قاصد1393

افشاگری و تحلیل و تبیین عملکرد گروهک تروریستی مجاهدین خلق

قاصد1393

افشاگری و تحلیل و تبیین عملکرد گروهک تروریستی مجاهدین خلق

این وبلاگ برآن است چهره واقعی این جریان تروریستی را درسرسپاری به قطب های استعماری جهان ، بطور شفاف به تصویر بکشد ... (مصطفی آزاد)

دوستان و مراجعین محترم وبلاگ ، قابل ذکر هست این وبلاگ درادامه وبلاگ ghased1393.mihanblog.com و به جهت تعطیلی سایت میهن بلاگ ایجاد گردید .

پیوندها

۳۵۱ مطلب با موضوع «عملیات مرصاد» ثبت شده است

  • ۱
  • ۰

مریم رجوی روز جهانی زن را امسال، از زنان اوکراینی شروع کرد و انواع و اقسام زنان دیگر کشورها را هم در ویترین تبلیغاتی خود جای داد. ویترینی که به طرز عجیبی از حضور «زنان مجاهد خلق» خالی بود و مشخص بود این زنان حتی به درد تبلیغات مریم رجوی در ۸ مارس هم نمی خورند!

در اینجا هدف پرداختن به حرافی های مضحک مریم رجوی از جمله نامگذاری روز زن امسال به نام زنان اکراینی و یا تبریک روز جهانی زن به زنان در افغانستان، اوگاندا، اتیوپی، شاخ افریقا و  کذا و کذا نیست! بلکه بیان واقعیت هایی است که ماهیت ضدزن‌ترین زنِ تاریخ درباره حقوق زنان در تشکیلات این فرقه را بیان می کند.

تناقض رفتاری مریم رجوی بر کسی پوشیده نیست. او در حالی ۸ مارس امسال را بعنوان روز زن گرامی می دارد که سالهاست خانواده اعضای زنان گرفتار در اردوگاه این فرقه در آلبانی در حسرت و آرزوی دیدار با عزیزانشان روزگار سپری می کنند.

زنان در تشکیلات مجاهدین صرفا برده های جنسی محسوب می شوند که در حرمسرای رجوی تحت عنوان «شورای رهبری» مشغول خدمات دهی به مردک کوتوله و بیمار جنسی مسعود رجوی هستند. بنابراین مریم رجوی فقط می تواند درباره حقوقِ شیطان حرف بزند و نه انسانها!

بنابراین بدیهی است زنان در تشکیلات مجاهدین از افسرده ترین و نگونبخت ترینِ زنان در عصر کنونی بشمار می روند که در ویترین تبلیغاتی مریم رجوی هم جایی ندارند.

افسردگی در زنان «مجاهد»! قبل هر چیزی ناشی از دو عامل؛ عقیم سازی که با عمل جراحی و در آوردن رحِم زنان در تشکیلات مجاهدین که تحت عنوان رسیدن به «قله رهایی» از آن نام برده می شود، آغاز می گردد. و تجاوز جنسی رهبر فرقه به اغلب این زنان است که شایستگی عضویت در «شورای رهبری» یا همان حرمسرای مجاهدین را پیدا می کنند. طبق یافته های جدید، افراد مبتلا به افسردگی زودتر از زمان پیش بینی شده می میرند، الگویی که در سال های اخیر در بین زنان عضو مجاهدین رواج داشته است.

در اینجا بد نیست نظر مخاطبان را به پاسخ خانم بتول سلطانی عضو پیشین شورای رهبری مجاهدین با بیش از ۲۰ سال سابقه به سوال خبرنگار سایت راه نو در تاریخ سی ام فروردین سال ۱۳۹۹ جلب کنم که پرسید: با توجه به اینکه خودتان هم یک زن هستید می توانید از وضعیت زنان در سازمان «مجاهدین» بگویید؟ و اکنون که سالهاست از آنها جدا شده و پای در دنیای آزاد گذاشته اید چه حسی دارید؟ چه تفاوت هایی را بین ادعای مریم رجوی در خصوص زنان در «مجاهدین» با واقعیت های موجود می بینید؟

خانم سلطانی:  زنان در فرقه رجوی از اولیه ترین حقوق انسانی محرومند. آنها حق ازدواج ندارند حال چه رسد به انتخاب همسر.

با آنها مثل برده رفتار می شود. وقتی من در تشکیلات آنها می دیدم زنها نمی توانند رفت و آمد تنها داشته باشند و افراد مرتب مراقب همدیگر هستند و باید همدیگر را گزارش کنند، بشدت بهم می ریختم. کسی جرات بیان چنین انتقاداتی را به تشکیلات نداشت و باید به قوانین سخت و ضد انسانی فرقه تن می دادیم.

بسیاری از زنان بخاطر اعتراض و تن ندادن به دستورات تشکیلاتی در زندان بودند و مورد اهانت و کتک و آزار جسمانی قرار می گرفتند. حتی خودکشی های اجباری نیز برای زنانی که از قوانین فرقه پیروی نمی کردند در تقدیر آنان بود که با قرص سیانور انجام می گرفت . . .

زنان نباید در تشکیلات از خود اشعه زنانگی می دادند. حتی مسائل بهداشت فردی اعضا نیز تحت کنترل فرقه بود. آرایش کردن و آراستن خود هیچ معنا و مفهومی در تشکیلات نداشت.

اوج نگاه «مجاهدین» به زنانِ تشکیلات، جدای از استفاده ابزاری که در راستای اهداف ضد ملی و میهنی این گروه انجام می گرفت، بهره برداری جنسی برای شخص رهبر فرقه یعنی مسعود رجوی بود.

بنابراین حاصل جمع تمامی رفتارهای برده وار رهبران تروریست مجاهدین نسبت به زنان در بند تشکیلات ابتلای آنان به انواع و اقسام بیماریهای روحی و روانی و جسمی صعب الاعلاج و طول عمر کوتاه است.

یک مقایسه آماری بین سالهای ۱۳۹۵ تا آبان ۱۳۹۹ از مرگ و میر اعضای فرقه تروریستی  مجاهدین نشان می دهد که «امید به زندگی» هر عضو در زنان ۶۳.۹ سال و در مردان ۶۲.۸ سال است. که اگر آنرا با متوسط طول عمر زنان و مردان ایرانی (۷۹.۴ سال برای زنان و  75.5 برای مردان) مقایسه کنیم اختلاف فاحشی را مشاهده خواهیم کرد.

ضمن اینکه اختلاف متوسط طول عمر زنان به نسبت مردان در این فرقه ۱.۱ سال است که در مقایسه با استاندارد جهانی (چهار و نیم سال) نزدیک به فاجعه است.

این آمار نشان می دهد که زنان به مراتب شدیدتر از مردان تحت اجبارات و فشارهای روحی و روانی و جسمی درون فرقه قرار دارند. بعبارتی اگر این افراد در داخل این فرقه نبودند؛ زنان ۱۵.۵ سال و مردان ۱۲.۵ سال بیشتر می توانستند عمر کنند.

  • مصطفی آزاد
  • ۱
  • ۰

تشکر از شما. من فائزه بلالی هستم به همراه همسرم به دیدار خواهرزاده شوهرم آمدیم که ۴۰ سال در زندان سازمان تروریستی مجاهدین اسیر است.

من قبلا هم به تنهایی در سال ۲۰۱۷ به آلبانی آمدم ولی متاسفانه اجازه ملاقات به من ندادند. الان باز هم به همراه همسرم آمدم تا شاید او را ببینم اما باز به من اجازه ملاقات ندادند. آنها پلیس را خبردار کردند و ما را تروریست نامیدند. ما را نزد پلیس بردند و گوشی همراه من و همسرم را گرفتند و تا امروز پس ندادند. من اصلا درک نمی کنم آنها چطور به ما لقب تروریست می‌دهند. گفتند ما اسلحه داریم و خطرناک هستیم در حالی که من و همسرم ۷۰ ساله هستیم و این خنده دار است. آنها به ما گفتند سعید نمی‌خواهد شما را ببیند.

من چند سال پیش که تنهایی به کشور آلبانی آمده بودم پسرم را تازه یک ماه بود که از دست داده بودم ولی من آمدم. چون سعید را مثل پسر خودم می دانستم. او با ما زندگی کرده و با پسرهای من هم بازی بود. بنابراین من علاقه‌مندم که او را ببینم. او را در آغوشم بگیرم. با او حرف بزنم. بگویم مادرت بیمار است و دلتنگ توست. بگویم همه دلتنگ تو هستند و متاسفانه پدرت فوت شده است اما متاسفانه اجازه ندادند ببینمش.

 

با اینکه من آن زمان به خاطر فوت پسرم حالت جسمی و روحی مناسب نداشتم و شوکه شده بودم ولی باز هم گفتم عیبی ندارد لاقل سعید را که می توانم ببینم. ما بعد از چهار سال دوباره تصمیم گرفتیم بیایم چون از سوئد به آلبانی آمدن راحت تر است.

مادر سعید به خاطر بیماری که دارد نمی‌تواند به اینجا بیاید. او هر روز گریه می‌کند و همچنین خواهرش هم بسیار دلتنگ اوست. ما نمی‌دانیم چرا آنها گفتند سعید نمی‌خواهد ما را ببیند. آیا آنها راست می‌گویند واقعا حرف سعید است؟

خب شما بعد از اینکه به آلبانی آمدید چه فعالیتی داشتید؟

ما خواهان صحبت با یک وکیل شدیم اما آنها بهانه آوردند و تلفن ما را گرفته و داخل آن را چک کردند.

عذر می خواهم چه کسی تلفن شما را گرفت پلیس آلبانی یا مجاهدین؟

مرکز حراست ورودی کمپ مجاهدین

پس شما به سمت کمپ آنها رفتید و حراست مجاهدین با شما برخورد کرد و تلفن شما و همسرتان را گرفتند و گفتند که سعید تمایلی به  ملاقات با شما ندارد درسته؟

بله ما گفتیم اگر سعید واقعا این حرف را زده حضوری بیاید دم در ورودی، مستقیم به ما بگوید تمایلی برای دیدار ندارد. اما خبری نشد بعد از پنچ دقیقه چند پلیس آمد و ما را به پاسگاه پلیس برد و از ما بازجویی کردند. اینجا چه کار می‌کنید، برای چه کاری آمدید، آیا شما تروریست هستید و این روند هشت ساعت طول کشید. آنها پاسپورت و مدارک و تلفن ما را گرفتند و گفتند تا یک روز دیگر پس می‌دهیم اما هنوز خبری نشده است.

چندروز از این اتفاقات می‌گذرد؟ منظورم این است چند مدت هست که پلیس مدارک و تلفن شما را گرفته است و یا چند هفته؟

دو هفته می‌شود.

باشه شما رفتید اردوگاه مجاهدین برای دیدار با سعید،  فرماندهی مجاهدین زنگ زده  به پلیس ضد تروریسم، شما را بردند به مقر پلیس و به شما گفتند که تروریست هستید! خب شما یک خانم ۷۰ ساله هستین که هیچ شباهتی به تروریست ندارید، آنها احتمالا شما را بازرسی کردند و گوشی شما را گرفته و آزاد کرده اند اما هرگز گوشی را دوباره پس ندادند درسته؟

بله دقیقا، آنها به ما گفتند که شما دروغ می‌گوید و هر چی داشتیم گرفتند.

آیا آنها به روش های دیگر هم از شما بازجویی کردند؟

خیر

آیا آنها بعد از این اتفاقات و روزهایی که گذشت دوباره پیگیر شما شدند؟

خیر

بسیار خب شما در طی این دو هفته هم مرتکب جرمی نشدید فقط به کمپ مجاهدین رفتید تا خواهرزاده تان را ببینید آیا شما از پلیس پرسیدید که چرا این کارها را می کنید، ما هیچ کاری انجام ندادیم، هیچ جرمی مرتکب نشدیم فقط آمدیم اینجا که عزیزمان را ببینیم.

چرا البته همه اینها را پرسیدیم اما به ما گفتند منتظر بمانید و آخر گفتند باید در بخشی به عنوان ضد تروریسم بمانید. یکی از آنها به سمت ما آمد خیلی هم هیکل بزرگی داشت و هیچ حرف خاصی با ما نزد. او به من و همسرم گفت چه کسی گفته مجاهدین در آلبانی هستند؟ چه کسی گفته آنها اینجا هستند؟ خب همه می‌دانند که مجاهدین در آلبانی مستقر شدند. من در سوئد زندگی می کنم. آنجا هم مجاهدین هستند و زندگی می‌کنند و از وضعیت اینجا هم همه اطلاع دارند مشخص است.

  • مصطفی آزاد
  • ۱
  • ۰

روز 22 بهمن

  • مصطفی آزاد
  • ۱
  • ۰

عجوزه فرقه رجوی بعد از به گور شدن شوهر فراری اش برای فریب جامعه بین المللی و داشتن دستاویزهایی جهت نمایشات فرقه، اهدافی جلب توجه کننده چون مبانی حقوق بشر، حقوق زنان و آزادی های اجتماعی را بر گزید تا با هزینه ارباب ها به مانورهای تبلیغاتی و سیاسی بپردازد.

در این رابطه پزها، طرح ها و موضوعاتی که جهت ایجاد جنگ فریب و فشارهای بین المللی برگزید دقیقا نکاتی است که در متدولوژی و رفتارش، صد و هشتاد درجه عکس آن عمل می شود و ذره ای اعتقاد به بیانات و اعلامیه های منتشره خویش ندارد.

صدها زن و مرد که سالیان درون فرقه رجوی بودند به خاطر محتوای عقاید فاشیستی، ارتجاعی و فرقه ای از آنان جدا و ناچار شدند با هر ترتیبی اعم از اعتصاب، خودکشی و فرار از چنگال فرقه خود را برهانند.

