قاصد1393

افشاگری و تحلیل و تبیین عملکرد گروهک تروریستی مجاهدین خلق ، مصطفی آزاد

قاصد1393

افشاگری و تحلیل و تبیین عملکرد گروهک تروریستی مجاهدین خلق ، مصطفی آزاد

این وبلاگ برآن است چهره واقعی این جریان تروریستی را درسرسپاری به قطب های استعماری جهان ، بطور شفاف به تصویر بکشد ... (مصطفی آزاد)

دوستان و مراجعین محترم وبلاگ ، قابل ذکر هست این وبلاگ درادامه وبلاگ ghased1393.mihanblog.com و به جهت تعطیلی سایت میهن بلاگ ایجاد گردید . ضمن اینکه با آدرس دوم ghased1393.blogsky .com هم در این مسیر پیش می رویم ...

آخرین مطالب
پیوندها
  • ۱
  • ۰

بیوگرافی "خانم بتول سلطانی»

خانم بتول سلطانی عضو جداشده و سابق شورای رهبری سازمان تروریستی مجاهدین خلق ایران ، در سال ۱365 به عضویت این سازمان درآمده و در سال ۲۰۰۶ با فرار از قرارگاه اشرف و تسلیم خود به کمپ نظامیان آمریکایی موسوم به «تیف »از این سازمان جدا شد . خانم« بتول سلطانی »در سال ۱۹۶۵ در ایران متولد و در سال ۱۹۸۶ با حسین مرادی که هم اکنون از ساکنان کمپ اشرف 3 در آلبانی است ازدواج کرده و به پاکستان سفر نمود. در آنجا به گروه جذب شده و یک سال بعد یعنی در سال ۱۹۸۷ به دستور سازمان به عراق رفت. درسال ۱۹۹۱ به دستورسازمان ازهمسرش جدا شده وفرزندان خود را نیز به دستورسازمان درهمان سال به اروپا فرستاد. در آن زمان فرزندان وی هاجر مرادی متولد ۱۹۸۷ در پاکستان ۵ ساله و میعاد مرادی متولد ۱۹۹۱ درعراق ۶ ماهه بودند. وی پس از طلاق سازمانی از همسر و جدایی از فرزندان در تمام نشست های ایدئولوژیک سازمان وفاداری خود به رهبران سازمان را اثبات کرده و حکم عضویت در شورای رهبری به عنوان بالاترین رده تشکیلاتی را دریافت نموده بود . سلطانی سابقه حضور در مقرهای این سازمان  در عراق ، فرانسه و انگلیس را نیز دارد . بعد ها با گذشت زمان دیدگاه وی نسبت به سازمان تغییر کرده و با مشاهده برخی دوگانگی ها تصمیم به جدایی از گروهک تروریستی مجاهدین خلق ایران را گرفت.

«رقص رهایی»چیست؟

 مریم رجوی ما را برای نشست ، صدا کرد و گفت که از کوران این مرحله عبور کرده ایم.
مشخصاً یادم است گفتند که حمام رفته و کاملاً تمیز باشید و تمامی لباس ها و روسری بایستی نو و تمیز باشد. به ما گفته شد حتی به کسانی که با یکدیگر ابلاغ رده شده بودیم چیزی نگوییم، چون که شاید همگی از مرحله ی قبلی رد نشده باشند و در این مراسم نباشند. گفته شد که این حوض شورای رهبری است، حوض خاص شورای رهبری و رقص رهایی!
برای من این تأکید معنی خاصی داشت و استرس عجیبی وجودم را فرا گرفته بود. داشتم دیوانه می شدم، رقص چیست؟

بسیار کنجکاو بودم که آیا مسئولم که آن موقع " فائزه محبت کار " فرمانده ی قرارگاه 4 بود، چه واکنش هایی دارد. بالاخره ساعت موعود فرا رسید و من خودم را همراه تعداد زیادی از شورای رهبری در محل رهبری در قرارگاه بدیع یافتم.
دیدم از بین کسانی که به آنها شورای رهبری ابلاغ شده بود، تعدادی نبودند. همه منتظر نشستیم و از طرف دفتر یعنی قسمتی که کارهای اداری و خدماتی مسعود رجوی و مریم رجوی را انجام می دهند، کسی آمد و به هر کس یک بسته داد که در آن حوله و وسایل حمام و آرایش بود و گفت: " هر کس که خود را تمیز نکرده است، الان می تواند از این فرصت استفاده کند و همین جا حمام برود، چون باید که از هر نظر پاک و تمیز و وضو گرفته باشید! "
دائماً فکر می کردم که یعنی چه ؟! نه این امکان ندارد،

مگر بدن ما را مسعود می خواهد ببیند؟!

