بر اساس اطلاعات به دست آمده، در جدیدترین برنامه پیش رو فرقه رجوی درصدد است تا در ۸ دسامبر (۱۸ آذر) به بهانه روز جهانی حقوق بشر تجمعی با عنوان «کهکشان زمستانی» در برلین برگزار نمایند.
به گزارش فراق، با حمله پلیس آلبانی به مقر فرقه رجوی و افزایش فشار علیه برنامهها و اقدامات این فرقه تروریستی به ویژه ممنوعالورودی سرکرده و کادر اصلی فرقه به آلبانی، مقامات این فرقه تمام تلاش خود را برای تغییر مکان مقر از تیرانا به یک کشور دیگر انجام دادند اما چه در کانادا و چه در فرانسه و ایتالیا، ناکام و با موضع سخت این کشورها مواجه شدند.
پس از ناکامی فرقه رجوی در انتقال نفرات و برگزاری شوهای خیابانی به دلیل محدودیتهای موجود، ناچار به سوزاندن برگ پنهان و قدیمی خود یعنی ارتباط راهبردی با سرویس امنیت فدرال آلمان شدند.
با توجه به حضور ستاد اطلاعات فرقه، مرکزیت شرکتهای پوششی قاچاق و پولشویی فرقه و مقر اصلی شورای موسوم به ملی مقاومت در برلین، انجام اقدامات میدانی و تجمعات در برلین برای تحت فشار قرار نگرفتن جزو خطوط قرمز این فرقه بوده است که با توجه به شرایط مذکور از سال گذشته ناچار به تغییر رویکرد شده است.
بر اساس اطلاعات بدست آمده، در جدیدترین برنامه پیش رو این فرقه درصدد است تا در ۸ دسامبر (۱۸ آذر) به بهانه روز جهانی حقوق بشر تجمعی با عنوان «کهکشان زمستانی» برگزار نمایند. گفته میشود برای این مراسم آنها به دنبال جمع کردن نفرات خود از سراسر اروپا و استفاده از سیاه لشکر با بهره پناهندگان اوکراینی، سوری و افغانستانی، میباشند.
شنیده شده، برای این برنامه با توجه به همکاری عمیق میان فرقه رجوی و سفارت اسرائیل در برلین (نزدیک دفتر شورای ملی مقاومت) هماهنگی برای برخی اقدامات در راستای حمایت از اسرائیل و حمله به گروههای مقاومت نیز انجام گرفته است.
لازم به ذکر است فرقه رجوی برای محکم کردن پای خود در آلمان نسبت به خرید برخی پارلمانترهای حاضر و سابق آلمان اقدام کرده است.
این بود که فهمیدیم مریم رجوی نه فهیمه اروانی که هیچ زن دیگری را در کنار خودش و نزدیک به خودش نمی تواند تحمل کند و از ترس اینکه روزی برسد حتی زنی جای او را بگیرد دچار جنون و مالیخویایی شده است که تمام زنانی را که به مناصب بالا بر می گزیند به فاصله کوتاهی به زیر می کشد و تنبیه می کند.
به گزارش پایگاه خبری-تحلیلی فراق، در بخش دوم افشاگری مریم سنجابی، از معمای انتخاب و سرنگونی مسئولان اول در فرقه رجوی میخوانیم: کم کم به طور جسته گریخته و به صورت سربسته اغلب زنان متوجه شدند فهیمه اروانی در آن رده سابق نیست، چرا که هیچ جا نبود و اجازه برگزاری جلسه نشست برای اعضا هم نداشت و عملا از تمام کارها او را برکنار کردند و منتظر بودند در ظاهر فقط دو سال بگذرد.
پس از آن هم مریم قجر یک قراردادی گذاشت که هر کس به عنوان مسئول اول انتخاب می شود دو ساله است و برای محکمتر کردن کار هم گفت، کسی که یک بار به عنوان مسئول اول انتخاب می شود دیگر نمی تواند کاندید شود؛ همان یک دفعه از سرش هم زیاد است. ولی یک موضوع مهم را که یادشان رفت و خودشان را به بی خیالی زدند این بود که فهیمه اروانی فقط مسئول اول نبود او را از ابتدا جانشین ایدئولوژیک مریم رجوی اعلام کرده و عکس هایش را هم همه جا پخش کرده بودند. ولی خوب قضیه برکناری او و حسادت های مریم رجوی آن قدر پیش رفته بود که این مسائل و هزار دلیل دیگر هم یارای آن نبود که بتواند فهیمه اروانی را در مقام سابق و نزدیک به خودش تحمل کند.
این بود که فهمیدیم مریم رجوی نه فهیمه اروانی که هیچ زن دیگری را در کنار خودش و نزدیک به خودش نمی تواند تحمل کند و از ترس اینکه روزی برسد حتی زنی جای او را بگیرد دچار جنون و مالیخویایی شده است که تمام زنانی را که به مناصب بالا بر می گزیند به فاصله کوتاهی به زیر می کشد و تنبیه می کند.
این معمایی بود که سالها طول کشید تا زنان به آن پی ببرند. مریم قجر در هر دوره ای این بلا را بر سر زنان ردیف اول می آورد.
پس از «فهیمه اروانی» چند سال بعد نوبت به «بهشته شادرو» رسید که او را هم با تعاریفی مشابه از جوانی و سرسپردگی اش مسئول اول کردند و پس از مدتی او هم به گوشه ای پرتاب شد تا که نوبت به مهوش سپهری رسید که در تاخت و تاز و له کردن زیردستانش به خاطر قدرت و ریاست تا کنون در بین زنان فرقه لنگه نداشته است.
سپس نوبت به مژگان پارسایی رسید. لازم است اینجا توضیح بدهم بعد از فهمیه اروانی، مسعود رجوی حداقل در مورد دو مسئول اول دیگر یعنی مهوش سپهری و مژگان پارسایی نیز همان القاب ایدئولوژیک و جانشین را بکار برد و بارها در پیام های درونی حتی مژگان پارسایی را به عنوان جانشین خودش درکمپ اشرف و سازمان معرفی کرد و تعاریف بسیاری از او می شد.
مریم قجر هم در پیام های که از اروپا می فرستاد به خاطر واداشتن و تحریک زنان به بیگاری اوایل درستایش مژگان پارسایی سخن ها می گفت.
به همین دلیل علیرغم انتخاب صدیقه حسینی به عنوان مسئول اول جدید تا زمانی که اعضا درکمپ اشرف بودند مژگان پارسایی در همان رده جانشین قرار داشت.
در یک افشاگری جدید، اسنادی معتبر از فعالیتهای سازمان تروریستی مجاهدین خلق (فرقه رجوی) در راستای تأمین مالی گروههای تروریستی دیگر، به ویژه حزب خبات کردستان، به دست آمده است.
به گزارش فراق، فرقه رجوی با پرداختهای مالی به این گروهها، تلاش میکند تا محتوای تبلیغاتی همسو با اهداف خود تولید کند و به این ترتیب، حمایتهای کاذب و غیرواقعی برای خود جمعآوری کند.
بر اساس این اسناد، افراد شناختهشدهای نظیر کاک حسین باباشیخ و کامل نورانی فرد در جلسات و گردهماییهای این سازمان شرکت کردهاند. حضور این افراد در چنین رویدادهایی نشاندهنده همکاری نزدیک میان فرقه رجوی و گروههای دیگر است که بهطور مستقیم از منابع مالی این سازمان بهرهمند میشوند.
فرقه رجوی با این روش، سعی دارد تا چهرهای مثبت از خود به جامعه ارائه دهد و با انتشار محتواهایی که توسط این گروهها تولید میشود، ادعا کند که سازمان آنها در مبارزه و فعالیتهای سیاسی نقش مؤثری دارد. این در حالی است که واقعیتهای موجود نشان میدهد که این پرداختها تنها به منظور فریب افکار عمومی و ایجاد یک تصویر مثبت از سازمان صورت میگیرد.
این افشاگریها بر لزوم هوشیاری جامعه و کاربران در فضای مجازی تأکید دارد تا از فعالیتهای مخرب این سازمان و همپیمانانش جلوگیری شود و مردم را بهویژه در کردستان نسبت به این نوع عملیاتهای روانی آگاه سازد.
در پی برگزاری دادگاه محاکمه سرکردگان فرقه رجوی در تهران، این فرقه به شدت به واکنش نشان داده و ابراز نگرانی کرده که این محاکمه میتواند عواقب جدی برای آنها به دنبال داشته باشد.
به گزارش فراق، بیانیهای که اخیرا توسط فرقه رجوی به این بهانه منتشر شده، به وضوح نشاندهنده ترس عمیق آنها از استرداد به ایران و مواجهه با عدالت است.
در این بیانیه، منافقین دادگاه را به صحنهای نمایشی توصیف کردند و ادعا کردند که قاضی با صدور دستوری به کشورهای جهان، در تلاش است تا سران این گروه را به ایران بازگرداند.
این واکنشها نشاندهنده ترس عمیق منافقین از محاکمه و پیامدهای آن است و نشان میدهد که آنها در برابر فشارهای بینالمللی و داخلی برای پاسخگویی به جنایاتشان، به شدت آسیبپذیر هستند.
با توجه به تحولات اخیر، به نظر میرسد که جامعه جهانی باید به این موضوع توجه بیشتری داشته باشد و همزمان با استرداد سرکردگان فرقه تروریستی رجوی به ایران، دنبال راهکارهایی برای پایان دادن به فرهنگ مصونیت تروریستها در جهان باشد.
آنچه به وضوح در آلبانی نمایان بوده این است که حاکمان این کشور منابع هنگفت دولتی را برای سرپا ایستادن تروریستهایی چون مریم رجوی و فرقهاش هزینه میکنند و بودجهای برای سلامت مردم پیدا نمیکنند.
به گزارش فراق، در مصوبهای فارغ التحصیلان دانشکدههای پزشکی در آلبانی ملزم شدهاند که سه سال در این کشور حوزه بالکان کار کنند و سپس میتوانند کشور را ترک کنند و یا باید پیش از مهاجرت هزینه تحصیل خود را به دولت و دانشگاه محل تحصیل پرداخت کنند، سیاستی که با هدف کاهش روند مهاجرت پزشکان آلبانیایی به سایر کشورهای اروپایی وضع شده است.
اکثر کشورهای اروپایی به دهها هزار پزشک، پرستار و سایر کارکنان بخش بهداشت و درمان نیاز دارند زیرا جمعیت آنها در حال پیر شدن است و مشکلات سلامتی رو به افزایش، همچنین کادر درمان نیز یا در حال ترک کشور و یا رسیدن به سن بازنشستگی است و علاقه به حرفه پرستاری نیز به دلیل سختیهای این شغل در حال کاهش است.
بسیاری از کشورهای اروپایی تلاش میکنند کمبود کادر درمانی خود را با جذب استعدادهای خارجی از کشورهای همسایه و نیز خارج از اروپا جبران کنند. اما در حالی که این اقدام میتواند کمبود نیروی کار در کشورهای جذب کننده را کاهش دهد، به گفته اداره کار اروپا میتواند مشکلات کشورهای مبدا را تشدید کند.