به گواه صدها شاهد جدا شده و بسیاری از مستندات قابل دسترس و غیر قابل انکار شاهدیم فرقه رجوی زندانی ساخته که در دنیا بی نظیر است. فرقه رجوی با مخرب ترین روش های ضد عرف جامعه و حقوق بشر اعضا را مجبور به اطاعت و ماندن می کند. در همین راستا مریم رجوی در حالی حدود ۹۰۰ تن از زنان را در قلعه خارج شهر در آلبانی زندانی و پنهان کرده است برای نمایش و پز بیرونی طرحی موسوم به ۱۰ ماده ای  منتشر کرد.

 در سالهای پیشین مسعود رجوی رهبر خود خوانده فرقه پس از فریب زن همکارش ابریشم چی و ازدواج با او، با یک دستور نمایشی در سال ۱۳۶۸ خود را رهبر عقیدتی فرقه نامید و  فرماندهی بخش های مختلف را به ظاهر به زنان سپرد اما در واقعیت امر زنان تبدیل به ابزاری برای پیشبرد مقاصدش شدد تا سایر مردان و سران فرقه اجازه عرض اندام،  اظهار عقیده و پیشبرد کاری برخلاف میل او را نداشته باشند. بدین ترتیب گروهک مجاهدین تبدیل به یک سازمان تک رهبر و فرقه ای مخرب تر شد. . . . .

  • مصطفی آزاد
  • ۱
  • ۰

مهدی خوشحال، عضو قدیمی جداشده از فرقه رجوی در پیامی به اسیران «اشرف۳» نوشت: در بیرون از مناسبات فرقه، مملو از نعمت ها، زندگی سالم و شرافتمندانه است اما قبل از همه باید به باورهای مخرب فرقه ای پشت کرد و توکل به خدا و راه را هم چنان به پیش ادامه داد.

به گزارش فراق، در یادداشت خواندنی این نجات یافته قدیمی آمده است: با دیدن فیلم کوتاه پرویز حیدرزاده که از کشور آلبانی غربت تلخ، به وطنش ایران پرواز می کرد، در دل دعا کردم چه خوب می شد این موهبت و آزادی نصیب سایر اسیران در قرارگاه اشرف ۳ نیز می شد. بعد از انتشار فیلم پرواز پرویز حیدرزاده بود که مشاهده کردم مجاهدین سراسیمه به داد و بیداد و توهین و ناسزا، مشغولند و رو به نیروهای داخل که چه نشسته اید، کسی که ما می گفتیم مزدور و جاسوس است با رفتن به ایران همه حرف و حدیث مان ثابت شده است.

به همین خاطر، خواستم این یادداشت کوتاه را به همه دوستانی که از فرقه مجاهدین آزاد شده و در خط مقدم نبرد، مشغولند بنویسم.

واقعیت این است که آزاد شدن از مناسبات بی رحم فرقه آن هم با شست و شوی مغزی شبانه روزی و طی سالیان دراز، کار سختی است اما سخت تر ادامه راه و گسستن همه قیود و بندهای به جا مانده از مناسبات جهل و جنون، است و النهایه رسیدن به نقطه ای مطمئن یعنی رسیدن به اصل و نسب خویش و رسیدن به خود و خانه و خانواده و جامعه، همان جاهایی که فرقه آن بندها را گسسته بود تا نیرو را هم چنان در انقیاد خود باقی بدارد.

این کار نیز در قدم اول با اراده و باور ممکن است. در این رابطه آلمانی ها می گویند، هر جا اراده ای باشد راهی آن جا باز خواهد شد. به نظرم و با تجربه ای که طی ۳۰ سال اخیر اندوختم، بزرگترین ضربه و انتقام از رهبران فرقه همان ادامه دادن مسیر راه و رسیدن به موفقیت است. موفقیت، رمز و راز پیروزی ما بر مناسبات فرقه است. اگر به اصل و نسب و خانه و خانواده و وطن و سلامتی و کار و تولید و ثروت و خوشبختی رسیدیم که فبهالمراد وگرنه چیزی جز زنجیرهای دست و پای مان را از دست ندادیم. موفقیت نیرویی که فرقه همه تلاشش مبنی بر این بود تا نیرو را از هر حیث لخت و ویران و محتاج خود نگهدارد و النهایه وقتی به زمین ذلت می خورد به ریشش بخندد، خود پیکار جدیدی است که دشمن را که دیوانه بود دیوانه تر می کند.

