طی دو روز گذشته، رژیم صهیونیستی بیش از ۳۰۰ بار به زیرساختهای کشور سوریه حمله کرده است. روز گذشته، یکی از شیمیدانهای برجسته سوریه و فرزند یکی از رهبران مذهبی ترور شد. رژیم جعلی اسرائیل، سوریه را منطقه جنگی اعلام کرده و مساحت قابل توجهی را در همین دو روز تحت تصرف خود درآورده و بسیاری از تأسیسات و زیرساختهای سوریه را نابود کرده است.
در همین چند روز، اقدامات رژیم غاصب صهیونیستی به وضوح شباهت به اقدامات آمریکا در سال ۲۰۰۳ دارد. آمریکاییها بلافاصله پس از سقوط صدام، تمام زیرساختها، تأسیسات، اقلام نظامی و تجهیزات ارتش عراق را از بین بردند. آنها بیش از ۵۳ تن از دانشمندان مهم عراق را نیز یکی پس از دیگری ترور کردند. همان اتفاقات به سرعت در حال رخ دادن در سوریه است. به نظر میرسد هدف ویرانی و از بین بردن کامل توان نظامی، اقتصادی و استراتژیک سوریه باشد.
علیرغم این همه یکهتازی، تجاوز و خیانت اسرائیل، گروه تحریر شام که مدعی آزادی و آبادانی سوریه است، سکوت کامل اختیار کرده است. در حالی که دولتهای دیگر منطقه، از جمله مصر، اردن، عربستان، کویت، قطر، و همچنین ونزوئلا و ایران، اقدامات رژیم غاصب صهیونیستی را محکوم کردهاند، گروه تحریر شام در حالی که شاهد بمباران و نابودی تمام تجهیزات نظامی و تأسیسات کشور هستند، تاکنون یک کلمه اعتراض نکرده و حتی یک گلوله هم به سمت اسرائیل شلیک نکردهاند. آمریکا نیز با سکوت و رضایت، بمباران بیش از ۷۵ نقطه دیگر را تکمیل کرده است.
و اما فرقه خائن و مزدور رجوی، ابلهانه ویرانی سوریه و از بین رفتن زیرساختهای حیاتی آن را به گروه تحریر شام و مردم نگونبخت سوریه تبریک و شادباش میگوید. شیاطینی که دست و پا میزنند تا به چشم ارباب بیایند، اما چشمان خود را بسته و جلسه فوری شورای فرقه را تشکیل دادند. لابد بقیه دلقکهای سیرک شورایی هم چشمانشان را بسته و دم مریم قجر را گرفته و به جلسه رفتند تا از این آشفته بازار شام، برای آنها تکه دستمالی پیدا شود.
اردیبهشت سال 1358 آغاز علنی نزاع سازمان منافقین با انقلاب اسلامی ایران بود؛ جایی که #محمدرضا_سعادتی از اعضای بلندپایه این سازمان در جریان تلاش برای انتقال یکی از مهمترین پروندههای اطلاعاتی قبل از انقلاب به جاسوس شوروی در تهران دستگیر شد. در واقع سازمان مجاهدین قصد داشت با تحویل پروندهی سرلشکر معدوم #مقربی در ازای حل کردن یکی از مهمترین معماهای سازمان جاسوسی شوروی سلاح و تجهیزات و امکاناتی را از روسها دریافت کند.
📖 #جاسوس که سال گذشته از سوی مرکز اسناد انقلاب اسلامی راهی بازار کتاب شد، روایتی از این ماجراست که در آن به چگونگی شناسایی، دستگیری و اعترافات محمدرضا سعادتی پرداخته است. همچنین به بازخوانی برخی از تلاشهای سازمان منافقین برای استفاده از ظرفیتهای تبلیغاتی خود جهت بازسازی وجههاش در میان مردم ایران در آن مقطع زمانی میپردازد.