به نوشته یورونیوز، طبق گزارش فدراسیون پزشکان آلبانی در اروپا، بیش از ۳۵۰۰ پزشک طی سال اخیر آلبانی را ترک کردهاند.
ایسیلدا مارا، پژوهشگر کار و مهاجرت در موسسه مطالعات اقتصادی بینالمللی وین به یورونیوز گفت: «افزایش نیروی کار متخصص نیازمند سرمایهگذاریهای طولانیمدت و پرهزینه است، در حالی که استخدام متخصصان آموزش دیده خارجی راه حل سریعتری برای جبران کمبودها است.»
کدام کشورها بیشترین تعداد کادر درمان خارجی را دارند؟
به طور کلی پزشکان و پرستاران از شرق و جنوب اروپا به غرب و شمال اروپا در حال مهاجرتاند، در حالی که کادر درمان در غرب و شمال اروپا مدام در محدوده کشورهای این منطقه جابجا میشوند.
رومانی، اسپانیا و فرانسه کشورهایی هستند که بیشترین شمار پرستار را صادر میکنند، در حالی که آلمان، رومانی و ایتالیا بالاترین تعداد پزشکان را صادر میکنند.
در همین حال، ایرلند و سوئیس کشورهایی هستند که بیشترین وابستگی را به پزشکان و پرستاران آموزش دیده در خارج از کشور دارند. در سوئیس، سهم پزشکان آموزش دیده خارجی از حدود ۲۵ درصد بین سالهای ۲۰۰۰ تا ۲۰۱۰ به نزدیک به ۴۰ درصد افزایش یافته است.
نروژ نیز به شدت به پزشکان خارجی و اتریش نیز به پرستاران خارجی وابسته است.
برخی از این کشورها پس از این که با پدیده مهاجرت کادر درمان مواجه شدهاند، خود به دنبال جذب کادر درمان خارجی رفتهاند.
چنان که ایسیلدا مارا میگوید: «جابجایی متخصصان حوزه سلامت یک اثر دومینووار ایجاد کرده است. به عنوان مثال پزشکان آلمانی به سوئیس یا اتریش نقل مکان میکنند و موقعیت آنها اغلب توسط پزشکان کشورهای همسایه [اتحادیه اروپا] پر میشود. به نوبه خود، این کشورهای همسایه پزشکان خود را با متخصصان کشورهای غیر اتحادیه اروپا جایگزین میکنند و این چرخه ادامه دارد.»
این روند در نقاط دیگر جهان شدیدتر است. تجزیه و تحلیل سازمان توسعه و همکاری اقتصادی (OECD) نشان میدهد که در ۲۰ کشور آفریقایی و آمریکای لاتین، بیش از نیمی از پرستاران کشور را ترک میکنند.
ایالات متحده محبوبترین مقصد است و ۴۵ درصد از تمام پرستاران متولد شده در خارج از کشور را جذب میکند و پس از آن آلمان (۱۵ درصد) و انگلستان (۱۱ درصد) قرار دارد.
پل دو راو، دبیرکل فدراسیون انجمنهای پرستاری اروپا، به یورونیوز گفت: «همه کشورهای اتحادیه اروپا کادر درمان خارجی استخدام میکنند … هیچ کشوری نیست که این کار را نکند.»
به گفته شورای تخصصی آلمان در زمینه ادغام و مهاجرت، به عنوان مثال، بدون ورود مهاجران به آلمان، «سیستم بهداشت و درمان این کشور با فروپاشی روبرو خواهد شد.»
تأثیر فرار مغزها بر سلامت
با این حال، اقتصاددانان، کارشناسان بهداشت و درمان نگران تبعات فرار مغزها از مناطق کمدرآمد به کشورهای ثروتمند هستند.
در حالی که متخصصان پزشکی میتوانند از دستمزد و شرایط کاری بهتر در کشورهای پردرآمد بهرهمند شوند، کشورهای محل تولد آنها مدام با کمبود بیشتر کادر درمان و از دست رفتن سرمایهگذاریها و هزینهکردشان برای تربیت نیروهای متخصص مواجهاند.
به همین دلیل، در ماه مارس، سازمان جهانی بهداشت (WHO) دستورالعمل اخلاقی خود را در مورد استخدام متخصصان مراقبتهای بهداشتی خارجی، به روز کرد.
در این دستورالعمل آمده است که کشورها نباید برنامهای برای جذب گسترده کارکنان بهداشت و درمان از ۵۵ کشور کم درآمد که با کمبود کادردرمان مواجهاند، به اجرا بگذارند، از جمله در مورد ۳۷ کشور در آفریقا و همچنین نپال، هائیتی و چند کشور حوزه اقیانوس آرام.
اما عمل به این دستورالعمل دشوار است، به عنوان نمونه، نهادهای آلمانی که برنامههای آموزش پزشکی را در کشورهایی مانند کوزوو تامین مالی کردهاند، به فارغ التحصیلان قول میدهند که به آنها برای یافتن کار در آلمان کمک کنند.
گروهی از تحلیلگران معتقدند که دولتهای اروپایی به جای تلاش برای جذب کادر درمانی یکدیگر بهتر است که به فکر اجرای سیاستهای تشویق برای حفظ نیروهای آموزش دیده خود باشند.
آنها پیشنهاد میکنند که افزایش دستمزد کارکنان بخش بهداشت و درمان و برقراری تعادل درآمدی بین کشورها، سرمایهگذاری بیشتر در سیستمهای بهداشتی و آموزش و بهبود قانون کار برای محافظت از کارکنان بخش بهداشت و درمان ضروری است. همچنین، آنها باید تدابیری نیز برای جلوگیری از استثمار احتمالی نیروی کار مهاجر در نظر بگیرند.
با این حال، در نهایت، تقویت نیروی کار فعال در بخش بهداشت و درمان آلبانی نیاز به تعهد سیاسی احزاب حاکم و صرف بودجه هنگفت و طولانیمدت دارد که هنوز چشمانداز روشنی برای آن وجود ندارد. آنچه به وضوح در آلبانی نمایان بوده این است که حاکمان این کشور منابع هنگفت دولتی را برای سرپا ایستادن تروریستهایی چون مریم رجوی و فرقهاش هزینه میکنند و بودجهای برای سلامت مردم پیدا نمیکنند.
رجوی در سال 1384 و 1385 و برای جلوگیری از ریزش نیرو و امیدوار کردن آنان به آینده ای که هیچ چشم انداز روشنی نداشت سلسله بحث هایی تحت عنوان « تعیین تکلیف» را با نیروها مطرح کرد و از آنان خواست تا هرکس خود را تعیین تکلیف نموده و موضع خود را اعلام نماید.
نمونه دهم- مؤسسان سوم ارتش آزادیبخش ملی : بعد از سقوط صدام حسین و بوجود آمدن فضای بالنسبه باز در تشکیلات مجاهدین از یک سو و حضور نیروهای آمریکایی در قرارگاه اشرف از سوی دیگر باعث شد تا اعضای مخالف بتوانند با دردسرهای کمتری به نسب قبل تشکیلات مجاهدین را ترک کنند. هرچند دستگاه سرکوب و فریبکاری مجاهدین لحظه ای از حرکت باز نمی ماند .
روند رو به رشد ترک صفوف مجاهدین که به اشکال گوناگون از جمله فرار صورت میگرفت نهایتا منجر به تاسیس محلی برای اسکان آنان توسط نیروهای آمریکایی در شمال قرارگاه اشرف گردید که اختصارا «تیف» نامیده میشد.
این روند که از همان سال ۱۳۸۲ و بعد از سقوط صدام حسین شروع شده بود، طی سالهای ۱۳۸۴ و ۱۳۸۵ به اوج خود رسید و رهبری مجاهدین را بر آن داشت تا چاره ای برای توقف آنها بیندیشد.
رجوی در سال ۱۳۸۴ و ۱۳۸۵ و برای جلوگیری از ریزش نیرو و امیدوار کردن آنان به آینده ای که هیچ چشم انداز روشنی نداشت سلسله بحث هایی تحت عنوان « تعیین تکلیف» را با نیروها مطرح کرد و از آنان خواست تا هرکس خود را تعیین تکلیف نموده و موضع خود را اعلام نماید. البته حرف رجوی این نبود که اگر کسی خواست برود میتواند همین الان برود بلکه قصد او گرفتن تعهد از نیروها برای ماندن تا آخر خط و در هر شرایطی تحت سیطره او بود.
رجوی بعدا اسم این مرحله را هم «مؤسسان سوم ارتش آزادیبخش ملی » نام نهاد. این نامگذاری که در دستگاه رجوی یک محتوای ایدئولوژیک داشت میخواست بگوید: من در سال ۱۳۸۵ به همه تعیین تکلیف کردم که هرکسی خواست میتواند برود و اگر شما ماندید پس این شما بودید که برای بار سوم ارتش آزادیبخش ملی را تاسیس کردید.
رجوی مطابق همان راه و روش فرقه ای و فریبکاری خاص خود در اواسط سال 1385 اعلام کرد که موضوع تعیین تکلیف ۲ ساله شده و از نیروهایش خواست تا دو سال دیگر نیز صبر کنند و به تعهدشان با وی پایبند باشند. در این پیام رجوی از تحولات مهمی که طی دو سال آینده اتفاق خواهد افتاد بحث میکرد و برای اولین بار بود که رجوی با صراحت یک زمانبندی برای تحولاتی که نهایتا به پیروزی مجاهدین و شکست جمهوری اسلامی منجر خواهد شد به اعضای سازمان میداد.
بنظر میرسید رجوی آنقدر روی تحلیل خود سفت و محکم بود که حتی تلاش کرد با علنی کردن آن در برخی سایت های وابسته به مجاهدین از جمله سایت همبستگی دامنه آنرا گسترش دهد.
درج تعهد نامه ای تحت عنوان : ” تعهد تک تک ما به حمایت از مقاومت، سد سدیدی در برابر استبداد آخوندی است” در تاریخ جمعه ۲۷ بهمن ۱۳۸۵ برابر با ۱۵ فوریه ۲۰۰۷ در سایت همبستگی ملی دست رجوی را بیشتر رو کرد. در این تعهد نامه از همگان خواسته شده بود تا “در این کارزار شرکت کرده و جملگی تعهد بدهند”.
رجوی در تاریخ ۵ فروردین ۸۶ نیز در پیامی ضمن تکرار حرفهای همیشگی خود به نکاتی اشاره داشت که در ردیف همان تحلیل های خیالپردازانه اش بود که نهایتا تعهد سپاری مجدد اعضا برای ماندن در تشکیلات مجاهدین هدف اصلی وی بود.
رجوی در پیام خود از “تدبیر خود به دست شراب دو ساله پس از چهل سال رنج و غصه” صحبت کرده بود و در آن مقطع برای هر ناظر بیرونی سوال این بود که طی دو سال آینده چه اتفاقی خواهد افتاد ؟ که رجوی اینقدر روی آن حساب باز کرده و به آن دل بسته است.
بدین ترتیب درخواست دادن تعهد همگانی در سایت همبستگی ملی و “شراب دوساله” نشان داد که در آن مقطع نیز تحلیل خیالپردازانه رجوی این بود که همه چیز باید تا پایان دوران ریاست جمهوری جرج بوش که دوسال به اتمام آن باقی مانده است تعیین تکلیف شود و از نیروها میخواست تا آن مقطع در کنار سازمان بمانند که این هم در عمل اتفاق نیافتاد.
واقعیت این است رجوی اعتقاد داشت دوران زمامداری بوش (۲۰۰۸ – ۲۰۰۰ )که دو جنگ عراق و افغانستان را به مردم این کشورها تحمیل کرده بود در دو سال باقیمانده از حکومتش (۱۳۸۷ – ۱۳۸۵) خواهد توانست جنگ دیگری را و اینبار علیه مردم ایران سازمان دهد و به همین دلیل دو سال آخر حکومت جنگ طلبان به نمایندگی جرج بوش برای مجاهدین از اهمیت خاصی برخوردار بود تا به قول مسعود مجاهدین بتوانند سلاح های از دست رفته شان را اینبار از دست ارتش آمریکا تحویل گرفته و ماجراجویی های جدیدی را در مرزهای ایران آغاز کنند. بدین ترتیب رجوی چشم انداز جنگی را ترسیم میکرد و در باغ سبزی را نشان میداد که هرگز نه اتفاق افتاد و نه دیده شد.
نتیجه اینکه متوسل شدن به حربه های ایدئولوژیکی و فرقه ای و داشتن تحلیل های غلط از تحولات ایران و جهان، همچنین موضعگیری های ضد مردمی رجوی تنها میتواند در راستای منافع حقیر و پستی چون بدست گرفتن قدرت سیاسی به هر قیمت توجیه گردد.
دادگاه رسیدگی به جنایتهای فرقه رجوی، بازخوانی تاریخ رنج مردم ایران از تروریستهایی است که از تحریم و خون همین ملت کاسبی کردند.
به گزارش فراق، مژگان پارسایی، متهم ردیف هشتم این دادگاه، یکی از عوامل اصلی تشکیل طراحی سازماندهی و هدایت تیم ترور امیر سپهبد علی صیاد شیرازی است.
وی فرزند محمد و متولد شهر مسجدسلیمان پس از اینکه برای ادامه تحصیل به کشور آمریکا میرود، تحت تأثیر برادرش که هوادار مجاهدین بوده جذب فرقه شده و درس را رها میکند.
متعاقباً نامبرده با یکی از اعضای این تشکیلات بهنام جلال شریفی ازدواج کرده و در زمان حمله رژیم بعث به ایران بهاتفاق همسرش عازم عراق میشود.
او در فرقه تروریستی رجوی مسئولیتهای متعددی از جمله مسئول اول مقر اشرف محافظ مریم رجوی، جانشین مریم و… داشته است.
همچنین مشارالیها در عملیاتهای نظامی تروریستی فروغ جاویدان و نسلکشی اکراد عراق موسوم به مروارید نیز شرکت میکند.
پارسایی در سال ۱۳۷۲ بههمراه مریم رجوی از کشور عراق خارج شده و در کشورهای اروپایی، اقدام به جمعآوری کمکهای مالی برای اهداف تروریستی تشکیلات میکند.
نامبرده در ادامه مجدداً در سال ۱۳۷۵ به عراق بازگشته و مسئول یکی از مقرهای شاخه نظامی گروهک تروریستی منافقین میشود.
این مقر چندین عملیات مرزی در منطقه قصرشیرین نفتشهر و حمله به مرزبانان جمهوری اسلامی را سازماندهی کرده است.
همچنین طی سالهای ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۰ که تیمهای عملیاتی تشکیلات پس از آموزشهای لازم بهمنظور ارتکاب اقدامات تروریستی به داخل کشور اعزام میشدند، پارسایی در نشستهای جمعی اعضای تیم را توجیه، تشویق و ترغیب به انجام این اقدامات میکند، به همین دلیل نیز اقدامات و فعالیتهای مشارالیها موجب میشود مسعود رجوی در نشست جمعی اعلام نماید بیشترین راندمان عملیاتی توسط قرارگاه تحت فرماندهی مژگان صورت گرفته و مژگان سازمان را نجات داده است.
وی مدتی نیز مسئولیت تشکیلات فرقه در فرانسه را بهعهده گرفته و پس از آن به مقر اشرف۳ در آلبانی منتقل و در قسمت مالی تأمین مالی تروریسم تشکیلات مشغول به کار میشود.
مژگان پارسایی یکی از زنان بسیار بددهن در فرقه رجوی بوده و معتقد است باید تا حد امکان از نفرات بیگاری کشید که فرصتی برای فکر کردن و اندیشیدن نداشته باشند.
سابقه پارسایی در سر سپردگی و بیرحمی برای قربانیان فرقه رجوی آشناست و اغلب جلسات مغزشویی و شکنجه روحی افراد از سال ۱۳۸۲ به بعد توسط او انجام میشد. این زنیکه با فریب و بی رحمی تمام، زنان و مردان مقر اشرف را مورد تهاجم، توهین و تمسخر قرار میداد تا در پست خود باقی بماند.
در کارنامه جنایت این زن پلید ۱۰۰ کشته و خودکشی از جمله مهری موسوی، مینو فتحعلی، یاسر اکبری نسب، شمس اله گل محمدی، احمد رازانی، آلان محمدی، فائزه اکبریان و زهرا فیض بخش در مقرهای اشرف ۱ و لیبرتی وجود دارد.
نامبرده تحت تعقیب اینترپل بوده و دارای اعلان قرمز بهشماره ۲۰۰۲-۴۲۶/۶-A است.
بعد از عملیات فروغ جاویدان، سازمان مجاهدین پی برد که ایجاد لیستهای ساختگی، بازدهی بالایی – به ویژه در مجامع بینالمللی – برای مجاهدین خلق دارد؛ از این رو از آن زمان، این روند تشدید شد و این کار سیستماتیک ادامه پیدا کرد تا جایی که «کشتهسازی» جایگاه بالاتری از «تروریسم» گرفت.