فرقه نه این بار بلکه همیشه ثابت کرده که در تضاد با ارزش های خانواده است، در تضاد با ارزش های انسان و انسانیت است، همان گونه که در عمل نیز ثابت کرد در تضاد با ایران و ایرانیت است و او شعر و شعارش مبنی بر آزادی و پیروزی، جز توهمی بیش نیست. نمی توان به بهانه و فرض آزادی بزرگ تر آزادی های کوچک تر را قربانی کرد، نمی توان به بهانه عدالت بزرگ ترعدالت های کوچک تر را قربانی کرد و نمی توان به بهانه ابرآگاهی خیالی، دانش و علم و تخصص و آگاهی های نیروها را قربانی و آنان را هم چنان در ید قدرت مخرب خود باقی داشت. این‌ها توهمی بیش نیست همان گونه که آرمان و عقاید و اهداف شان از دین و اسلام و بردبار و مارکسیسم و سایر ادیان و آرمان ها، دروغ و فریبی بیش نیست و فرقه به جز ارزش های مخرب و بیمارگونه فرقه ای، به هیچ چیز و هیچ کس ارزش و اعتباری قائل نیست و همه چیز و همه کس را ابزار و وسیله و سوخت مسیر و قربانی قدرت خود می خواهد. . . .

  • مصطفی آزاد
  • ۱
  • ۰
فرقه رجوی در قرارگاه موسوم به اشرف چه در خاک عراق و چه اکنون در خاک آلبانی دهه هاست مدل جدیدی از برده داری را که حتی در زمان قبل از اسلام و زمان جاهلیت هم وجود نداشته پیش می برد. مسعود رجوی و سران سازمان با انواع ترفند ها سعی کردند که خانواده و زن و بچه را از افراد جدا کنند.

مجاهدین سالهاست اعضای خود را به روش های مختلف به بند کشیده و به بهانه های مختلف آنان را که هیچگونه زندگی شخصی هم نداشته تحت کنترل خود دارند.

فرقه رجوی با یک لیست بلند بالایی از ممنوعیت ها و نباید ها سعی می کنند اعضا را تحت فشار قرار داده و آنان تمام عیار مطیع خود کنند.

در این میان  یکی از اصلی ترین ممنوعیت ها که سران فرقه نیز بشدت از آن وحشت دارند خانواده، زن و زندگی و داشتن فرزند است.

اعضای دربند مجاهدین به جرم وابستگی به خانواده مجرم شناخته می شوند و با همین بهانه مورد سوال و جواب قرار می گیرند. از نظر مجاهدین خانواده یعنی مسعود رجوی و غیر از آن هر گونه وابستگی در حصارهای بیرون از این فرقه یک جرم نابخشودنی بشمار میرود که برای هر کسی که بخواهد از این قوانین تخطی کند می تواند زندان و شکنجه و حتی مرگ را بهمراه داشته باشد.

محمدرضا صدیق که اخیرا از فرقه رجوی جدا شده است نمونه بارزی از رفتارهای هیستریک رجوی در قبال جداشدگان است.

رجوی به خیال خود با درج موضع گیری رسمی آقای صدیق در سایت رسمی این گروه پنداشته که توانسته است  او را افشا کند اما باید گفت  این سند افتخار هر جداشده ای از جمله آقای صدیق است که بخاطر زندگی ، بخاطر خانواده اردوی نسل کشان فرقه رجوی را ترک کرده است.

جرایمی که از نظر فرقه رجوی عبور از خط سرخ محسوب می شود برابر مطالبی که در سایت های رسمی این فرقه درج گردیده بقرار زیر است:

اولین جرم اعضا این است که آنان تصمیم گرفته اند زندگی آزاد داشته باشند و این آزادی از نظر سازمان جرم محسوب می شود چون سازمان معتقد است اعضا اگر آزاد باشند ممکن است بر علیه آنها فعالیت کنند و چنین نیز هست چون اعضا بعد از خروج از سازمان زندگی مردم عادی را می بینند و تازه متوجه می شوند که فرقه رجوی چه بر سر آنها آورده است.

دومین جرم آنها تلاش برای اطلاع یافتن از وضعیت خانواده هایشان است. سازمان خانواده ها را دشمن خود می داند چون هر وقت خانواده دنبال فرزندان خود بودند باعث جدایی اعضا از سازمان شده است.

  • مصطفی آزاد
  • ۱
  • ۰

روانپریشی بنام مریم رجوی ، به مناسبت میلاد مسیح، از فرصت استفاده کرده و ضمن تشبیه مسیح پیامبر آزادی با شوهر مفقود شده اش یعنی مسعود رجوی و شباهت مریم عذرا با خودش، همچنین مسیح پیامبر صلح و دوستی و رحمت و بخشش و یگانگی را شورشگر خطاب کرده است. اگر حرفی نزنیم، لابد فردا صفات دیگری که شایسته خودشان است مانند گروگانگیری و آدمکشی و ترور و ارعاب و استثمار و برده داری را نیز به پیامبران دیگر نسبت می دهند.

فلسفه آفرینش و حیات اما چیز دیگری است. زندگی، جنگ نیست بلکه زندگی، بازی است یک بازی ماهرانه برآمده از درون رازی کهن، رازی که شاعرانی چون شکسپیر و براونینگ و ویلیام بلیک، جملگی در اشعارشان به آن اشاره کرده اند. آهنگسازانی چون بتهون در موسیقی شان به آن پرداخته و نقاشانی چون داوینچی در نقاشی شان آن را به تصویر کشیده اند. متفکرانی چون سقراط، افلاطون، امرسون، فیثاغورث، نیوتن، فرانسیس بیکن، جان ولفگانگ، گوته، ویکتور هوگو و تعدادی دیگر، در نوشته هایشان از آن استفاده کرده اند.

ادیانی چون هندو، بودیسم، یهود، مسیحیت و اسلام، از آن الهام گرفته اند. تمدن هایی چون بابل و مصری ها نیز از آن آگاه بوده و اشراف داشته اند. این قانون را می توان در نوشته های به جا مانده در قرن های قبل پیدا کرد. سه هزار سال قبل از میلاد مسیح، این راز بر روی لوحه های سنگی نوشته شده بود. اگر چه تعدادی سعی در پنهان نگهداشتن آن از دیگران می کردند، متقابلاً تعدادی نیز از آن آگاه بوده و موفق به کشف آن شده بودند. این قانون، از اول خلقت وجود داشته و تا ابد نیز وجود خواهد داشت. کل نظام هستی و کائنات از همین قانون پیروی می کنند.

گو این که اگر جملگی انسان ها از این قانون سهل و ساده، پیروی کرده و آن را زیر پا نمی گذاشتند، امروزه جهان همان بهشت موعود و آرمانشهر بسیاری از آرمان های متنوع می شد. رازی که پیامش صلح و دوستی و عشق و انسانیت و خوشبختی و شادی و سرور در همه عرصه های زندگی بود تا جایی که آرزوهای بشر همچون کاتالوگی دست یافتنی در دسترس باقی می بود و کافی بود هر کسی با اشاره ای هر آن چه را می خواست و آرزو می کرد، به آن دست می یافت و هیچ انسانی ناکام و ناامید و قربانی، وجود نمی داشت.

در چشم پوشی و زیر پا گذاشتن از چنین قانونمندی ای که همه زندگی و کهکشان ما را احاطه کرده، زندگی بر خلاف این قانون، سخت و صعب و شرارت انگیز شد تا جایی که زور در بسیاری از مناسبت های مردم و قدرت ها، به محور حل و فصل امور در آمد. نا امیدی و خشم و نفرت و کمبود، سرریز شد. جنگ آغاز شد. جنگ برای به دست آوردن هر آن چه که از راهش بسیار آسان تر به دست می آمد.

جنگ به بخشی از هویت و کارنامه و تاریخ مردم در آمد. به ویژه در قرن بیستم که جنگ های بزرگ جهانی و با تلفات انبوه، اتفاق افتاد و انسان ها خود را آماده جنگ های دیگر اتمی کردند که اگر آن نیز اتفاق می افتاد، می توانست نسل بشر را از صحنه زمین حذف کند. اما جنگ هایی که در قرن بیستم اتفاق افتاد و بس که از قداست دفاع و خشونت گفته شد، تا این که بخشی از آرمان های مردم و انقلابیون و روشنفکران و فقرا را خشونت پر کرد و قداست بخشید. کتاب زندگی جنگ و دیگر هیچ، اثر اوریانا فالاچی که گزارش سفر او به ویتنام و مکزیک بود، آن چنان جالب بود و به شهرت جهانی رسید که جایزه بانکارلا را در سال 1970 نصیب نویسنده اش کرد. . . .

  • مصطفی آزاد
  • ۱
  • ۰

«خدام گل محمدی» به دلیل فشار تشکیلات در پارکینگ لشکر دست به خودسوزی زد و جان سپرد.

به گزارش فراق، «آقای محمدرضا گلی» از اعضای انجمن نجات مرکز مازندران در روایتی از ماجرای یک جنایت در فرقه رجوی نوشت: رجوی در سال ۱۳۷۴ رسما به همه اعلام کرد هر کس از سازمان جدا شود دیگر به خارج فرستاده نمی شود زیرا تا به حال هر کس را فرستادیم تبدیل به طعمه ای شده و علیه سازمان دست به فعالیت زده است. بنابراین از این پس بریده نداریم و همه باید به هر قیمتی در درون تشکیلات بمانند. اگر کسی بخواهد از سازمان خارج شود، ما فرد را به خارج نمی فرستیم بایستی ابتدا به مدت دو سال در خروجی کمپ اشرف بماند تا اطلاعات او بسوزد. (لازم است اشاره کنم منظور از خروجی همان زندانی است که در داخل کمپ اشرف افراد جدا شده در آن زندانی می شدند.) وی در ادامه گفته بود، به دلیل این که ورود افراد به داخل خاک عراق غیر قانونی بوده است یعنی در هنگام ورود پاسپورتشان مهر ورود به عراق نخورده است به همین دلیل طبق قوانین عراق ورود غیر قانونی محسوب شده و باید هشت  سال در زندان ابوغریب زندانی شوند و پس از آن اگر تبادلی بین ایران و عراق انجام شود این افراد به عنوان اسیر جنگی با ایران مبادله می شوند . . . .

لازم به ذکر است زندان ابوغریب تداعی کننده زندان گوانتانامو برای اعضای سازمان مجاهدین بود و به همین دلیل فضای ترس و وحشت را در افراد ایجاد می کرد. عمداً رجوی زندان ابوغریب را وحشتناک معرفی می کرد تا کسی جرات نکند از سازمان جدا شود .
از سال ۱۳۷۴ به بعد به فرمان رجوی درب های خروجی سازمان بسته شده و کسی اجازه ترک مناسبات را نداشت. طبق ضوابط و قوانین و دستورتشکیلاتی خروج از سازمان ممنوع شد .

خدام گل محمدی ترک بود. در سال ۱۳۷۸ در یک درگیری مرزی به شدت مجروح شد و حدود یکسال در بیمارستان بستری بود. وی در زمان ترخیص در حالی که از ناحیه پا کاملاً خوب نشده بود به یگان برگشت. هنگام راه رفتن به شدت می لنگید به همین دلیل او را در یگان کاتیوشا سازماندهی کردند. وی در سال ۱۳۸۰ از سران فرقه درخواست جدائی کرد. سران سازمان اما با سوژه کردن او با اهرم جمعی از وی خواستند دست از خواسته اش بر دارد. او را ساعت ها در نشست های جمعی زیر فشار برده تا بلکه پشیمان شود اما او کوتاه نیامد. باز هم بعد از مدتی درخواستش را تکرار کرد و باز هم تهدید شد. اما او مصرانه خواهان جدایی بود.

  • مصطفی آزاد
  • ۱
  • ۰

آقای رضا مزگی نژاد از اعضای جدا شده فرقه تروریستی مجاهدین می باشند . ایشان در سال۱۳۴۶در شهرستان بیرجند متولد شده و مثل سایر انسان های معمولی دوران کودکی و نوجوانی رادرآن شهر سپری کرد تا به جوانی رسید. سال ۱۳۶۶ سال تغییر سرنوشت برای مزگی‌نژاد بود. دوران سربازی وی فرا رسیده بود اما نمی دانست روزگار سخت و پر رنجی در انتظارش است. وقتی ساک خود را برای خدمت به میهنش بست و راهی منطقه عملیاتی حاج عمران شد تصور هم نمی کرد که دست تقدیر برای او حادثه ای رقم خواهد زد که نتیجه آن ۳۳ سال اسارت در فرقه خشونت طلب رجوی باشد. اول آذر ماه ۶۶ بود که نیروهای تحت امر رجوی با کمک ارتش صدام به پایگاه سربازان ایرانی حمله کرده و آن ها را اسیر کردند. وعده های دروغ و فریب رجوی از همانجا آغاز شد. «مزگی» قبل از آن هیچ اطلاعی از مجاهدین خلق (فرقه رجوی) نداشت. محمد سادات دربندی و مهدی ابریشمچی از سرکردگان کثیف فرقه در محل اسارت این سربازان حاضر شده و به آنها گفتند در یکی از عملیات های ما شرکت کنید و پس از آن آزاد خواهید بود؛ «آزادی» که خط اسارت آن هنوز بر پیشانی مزگی دیده می شود و ۳۳ سال از بهترین دوران زندگی او را نابود کرده است. مزگی دوران حضور خود در فرقه در واحد امور صنفی و آشپزخانه فعالیت می کرد. حضور فعال وی در جمع جداشده های فرقه رجوی در آلبانی و تلاش برای نجات سایر دوستانشان بهانه ای شد تا با این جداشده با اخلاق و با مرام گفت و گویی انجام دهیم.

عضو نجات یافته از فرقه رجوی گفت: فرقه رجوی آفتاب لب بام است و به زودی نابودی آن را در آلبانی شاهد خواهیم بود.

رضا مزگی‌نژاد با اشاره به نقش اساسی خانواده ها در نجات اسیران دربند رجوی اظهار داشت: فرقه رجوی از خانواده‌ها وحشت دارد و می‌گوید اگر پای خانواده به آلبانی باز شود نیرویی برای ما نمی‌ماند.

وی تصریح کرد: خانواده هایی که عزیزانشان دربند این فرقه جنایتکار هستند با امضای طومار و نامه نگاری ها از مقامات آلبانی بخواهند که شرایط را برای ملاقات با عزیزانشان مهیا کنند؛ این حق قانونی و طبیعی خانواده هاست.