سابقهی به کارگیری این تکنیک به زمان مغولها بازمیگردد. آنها قبل از حمله، افرادی را برای انتشار شایعات و دیگر اشکال تبلیغات به مناطق هدف اعزام میکردند تا درباره توان ارتش وی و سرعت خیره کنندهی سپاهیانش در فتح سرزمینها اغراق نمایند. در جنگ 2003 نیز انتشار اغراقآمیز نتایج جنگ از سوی نیروهای ائتلاف، ضربه روانی زیادی بر سربازان عراقی وارد نمود. به عنوان نمونه، فیلمهای ساخته شده از پیشروی نیروهای ائتلاف در خاک عراق که نقش شایعه پراکنان مغول را ایفا میکردند، به سرعت در جهان منتشر میگردید و باور شکست ناپذیری آمریکاییها را در ذهن سربازان عراقی القا میکرد. یا وقتی والتر راجرز خبرنگار مشهور سی.ان.ان گزارش میداد که بعد از سیزده ساعت پیشروی به سوی شمال عراق، آن هم سوار بر تانک، با هیچ خطری مواجه نشدهاست، در واقع میخواهد فروپاشی ساختار دفاعی عراق را آن هم در نخستین روزهای جنگ شرح دهد.این شرح ممکن است به طور کامل صحتت نداشته باشد، اما با توجه به گزارش خبرنگار، آثار روانی خود را بر خواننده، شنونده و بینندهی رسانههای خبری می گذاشت و در مقابل ضربهی روحی مؤثری بر روان و اعتماد به نفس نیروهای عراقی وارد میکرد. اخباری هم که این روزها از مناطق درگیر جنگ، مخصوصاً سوریه مخابره میشود، شامل همین تکنیک عملیات روانی است. که با بررسی خبر از منابع متعدد و معتبر و کمی تأمل، می توان اخبار درست را دریافت کرد و از انتشار اخبار قبل از اطمینان از صحت داشتن آن پرهیزکرد.
** از سردار سلیمانی پرسیدند که اخبار سوریه نگران کننده است و برخی منابع نوشتهاند فلان شهر هم سقوط کرد... سردار در جوابشان گفت: ما دو سوریه داریم، «سوریه دراخبار» و «سوریه در میدان»! آنها در رسانه پیروز میشوند و ما در میدان...
پایگاه خبری-تحلیلی فراق در فهرستی اسامی ۷۰۰ عضو فرقه رجوی که ساکن مقر «اشرف ۳» در آلبانی هستند را منتشر میکند.
به گزارش فراق، بنا به درخواست خانوادههایی که در تلاش برای نجات عزیزان خود هستند، این پایگاه خبری بر اساس دادههای موجود در فضای مجازی و بررسیها، اسامی بیش از ۷۰۰ عضو ساکن مقر «اشرف ۳» در آلبانی را در فهرستی جمعآوری کرده است.
بر اساس آمار غیر رسمی جمعیت «اشرف ۳» در حدود دو هزار و ۵۰۰ نفر است و فرقه تروریستی رجوی به منظور جلوگیری از پیگیری خانوادههای اعضا، اسامی تمام اسیران ذهنی خود را عوض کرده تا هیچ ردی برای اطلاع رسانی از وضعیت آنها در دست نباشد.
نکته بسیار مهم در فهرست زیر این است که احتمال وجود افراد فوت شده، نجات یافته و همچنین تشابه اسمی در بین آنها وجود دارد.
از روزهای اول ورود فرقه رجوی به فاز نظامی در ۳۰ خرداد سال ۱۳۶۰ و به تبع آن انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی در روز ۷ تیر و انفجار دفتر نخستوزیری در روز ۸ شهریور ۱۳۶۰، فرقه رجوی به یک گزارهی مبارزاتی رسیده بود: «سازمان پیچیدهتر از نظام است.»
به گزارش فراق، معنای این گزاره به زعم فرقه رجوی آن بود که تشکیلات امنیتی و حفاظتی فرقه رجوی از نهادهای امنیتی وابسته به نظام مانند واحد اطلاعات سپاه پاسداران، دادستانی انقلاب اسلامی و کمیتههای انقلاب پیشرفته است.
مجاهدین اعتقاد داشتند در حالی که ترورهای سازمان، مقامات ارشد نظام را هدف گرفته است و تنها در تابستان ۱۳۶۰، رئیسجمهوری، رئیس دیوان عای کشور، نخستوزیر، چهار نفر از وزراء و دهها نمایندهی مجلس توسط تیمهای ترور فرقه رجوی کشته شدهاند، فرقه رجوی توانسته است کادرهای اصلیاش را از ضربه محفوظ نگه دارد و حتی بنیصدر و مسعود رجوی را در یک عملیات پیچیده از فرودگاه مهرآباد روانهی پاریس کند.
