درد بیماری یک طرف و درد بی کسی و بدور از خانواده مردن هم طرف دیگر. چیزی که به جز فرقه رجوی در هیچ کجای دنیا سابقه ندارد. حتی بدترین نوع زندانیان هم در تمامی جهان از ابتدایی ترین حقوق برخوردار بوده و اجازه دارند در واپسین روزهای عمرشان با اعضای خانواده هایشان ملاقات و از آنها خداحافظی کنند.
واقعا اعضای در حال مرگ فرقه رجوی در واپسین روزها و لحظه ها عمرشان به چه چیزی فکر می کنند؟ آیا امکان دارد آنها حتی برای لحظاتی هم شده به خانواده هایشان، به پدر و مادرانشان، به خواهر و برادرانشان که سالیان سال از آنها دور بوده اند فکر نکنند؟
هنوز یک ماهی از شروع سال ۱۴۰۰ نگذشته است که باز هم شیپور مرگ در اردوگاه این گروه در آلبانی بصدا در آمد. و اینبار قرعه به نام نگونبخت دیگری به نام رضا قریشی افتاد.
اطلاعیه مجاهدین در تاریخ ۱۴۰۰/۰۱/۲۰ و اعلام خبر مرگ رضا قریشی بار دیگر نشان داد که اعضای محصور در اردوگاه این گروه در آلبانی همچنان در میان انواع بیماریها به هم می لولند تا یکی یکی نوبت مرگ شان برسد. اعضایی که هیچ کرامت و جایگاه انسانی در نظر رهبران این فرقه منحوس ندارند.
در متن این اطلاعیه آمده است: « . . . رضا قریشی پس از سالها استقامت در مقابل بیماری و جراحیهای قلبی، صبح روز پنجشنبه ۱۹فروردین بر اثر ایست قلبی جان باخت . . . »
شنیدن و خواندن چنین مطالبی سوالاتی را در ذهن هر مخاطب، بویژه خانواده های دردمند اعضای گرفتار در فرقه رجوی ایجاد می کند. از جمله اینکه:
چرا تقریبا تمامی اعضای مجاهدین بیمار و مریض اند و چرا هیچ ارگان حقوق بشری در سطح بین المللی به داد آنها نمی رسد و به استمداد خانواده هایشان پاسخ نمی دهد؟. . . .
چرا هیچ مرگی در مجاهدین نبوده که صرفا به دلیل کهولت سن اتفاق افتاده باشد. چرا تقریبا تمامی کسانی که در مجاهدین جانشان را از دست داده اند (به غیر از کسانی که در عملیات تروریستی این گروه کشته شده اند) در اثر ابتلا به انواع بیماریهای مزمن مثل سرطان، بیماریهای قلبی، . . . و تعدادی هم به ویروس کرونا بوده است؟
چرا رهبران فاسد و بدنام مجاهدین به فکر مداوای آنها نیستند؟ و چرا از این همه پول فرقه چیزی نصیب درمان دردهای بی پایان جسمی و روحی اعضای آن نمی شود؟
آیا رهبران مجاهدین به همان اندازه ای که برای سلامت جسمی و روحی و روانی خود هزینه می کنند برای اعضای نگونبخت هم رسیدگی می شود؟
اردوگاه مجاهدین در آلبانی بدلیل برخی ویژگیها، منحصربفرد ترین اردوگاه در بین فرقه های شناخته شده در سطح جهان است.
۱ – نبود خانواده؛ زن و فرزند و همسر، بنحویکه سالیان سال است که صدای هیچ کودکی در اردوگاه های این گروه چه در عراق و چه در آلبانی شنیده نشده است. این موضوع آنقدر برجسته است که اصلی ترین عامل موثر در دافعه مردم آلبانی از مجاهدین نیز محسوب می شود. وقتی هر شهروند آلبانیایی با این رویداد مواجه می شود که اعضای زن و مردم مجاهدین بصورت گروهی و جدا از هم زندگی می کنند و هیچ چیزی در قالب خانواده وجود ندارد، حیرت زده می شوند. لذا سعی می کنند از این گروه مرموز و فرقه ای فاصله بگیرند. چرا که در بین مردم آلبانی «نداشتن خانواده و محروم شدن از هر پیوند عاطفی و خانوادگی» باعث دافعه اجتماعی شدید می شود که از این نظر مجاهدین را تقبیح می نمایند.
۲ – هیچ حیطه شخصی در داخل این اردوگاه برای اعضای آن وجود ندارد.
۳ – کارهای اجباری سخت روزانه و البته تکراری، صرفا برای مشغول نگه ذهن داشتن اعضاء بر محور خانواده است، که آنان را طی سالیان دراز فرسوده کرده است.
۴ – تفتیش عقیده سیستماتیک بویژه حول موضوع خانواده روزانه ادامه دارد. تا کسانی که بهر دلیلی لحظاتی را به خانواده هایشان فکر کرده اند مورد بازخواست و محاکمه های تشکیلاتی قرار بگیرند.
۵ – زدن مارک تمارض به اعضاء و اینکه درمان تمامی دردها، «انقلاب ایدئولوژیک» است!، افراطی ترین نوع نگاه غیر انسانی به بیماری اعضا در چارچوب ساختارهای فرقه ای در مجاهدین محسوب میشود. این نگاه در طول سالیان سال باعث شده است که آثار و دردهای ناشی از بیماری در تن و جان اعضاء بویژه کسانی که با تشکیلات مشکل داشته و دارند، بشکل سیستماتیک در قالب شکنجه بر علیه شان استفاده شود تا نهایتا اعضای سازمان را به تمکین بیشتر از تشکیلات مجاب کنند.
نتیجه اینکه: درد بیماری یک طرف و درد بی کسی و بدور از خانواده مردن هم طرف دیگر. چیزی که به جز فرقه رجوی در هیچ کجای دنیا سابقه ندارد. حتی بدترین نوع زندانیان هم در تمامی جهان از ابتدایی ترین حقوق برخوردار بوده و اجازه دارند در واپسین روزهای عمرشان با اعضای خانواده هایشان ملاقات و از آنها خداحافظی کنند.
اما در این میان سوالی که بی پاسخ مانده این است که چرا رهبران سنگدل مجاهدین حاضر نیستند حتی در واپسین روزهای عمر اعضاء برای اولین و آخرین بار به آنها اجازه دهند با اعضای خانواده هایشان تماس گرفته و صدای آنها را بشنوند و از آنها خداحافظی کنند؟
شاید پاسخ این باشد که نگاه ابزارگونه و غیر انسانی به اعضای سازمان از یک سو ، و حفظ اسرار فساد و جنایات رهبران این فرقه از سوی دیگر، اصلی ترین عامل در قرنطینه اعضاء از تماس با دنیای بیرون، بویژه خانواده هایشان باشد.
بنابراین مرگ در اردوگاههای این گروه بهترین حالت ممکن در پایان دادن به حیات یک عضو فرقه محسوب می شود تا شرایط بهره برداری برای سازمان در بعد از مرگ اعضا را نیز فراهم کند.
- نویسنده : سعید پارسا
- ۰۰/۰۱/۲۴