مزگی‌نژاد نشست های مداوم مغزشویی فرقه را ابزاری برای از بین بردن اراده اعضای اسیر عنوان کرد و گفت: تحت تاثیر این عوامل است که افراد گرفتار، توانایی نه گفتن به ضوابط تشکیلاتی را از دست می دهند.

وی با اشاره به اینکه سران فرقه با حیله گری و دروغ گویی سر نیروهای خود را گرم می کنند تصریح کرد: رجوی در سخنان خود طوری برای ما وانمود می کرد که بدون او جهانی معنی ندارد و همه ما باید هست و نیست خود را رجوی بدانیم و به منظور اثبات این موضوع بحث انقلاب ایدئولوژیک را مطرح و خانواده را دشمن اصلی معرفی کرد.

این عضو نجات یافته ادامه داد: رجوی با برگزاری نشست های گوناگون و پشت سر هم سعی می کرد قدرت انتخاب را در میان اعضا سرکوب کرده و از فکر خانواده منحرف کند. ..  ..

  • مصطفی آزاد
  • ۱
  • ۰
داستان کودک سربازان سابق در مجاهدین بخشی از سیاه ترین و تلخ ترین وقایعی است که در خاک عراق بدست رهبران مجاهدین در سرنوشت این کودکان رقم خورده است. تجاوز جنسی، تحقیر در جمع، کتک زدن و وادار کردن آنها به خشونت طلبی و بدست گرفتن اجباری سلاح تنها بخشی حنایات رجوی در حق این کودکان محسوب می شود.

در یازدهم دسامبر ۲۰۲۱ تعدادی از کودک سربازان سابق در سازمان مجاهدین در «کلاب هاوس» دور هم جمع شده و ساعات ها از سرگذشت تلخی که توسط رهبران مجاهدین در حساس ترین دوران زندگی شان برایشان رقم خورده سخنان تکان دهنده ای را بیان کرده و توانستند بخش هایی از نمای پنهان ایدئولوژی کثیف فرقه رجوی را به نمایش بگذارند.

داستان کودک سربازان سابق در مجاهدین بخشی از سیاه ترین و تلخ ترین وقایعی است که در خاک عراق بدست رهبران مجاهدین در سرنوشت این کودکان رقم خورده است. تجاوز جنسی، تحقیر در جمع، کتک زدن و وادار کردن آنها به خشونت طلبی و بدست گرفتن اجباری سلاح تنها بخشی حنایات رجوی در حق این کودکان محسوب می شود.

حال این کودکان دیروز و مردان رشید امروز بر آن شدند تا در «کلاب هاوس» ، از تجاوزات جنسی به خودشان توسط فرمانده هان ارتش مزدور عراق یعنی فرماندهان انقلاب کرده مسعود و مریم رجوی سخن بگویند. که از دقیقه ۵۲ به بعد به این موضوع پرداخته شده است. لذا گوش کردن به صحبت های این سرباز کودکان را که امروز مردان بزرگی شده و هرکدام از آنها برای خود بدور از قید و بندهای فرقه زندگی تشکیل داده اند را به تمامی مخاطبان توصیه می کنم.

پیشتر از این نیز کودکانی که اکنون به مردانی بزرگ تبدیل شده اند از داستان زندگی خود در فرقه رجوی گفته اند تا ایدئولوژی کثیف این فرقه را به چالش بکشند. از جمله می توان به گزارش مجله دانمارکی درباره حنیف عزیزی از کودکان قربانی فرقه رجوی و یا به گزارش تکاندهنده هفته نامه آلمانی «دیتسایت» درباره امین گل مریمی اشاره کرد.

همچنین لازم می بینم  بطور فشرده به نحوه اسارت کودکان در مجاهدین که به اجبار به سربازی برای خدمت در ارتش مزدور صدام یعنی مجاهدین برده می شدند به نقل از کتاب «خداوند اشرف از ظهور تا سقوط»  صفحات ۴۸۳ الی ۴۸۵ و جنایاتی که در حق این کودکان انجام گرفت اشاره ای داشته باشم تا هرچه بیشتر به عمق این فاجعه پی ببریم.

در سال ۱۹۹۷ میلادی برابر با ۱۳۷۶ هجری شمسی یعنی تقریبا یکسال پس از بازگشت مریم از اروپا به عراق و با توجه به آغاز بحران نیرو در سازمان، و بویژه بعد از شکست مفتضحانه  پروژه «عملیات راهگشایی » که یک پروژه عظیم نیروگیری از ایران  بود، به فکر افتاد کودکانی را که روزی آنها را به خارج از عراق و به کشورهای اروپائی فرستاده بود  مجددا و با ترفند های مختلف و با  سواستفاده از عواطف والدینشان هر تعداد از آنها را که بتواند مجددا به  قرارگاه اشرف برگرداند.  . . . .

  • مصطفی آزاد