چرا این قدر اصرار می شود؟! دائماً با خود کلنجار می رفتم که این یک تست آزمایش دیگر است. بعد از آماده شدن کلیه ی افراد، صدایمان کردند و به سالنی موسوم به سالن X وارد شدیم.
این سالن بسیار مرتب و تمیز تزئین شده بود.

کف این سالن ملافه های سفید پهن و به قالی تثبیت کرده بودند. همه ی سالن به رنگ سفید بود، دو مبل سفید هم وسط آن قرار داده بودند،

جلوی این دو مبل یک میز که در آن قرآن و آیینه و شمع هایی که روشن بود به همراه یک جعبه، که بعداً متوجه شدم گردنبندهای طلا در آن است و یک کیک بزرگ چند طبقه قرار داشت.
بعد با یک هیاهوییـ مریم و مسعودرجوی» با لباس راحتی که معمولاً خانواده ها در خانه می پوشند،

یعنی لباس های نرم و پیژامه و آستین کوتاه و بدون جوراب وارد شدند.

مریم موهایش را آرایش کرده و بدون روسری بود. مسعود روی مبل نشست و مریم مثل همیشه روی مبل کنار مسعود، ننشست و رفت بالای سر مسعود ایستاد و مبل کنار مسعود خالی بود.
یکی از خانم ها از مریم رجوی سؤال کرد که چرا نمی نشیند و صندلی خالی است ؟

مریم با لبخندی گفت: این برای احترام به شماها « زن های مسعود» است.

من کمی از کلمه ی زن مسعود جا خوردم و بعد متوجه شدم که در این بین بعضی از افراد روسری هایشان را هم برداشته اند.
در آن لحظات قلبم به شدت می تپید و نمی دانستم چه برنامه ای در کار است. با خود می اندیشیدم که می خواهند ببینند ما که می گوییم امضا به مسعود به عنوان رهبر عقیدتی مان داده ایم،

آیا حاضریم او را به عنوان همسر بپذیریم و این فقط یک آزمایش است و جنبه ی عملی ندارد.
کم کم جمعیت آرام گرفت و

مسعود گفتمریم اینها چی می خواهند؟

اینها را برای چی آوردی اینجا؟

مریم رجوی گفت: مراسم عقد این زنان با شماست.

مگر من نگفتم که هر زنی باید پا جای پای من بگذارد، من که گفتم همه ناموس تو هستند، پس وقتی می گوییم این جنبه ی واقعیتش است، ما هیچ حرف مان شعار نیست.
بعد از آن، مسعود رجوی آیه هایی را از قرآن خواند از جمله این که گفت:  تبارک الله احسن الخالقین "، صفی تا تهران و یک بار هم گفت که - لا حول ولا قوة الا بالله - و یک سوره ی بلند دیگر را هم خواند و گفت که این سوره ی احزاب است و مربوط به زنان امیرالمؤمنین می باشد. و بعد در وصف این که حضرت محمد  همسرهای زیادی داشته، توضیحاتی داد.

بعد مریم گفت: شما بایستی یکی یکی بیایید روی این مبل و وقتی مسعود خطبه ی عقد را می خواند شما بایستی یکی یکی «بله» بگویید.

بعد از گفتن بله

 

مسعود از داخل جعبه یک گردنبند طلا به گردن هر زنی می انداخت و دیده بوسی انجام می شد.

خودم هم اکنون که دارم این خاطرات را مرور می کنم اشک در چشمانم حلقه زده و در حقیقت عرق شرم بر روی پیشانی ام نشسته است. اما چه کنم که برای آینده ها و برای تاریخ و برای شمایی که هنوز درون این پادگان، سراب را به جای آب می بینید، مجبور هستم که با همه ی مشقت و با همه ی سختی که بر روی خودم هست، به این گفته ها بپردازم.

اولین درخواست«تازه داماد»
وقتی همه عقد شدند، بین همگی نفرات یک برگ کاغذ سفید A4 پخش شد

تازه داماد«آقامسعود» گفت: تناقضات(اعتراضات) را هر چه هست به مریم بدهید.

این کاغذ را سیاه کنید و درون و ضمیر خود را پاک مثل الان این کاغذ سفید کنید، بین المرءتان را به من بدهید. من تناقضات جنسی شما را می خواهم، هر آنچه که تا به حال نتوانستید بگویید و سخت تان بوده است.
همه مشغول نوشتن شدیم.

یادم هست که یک نفر بود گفت که صفر صفر است و هر چه داشته نوشته و گفته است.

اما مسعود گفت:  محال است.

مریم رجوی  گفت:  شما دگر الان عقد و زن مسعود هستید و به هر حال هر زنی بعد از ازدواج حتماً حرف نگفته ای برای شوهرش دارد.
مسعود رجوی اون خانم و بعضی دیگر از خانم ها که همین موضوع را داشتند، صدا زد و در گوشی با آنها از نزدیک حرف می زد. در این بین تعدادی از خانم ها وضعیت به هم ریخته ای پیدا کردند و هر چند که من همین الان قیافه ها با اسامی در ذهنم می آید، اما ترجیح می دهم که اسم نبرم. در این بین حتی خیلی ها با گریه عنوان می کردند که موضوع هایی بوده که سالیان در دلشان نگه داشته اند و اذیت شان کرده است.
خلاصه همه شروع کردند به حرف زدن که تقریباً یک تعداد هم صحبت کردند و سر هر کدام هم مسعود یا مریم حرف می زدند.

 

بعد در یک صحنه متوجه شدم که آهنگ تندی «آهنگ بیژن مرتضوی» از بلندگوها پخش شد که هنوز طنین آن در ذهنم است و در برابر چشمان حیرت زده ام متوجه شدم که زنان ارشد شورای رهبری به وسط ملافه ها پریده و در حال در آوردن لباس هایشان هستند
مسعود گفت:  بله، لباس های شرک و جاهلیت را در آورید و این حوض شماست که بایستی در آن شیرجه بزنید.

این رقص رهایی شماست. برقصید

 

و دست های خود را باز کنید همان گونه که خیلی ها بر سر دار رقص رهایی کردند و شما اینجا یگانه شوید تا در تمام صحنه های رزم دیگر و کار و مسئولیت مثل کوه در برابر مردان استوار باشید و به مردان اشعه ندهید و نرینه کوک نباشید.
در این حین نفراتی به هم ریخته بودند و بعضی ها می رقصیدند. بعضی شوکه شده بودند، خلاصه خیلی وضعیت شلوغ و به هم ریخته بود.

در این بین یک توقفی به جلسه داده شد و مریم سخنرانی کرد و گفت

: شما که هنر نکردید، شما امضاء ایدئولوژیک و آرمانی داده بودید به مسعود و هر مقطع یا سرفصلی دوباره می دهید. پس کسر رهایی برای شما چیست ؟

این رقص رهایی شماست، شما باور نداشتید که مسعود شوهر تونه و گرنه شما یادتان هست فیلم هایی حتماً دیده اید یک عقد کافی بود برای ابد که یک زن خودش را در حریم شوهرش ببیند. اما چی هست که شما باور ندارید؟
اگر سقف ایدئولوژیک امضاء شما به مسعود سقف این سالن است، سقف ازدواج و زناشویی و هم بستری با مسعود سقف میز است. پس چرا شما واهمه دارید.

شما درک و فهم نادرستی دارید برای این است که الان بعضی سخت تان است لباس زیر در بیاورید و شیرجه نمی زنید.

این حوض مسئله از خود شما حل می کند و گرنه یک زن چشم ندارد زن دیگری را ببیند و این مکانیزمی است که شما حاضر می شوید برای همدیگر جان بدهید و همدیگر را دوست بدارید .

حسادت های زنانه و قالی از زیر پای همدیگر کشیدن و گیس و گیس کشی ها را تمام کنید.
حتی تشویق می کرد که ما صحنه های دیده بوسی و عشق بازی مسعود با زن دیگری را نگاه کنیم.

این قدر که از صحبت های مریم یادم هست می خواست بگونه ای موضوع را توجیه کند. پس از آن سلسله نشست ها با خود مسعود و همین طور با مریم رجوی آغاز شد.
در این جلسات مریم رجوی دائماً می گفت:

فکر می کنید که بعد از این عقد چی است برای شما؟

یکی از خانم ها گفت: من برایم واقعی نمی شود و با همسرم مقایسه می کنم.

مریم جواب داد: شما عاشق نیستید و قیمت عشق مسعود به شما یک جانبه است و من می فهمم، وگرنه چرا شما تا حالا کاری نکردید.

