قاصد1393

افشاگری و تحلیل و تبیین عملکرد گروهک تروریستی مجاهدین خلق ، مصطفی آزاد

قاصد1393

افشاگری و تحلیل و تبیین عملکرد گروهک تروریستی مجاهدین خلق ، مصطفی آزاد

این وبلاگ برآن است چهره واقعی این جریان تروریستی را درسرسپاری به قطب های استعماری جهان ، بطور شفاف به تصویر بکشد ... (مصطفی آزاد)

دوستان و مراجعین محترم وبلاگ ، قابل ذکر هست این وبلاگ درادامه وبلاگ ghased1393.mihanblog.com و به جهت تعطیلی سایت میهن بلاگ ایجاد گردید . ضمن اینکه با آدرس دوم ghased1393.blogsky .com هم در این مسیر پیش می رویم ...

پیوندها
  • ۱
  • ۰

«ماتروشکا» که روایتی از پشت پرده تشکیلات خائن و ضدمیهنی منافقین است، به چاپ دوم رسید.

matorshka

 

به گزارش خبرنگار فراق، کتاب «ماتروشکا» دربردارنده یک رمان ایرانی نوشته شیما جوادی است. نویسنده در این اثر داستان دختری به نام «سِودا» را بیان کرده است. سودا از کودکی با عقده طرد شدن از سمت مادر خود بزرگ شده است؛ مادری که او و پدرش را به خاطر آرمان‌های سازمان‌های منافقین ترک کرده و در حال انجام عملیاتی تروریستی دستگیر و اعدام می‌شود. او میل شدیدی دارد که خود را تبدیل به شخصی شبیه مادرش کند و همین خواسته او را در جوانی به‌ سمت گروهی که فعالیت‌های سیاسی دارند، می‌کشاند. چه ماجراهایی پیش روی سودا است؟ او چه تجربه‌هایی را پشت سر خواهد گذاشت؟ فعالیت‌های سیاسی، او را تا کجا می‌کشانند؟ بخوانید تا بدانید.

شیما جوادی، نویسنده «ماتروشکا» می‌گوید این‌کتاب، یک‌رمان عاشقانه روانشناختی‌سیاسی است که سعی دارد به درون حفره‌های تاریک منافقین و زنی گرفتار شده در آن قدم بگذارد تا او را واکاوی کند و به دنبال آن حوادث مهم سیاسی و جاسوسی سال‌های اخیر ایران را هم بیان ‌کند.

این رمان در ۲۷ فصل نگاشته شده که عنوان برخی از آن‌هال عبارت است از «عطر اقاقیا»، «مجسمه ماتروشکا»، «بازی؛ اسفند ۸۵»، «انارهای خشک»، «گوربه‌گور»، «عروس و حجله»، «یاقوت سرخ»، «مخمل مشکی»، «تله‌موش»، «ماه و تاریکی»، «پشت و خنجر»، «رکاب شکسته»، «تولد» و «نقطه سر خط».

در بخشی از این کتاب می‌خوانیم:

وارد راهرو می‌شوم. به جای عطر همیشگی غذاهای خوشمزۀ احمدزاده، آبدارچی‌مان، داخل سالن پر از عطر اقاقیاست. وسط سالن می‌ایستم و با تمام وجودم بو می‌کشم. اخم می‌کنم. این بوی لعنتی، بوی لعنتیِ دوست‌داشتنی، بویی که کودکی و محله‌مان را یادم می‌اندازد. مادر و چمدان بسته، گریه‌هایم، شکوفه‌های بنفشی که توی دست‌هایم پرپر می‌شد و بوی… درسا… خوابگاه، لبخندش، چال گونه‌اش، برق چشم‌هایش. یعنی می‌شود یک بو هم‌زمان چنین خاصیتی دوگانه داشته باشد؟ دردآور و شیرین! چرا همه‌چیز برایم این طور پیچیده می‌شود و به هم گره می‌خورد؟ احمدزاده از پشت با صدای تودماغی صدایم می‌زند: «چیزی می‌خورین براتون بیارم؟ امروز بیشتر از روزهای دیگه حالتون خوب نیست! گل گاوزبون دارم‌ها.»

انتهای پیام

  • ۰۴/۰۸/۰۹
  • مصطفی آزاد

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی