالیت در سازمـان مجاهدین خلق به عنوان ناظر بر نوشته­های اعضای سازمان فعالیت می­کردم؛ هیچ­گاه اجازه اینکه نامه­های این اعضا به خانواده­های آنها برسد، از سوی رهبران این گروه صادر نشد> (خبر گزاری فارس 12/12/85).

 

وی درباره انقلاب ایدئولوژیک تصریح کرد: <با شوراندن زنان علیه شوهران خود باعث ایجاد تنفر در میان آنها می­شدند و با این عمل در ابتدا از وابستگی همـسران نسبت به هم کاسته و به تدریج بر وابستگی آنها به رهبران سازمان میافزودند> (خبر گزاری فارس:12/12/85). همچنین صدری درباره رفتارها و تفکرات ضدبشری منافقین در همایش اصفهان می­گوید: <از او خواسته شد که شیر حاوی سیانور به بچه یک ساله­اش بدهد و همچنین مجبور گردید تا به صورت شوهرش سیلی بزند>( http://nejatngo.org/fa/catv.aspx?id =117 ) .

 

<مرضیه قرصی> در این­باره می­گوید: <او تهدید گردید در صورتی که خود را تسلیم خواسته­های سازمان نکند به زندان ابوغریب خواهد رفت. <شالچی> شهادت داد که سـازمان اعتـقاد دارد که خانواده لانه فساد است و پیروان خود را مجبور می­کرد که به همین صورت فکر کنند> (همان).

 

<نادره افشاری> از اعضای بریده از سازمان می­گوید: <خودخواهی خودمان به عنوان عناصر مجاهد و مبارز، این مسئله را دائماً دامن می­زد. به ما احساس به خصوصی می­داد، مبنی بر این که ما افراد ویژه، فوق­العاده و قهرمانی هستیم. این احساس را در ابتدای ورود به سازمان، به ما تحمیل می­کردند. تا روابط عاطفی­مان را زیر پوشش خودخواهی­مان و با ارضاء خودخواهی­مان، سرکوب کنند. این قدم اول بود. وارد تشکیلات که شدیم باز هم مرحله­ی سرکوب­های دیگر به طور موازی و ارضا خودخواهی­های دیگر، عمل می­کرد. به طور مثال، وقتی در این دستگاه زن و شوهری با هم بودند، اگر اتفاقاً یکی از آنان رده­ی تشکیلاتی­اش از دیگری بالاتر بود، سازمان سعی می­کرد از این تفاوت برای سرکوب دیگری و جدا کردن زوجین استفاده کند. نمونه­های زیادی داشتیم که به خاطر همین تغییر مدار تشکیلاتی مرتباً تجدید فراش می­شدند. نمونه بارزش زنی به نام <عاصفه> بود که در سال 13?7، در قرارگاه اشرف فرمانده لشکر بود. تا آنوقت چهار بار ازدواج تشکیلاتی کرده بود؛ یعنی مردها به لحاظ تشکیلاتی از او عقب مانده بودند. لذا منجر به جدا شدن <عاصفه> از آن مردان می­شد و سپس سازمان ناچار می­شد، <عاصفه> را به مردان دیگر بدهد. مسعود رجوی در همین رابطه، در یک نشست تشکیلاتی از خواهر <عاصفه>، به عنوان سرهنگ <عاصفه> یاد کرد. این همان ارضا خودخواهی و جاه طلبی­های <عاصفه> در برابر چهار مورد پیاپی و به هم ریختن خانواده­اش تا سال 13?7 بود. از آن پس دیگر من از سرنوشت این خواهر مجاهد اطلاعی در دست ندارم و جایی هم اسمش را نشنیدم> (خوشحال، 1383: ص20).