و ما نمی دانستیم که چه کار باید بکنیم. ما که همه جور، جسماً و روحاً در اختیار رهبری هستیم، دیگر چه کار باید بکنیم، ما که حتی برهنه جلوی او رقصیدیم! 

یکسال بعدازرقص رهایی

دستور»سکس »به دستورمریم

تقریباً یک سال بعد دیدم که مریم در جلسه ای گفت که  شما چگونه زنی هستید که مسعود را می بینید، ولی خود را برایش هلاک نمی کنید که به اتاق خواب او بروید و با او بخوابید و با او یکی شوید!

من احساس کردم که آب شدم و پتکی توی سرم خورد، یعنی چه ؟! امکان ندارد، می خواستم بدانم که بالاخره آیا موضوع بیش از این هم جنسی می شود و موضوع چیست؟ یا این که ادامه ی اون فقط ایدئولوژیک و آزمایش است.

برنامه-زمانبندی- شب زفاف«حرمسرای مسعودرجوی»

تا این که اولین بار بعد از برنامه ی رقص رهایی که تقریباً از ساعت 10 تا 1 شب بود و جلسه تمام شد، به من گفتند که بعد از تمام شدن حوض به مقر نروم، بلکه «خواهر مریم »با من کار دارد و به دفتر بروم.

به دفتر مریم رفتم -مریم گفت: « امشب، شب زفاف تو و شب معراج توست»

ارتقاء درجه زنان بعداز همخوابی با مسعودرجوی

احساس کردم که یک باره مردم و احساس می کردم در این زمین نیستم. خدایا چه می شنوم.
مریم به من گفت: قدرشناس قیمتی باش که مسعود برایت داده یا همانند من و در سطح من و بیش از من، بعد از این معراج با مسعود یکی می شوی و بار مسئولیت به دوش می کشی و خودت را عاشق ترین می دانی و یا اگر خوب نفهمی و ناسپاسی کنی از دور خارج می شوی، مثل یک سونامی و همچون جسدی می شوی در تشکیلات و روی میز ما خواهی ماند، بنابراین سعی کن که قیمتی که برایت داده شده است را درک کنی و در کار و مسئولیت ماده کنی.
بعد مرا با لبخندی به سمت مجموعه ای که اتاق خواب مسعود بود راهنمایی کرد.

من در حالی که شوکه شده بودم و سردرد عجیبی گرفته بودم باز هم فکر می کردم که این آزمایش است، مگر ممکن است که یک رهبر ایدئولوژیک تا این حد منحط باشد!

باز هم فکر می کردم که این یک ابتلاست؛ اما آن شب تا صبح و شب های مشابه، متأسفانه رجوی را یک مرد  جنسی محض یافتم و از نظر من پلیدی که با تمام این برنامه، رنگ و لعاب ایدئولوژیک به آن زد.

بتول سلطانی درمورد«چرایی قبول کردن همبستری بامسعودرجوی»می گوید:

من در اون لحظات نمی خواستم مقاومت کنم برای اینکه من تصمیم گرفته بودم تا اول ببینم آیا او یعنی رجوی با همسران یاران خودش نه دشمنانش ارضاء خواهد شد و این برای من مهم بود که بدانم اینهمه سال برای چه کسی از همه چیز خودم گذشته ام و اگر به اینجا ختم می شد

یعنی اینکه رجوی حتی با همسران یاران خود نیز همبستر می شود؟

چون همیشه فکر می کردم که رابطه رجوی با مریم یعنی همسر مهدی ابریشمچی ، ایدئولوژیک است و مریم حتی روسری اش را نیز جلوی مسعود برنداشته است اما واقعیتها طور دیگری بر من نمودار شد،

 

اینجا بود که برمن بسیار واضح شد پس دلیل مرگ «مینو فتحعلی« و غایب شدن «فاطمه حاج خداوردی»بااسم مستعار-تهمینه-که تامدتی بخاطراعتراضش به این اوضاع زندانی بود! و«مهری موسوی»و …

 

توضیح مدیریت سایت -پیراسته فر:خانم بتول سلطانی می گوید:مخالفت باهمخوابی بامسعودرجوی ،منجربه مجازات  زندان  شدن می شد.)

«بتول سلطانی» درادامه گفت:چند تا از زنان دیگر که جز صندوقخانه سکس رجوی نبوده (تن به سکس بارجوی ندادند)گم وگورشدند! و اگر من هم مخالفت می کردم سرنوشتی مانند آنها پیدا می کردم،

عضوسابق سازمان مجاهدین گفت:شما باور نمی کنید افرادی را حتی الان می شناسم که بلائی بر سر آنها آمده است از نظر روحی و جسمی برای اینکه سازمان پی به مخالفت آنها برده است و طی بیش از هشت سال در چنگ تشکیلات و «رهبری مجنون» همچون رجوی بوده اند.

خانم سلطانی گفت:شما باور نمی کنید این افراد آزادند ولی نمی توانند سخن بگویند همچون پرنده ای که بالهایش قیچی شده است، 

از نظر من ازدواجش با مریم، همچون طلاق گرفتن مریم از شوهرش ابریشمچی این هم همانند آنها رنگ و لعاب هایی به آن زدند و من عمق یک فرقه واپسگرا را دیدم که اینگونه همه چیز افراد را در قید و بند خود نگاه می دارد و از همانجا احساس کردم که همه چیز برای من تمام شد. احساس می کردم همان جا هر چی که از سازمان و مبارزه بود در درونم تبدیل به مشتی خاکستر شد. 

بنابر این من امتناع از این دستور را نابودی می دانستم بنابر تمام اراده و انگیزه ام را بکار گرفتم تا فرار کنم و با هیچ تطمیع و شیوه ای دیگر با تشکیلات ارتباط برقرار نکنم تا بفهمم بر من طی ۲۰ سال در تشکیلات سازمان چه گذشته است، من متوجه باتلاقی شده بودم که روز به روز در آن فرو می رفتم و اراده کرده بودم که خودم را به هر ترتیب که شده بیرون بکشم من می خواستم زنده بمانم

از نظر من ازدواجش با مریم، همچون طلاق گرفتن مریم از شوهرش ابریشمچی این هم همانند آنها رنگ و لعاب هایی به آن زدند و من عمق یک فرقه واپسگرا را دیدم که اینگونه همه چیز افراد را در قید و بند خود نگاه می دارد و از همانجا احساس کردم که همه چیز برای من تمام شد. احساس می کردم همان جا هر چی که از سازمان و مبارزه بود در درونم تبدیل به مشتی خاکستر شد.

جرقه«فرار»زده شد
شاید تصمیم به فرار از همانجا در من قطعی شد. افکار در هم ریخته و پریشانی در ذهنم بود، گاه به ذهنم می آمد همان جا خودکشی کنم و خود را خلاص و نابود کنم، کما این که یکی دو بار هم دست به خودکشی زدم و البته که خدا می خواست زنده بمانم و سند زنده ای باشم.
تنها و تنها یک انگیزه داشتم و آن هم این که آن را به گوش تاریخ برسانم. به گوش دیگران برسانم و مرا بر این می داشت که خودم را نگه دارم و تظاهر کنم.

 

در جلسات بعدی «حوض شورای رهبری» به محض این که می گفتند«حوض شورای رهبری است»با افسوس به دیگر خواهرانم نگاه می کردم که نوبت کیست که باز قربانی شود. خدا می داند که دعا می کردم که من نباشم و این برایم یک زجر و شکنجه بود.

بامقاومت وافشاگری های زنان معترض«بساط حرمسرا»جمع شد،فتیله اش پایین کشیده شد
حداقل الان و بعد از این افشاگری ها فکر می کنم که شاید رجوی مجبور باشد به این استثمار ادامه ندهد و دکانش را جمع کند. بعد از این به اصطلاح یکی شدن با مسعود و OK شدن توسط مریم، فرد شورای رهبری می شود. FM و مسئول سازمان و یا اگر OK نمی شد در «قلعه ی ۴۹» مبحوس می شد و تحت نظارت و کنترل مستقیم قرار می گرفت.
همه ی شماها شورای رهبری که در این پادگان اسیر هستید می توانید بفهمید که من چه می گویم. بعد از سقوط صدام و مدتی که این جلسات تعطیل شده بود، یک بار از یک شورای رهبری که FM بود، شنیدم، اما نمی خواهم اسمش را ببرم، اسیر و گرفتار است و نمی خواهم زیر فشار برود. اما وی گفت : چند نفری  شاهد صحنه ی تجاوز مسعود رجوی به چندین نفر بصورت آشکار بوده اند.
واقعاً دریغ و افسوس فکر نکنم اینگونه اش دیگر در هیچ فرقه یا حرمسرایی در تاریخ بتوان یافت که البته من از ذکر جزئیات آن معذورم و خجالت می کشم .

  • ۰۴/۰۸/۲۷
  • مصطفی آزاد

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی