در حالی که سازمان میلیون ها دلار ، از راه قاچاق نفت بدست می آورد ولی نفرات را از صبح تا شب به کار سنگین کانتینر سازی می گماردند و البته تحلیل در جلسات درون تشکیلاتی این بود که نیروها بایستی تمام مدت ذهن و فکرشان مشغول کار باشد تا فرصتی برای اندیشیدن و بیکار نداشته باشند.

فرازهایی از کتاب سراب آزادی به قلم خانم مریم سنجابی عضو پیشین شورای رهبری مجاهدین: در سال ۱۳۸۴ رجوی اقدام به حرکت عجیبی نمود و بازهم حال و هوای فرماندهی و ریاست به سرش زد.

اعضا و کاندیداهای شورای رهبری را به چهار تا پنج سری تقسیم کردند و روزی به بهانه جلسه نشست مژگان پارسایی به سالنی که در مقر سیمرغ ساخته شده بود برده شدیم. پس از حدود یک ساعت در کمال بهت و تاباوری افراد با حضور رجوی مواجه شدیم.

او در حالیکه که لباس عربی پوشیده بود، ادعا کرد از محلی دیگر و خارج از کمپ اشرف برای جلسه آمده است. حدود چهار، پنج روز این جلسات ادامه داشت و طبق معمول اقدام به بند کشیدن اعضای شورای رهبری نمود.

عمده صحبت هایش بر مبنای باقی ماندن در تشکیلات ، بحث سیاسی حول تحولات عراق و اتفاقاتی به نفع سازمان در آینده و پایداری در بندهای انقلاب بود.

این بحث ها پیش درآمدی بود که وی اعلام کند، اکنون در سال ۱۳۸۴ یکبار دیگر می خواهیم ارتش را تاسیس نماییم و در ادامه جلسات عمومی از همه اعضاء امضاء و تعهدی برای یک دوران ده ساله دیگر بگیرد.

پس از شروع جلسات سری دوم و یا سوم بود که خانم بتول سلطانی از اعضای شورای رهبری اقدام به فرار نمود و به همین دلیل جلسات قطع و دوباره رجوی پنهان شد.

بخاطر فرار خانم سلطانی به مدت چند ماه در زیر ضرب و فشارهای جلسات طاقت فرسا بودیم. در حالی که به ظاهر مجبور بودیم علیه او موضع گیری کنیم ولی از درون خوشحال بودیم که یکی از زنان سطح بالای تشکیلات موفق به فرار شده است.

سه سال از این ماجرا گذشت تا اینکه در سال ۱۳۸۷ باز هم رجوی فیلش یاد هندورستان نمود. بازهم در یکی از روزها ، برای شرکت در جلسه مژگان پارسایی به سالن بهارستان واقع در ورودی مقر ۴۹ دعوت شدیم. اینبار تمام اعضای شورای رهبری در آنجا حضور یافتند و با کمال تعجب پس از ساعتی با حضور رجوی درحالی که لباس عربی پوشیده و چفیه قرمز به سرش بسته بود، در جلسه غافلگیر شدیم. او بازهم می خواست به ما القا نماید که خارج کمپ و روستاهای اطراف برای جلسه می آید.

در این جلسه عنوان کرد چون شما در لایه مسئولین هستید سازمان را به دست شما سپرده‌ام و می بایست هر هفته در جریان آخرین تحولات سیاسی قرار گرفته و هر هفته ای هم که من نتوانستم ین جلسه را برگزار کنم، مژگان پارسایی از طرف من موظف است این جلسه را برگزار نماید. شماما بایستی به عنوان لایه مسئول اولین نفراتی باشید که در جریان تحولات سیاسی و امور سازمان قرار می گیرید و با شما مشورت کنیم! اما دریغ از یک مشورت، او تنها ابلاغ می کرد و کسی را یارای یک کلمه اعتراض نبود.