این موازنه منفی تا ضربه روز ۱۹ بهمن ۱۳۶۰ و کشته شدن موسی خیابانی و اشرف ربیعی ادامه داشت. هر چند فرقه رجوی این ضربه مهلک را اتفاقی قلمداد میکرد، اما ضربه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۶۱ که منجر به فروپاشی بخش اجتماعی شد، گزارهی استراتژیک جدیدی را پیش روی فرقه قرار داد: «نظام هم پیچیده شده است.»
فرقه با این گزاره جدید به تجزیه اقدامات اطلاعاتی دستگاههای امنیتی نظام پرداخت. نتیجه ی تجزیه این بود که نظام با تجمیع چهار اقدام اطلاعاتی توانسته است ضربههای سنگینی به فرقه بزند: ۱) استفاده از نفوذیها ۲) عملیات گسترده تعقیب و مراقبت (ت.م) ۳) اعترافات دستگیر شدهها بر اثر شکنجه (تعزیر) ۴) به کارگیری شبکه جدید مخابراتی.
به دنبال این نتیجهگیری، فرقه تصمیم گرفت به صورت «عملیات معکوس» به مقابله با اقدامات اطلاعاتی جدید نظام بپردازد. نتیجهی این تصمیم جنایات دلخراش و فجیعی بود که در طول تاریخ بشریت، نمونهی مشابه کمی دارد؛ جنایاتی که تحت عنوان «عملیات مهندسی» به اجرا گذاشته شد.
در تعقیب آقا عبدالله!
ضربات مهلک سالهای ۱۳۶۰ و ۱۳۶۱ برای فرقه به قدری مهم و مؤثر بود که پس از وارد آمدن آنها، فرقه رجوی تحلیلی در نحوهی ضربه خوردن ارائه داد و به شدت به دنبال یافتن سوراخی بود که از آن گزیده میشد. اولین ضربهی کاری که منجر به کشته شدن موسی خیابانی و اشرف ربیعی در ۱۹ بهمن سال ۱۳۶۰ شد، فرقه را در یک شوک و گیجی فرو برد. در این زمان بود که تحلیلی تحت عنوان «تجدید میثاق» از سوی احمد حنیفنژاد اعلام شد:
« قبل از این که تحلیلهای رجوی … از طریق دو نوار دادته شده برسد تحلیلی با عنوان «تجدید میثاق» داده شد. در این تحلیل مسائل زیر گفته شد:
۱.ما الان در شرایطی به مراتب سختتر از زمان شاه قرار گرفتهایم، چرا که آن موقع هم چهرهی نبود و هم به دلیل عدم پایگاه مردمی آن نظام تردد به راحتی انجام میگرفت، ولی در این شرایط برای مقدمات نشستها و … وقت و انرژی بیشتری گذاشته میشود تا خود نشستها و … از این رو نباید انتظار داشت کارها به سرعت و به همان روالهای قبلی پیش برود. شرایط بسیار سخت شده و تردد به حداقل رسیده و طبیعتاً کارهای تشکیلاتی افت پیدا کرده است.
۲. ضربهی [۱۹ بهمن ۶] استراتژیک نبوده است، ضربهی ۵۰ و اپورتونیستها، ضربهی استراتژیک بود و به مراتب بالاتر از این ضربه و ضربات قبلی (۳۰ خرداد) بوده است. در آن شرایط تمامی کادرها و اعضا یا دستگیر و یا اعدام شدند و عدهی کمی باقی ماندند. ولی ما باز هم سر بلند کردی. در این شرایط هم ضربهی موسی، ضربهی بزرگی است و طبیعتاً پیروزی را به عقب خواهد انداخت، ولی تعیین کننده در پیروزی انقلاب به طور درازمدت نخواهد بود، بلکه اثرات مقطعی دارد. مقاومتها صیقل خورده و نیروهای متزلزل و ناصاف غربال شده و نیروها آبدیده میشوند. در حقیقت نقطهی عطفی در ارتقای مبارزه خواهد بود.
۳. به لحاظ تاریخی و در تاریخ اسلام هم چنین ضرباتی وجود داشته است، ولی انقلاب ادامه پیدا کرده و به ثمر رسیده است.
۴. با تمام این ضربات که کاخ پوشالی نظام سرنگون خواهد شد، همان طور که فرعونها نابود شدند، آنها هم خیال قدرتهایی داشتند که چشم ما را خیره میکرد، ولی در حقیقت توخالی بودند (سورهی فجر و قسمتهایی از آلعمران و اول سورهی بقره گفته شد) و عاقبتشان همان است که بر سر فرعون و فرعونیان آمد. فانظروا کیف کان…
۵. ما نه فقط نباید مأیوس شویم، بلکه با انرژیهای چند برابر باید به فعالیت خود ادامه داده و کینههایمان را عمیقتر و تیرهای خود را آمادهتر سازیم و در کمین بنشینیم و صبر کنیم و پیروزی از آن ماست و صبح هم نزدیک است.»
از همین جا بود که زمزمههای خط شکنجهگری برای یافتن علت ضربههای اطلاعاتی در رأس فرقه شنیده شد. این زمزمهها به مرور زمان تبدیل به تصمیم میشد تا این که ضربهی ۱۲ اردیبهشت سال ۱۳۱۶ بخش اجتماعی فرقه را متلاشی کرد. پس از این واقعه بود که فرقه به دنبال مقابله با ضربات اطلاعاتی افتادند و تمامی احتمالات موجود را بررسی کردند. تحلیلی که فرقه از ضربهی ۱۲ اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۱ ارائه دادند، قابل توجه است. تحلیلی که تمامی عوامل ممکن مورد بررسی قرار گرفتند:
الف) علل ضربه:
در این رابطه فرقه معتقد بود که این اولین ضربهای است که باید ما را هوشیار کرده و نتیجهی پیچیده شدن سیستم میباشد که باید فرقه را به خود آورد. به طور کلی علل ضربه را چنین بررسی میکرد:
۱.ضربهی ناشی از آژانسها و بنگاهها بوده؛ یعنی فرقه معتقد بود که سیستم به آژانسها مراجعه کرده و خانههای خاصی را که ویژگیهای خاصی داشته، درآورده و به آنها مراجعه کرده و خانهی مشکوک را زیر نظر گرفته و به خانهی افراد فرقه رسیده است.
اگر چه تا آن موقع در این زمینه فرقه تجربه داشته و حتی در کلیت فرقه دستور داده بود خانههایی که از آژانسها گرفته شده و مشکوک میباشد، یا باید تخلیه گردد یا مسائل آنها حل شود؛ اما باز در اینجا این ضربه یکی از عللش را ناشی از آژانس و بنگاه و ردهای ناشی از آنها میداند.
۲. کنترل تلفن: فرقه معتقد بود که فاکت بعدی بعد از رد آژانس و بنگاه، کنترل تلفن میباشد و این کنترل تلفن به خصوص اگر همراه با فاکتهای دیگری باشد، بسیار ضربه زننده میباشد. مثلاً فرقه میگفت که خانهی حمید خادمی اصلاً رد بنگاه و آژانس نداشته و علت لو رفتن آن را از طری کنترل تلفن میدانست. آن را به این صورت میگفت که مثلاً خانهای در منطقهای لو رفته و تلفنهای عمومی اطراف آن خانه را مورد کنترل قرار دادهاند و از طریق آنها به خانهی حمید خادمی رسیدهاند.
۳. تعقیب و مراقبت: فاکت سوم را تعقیب و مراقبت میگرفت و معتقد بود که مثلاً خانهی فضلالله تدین را از طریق تعقیب و مراقبت رسدهاند و مسئلهی آن چندان به آژانس ربط ندارد و این بیانگر پیچیدگی ایران میباشد.
پایگاه خبری-تحلیلی فراق در فهرستی اسامی ۶۱۵ عضو فرقه رجوی که ساکن مقر «اشرف ۳» در آلبانی هستند را منتشر میکند.
به گزارش فراق، بنا به درخواست خانوادههایی که در تلاش برای نجات عزیزان خود هستند، این پایگاه خبری بر اساس دادههای موجود در فضای مجازی و بررسیها، اسامی بیش از ۶۰۰ عضو ساکن مقر «اشرف ۳» در آلبانی را در فهرستی جمعآوری کرده است.