 

اساساً سازمان تروریستی مجاهدین  حتی در تعارض میان حقوق کودکان خود و منافع و دستورهای تشـکیلاتی و فـرقه­ای سـازمان، حقوق کودکان را پایمال می­کردند و از این اصل مـی­توان به میزان پایبندی آنان نسبت به حقوق دیگران پی برد! خاطره­ای از <ابراهیم خدابنده> که در زندان اوین با دختر خود <هما خدابنده> ملاقاتی داشته است، بسیار تلخ ولی شنیدنی است. <هما خدابنده> که اکنون در <نیوکاسل> انگلستان زندگی میکند پس از شنیدن خبر دستگیری پدرش در ایران موفق می­شود تا از طریق سفارت انگلستان به ایران سفر نموده و با پدرش ملاقاتی داشته باشد. وی می­گوید: <او با وحشتی درونی به خاطر می­آورد که یک روز زمانی که من هنوز سیزده سالم بیش نبود، وی مادرم را راضی کرد تا من را برای تظاهرات به بروکسل بیاورد. مادر من در هتل ماند و من با پدرم به وسط شهر رفتیم، در این حال دستور دریافت کرد که همان لحظه باید به پاریس برود. پدر من می­گفت که در آن زمان بر سر دوراهی مانده بودم که حتی در نقطه­ای به فکرش خطور کرده بود که من را هم بدون اطلاع با خودش به پاریس ببرد؛ ولی بالاخره تصمیم می­گیرد تا من را تنها در خیابان­های غریبه شهر بروکسـل رها کند، چـرا که می­بایسـت به دسـتور داده شده از طرف سازمان عمل می­کرد... من معتقدم که نزدیکی در بین اعضای یک خانواده و علاقههای خانوادگی، قویتر از هر چیز دیگری است و برای من اعتقادی که به اسلام دارم، همیشه راهنمایم بوده و همین هم باعث شد که بتوانم پدرم را با وجود همه مشقاتی که برای من و مادرم ایجاد نموده، ببخشم. آن چه که در سفر به ایران واقعاً برایم روشن شد این بود که پدرم هیچ کدام از این کارها را با آزادی واقعی انجام نداده بود. وی تحت­تأثیر روش­های کنترل فکری فرقه­ای قرار گرفته بود که سخت بر او چیره شده بودند، بنابراین پدرم نیز به راستی قربانی سازمان شده بود> (همان، ص 78).

 

3 ‍ـ 6) فرقه تروریستی رجوی و طلاق ایدئولوژیک

 

1 ‍ـ 3 ‍ـ 6) پنهان­سازی طلاق ایدئولوژیک

 

این فرقه در درون تشکیلات خود به طور جدی و گسترده در 26 مهر ماه سال 1368 طلاق­های ایدئولوژیک را به صورت اجباری مقرر کرد و همه اعضا متعهد شدند، که برای همیشه حق ازدواج را از خود سلب کنند و نقض این تعهد هزینه سنگینی در پی داشت. <محمد حسین سبحانی> در این باره می­گوید: <چندی بعد نه تنها پیوند زناشویی حرام می­شود، بلکه این بار طلاق <امری ضروری ومقدس در متن مبارزه انقلابی و ایدئولوژیکی از طرف پیامبر و ائمه محسوب می­شود> که کودکان بی­گناه نیز باید قربانی این سیاست شوند. بنابراین رهبری فرقه بحث <طلاقهای ایدئولوژیک> را در 26 مهرماه 1368 برای اعضای مجاهدین، آغاز کرد. مسعود رجوی در مورد درجه اهمیت بحث­های صورت گرفته در مورد <انقلاب ایدئولوژیک> تأکیدهای ویژه­ای دارد که با عبارت <بود و نبود> سازمان مجاهدین، در نشست­های شورای مرکزی سازمان از آن یاد کرده است. اینکه چرا <انقلاب ایدئولوژیک>وی و مریم عضدانلو از ازدواج آغاز شد، اما <انقلاب ایدئـولوژیک> اعـضا مـجاهدین باید از <طلاق ایدئولوژیـک> آغاز می­شد، از پرسش­ها و رازهای پنهانی است که هیچ­گاه رهبر مجاهدین به آن پاسخ نداده است>( http://www.iran ‍ـ ghalam.de/2Haupt/668.HTM,2007) .