طی چند هفته این جلسات را برای پیشبرد خط و خطوط ، حرافی و رفع عقده قدرت طلبی اش برگزار می کرد. در یکی از همین جلسات برای تهیه هزینه وکلا و دادگاه پوئک در انگلیس، که جهت خارج کردن نام سازمان از لیست تروریستی فعالیت می کردند، رجوی ابلاغ کرد که شما بایستی در عراق تقبل کنید، یک میلیون دلار از این هزینه را بپردازید. سپس ستاد مالی سازمان در عراق موظف شد ۵۰۰ هزار دلار آن را با انجام فعالیت های اقتصادی اش در بیاورد و ۵۰۰ هزار دلار دیگر هم به عهده مراکز نظامی قرار گرفت که با مضاعف کردن امور از جمله کانتینر سازی توسط اعضای مراکز، این بودجه را به دست بیاورند.

در حالی که میلیون ها دلار سازمان، از راه قاچاق نفت بدست می آورد ولی نفرات را از صبح تا شب به کار سنگین کانتینر سازی می گماردند و البته تحلیل در جلسات درون تشکیلاتی این بود که نیروها بایستی تمام مدت ذهن و فکرشان مشغول کار باشد تا فرصتی برای اندیشیدن و بیکار نداشته باشند.

در این راستا علاوه بر لایه شورای رهبری، او اقدام به جلساتی با مسئولین رده بالای مردان نیز نموده بود. این جلسات در سال ۱۳۸۷ بازهم یکی دو ماه بیشتر طول نکشید و همزمان با سرشماری عراقی ها از اعضای کمپ اشرف بود. در آن مقطع خوشبختانه بازهم یکی دیگر از خانم های شورای رهبری به نام فرح امامی از فرصت مصاحبه استفاده نموده و پس از آن دیگر به کمپ اشرف برنگشت. رجوی از ترس لو رفتن موقعیت اش آن جلسات حضوری را هم تعطیل کرد. و دیگر تا سال ۱۳۸۸ در جلسه ای ظاهر نشد.

تا آخرین ماههایی که در کمپ اشرف بودم از حضورش در آنجا به بهانه های مختلف مطلع می شدیم. و خبرهایی از وی می رسید دلالت بر بودن او در کمپ اشرف داشت. از جمله اینکه گیتی گیوه چینیان زاده که مسئول ستاد حفاظت و اطلاعات بود ، صبح تا شب را در مقر سیمرغ به سر می برد.  و عصرها یکی دو ساعتی برای رسیدگی به امور ستادهای اطلاعات و امنیت به مقر ذاکری می آمد و شب دوباره به همان مقر سیمرغ بر می گشت. بیش از نود درصد کار او در ستاد حفاظت و مور حفاظتی رجوی خلاصه می شد.

ارزش او و بیش از ۵۰ نفر از کادرهای بالای سازمان همین بود که رجوی آن ها را فقط فدای ساختمان های خالی اش کند. رجوی به شدت از لو رفتن اطلاعات محل خویش و اقدامات تجملاتی و هزینه های سرسام آور زندگی اش برای بقیه واهمه داشت. به جز لایه شورای رهبری و تعداد اندکی از مسئولین سازمان، باغ ها و زندگی شیک و تجملی او را ندیده بودند. حتی لایه شورای رهبری هم از وجود پناهگاههای عظیم و صرف هزینه های سرسام آور زندگی او اطلاع نداشتند. از خدم و حشم و آمار و ارقام اعضای ستاد حفاظت و دفتر مرکزی او هم به جز ستاد پرسنلی کسی اطلاعی نداشت.

بسیاری از افراد حفاظت و دفتر او، علنی نبودند و آن بدبخت ها هم سال ها از ساختمان های محل استقرار رجوی نمی توانستند خارج شوند، اجازه تردد حتی در محوطه کمپ ها را نداشتند و برای بسیاری از افراد ناشناخته بودند. به همین دلیل بسیاری از آنان دارای رنگ های پریده و سفید بودند و با اعضای معمولی کمپ اشرف که در زیر آفتاب سوخته بودند تفاوت داشتند!

پایان.

  • نویسنده : مریم سنجابی