بر اساس آمار غیر رسمی جمعیت «اشرف ۳» در حدود دو هزار و ۵۰۰ نفر است و فرقه تروریستی رجوی به منظور جلوگیری از پیگیری خانوادههای اعضا، اسامی تمام اسیران ذهنی خود را عوض کرده تا هیچ ردی برای اطلاع رسانی از وضعیت آنها در دست نباشد.
نکته بسیار مهم در فهرست زیر این است که احتمال تشابه اسمی و وجود افراد نجات یافته در بین آنها وجود دارد.
مهدی مهدی زاده ملاباشی
حافظ نصرتی
شهزاد اسدی
خورشید فرجی
فریبا مهینی
علیرضا نماز دوست
رمضان زارع
رضا داناپور
قادر ارمکان
تیمور پورجمشید
جمشید لقمانی
مهران دژن
علیرضا رشیدی تبریزی
اصغر معینی کربکندی
مصطفی رفیع نژاد
علیرضا تقیپور
علی یوسفی سادات
آیدین عباس زاده
مرتضی حسنی
مهرداد عباسی
حسن تقدیری با نام مستعار احمد کرمی جواد
مهدی سیفی
عاصف جهانکش
مهدی صالحی
محمدجواد بهنیا
شهباز محمدی
حشمت محمدی
محمود دادوند
غلامرضا خانی
سعید باوی
جهانگیر خادمی
اصغر بیاتی سدهی
فرزاد راجی زاده
محمد ایمانی آزاد
امان الله خواجه گیری
مهدی پاکدل
جعفر ادیب پور
مهدی فرد کهن
صابر کوهی
ستار خیری
حمیدرضا حکیمی
جلیل غلامزاده
مجید خباز سیرجانی
مرتضی امیدی
تاج بخش دلاوری
محمد زارعی یا زارع زاده
حمیدرضا اسماعیل بیگی
محمود بریسمی
محمدمهدی ثابت رستمی
فرح فیروزمند
سرور لحمی
عبدالله جعفرزاده
حمید ربات
احمد زارچی
مهرداد بزازیان
مجتبی بلند مرتبه
جمال اولیایی
محمود صوفی
اسماعیل کاووسی نیا
قاسم جباری
علی صدر حاج سیدجوادی
مرتضی قائمی (با نام جعلی علی محمد رنج اورنجی یا اورنگی)
بهمن رضایی
احمد تاج گردون
سیاوش فرشید
مهدی محمد مرادی
بهزاد قادری
محسن(صمد) سیاهکلاه (با نام جعلی حسین گلچیان یا گلشیان)
«عیسی آزاده»، عضو جداشده از فرقه رجوی در دادگاه ایران ماجرای موسوم به «شب باقر» را روایت کرد.
به گزارش فراق، «عیسی آزاده» ساکن فرانسه، روز سه شنبه ۲۹ آبان ماه در بیست و سومین جلسه دادگاه رسیدگی به اتهامات ۱۰۴ نفر از سران سازمان مجاهدین خلق، حاضر شد و درباره جنایات این سازمان در حادثه تروریستی هشتم شهریور ۱۳۶۰، شهادت داد.
شب باقر بخشی از روایتگری آزاده از جنایتهای درونی فرقه تروریستی رجوی بود؛ شبی که مسعود و مریم رجوی آشکارا مسعود کشمیری، ملقب به باقر را به عنوان عامل جنایت هشت شهریور ۱۳۶۰ به اعضا معرفی کردند تا به زعم خود مانعی در مسیر جدایی او ایجاد کنند.
به گفته این عضو جداشده، کشمیری از ترس پیامدهای درخواستش برای جدایی از گروهک، آن شب با گریه و التماس از رجوی درخواست عفو بخشش میکرد. آن شب در فرقه به شب باقر معروف شد تا بهعنوان یک اهرم قدرت در دست رجوی باشد که علیه کسانی استفاده کند که خواستار جدایی هستند.
به دنبال صدور حکم بازداشت بنیامین نتانیاهو و گالانت توسط دادگاه جنایی بینالمللی، گمانهزنیها درباره احتمال صدور حکم مشابه برای مریم رجوی، رهبر فرقه رجوی نیز افزایش یافته است.
به گزارش فراق، این حکم تاریخی به معنای آن است که ۱۲۴ کشور عضو دیوان، موظف به دستگیری نتانیاهو و گالانت در صورت ورود به قلمرو خود خواهند بود.
این تحولات میتواند به عنوان نشانهای مثبت برای خانوادههای قربانیان و جداشدگان از فرقه رجوی هم تلقی شود.
خانوادههای اعضای گرفتار در فرقه رجوی در سالهای گذشته با ارسال نامهها و مدارک مستند به دادگاه بینالمللی لاهه، خواستار رسیدگی به وضعیت عزیزان خود و پیگرد قانونی رهبران این فرقه شدهاند.
در این راستا، ۴۳ نفر از جداشدگان شکوائیهای به این دادگاه تقدیم کرده و بیش از ۱۲ هزار امضا در حمایت از این شکایتها جمعآوری شده است که نشاندهنده عزم و اراده خانوادهها برای دستیابی به عدالت است.
با توجه به تحولات اخیر و افزایش فشارهای بینالمللی و نزدیکی صدور احکام از سوی دادگاه تهران، امید میرود خبر صدور حکم بازداشت برای مریم رجوی نیز به زودی در جایگاه تیتر یک رسانهها قرار گیرد.
بسیاری از ناظران بر این باورند که با توجه به مستندات و شواهد موجود از نقض حقوق بشر و سوءاستفادههای صورتگرفته در این فرقه، دیوان کیفری بینالمللی نمیتواند از این موضوع غافل بماند.
امروز، زمان آن فرارسیده است که مریم رجوی نیز در برابر عدالت قرار گیرد و پاسخگوی اقدامات خود باشد.
در سال های آغازین دهه ۵۰، سازمان موسوم به مجاهدین خلق با پدیده تغییر ایدئولوژیک و تغییر ریل مواجه شد که بر رخدادهای بعدی این گروه، تأثیراتی آشکار بر جای نهاد. مقالی که پیش روی شماست، تأثیر فرار تقی شهرام بر این فرآیند را مورد بازخوانی قرار داده است. امید آنکه مقبول افتد.
مرکزیت سازمان موسوم به مجاهدین خلق در آستانه فرار تقی شهرام
پدیده تغییر ایدئولوژی در سازمان موسوم به مجاهدین خلق، از جنبههای گوناگون درخور بررسی و تحلیل است. از جمله این سرفصلها، نقش تقی شهرام در این تغییرات به شمار میرود. مرکزیت سازمان مجاهدین خلق در آستانه فرار تقی شهرام منحصر به رضا رضایی و بهرام آرام بود. قبل از ورود تقی شهرام که بلافاصله به مرکزیت سازمان راه پیدا کرد و در کنار رضایی و آرام قرار گرفت، در کادرهای ۱۶ نفره سازمان بحثی با محوریت بررسی علل ضربه شهریور ۵۰ و جمعبندی فعالیتهای سازمان در طی دو سال پس از این حادثه، مورد بحث و بررسی قرار گرفت و ضعفها و قوتهای سیاسی، نظامی و تشکیلاتی سازمان تحلیل شدند. این کار توسط گروههای متشکل از کادرها تحت عنوان «جمعهای بررسی و تصمیم» انجام میشدند.
پس از کشته شدن رضا رضایی، در کار این جمعها وقفه ایجاد شد، ولی تقی شهرام پس از مدتی پی کار را گرفت و خطمشی کلی این جمعها را مبارزه ایدئولوژیک درونی، کادرسازی و تجدید آموزش کادرها اعلام کرد. عبدالله زرینکفش که طی سالهای ۵۰ تا ۵۷ جزو کادرهای مهم سازمان مجاهدین بود، درباره جمعهای بررسی و تصمیم مینویسد: در اواخر سال ۵۱ و اوایل سال ۵۲ که رضا رضایی مرکزیت سازمان مجاهدین خلق را اداره میکرد، از مسئولان سازمان دعوت کرد از شهرستانهای مختلف به تهران بیایند تا درباره مشکلات داخلی سازمان بحث و بررسی شود. ابتدا قرار شد مرکزیت از کارهایش گزارشی را برای بررسی ارائه دهد. بعد درباره گروههایی بحث شد که به شکلی غیرمستقیم تحت رهبری سازمان بودند، اما مستقل کار میکردند. گزارش مرکزیت بیشتر درباره جمعبندی تجربههای امنیتی و نظامی، شکل دستگیریها و تنظیم و تکثیر دفاعیات بود که مورد انتقاد قرار گرفت. بسیاری این پرسش را مطرح کردند که چرا مرکزیت سازمان نیروی خود را صرف کارهای فنی سازمان میکند؟ چون مرکزیت مستقیماً همه کارهای تهیه عکس و چاپ و صحافی دفاعیات را به عهده گرفته بود و همه این انتقاد را داشتند که مرکزیت سازمان نباید وقتش را صرف اینجور خردهکاریها کند. انتقاد دیگر این بود که در طول یک سالی که دستور تشکیل گروههای مستقل و همهجانبه از سوی سازمان داده شده است، راندمان سیاسی این گروهها بسیار پایین بوده که علتش همان سرگرم شدن مرکزیت سازمان به خردهکاریهاست. این گروهها باید به شکل همهجانبهای رشد میکردند، ولی چون مرکزیت سازمان در آن مقطع منحصر به رضا رضایی و بهرام آرام بود و کار دفاعیات هم وقت زیادی میبرد، این گروهها به حال خود یله شده بودند و هرکدام برای عملیاتهای خودشان برنامهریزی میکردند و سازمان یک راهکار سیاسی و تاکتیکی و استراتژیک واحد به آنها نداده بود. علت هم روشن بود. سازمان بعد از ضربه شهریور ۵۰ بار سیاسی خود را از دست داد و عناصر باتجربه آن گرفتار خردهکاری شدند. بقیه هم که در حد آنها کاربلد نبودند و در واقع کار زیادی از دستشان برنمیآمد. دیگر مرکزیت خط نمیداد و این اشکال بسیار بزرگی بود.
طراحی یک ترور برای خروج از یک بنبست
موضوع دیگری که مورد بررسی قرار گرفت این بود که اعضا باید به سرعت و در حجم زیادی مطالعات خود را زیاد کنند، چون عملکردهایشان محتوا نداشت و همین نشان میداد که بار سیاسی سازمان به شدت پایین آمده است. پس از این مشورتها و بحثها قرار شد اعضایی که بار سیاسی بیشتری داشتند،
امروزه اپوزیسیون برای مبارزه با جمهوری اسلامی از مرزهای ملیت و اخلاق نیز عبور کرده است. همانطور که رجوی و (فرقه تروریستی مجاهدین)؛ در ماجرای مبارزه با جمهوری اسلامی کنار صدام ایستادند که برایشان حمله به خاک و بمباران مردم عادی بی اهمیت بود؛ امروزه طیف هایی چون سلطنتی ها نیز در کنار اسرائیلی قرار گرفتند که دشمن ایران است و خاک کشور را هدف قرار می دهد.
۱-جریان اپوزیسیون، اوج توان و قدرتش را در دو ماهه اول درگیریهای ۱۴۰۱ به نمایش گذاشت و به تعبیری هر چه در چنته داشت رو کرد. اما خیلی زود سیر نزول و شیب اپوزیسیون آغاز شد. در ابتدا آنان بدنه اجتماعی خود را طی دعواها و درگیریهای درونگروهی از دست دادند و به سرعت فاز دوم نزول آنان در موضوعات اخلاقی و هنجاری برای جامعه نمایان شد.
اگر بخواهیم دقیقتر به موضوع بنگریم از زمستان ۱۴۰۱ تا به حال اپوزیسیون ضدجمهوری اسلامی قدرت و توانایی یک بسیج عمومی و منسجم علیه نظام را نداشته و طرحهای آنان برای برپایی اعتصابهای اقتصادی هم با شکست مواجه شده است.
۲- به تعبیر پزشکی، اپوزیسیون ضدجمهوری اسلامی دچار سندورم ALSشده است. در این بیماری شخص نسبت به محیط خود درک و شناختی نداشته و توانایی تحریک اعصاب و به حرکت درآوردن اعضای خود را ندارد. از همین روست که شاهدیم علی رغم تلاشهای مکرر آنها طی دو سال گذشته آنان نتوانستهاند جنبشی را علیه جمهوری اسلامی به راه بیندازند. گویی از زمستان ۱۴۰۱ به بعد با عیان شدن چهره واقعی اپوزیسیون برای عموم مردم ایران، این جریان حتی برای مخالفان جمهوری اسلامی هم دفن شده است و به شکل مطلق کنار گذاشته شده است.
۳- فروپاشی هسته اصلی اپوزیسیون یکی از نکاتی است که آنان را به نوعی فلج کرده است. ما شاهد بودیم برخی از چهرههای سرشناس این جریان دور هم جمع شدند تا علیه جمهوری اسلامی دست به فعالت و مبارزه بزنند. اما طولی نکشید که همین جریان هم به حاشیه رفت و گروههای ائتلافی در آن اجماع؛ به دشمنان خونین یکدیگر بدل شده اند. سلطنتطلب ضد مجاهد خلق، مجاهدین علیه چپ ها، فمنیستها علیه همه و… وضعیت حال حاضر اپوزیسیون است. کسانی که می خواستند با اتحاد، براندازی در ایران را محقق کنند در حال حاضر این چنین به جان یکدیگر افتادند.
۴- موضوع مهم دیگر انفعال این جریان است. اپوزیسیون اصلا و ابدا در طول این مدت توانایی ایجاد یک کنش را نداشته است و اگر هم بعضی اوقات دست به کاری می زند در اصل واکنشی است. جالب اینجاست که آنان همین واکنشهای بیاثر را به عنوان دستاورد برای خود فاکتور می کنند. به طور مثال در شهادت شهید رئیسی یا انتخاب مجدد ترامپ در آمریکا اپوزیسیون خود را مؤثر می داند! در صورتیکه نه در ایران و نه در جهان این گروه ها نه چندان به حساب می آیند و نه اصلا توانایی اقدام موثری را دارند. بنا برهمین موضوع است که کل تمرکز اپوزیسیون استفاده از سایر وقایع جهت موج سواری است. استفاده از لفظ فلج برای آنان نه تحقیر که توصیف واقعی آنان است؛ چرا که در طول این دو سال آنان با خاموش شدن شعله درگیری های ایران دیگر نتوانستند اقدامی را به شکل موثر پیگیری کنند.
۵- اخیرا اپوزیسیون بار دیگر بر یک موج رسانه ای سوار شد تا بلکه بتواند فضایی را علیه جمهوری اسلامی بازسازی کند. ماجرای برهنگی دختر علوم تحقیقات مسأله ای است که در واقعیت میدان بنا به گزارشات و اعتراف همسر آن خانم نه در تقابل اجتماعی و سیاسی با نظام جمهوری اسلامی که نتیجه یک حمله عصبی بود و تحقیقات نشان داده آن خانم اصلا جزو مبارزان و فعالان سیاسی نبوده است. اما اپوزیسیون از این فرصت بار دیگر استفاده کرد تا از طریق موج رسانه ای و خبری دست و پایی برای زنده بودن بزند و اعلام بدارد هنوز وجود دارد و البته از پشت فضای مجازی درحال مبارزه با جمهوری اسلامی است. وقتی آنان نتوانند با بودجه ها و حمایت های عظیم مالی و رسانه ای همچون نسیمی بر آب؛ کنشی مبدعانه در فضای سیاسی و اجتماعی داشته باشند؛ چاره ای نیست جز آنکه بنشینند و فرصتی بیایند تا بر آن موج سواری کنند؛ فرقی هم ندارد علت آن یک حمله عصبی یا یک خودکشی باشد.
۶- مسأله بعدی این است که امروزه اپوزیسیون برای مبارزه با جمهوری اسلامی از مرزهای ملیت و اخلاق نیز عبور کرده است. همانطور که رجوی و (فرقه تروریستی مجاهدین)؛ در ماجرای مبارزه با جمهوری اسلامی کنار صدام ایستادند که برایشان حمله به خاک و بمباران مردم عادی بی اهمیت بود؛ امروزه طیف هایی چون سلطنتی ها نیز در کنار اسرائیلی قرار گرفتند که دشمن ایران است و خاک کشور را هدف قرار می دهد.
نویسنده: محسن ردادی، هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه، گروه سیاسی سایت خبری تحلیلی الف.