 

<مرضیه قرصی> یکی از قربانیان فرقه منافقین به دلیل مشکلات مالی شوهرش در ایران، به امید گرفتن پناهندگی در یک کشور اروپایی، به همراه شوهر و پسر 2 ساله­اش، اسیر دلال­های منافقین در یکی از نقاط مرزی کشور گردیده و با فریب، به کمپ اشرف منتقل می­شوند، بالاخره پس از سال­ها که شوهرش را در یک عملیات تروریستی منافقین از دسـت داد، برای رسیدن به فرزندش در ایران، به ایران باز می­گردد، وی در خاطرات خـود در مـورد اجبار سازمان به طلاق از هـمسرش میگوید: <در آن شب به خصوص، پروین دست بردار نبود و می­خواست هر طوری شده مرا مجاب کند که برگه طلاق­نامه را امضاء کنم و برای همیشه از همسرم جدا شده و او را از یاد ببرم. خیلی در برابر پروین مقاومت کردم، اما مشخص بود که او برای خرد و تحقیر کردن من حاضر بود هر کاری بکند و تمایلات و احساس درونی من برای او ابدا مهم نبود و به قولی حس مرا درک نمی­کرد. چون پروین نه یک زن که فردی تشکیلاتی و مطـیع سرسخت سازمان بود و ایـنگونه تربـیت شـده بود و شـاید خودش نمی­دانست که چگونه احساست مادرانه و زنانه او را پایمال کرده­اند و فردیت او را از بین برده­اند. فشار روانی و ذهنی بر من از سوی پروین تا ساعت دو و نیم شب ادامه داشت و من همچنان از پذیرفتن خواسته او مبنی بر امضاء برگه طلاق­نامه خودداری می­کردم، اما به یک­باره در حالتی از ناامیدی و خستگی روحی و روانی مفرط از پا در آمدم و برای فرار از این همه فشار روحی و روانی به پروین گفـتم برگه را امـضاء می­کنم. بله، متأسفانه در نهایت، من طلاق­نامه را امضاء کردم اما با همه این فشارها حین امضاء طلاق­نامه به خودم قول دادم که هیچ­وقت شوهرم را از ذهن و دلم خارج نکنم. تمامی امضاهایی که در این رابطه از من گرفتند اجباری و فرمایشی بـود زیـرا در آن لحظات سخت، تلخ و غم­انگیز، بسیار پریشان خاطر و افسرده بودم، وضع روحی مناسبی نداشتم و صرفاً برای اینکه فرهمند را از خودم جدا کنم و از شر او خلاص شوم، طلاق­نامه را امضاء کردم> (http://nejatngo.org/fa/catv.aspx?id=86).

 

جالب توجه اینکه منافقین به شدت از انعکاس منفی این خبر در داخل تشکیلات، خودداری می­نمودند. <محمدحسین سبحانی> می­گوید: <البته لازم به یادآوری است که رهبری سازمان مجاهدین تاکنون از درج و انعکاس هرگونه خبری در خصوص <طلاق­های ایدئولوژیک> در فرقه خودداری کرده است، این موضوع بعد از سرنگونی رژیم صدام حسین دیکتاتور سابق عراق و حضور بخش عمده­ای از سازمان مجاهدین خلق در اروپا و غرب با تاکید بیشتری دنبال می­شود، زیرا مهمترین و کلیدی­ترین نشانه <فرقه بودن> سازمان مجاهدین خلق نزد افکار عمومی و رسانه­ها و سیاستمداران در غرب <ازدواج ایدئولوژیک> مسعود رجوی و مریم عضدانلو و متعاقب آن <طلاقهای اجباری و ایدئولوژیک> سایر اعضای سازمان می­باشد که در نتیجه آن کودکان خاکستری متولد شدند> http://www.iran ‍ـ ghalam.de/2Haupt/668.HTM,2007)).

 

<شمس حائری> درباره طلاق ایدئولوژیک می­نویسد: <بعضی­ها ریزترین مـسایل خانوادگی و جنـسی خود را توضیح می­دادند و هیچ حـرمتی را نگه نمیداشتند. در تأیید حرف­های رجوی یکی از فرماندهان گفت: من وقتی به خانه می­رفتم فکر می­کردم که به بتکده می­روم و خانه، کعبه من بود. رجوی هم استفاده می­کرد و میگفت: دیدید که تمام فکر و ذکر شما خانه رفتن و همبستری با همسرانتان است، حالا فهمیدید که چـطوری انـرژی­های شما هرز می­رفت. من از دل همه شما خبر دارم، بقیه هم فکر می­کردند اگر به آنـچه که در ذهن­هایشان می­گذرد، اعتراف نکنند، برایشان خیلی بد می­شود؛ زیرا رجوی از همه چیز خبر دارد. رجوی برای آنکه ذهن همه را متوجه موضوع مهمی بکند، با ادا و اطوار مخصوص رهبری و گویا که از همه چیز با خبر است به یکی از زنان رو کرد و گفت: پس دمت کو؟ آن زن جواب داد: همسرم به موهای بلند من خیلی علاقه داشت. آنها را بریدم و برای مریم فرستادم. در مورد دیگر، زنی موهای خود را از ته کنده بود تا محبت خود را از دل شوهرش بیرون کند تا او بتواند انقلاب کند. به زنان و مردان گفته بودند: شما باید با کینه و نفرت از یکدیگر جدا شوید و باید عمیقاً بفهمید که همسران شما سد راه شما هستند و بین شما و رهبری پرده زخیمی کشیده و نمیگذارند شما مستقیما به رهبری وصل شوید> (شمس حائری، 1375: ج2، ص104).

 

بنابراین معلوم می­شود که چرا سازمان منافقین به نیروهای خود در اروپا دستور داده بود، برای حفظ ظاهر، حلقه به دست کنند، زیرا سؤالات راجع به طلاق بسیار زیاد است و در بین مردم دافعه ایجاد می­کند. سازمان می­خواهد این قضیه صرفا داخلی باقی بماند و مردم از آن با خبر نشـوند و هر کس راجـع به طلاق سوال می­کند، منکر آن می­شوند (ر.ک. همان، ص106).

 

2 ‍ـ 3 ‍ـ 6) ماهیت و فلسفه طلاق­های ایدئولوژیکی

 

<هادی شمس حائری> درباره ماهیت طلاق­های ایدئولوژیکی که توسط رجوی در نشست­های طلاق در این فرقه مطرح شد، می­نویسد: <این طلاق­ها دیگر رسماً و با اعتراف خود رجوی مسأله­ای صددرصد ایدئولوژیک بودند، نه رنگ و بوی سیاسی داشتند و نه تبلیغات بیرونی بودند. به این دلیل، سیاسی نبودند که از افشا و علنی شدن آن رجوی به شدت وحشت داشت و گفته بود هرکس اسرار این نشست­ها را به بیرون بدهد، سریعاً به سزای اعمالش خواهد رسید> (شمس حائری، 1373: ص50 ).

 

وی درباره ایجاد تنفر میان همسران توسط رجوی در نشست طلاق­های ایدئولوژیکی منافقین در پادگان اشرف می­نویسد: <در این نشست­ها زن و شوهر را مجبور می­کردند که در مقابل یکدیگر بایستند و به روی هم <تف> کنند. رجوی وقتی وارد جلسه طلاق می­شود یک چوب در دست می­گیرد و کسانی که حلقههای خود را نداده بودند، دستهایشان را روی میز می­گذارند و او با چوب به دستهایشان می­زند> (شمس حائری، 1375: ج2، ص100).

 

<در مرحله دوم انقلاب طلاق کشی، زن و شوهر به صورت همسرانشان سیلی زدند. زن می­بایست جلو مرد قرار گیرد و به او ملعون بگوید و مرد به زنش عفریته خطاب کند تا کینه یکدیگر در دلشان جای گیرد تا نشان دهند که جدا شدنشان ظاهری نیست و نیز دلیلی باشد بر قبولی انقلابشان> (همان، ص105).

 

<شمس حائری> همچنین درباره فلسفه طلاق­های ایدئولوژیکی که از سوی رجوی در نشست­های طلاق عنوان می­شد، می­نویسد: <رجوی در نشست بارها و بارها اعلام کرد که هدف اساسی از این طلاق­ها این است که قلب زن مال شوهر نیست و قلب شوهرش هم مال زن نیست، هـمه قلب­ها مال من است و قلب­ها باید به من عشق بورزند و سینه­ها باید برای من بتپند، هر کس به هر میزان و درجه­ای قلبش به دیگری عشق بورزد به همان اندازه حق رهبری را ضایع کرده است. یک قلب وقتی تمامیت خود را از یک نوع عشق پرنکند، ناخالص است و نمی­تواند تمامی وجودش را به رهـبری بسپارد، این لازمه سـرنگونی رژیم است که سراپا از یک جنـس شـویم و انرژی­های پراکنده خود را در وجود من متراکم کنید تا قدرت من برای جنگ با رژیـــم به صدها برابر افزون شود و دستم برای هر کاری باز باشد. در این نشست­ها مسعود یک سینی برداشت و حلقه­ها را جمعآوری کرد و گفت: همه زن­ها به مردها حرامند و تا سرنگونی رژیم هیچ کس حق ندارد زن خود را ملاقات کند حتی در ایران هم نمی­شود به زنتان رجوع کنید و از همین حالا باید سه طلاق کنید و او مردی به نام <م ‍ـ ع> را بلند کرد و گفت: <تو باید عشق همسرت را از دل بیرون کنی، زن ناموس تو نیست، من ناموس توام. باید تلقی مالکیت را در مورد زنت از ذهنت بیرون کنی و او را آزاد بگذاری که مال خودش باشد. برای این که انقلابت پذیرفته شود، باید کلید اتاق خوابت را به من بدهی و من با زنت در اتاق تنها بمانم، هر وقت توانستی برای این کار خودت را راضی کنی و مقاومتهای ذهنی و تعصبات کهنه پرستانه را کنار بگذاری از تو قبول میکنیم که انقلاب کردهای. این انقلاب در نفی مالکیت زن است. زن­هایتان مال شما نیستند و زن­ها هم بدانند که شوهرانشان مال آنها نیستند، همه مال رهبر هستند. باید عشق­ها نثار من و مریم شوند. روی تابلو عکسی کشیده بود با شکم گنده، قد کوتاه، سرطاس و زشت به نام آقا جمال و آقا جمال مظهر شکم گندگی و زشتی بود. زنان را بلند می­کرد و می­گفت: <من می­خواهم تو را به آقا جمال شوهر بدهم، باید خودت را راضی کنی> (شمس حائری، 1373: صص 52 ‍ـ 51).

 

3 ‍ـ 3 ‍ـ 6) سختگیری­های پس از طلاق ایدئولوژیک

 

1 ‍ـ 3 ‍ـ 3 ‍ـ 6) ایجاد ممنوعیت در روابط زن و مرد

 

<شمس حائری>، پس از طلاق ایدئولوژیک می­نویسد: <حتی سلام و علیک زن و مردهای دیگر که قبلا زن و شوهر نبودند ممنوع شده بود. پس از نشست­های طلاق برای مدت محدودی یک جداسازی کامل در تمامی زمینه­ها بین زن و مرد در پادگان اشرف ایجاد شده بود و میــزهای غذاخوری و اتوبوس­هایشان را از یکدیگر جدا کرده بودند. زرین، یکی از انقلاب کرده­ها که جدیداً فرمانده شده بود، به زن دیگری گفته بود: <تو از خودت اشعه جنسیت متصاعد کرده­ای و تا به حال ده گزارش از تو آمده که در اثر صحبت کردن و خنده تو برادرها به هم ریخته و تحریک شده­اند> (شمس حائری، 1375: ج2، ص106).

 

همـچنین <مـهدی عسگری> در ایـن باره مـی­گوید: <بعد از سـال 1370 و به هم ریـختن بنـیان خـانواده و طلاق­هـای اجباری در فـرقه رجـوی، زنان و مـردان این فـرقه به دستـور رجوی کامـلاً از یـکدیگر جدا شدند به گـونه­ای که محل استقرار زنان در گــوشـه­های پرت و دور افتاده با دیوارهایی با ارتفـاع خـیلی بلـند یا در مکان­هایی بود که چند لایه سیم خاردار داشت. جـالب اسـت که مـجاهدین طرحی را به تصویب رسانـدند که بر طبق آن هــیچ زن و مـردی حق نداشت در کابـین جلو یک خودرو با هـم بنـشیـنند و این طرح البته شامل پیر زنان این گروه نیز می­شد>(http://nejatngo.org/fa/blogv.aspx?id= 153).

 

2 ‍ـ 3 ‍ـ 3 ‍ـ 6) عقیم سازی اجباری زنان در فرقه منافقین

 