به گزارش فراق، مسعود خدابنده، عضو جداشده از فرقه رجوی و سرتیم اسبق حفاظت از مسعود رجوی در کتاب تهران تا تیرانا نوشته است: درباره اعدامهای سال ۱۳۶۷، مسعود رجوی در آغاز مدعی شد که تعداد آن، ۶۴۰۰ نفر است اما کم کم این آمار را تغییر داد. از این رو در مرحله بعد ادعا کرد این تعداد ۱۲۰۰۰ نفر بوده و بعد مدعی شد که ۲۰ الی ۳۰ هزار نفر از اعضای سازمان توسط جمهوری اسلامی اعدام شدهاند. او حتی در این راستا کتابی هم منتشر کرد تا عدد ۳۰ هزار نفر اعدامی را ثبت کند. رجوی تلاش میکرد با استفاده از این لیست، در مجامع جهانی علیه جمهوری اسلامی اقامه دعوی کند.
از این رو لیست ارسالی به سازمان ملل همراه با انبوهی از اسامی تنظیم شد و گروهی نیز به عنوان شهود ادعا کردند که آن لیست صحت دارد. اما چندی بعد، تعدادی از افراد که بعدها از سازمان جدا شدند شهادت دادند که حرفهایشان در مورد اعدامها دروغ بوده است.
درباره لیست تنظیم شده از سوی سازمان امروز میتوان ادعا کرد بسیاری از اسامی مندرج در آن اصلا وجود خارجی نداشتند؛ برخی از اسامی کسانی بودند که در سالهای قبل بخاطر جرمهایی مانند قتل و یا قاچاق مواد مخدر اعدام شده بودند و هیچ ارتباطی با سازمان نداشتند؛ تعدادی نیز در این لیست بودند که گواهی فوت آنها نشان میداد بر اثر تصادف مردهاند و تعدادی نیز در درگیریهای مسلحانه سازمان کشته شده بودند. حتی سازمان تعداد بالایی از کشتهشدگانِ عملیات موسوم به فروغ جاویدان (مرصاد) را هم به این لیست اضافه کرد.
این لیستسازی اولا: بخاطر پشتیبانی سازمانهای اطلاعاتی ضد ایران از مجاهدین خلق (مشخصا سازمان سیا که رابط آن زمانش سیدمحمد سیدالمحدثین بود) موفق بود. سندسازیها، شهادتهای دروغین و ارقام و اعداد با روشهای اطلاعات شویی در نشریات به اصطلاح معتبر و مراکزی که تحت تاثیر بودند – مثلا کتابخانه کنگره امریکا که این روزها دیگر هر چیزی را تحت نام سند منتشر میکند و استقلالی برایش باقی نمانده – توانست به این شکل مورد استفاده دوائر ضد ایرانی قرار گیرد و ثانیا: نه اولین مورد کشتهسازی بود و نه آخرین آن.
به خاطر دارم اولین نمونه کشتهسازی در همان سال نخستی بود که مجاهدین به عراق رفته بودند؛ حسن جزایری از دوستان آن زمان و محصل در لندن بود که بیماری قلبی داشت. وی برای تعلیمات به همراه عدهای به عراق اعزام شد (سازمان این افراد را تحت عنوان عضو به عراق میبرد و سپس شروع به لیستسازی میکرد چون به ازای تعداد اعضا از صدام سرانه میگرفت) و چندی بعد در زمین مانور «کفری» بخاطر آفتاب زدگی و اهمال در رسیدگی و تشدید بیماری قلبی فوت کرد. (بعد از اینکه جزایری در آن گرما غش کرد، او را در خودرو رهایش کردند و بعد از مانور متوجه شدند که مرده است) جالب است که همسرش لیلا جزایری (نام اصلیاش اعظم ملاحسنی کهنه است که بخاطر خلافهای متعدد مالی مجبور شد نامش را عوض کند) و پسرش (محمد حنیف جزایری) از آن زمان تابه حال در نشریات و مقالات مدعی شدهاند که حسن در ایران اعدام شده است.
از این قبیل موارد بسیار زیاد است. مثلا تا زمان عملیات فروغ جاویدان، سازمان خیلی از کسانی که در درگیریهای مسلحانه کشته میشدند را لیست میکرد و از آن بهرهبرداری تبلیغاتی مینمود. مسعود رجوی نام این کار را «بانک خون» گذاشته بود و اسمی را که بعدا به لیست اضافه میشد «بهره بانک خون» مینامید.
بعد از عملیات فروغ جاویدان، سازمان پی برد که ایجاد لیستهای ساختگی، بازدهی بالایی – به ویژه در مجامع بینالمللی – برای مجاهدین خلق دارد؛ از این رو از آن زمان، این روند تشدید شد و این کار سیستماتیک ادامه پیدا کرد تا جایی که «کشتهسازی» جایگاه بالاتری از «تروریسم» گرفت.
مریم سنجابی، از زنان نجات یافته از فرقه رجوی، در نامهای سرگشاده به دادگاه رسیدگی کننده به جرایم سازمان مجاهدین خلق، از جنایتهای درونی این سازمان پرده برداشت.
به گزارش فراق، در نامه سرگشاده مسئول اسبق پروندههای پرسنلی فرقه تروریستی رجوی خطاب به دادگاه محاکمه سران سازمان مجاهدین آمده است:
اینجانب یکی از شاهدان جنایات و خیانتهای فرقه رجوی، موسوم به سازمان مجاهدین، هستم که به مدت دو دهه در تشکیلات این فرقه بوده و چندین سال در بخش پرسنلی آن فعالیت داشتم. تا اینکه به لطف خداوند، در سال ۱۳۸۹ توانستم از کمپهای فرقه بگریزم.
با تقدیر و تشکر از ریاست دادگاه، دادستان و برگزارکنندگان، به اطلاع میرسانم که با توجه به اینکه اینجانب نیز یکی از قربانیان فرقه رجوی هستم، به عنوان شاهد و شاکی از این فرقه ضاله، مطالب ذیل را ارائه میدهم.
سازمان مجاهدین از سال ۱۳۷۲ تا کنون، یعنی به مدت ۳۲ سال، با اعلام دستور خروج ممنوع، اجازه خروج به هیچیک از ناراضیان را نمیدهد. میتوان گفت افراد خواهان جدایی به نوعی در کمپهای فرقه زندانی هستند. لذا من و تعداد زیادی از برگشتگان از مرام فرقه، با سختیهای فراوان اقدام به فرار نمودیم تا بتوانیم جان خود را نجات دهیم.
برخورد با اعضای ناراضی و زندانسازیها
در سال ۱۳۷۳، به دستور رجوی، حدود ۸۰۰ تن از اعضای ناراضی بازداشت و از چند ماه تا دو سال به زندانهای فرقه منتقل شدند. حدود ۷ تن در آن پروسه به قتل رسیدند و دهها تن، از جمله اینجانب، خانم مریم ترابی، طوبی بزرگمهر و بسیاری دیگر، مورد شکنجههای وحشیانه سران فرقه قرار گرفتیم.
اسامی برخی افرادی که به شدت شکنجه شده و در زندانهای فرقه به قتل رسیدند، به شرح زیر است:
-قربانعلی ترابی، اهل شمال، که در اثر شکنجه و فشارهای طاقتفرسا در میان دستان بقیه دوستانش جان سپرد. همسرش زهرا سراج و دو خواهرش نیز زندانی بودند. یکی از خواهرانش به نام مریم ترابی، در اثر شکنجههای طاقتفرسا و شوک کشته شدن برادرش، دچار جنون شد. محمدرضا ترابی نیز پسر قربانعلی از کودک سربازان بود که چندین سال است از تشکیلات مجاهدین جدا شده است.
-پرویز احمدی
-فرهاد طهماسبی، اهل تهران، که از اردوگاه حله به سازمان پیوسته بود و در نشریه مجاهد شماره ۳۸۰ در سال ۱۳۷۵، سازمان به دروغ اعلام کرد این فرد هنگام رفتن به عملیات در منطقه مرزی توسط یک نفوذی کشته شده است.
-جلیل بزرگمهر، اهل کرمانشاه، که پس از زندان، سربهنیست شد (برادرش خلیل و خواهرش طوبی بزرگمهر نیز به شدت در آن دوران تحت شکنجه و آزار و اذیت بودند).
-الیاس کرمی، اهل ایلام
-حمزه حیدری، که خلبان نیروی هوایی ایران بوده و در سال ۱۳۶۸ به عراق آمده بود. وی هم اکنون ناپدید شده و از وضعیت وی اطلاع دقیقی در دست نیست؛ خبرهایی بعدها شنیده شد که وی توانسته بگریزد و به خارج کشور برود.
اسامی برخی از اعضای فرقه که زندانبان و شکنجهگر سایرین در طی پروسهای که زندانی بودیم، به شرح زیر است:
مردان: میرحسین موسوینیا (فاضل)، حسن حسنزاده محصل، مجید عالمیان، مختار جنتصادقی، نریمان عزتی، سید محمد سادات دربندی (عادل)، محسن امینی، حمید یوسفی، حجت بنیعامری (حکمت)، حسن رودباری، حسین اصفهانی، نادر رفیعینژاد (معدوم شده)، محمدرضا محدث، محمد شعبانی (باقر)، فریدون سلیمی، حسین فرزانهسا، حسین ابریشمچی (معدوم)، حسن نظامالملکی، اکبر معینی، اسماعیل مرتضایی معروف به جواد خراسان،
قتلهای عمد رجوی
علاوه بر تاریخ فوق، در دهه ۶۰ و در مقاطع مختلف نیز اعضای ناراضی را به صورت انفرادی یا دستهجمعی به زندان افکنده و مورد شکنجه و انواع ناملایمات قرار میدادند.
در پروسههای بعدی، به دلیل خروج ممنوع، تعداد بسیار زیادی از اعضای ناراضی به قتل رسیدند یا در اثر فشارهای بسیار تشکیلات، اقدام به خودکشی یا خودسوزی نمودند.
اسامی برخی افراد به قتل رسیده: مینو فتحعلی، مهری موسوی، زهرا فیضبخش، نسرین احمدی، پروین سریر، نغمه حکمی، مدینه بویری، معصومه غیبیپور، همابشردوست جعفرکهزاد منش و…
اسامی بخشی دیگر از زنان و مردانی که به طرز مشکوکی در زمان حضور فرقه در عراق سربهنیست شده یا در اثر فشار و ممانعت از خروج، اقدام به خودکشی نمودند، به شرح زیر است: مرجان اکبریان، مونا نوروزی، صدیقه رجبیان، مرضیه رضایی (آذر)، رویا درودی، شهین قاسمی، هایده همتی، بهناز مجلل، نزهت ارزبگی، آلان محمدی، مالک شراعی، سهیل ختار، فردین فتحی، حجت عزیزی، احمد رازانی، شمسالله گلمحمدی و… ندا حسنی و صدیقه مجاوری با فرمان تشکیلات در پاریس و انگلستان اقدام به خودسوزی نمودند.
مسعود کشمیری با نام مستعار باقر امینیراد به همراه همسرش مینو و فرزندانش تا سال ۱۳۷۰ در کمپ اشرف بودند و سپس به خارج کشور فرستاده شدند. همسر محمدرضا کلاهی به نام خورشید فرجی، در کمپ اشرف و جزو اعضای شورای رهبری فرقه است. مطالب فوق شواهدی انکارناپذیر مبنی بر اقدام جنایتکارانه فرقه در انفجار دفتر حزب جمهوری در ۷ تیر و دفتر ریاست جمهوری در ۸ شهریور ۱۳۶۰ است.
قاضی دادگاه رسیدگی به اتهامات ۱۰۴ نفر از سران سازمان مجاهدین خلق موسوم به منافقین گفت: نظام مقدس ایران برای دستیابی به صلح و امنیت واقعی در جهان عزم جدی خود را برای مبارزه با تروریسم با سازوکارهای قانونی شروع کرده است به گزارش فراق، بیستمین جلسه دادگاه رسیدگی به اتهامات ۱۰۴ نفر از اعضای سازمان مجاهدین خلق موسوم به منافقین و همچنین ماهیت این سازمان به عنوان یک شخصیت حقوقی، روز سهشنبه (۱۰ مهرماه) در شعبه یازدهم دادگاه کیفری یک استان تهران به ریاست قاضی حجتالاسلام والمسلمین دهقانی و مستشاران دادگاه مرتضی تورک و امین ناصری، وزیری نماینده دادستان، خانواده شهدا و وکلای آنها و وکلای متهمان در مجتمع قضایی امام خمینی (ره) بهصورت علنی برگزار شد.
قاضی دهقانی در ابتدای جلسه با تسلیت شهادت سیدحسن نصرالله، رهبر جبهه مقاومت و فرماندهان همراه و شهدای محور مقاومت، گفت: امروز دل تمام آزادگان عالم برای جنایات تروریسم دولتی شکل گرفته در زمینها و سرزمینهای اشغالی فلسطین به درد آمده است. به عنوان رئیس دادگاه از نتانیاهو به عنوان یک فرد تروریست، که از هیچ جنایتی فروگذاری نکرده است نام میبرم. دنیا این جنایات را فراموش نکرده و برای تحقق صلح، عدالت و امنیت حرکت خواهد کرد. امروز تاریخ بشر و صفحات تمدنی آن به خون پاکترین انسانها رنگین میشود.
قاضی در ادامه خطاب به دبیر کل سازمان ملل، گفت: همزمان با برگزاری مجمع عمومی تصاویری از این ساختمان به دنیا مخابره شد که پلیدترین انسان به نام بنیامین نتانیاهو، داعیهدار مبارزه با تروریسم فرماندهی عملیات تروریستی را در خاک کشور دیگری انجام داده و رهبران قدرتمند محور مقاومت را ترور میکند.
وی ضمن بیان اینکه پیامی که دوره شما به دنیا میدهد این است که ای آزادگان عالم و ای کسانی که با ظلم و ستم مبارزه میکنید تروریستهای عالم و دولتهای تروریسم برای جنایت خود از هیچ فریب، خدعه و نقابی فروگذار نمیکنند و همزمان با مجمع عمومی سازمان ملل شنیعترین و وحشتناکترین اقدامات تروریستی در عالم را انجام میدهند، اظهار کرد: این تجربه تلخ و بسیار عبرت آموز به تمام مردم جهان این درس را میدهد که برای مقابله با تروریستها دیگر هیمنه سازمان ملل به هیچ عنوان قابل اعتماد نیست. فرماندهی عملیات تروریستی از دل سازمان ملل و ترور رهبران قدرتمند محور مقاومت لکه ننگی است که هرگز از تارک این تمدن مدعی صلح و مبارزه با تروریسم پاک نخواهد شد.
قاضی دادگاه سرکردگان فرقه رجوی خطاب به دبیرکل سازمان ملل متحد، گفت: آقای دبیرکل در نهم دسامبر ۱۹۹۴ مجمع عمومی سازمان ملل با توافق عام داعیه تصویب جامعترین سند خود در نبرد علیه تروریسم بین المللی را فریاد زد که از آن پس تحت هیچ ملاحظه سیاسی، فلسفی، ایدئولوژیکی، نژادی، قومی یا هر انگیزه دیگری ترور در عالم قابل توجیه نیست؛ اما امروز در کنار اتاقهای شما در ساختمان مدعیان مبارزه با تروریسم تروریستترین دولتها شنیعترین ترورها را در عالم انجام میدهند.
وی افزود: ای مردم جهان، جمهوری اسلامی ایران و ملت بزرگ آن به عنوان بزرگترین قربانی ترور، حال و اوضاع مردم دردمند لبنان و محور مقاومت را بیش از هر ملت دیگری درک میکند؛ نظام مقدس ایران برای دستیابی به صلح و امنیت واقعی در جهان عزم جدی خود را برای مبارزه با تروریسم با سازوکارهای قانونی شروع کرده است و به نتیجه خواهد رسید.
حجتالاسلام والمسلمین دهقانی خطاب به بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر رژیم جعلی صهیونیستی، گفت: مردم معترض سرزمینهای اشغالی که هم کیش تو هستند با دستان خود گلویت را میفشارند و در این بحر خونی که راه انداختهای غرقت خواهند کرد و برای فروپاشی این رژیم غاصب اشغالگر دیگر نیازی نیست تا چند جبهه متحد شوند و آن را ساقط کنند. امروز صدای مخالفین این اشغال، از گلوی همکیشان تو در سرزمینهای اشغالی به گوش میرسد و این تاوان این ظلم عیان در عالم است.