نـهم سـپتـامبر 2008 جـلـسه­ای در پارلـمان اروپـا تـوسـط هیئـت روابـط ایران و پارلـمان اروپا برگـزار گـردیـد. هــدف و توجـه ایـن جـلسـه مـعـطوف به بـحــث پـیرامـون <سازمـان مـجـاهدین خلـق/ شـورای مـلی مـقاومـت و فعـالیـت­های آن> بود. از جمله دعوت­شـدگان <نسرین ابراهیمی> بود که از سن 16 سالـگی در کـمپ اشـرف به سر می­برد و پس از10 سال توانـست از این کـمـپ فرار کـند. او درباره عقیـم­سازی اجباری زنان در کمـپ اشـرف توسـط منـافقـین مـی­گویـد: <کار دیگـری که برای کشـتن هـرگونه امــید در دل زنان انـجام مـی­شد، خارج کـردن رحـم زنان با عمـل جـراحـی اسـت که ایـن عـمـل به بـهانـه­هـای مخــتلف در مـورد زنان انـجام مـی­گیـرد و تا به حال رحـم بیـش از ده درصد از زنان را خارج کـرده­اند. وی تـوضــیح داد که آنـها قـصــد چـنـین عمـلی را روی وی داشـتـه­اند ولـی مـوفـق نـشدند. وی از هیــئـت پارلـمانی تقاضـا نـمود تا مــتخصـصین و پزشـکانی را برای تحـقـیق در این زمـینه به کـمپ اشـرف بفـرسـتند>(http://iran ‍ـ interlink.org/?mod=view&id=5091).

 

<سـازمان مجـاهدین خلـق تاکنون طی عملیات مـوسوم به <قله آرمانی> حداقل 150 نفر از زنان عضو خود را عقیم کرده است. این عملیات به عاملیت <نفیسه بادامچی> یکی از پزشکان سازمان و به شکل خارج کردن رحم زنان سازمان اجرا می‌شود>( http://nejatngo.org/fa/blogv.aspx?id=153 ).

 

<بتول سلطانی> که بعد از 20 سال از این فرقه جدا شد و به خاطر این فرقه خود را مطلقه نمود و دو فرزندش را در یک کوچ جمعی به اروپا روانه کرد و با این خدمت رویایی توانست به رده بالای شورای رهبری زنان برسد، درباره عقیمسازی اجباری زنان می­گوید: <مسعود رجوی در یکی از جلسات شورای رهبری (جمع زنان) تصریح کرد که مهم­ترین و اولین وظیفه نفیسه بادامچی (دکتر و عضو شورای رهبری) عقیم نمودن زنان جوان (کمپ) اشرف می­باشد و نفیسه بادامچی جنایتکار سا­­ل­ها به این شغل ضد انسانی مشغول بود و به بهانه­های مختلف زنان را مجبور می­کرد تا به این عمل تن بدهند و بابت این خوش خدمتی از سرکرده فرقه امتیاز می­گرفت>.

 

<علی رضوانی> عضو سابق سازمان، در نامه­ای که به سازمان <میدل ایست واچ> شعبه آمریکا نگاشته و موارد نقض حقوق بشر را در این فرقه یادآور شده، درباره تبعات دهشت بار طلاق اجباری در میان منافقین می­نویسد: <سال 1371 قرارگاه اشرف واقع در خاک عراق، خانمی با نام زهرا از لشکر 40 ارتش سازمان مجاهدین خلق ایران به خاطر اعتراض و دفاع از حقوق زنان و نپذیرفتن انقلاب ایدئولوژیک و طلاق­های اجباری با ریختن بنزین به روی خود در برابر حاضرین دست به خود سوزی می­زند و بلافاصله می­میرد> (رضوانی، بی­تا: ص16).

 

4 ‍ـ 3 ‍ـ 6) سرنوشت کودکان قربانی طلاق ایدئولوژیک

 

1 ‍ـ 4 ‍ـ 3 ‍ـ 6) نقض حقوق کودکان در کمپ اشرف

 

ابتدا کودکان در کمپ اشرف نگهداری می­شدند، بدون اینکه از حقوق اولیه برخوردار باشند. مهدی خوشحال در این مورد می­نویسد: <بچه­ها از دوران کودکی تحت آموزش­های تشکیلاتی و ایدئولوژیک قرار می­گرفتند. اجازه ادامه تحصیل، انتخاب سرنوشت، همسر و زندگی خانوادگی را هم نداشتند. آنان سربازان آتی انقلاب در پشت جبهه شمرده می­شدند. از سنین 1? سالگی تحت جاذبه­های مختلف تشکیلات به ویژه رده خواهی، می­بایست به صورت میلیشیا برای سازمان کار می­کردند. دختران قبل از رسیدن به سن قانونی می­باید جهت ارضا و کنترل فرماندهان، به ازدواج یکی از افراد وفادار درمی­آمدند> (خوشحال، 1383: ص8).

 

<شمس حائری> درباره وضعیت آموزش کودکان می­نویسد: <مدرسه پادگان اشرف بیشتر حالت یک مرکز نگهداری کودکان را داشت تا یک مدرسه معمولی با اینکه با پول­های کلانی که در اختیار سازمان بود، می­توانست بهترین امکانات درسی و تفریـــحی را برای کودکان فراهم سازد. اما به عکس عده­ای واخورده و تحت برخورد تشکیلاتی را که هیچ­گونه تجربه آموزشی در رابطه با کودکان نداشتند، به عنـوان تنـبیه، مـربی و معلم کودکان می­کردند. کودکانی که به سن سیـزده سالگی می­رسیدند، فورا از مدرسه خارج کرده و وارد روابط تشکیلاتی می­کردند. این کودکان به شدت مورد بهره­­برداری و استثمار بدنی قرار می­گرفتند و از حقوق خود بی­اطلاع بودند> (شمس حائری، 1375: ج2، ص 97).

 

<نادره افشاری> یکی از اعضای با سابقه سازمان در سال (1374 ‍ـ 1360) که مسئولیت سرپرستی کودکان منافقین را به عهده داشت و یکی از کودکانش نیز در همین راه معلول شد می­گوید: <پانسیون کودکان در قرارگاه اشرف، پر بود از بچههایی که آخر هفته کسی را نداشتند که آن­ها را تحویل بگیرد و در واحد اسکان، چند ساعت یا یک شبانه روز، نگهدارد. به بچه­ها یاد داده بودند که در ملاء عام حق ندارند پدر یا مـادرشان را صدا بزننـد. به خصـوص برای من که در مـدرسه مجاهدین کار می­کردم، این فشار برای بچه­های من بیشتر بود. دختر ? ساله­ام در مدرسه ناچار بود مرا خانم معلم نادره صدا بزند، گاهاً به بهانه بوسیدنم، به من نزدیک می­شد و در گوشم ده بار، مامان مامان می­گفت. این اضطراب اکنون که او یک دختر دانشجوی 2? ساله است و بیش از 10 سال است که ما از سازمـــان فاصله گرفته­ایم، هنوز هم در او وجود دارد. من مرتباً باید به نوعی تلفنی یا نامه­ای یا هرگونه دیگر به دخترم اعلام موجودیت و اعلام وضعیت بکنم که من هنوز زنده هستم> (خوشحال،1383: ص21).

 

دستور به طلاق ایدئولوژیک به طور خاص پیامدهای منفی بسیاری برای کودکان طلاق به همراه داشت. <حائری> می­نویسد: <داستان کودکان در سازمان غمانگیز است. بزرگترین ظلم را سازمان به بچه­ها نمود. کمبودهای عاطفی و روحی و نگرانی­های آنها و بزرگ شدن در محیط­های بسته و تنگ و بیگانه با مسایل روزمره اجتماعی، از آنان موجوداتی ترسو و مضطرب و بی­اعتماد به خود بار آورده بود. بسیاری از بچه ها دچار ضعف اعصاب شده بودند که بسیار عجیب بود. دختران 8 ساله موی سرشان می­ریخت و دکتر معتقد بود که ریشه عصبی دارد> (شمس حائری، 1373: ص48).

 

2 ‍ـ 4 ‍ـ 3 ‍ـ 6) کوچ اجباری کودکان

 

سازمان به منظور گسستن روابط عاطفی والدین با فرزندان طلاق، سعی نمود تا با توسل به انواع حیله­ها کودکان را به کشورهای اروپایی کوچ دهد. عملیات کوچ اجباری به تجارت انسان شبیه است. قصد سازمان بر این بود تا کودکان را پس از پرورش و مغزشویی مجددا به عنوان سربازان مطیع فرقه به کار گیرد. <محمد حسین سبحانی> می­گوید: <در ابتدا و بعد از طلاق­های اجباری در سازمان همسرانی که فرزند داشتند، مجاز بودند که چند ساعت آخر هفته برای عادیسازی و به خاطر اینکه کودکان متوجه طلاق پدر و مادرها از یکدیگر نشوند، به خانههایشان بروند. به همین خاطر گاهی همسران، همدیگر را در زمان تحویل دادن و گرفتن بچه­ها میدیدند. حضور مادر و پدر و بچه­ها کنار یکدیگر باعث می­شد که عواطف واقعی و حقیقی که بین آنها وجود داشت، دوباره شعله ور شود. مثلاً بچه­های دبستانی تقریباً تمام هفته را در پانسیون شبانه­روزی که سازمان در قرارگاه اشرف ساخته بود، میخوابیدند و از دیـــدار پدر و مادرهای خود محروم بودند. ولی هنگامی­که بعدازظهر پنجشنبه نزد پدر و مادرهای خود می­آمدند، همه اعضای خانواده در زیر یک سقف جمع می­شدند. در چـنین شـرایطی عشـق و عاطـفه­های انـسانی بر فـضای خشک و تشکیلاتی سـازمـان چـیـره مـی­شد. بدین­ترتیـب با وجود حضـور بچـه­ها رجـوی عــملاً نمی­توانست این عواطف را به­طور ریشه­ای بخشکاند. به همین دلیـل رجوی کودکان را مانـعی برای پیشبــرد <طلاق­هـای اجباری> و <انقــلاب ایـدئـولـوژیک> خـود می­دانست> (http://www.iran ‍ـ ghalam.de/2Haupt/668.HTM,2007).

 

<مهدی خوشحال> می­نویسد: <کودکان مجاهدین حدود 800 تن بودند، ابتدا مدارس، تفریحگاه و آشیان­های دیگر آنان به دلیل شرایط جنگی، تعطیل اعلام شد. سپس آنان را با حداقل امکانات برای زنده ماندن و شرایط آسیب­پذیر روانی، با خوف و سراسیمگی به درون سنگرهای ضد موشک داخل قرارگاه انتقال دادند. چند هفته از حضور کودکان در داخل سنگرهای نمور و تاریک گذشت. آنان با وجود این که سال­ها در مناطق نظامی و محیط رعب­انگیز زندگی کرده بودند، با محیط جدید نیز عادت کرده و فضای ساختگی را با بازی­های کودکانه به لوث کشیده بودند، به ویژه این که حتی یکی از هواپیماهای متحدین محض نمایش در آسمان قرارگاه ظاهر نشد. بنابراین حیله سازمان برای کوچ اجباری کودکان تا اینجا ناکام مانده بود. والدین کودکان راضی نمی­شدند و بهانه کافی در دست سازمان باقی نبود. در مرحله بعد، سازمان ناچار شد کودکان را به مرکز ثقل بمباران هوایی متحدین، یعنی بغداد، انتقال دهد... از این تعداد نزدیک به 200 کودک به بهانه خروج از صحنه جنگ خلیج فارس، به صورت غیرقانونی و با مدارک جعلی وارد خاک آلمان شدند> (خوشحال، 1384: صص10 ‍ـ 8).

 

یکی دیگر از نویسـندگان می­نویـسد: <پروسه­ی طلاق­های درون سازمانی، در سال­های 370 ‍ـ 1368، به طول انجامید و از آن جا که بعضی از خانواده­ها راضی به جدا شدن از زوجین خود نبودند، مسئله کودکان شان را بهانه قرار می­دادند و از این طریق دست سازمان به ویژه رهبری سازمان را برای جدا کردن خانواده­ها، می­بستند. در این میان، رهبری مجاهدین به خاطر این که بهانه­ای برای نیروها باقی نماند و همیشه در موضع بدهکاری نسبت به سازمان باقی بمانند، به بهانه جنگ خلیج فارس، همه کودکان مجاهدین را که در عراق و نزد والدین شان به سر میبردند، با انواع حیله و فریب و وعده­های دروغ، وادار به کوچ اجباری به کشورهای مختلف جهان کرد. حذف کودکان از کشور عراق، بهانه زوجین را در راستای عدم طلاق از همدیگر، از دست­شان گرفت. اما در این بین سرنوشت کودکان مهاجر، رقت بارتر از والدین­شان شد، آنان این بار تنهاتر از گذشته درمیان تارهای عنکبوتی سازمان، گیر افتادند. کودکان مجاهدین از اواخر سال 13?9 به بهانه خروج کوتاه مدت از میدان جنگ در عراق، ابتدا وارد خاک اردن سپس از میان 800 کودک 2 ماهه تا 1? ساله وارد خاک آلمان به عنوان سر پل سازمان شدند> (خوشحال، 384: ص5).

  • ۰۰/۰۱/۱۰
  • مصطفی آزاد

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی