قاصد1393

افشاگری و تحلیل و تبیین عملکرد گروهک تروریستی مجاهدین خلق ، مصطفی آزاد

قاصد1393

افشاگری و تحلیل و تبیین عملکرد گروهک تروریستی مجاهدین خلق ، مصطفی آزاد

این وبلاگ برآن است چهره واقعی این جریان تروریستی را درسرسپاری به قطب های استعماری جهان ، بطور شفاف به تصویر بکشد ... (مصطفی آزاد)

دوستان و مراجعین محترم وبلاگ ، قابل ذکر هست این وبلاگ درادامه وبلاگ ghased1393.mihanblog.com و به جهت تعطیلی سایت میهن بلاگ ایجاد گردید . ضمن اینکه با آدرس دوم ghased1393.blogsky .com هم در این مسیر پیش می رویم ...

آخرین مطالب
پیوندها

۲۵۲ مطلب با موضوع «فرقه رجوی و جداشدگان» ثبت شده است

  • ۱
  • ۰

سوء استفاده‌های جنسی مسعود در تشکیلات به شدت مخفی نگه داشته می‌شد تا اینکه اخیراً خانم بتول سلطانی، نسرین ابراهیمی و زهرا سادات میرباقری، از اعضای سابق شورای رهبری مجاهدین با افشاگری‌های شجاعانه‌ی خود از وضعیت بیماری جنسی مسعود رجوی و حرمسرای وی که همان شورای رهبری بود، پرده برداشتند و مخوف‌ترین و پیچیده‌ترین نوع استثمار و ستم در حق زنان این مرز و بوم را افشا کردند.

 

مریم رجوی وآزادی زنان در تمامی زمینه‌ها به ویژه مسائل جنسی

 

 در خصوص مسائل جنسی، رجوی تلاش می‌کرد در پایین و بدنه‌ی تشکیلات کاملاً این حریم را حفظ کرده و مردان و زنان را از هم جدا کند و این دقیقاً باعث می‌شد وی به راحتی و در سایه‌ی اعتمادی که از سوی اعضای فرقه نثار او می‌شد، برای خودش حرمسرا داشته باشد و اعضای شورای رهبری در واقع زنان حرمسرای رجوی بودند. برای ورود زنان جدید به حرمسرای مسعود مراسم خاصی توسط مریم رجوی برگزار می‌شد و تعدادی از زنان که شایستگی همسری مسعود را داشتند، طی مراسم خاصی که به آن رقص رهایی گفته می‌شد در لیست زنان رسمی مسعود قرار می‌گرفتند.

خانم بتول سلطانی ۴۳ ساله، در سال ١٣۶۵، از خارج به عراق آمد. وی سابقه‌ی ۲۰ سال همکاری و عضویت در سازمان مجاهدین را داشت و به صورت حرفه‌ای در عراق، انگلستان و فرانسه فعالیت می‌کرد و توانسته بود تا رده‌ی تشکیلاتی شورای رهبری در مناسبات مجاهدین ارتقاء یابد. وی بعد از سقوط صدام، از اشرف خارج شد و خود را به اروپا رسانید. او در سطح گسترده‌ای دست به افشاگری در رابطه با مناسبات فرقه‌ای مجاهدین و سوء استفاده‌های هولناک جنسی مسعود رجوی زد.

رقص رهایی با مسعود
  • مصطفی آزاد
  • ۱
  • ۰

بیوگرافی "خانم بتول سلطانی»

خانم بتول سلطانی عضو جداشده و سابق شورای رهبری سازمان تروریستی مجاهدین خلق ایران ، در سال ۱365 به عضویت این سازمان درآمده و در سال ۲۰۰۶ با فرار از قرارگاه اشرف و تسلیم خود به کمپ نظامیان آمریکایی موسوم به «تیف »از این سازمان جدا شد . خانم« بتول سلطانی »در سال ۱۹۶۵ در ایران متولد و در سال ۱۹۸۶ با حسین مرادی که هم اکنون از ساکنان کمپ اشرف 3 در آلبانی است ازدواج کرده و به پاکستان سفر نمود. در آنجا به گروه جذب شده و یک سال بعد یعنی در سال ۱۹۸۷ به دستور سازمان به عراق رفت. درسال ۱۹۹۱ به دستورسازمان ازهمسرش جدا شده وفرزندان خود را نیز به دستورسازمان درهمان سال به اروپا فرستاد. در آن زمان فرزندان وی هاجر مرادی متولد ۱۹۸۷ در پاکستان ۵ ساله و میعاد مرادی متولد ۱۹۹۱ درعراق ۶ ماهه بودند. وی پس از طلاق سازمانی از همسر و جدایی از فرزندان در تمام نشست های ایدئولوژیک سازمان وفاداری خود به رهبران سازمان را اثبات کرده و حکم عضویت در شورای رهبری به عنوان بالاترین رده تشکیلاتی را دریافت نموده بود . سلطانی سابقه حضور در مقرهای این سازمان  در عراق ، فرانسه و انگلیس را نیز دارد . بعد ها با گذشت زمان دیدگاه وی نسبت به سازمان تغییر کرده و با مشاهده برخی دوگانگی ها تصمیم به جدایی از گروهک تروریستی مجاهدین خلق ایران را گرفت.

«رقص رهایی»چیست؟

 مریم رجوی ما را برای نشست ، صدا کرد و گفت که از کوران این مرحله عبور کرده ایم.
مشخصاً یادم است گفتند که حمام رفته و کاملاً تمیز باشید و تمامی لباس ها و روسری بایستی نو و تمیز باشد. به ما گفته شد حتی به کسانی که با یکدیگر ابلاغ رده شده بودیم چیزی نگوییم، چون که شاید همگی از مرحله ی قبلی رد نشده باشند و در این مراسم نباشند. گفته شد که این حوض شورای رهبری است، حوض خاص شورای رهبری و رقص رهایی!
برای من این تأکید معنی خاصی داشت و استرس عجیبی وجودم را فرا گرفته بود. داشتم دیوانه می شدم، رقص چیست؟

بسیار کنجکاو بودم که آیا مسئولم که آن موقع " فائزه محبت کار " فرمانده ی قرارگاه 4 بود، چه واکنش هایی دارد. بالاخره ساعت موعود فرا رسید و من خودم را همراه تعداد زیادی از شورای رهبری در محل رهبری در قرارگاه بدیع یافتم.
دیدم از بین کسانی که به آنها شورای رهبری ابلاغ شده بود، تعدادی نبودند. همه منتظر نشستیم و از طرف دفتر یعنی قسمتی که کارهای اداری و خدماتی مسعود رجوی و مریم رجوی را انجام می دهند، کسی آمد و به هر کس یک بسته داد که در آن حوله و وسایل حمام و آرایش بود و گفت: " هر کس که خود را تمیز نکرده است، الان می تواند از این فرصت استفاده کند و همین جا حمام برود، چون باید که از هر نظر پاک و تمیز و وضو گرفته باشید! "
دائماً فکر می کردم که یعنی چه ؟! نه این امکان ندارد،

مگر بدن ما را مسعود می خواهد ببیند؟!

چرا این قدر اصرار می شود؟! دائماً با خود کلنجار می رفتم که این یک تست آزمایش دیگر است. بعد از آماده شدن کلیه ی افراد، صدایمان کردند و به سالنی موسوم به سالن X وارد شدیم.
این سالن بسیار مرتب و تمیز تزئین شده بود.

کف این سالن ملافه های سفید پهن و به قالی تثبیت کرده بودند. همه ی سالن به رنگ سفید بود، دو مبل سفید هم وسط آن قرار داده بودند،

جلوی این دو مبل یک میز که در آن قرآن و آیینه و شمع هایی که روشن بود به همراه یک جعبه، که بعداً متوجه شدم گردنبندهای طلا در آن است و یک کیک بزرگ چند طبقه قرار داشت.
بعد با یک هیاهوییـ مریم و مسعودرجوی» با لباس راحتی که معمولاً خانواده ها در خانه می پوشند،

یعنی لباس های نرم و پیژامه و آستین کوتاه و بدون جوراب وارد شدند.

مریم موهایش را آرایش کرده و بدون روسری بود. مسعود روی مبل نشست و مریم مثل همیشه روی مبل کنار مسعود، ننشست و رفت بالای سر مسعود ایستاد و مبل کنار مسعود خالی بود.
یکی از خانم ها از مریم رجوی سؤال کرد که چرا نمی نشیند و صندلی خالی است ؟

مریم با لبخندی گفت: این برای احترام به شماها « زن های مسعود» است.

من کمی از کلمه ی زن مسعود جا خوردم و بعد متوجه شدم که در این بین بعضی از افراد روسری هایشان را هم برداشته اند.
در آن لحظات قلبم به شدت می تپید و نمی دانستم چه برنامه ای در کار است. با خود می اندیشیدم که می خواهند ببینند ما که می گوییم امضا به مسعود به عنوان رهبر عقیدتی مان داده ایم،

آیا حاضریم او را به عنوان همسر بپذیریم و این فقط یک آزمایش است و جنبه ی عملی ندارد.
کم کم جمعیت آرام گرفت و

مسعود گفتمریم اینها چی می خواهند؟

اینها را برای چی آوردی اینجا؟

مریم رجوی گفت: مراسم عقد این زنان با شماست.

مگر من نگفتم که هر زنی باید پا جای پای من بگذارد، من که گفتم همه ناموس تو هستند، پس وقتی می گوییم این جنبه ی واقعیتش است، ما هیچ حرف مان شعار نیست.
بعد از آن، مسعود رجوی آیه هایی را از قرآن خواند از جمله این که گفت:  تبارک الله احسن الخالقین "، صفی تا تهران و یک بار هم گفت که - لا حول ولا قوة الا بالله - و یک سوره ی بلند دیگر را هم خواند و گفت که این سوره ی احزاب است و مربوط به زنان امیرالمؤمنین می باشد. و بعد در وصف این که حضرت محمد  همسرهای زیادی داشته، توضیحاتی داد.

بعد مریم گفت: شما بایستی یکی یکی بیایید روی این مبل و وقتی مسعود خطبه ی عقد را می خواند شما بایستی یکی یکی «بله» بگویید.

بعد از گفتن بله

 

مسعود از داخل جعبه یک گردنبند طلا به گردن هر زنی می انداخت و دیده بوسی انجام می شد.

  • مصطفی آزاد
  • ۱
  • ۰

با فرار شازده یا همان مسعود رجوی  و ضربه روحی ـ روانی سنگینی که !!!!؟؟ همه نفرات قرارگاه اشرف از "غال" گذاشتن شان در بزنگاه به اصطلاح "سرنگونی" !!  و تبلیغاتی که سالیان در پیرامون آن بعمل آمده بود، اگر به کسی کارد میزدی خونش در نمی آمد. آنقدر

فضا سنگین و افراد احساس خیانت و نامردی میکردند که عدهّ ای در همان روزهای آخر "زندگی سنگری" فرار را بر قرار ترجیح داده و سر به کوه و کمر گذاشتند. گزارشات و درخواستهای افراد برای جدا شدن و رفتن از تشکیلات از پائین و بالا سرازیر بود. مناسبات تشکیلاتی بهم ریخته بود و کمتر کسی خود را مقید به تبعیت تشکیلاتی میدید، روحیه سرکشی و اعتراض و مخالفتها نسبت به همه چیز بشدت رواج پیدا کرده بود و نفرات می خواستند از هر وسیله ای برای نشان دادن اعتراضشان به چنین فریب و دروغگویی استفاده نمایند. در موارد زیادی افراد حتی حاضر به صحبت با کسی نبودند و با گلویی بغض گرفته فقط می خواستند از این فضای دروغ و خیانت بیرون بروند... به همین خاطر چند مجموعه از ساختمانهای "اسکان" به افراد جدا شده اختصاص داده شد که در همان اولین گام حدود 250 نفر جدا شده و به این ساختمانها منتقل شدند.

مسعود رجوی و تمامی دم و دستگاهش به هول و ولا افتاده بودند تا بهر صورتی شده جلوی این موج را بگیرند، خود را به در و دیوار میزدند و به کاری دست می یازیدند...

دستگاه دروغ و فریب و چاپلوسی و اینبار با عرض معذرت "لاس زدن" که تنها تخصص این جریان و شخص شازده است، یکبار دیگر در "همه جوانب" بکار افتاد تا بهر وسیله ای شده جلوی ریزش نیرو ها گرفته شود. به مواردی از آن اشاره میکنم:

1ـ با وجودیکه سازمان مطابف توافق کتبی بعمل آماده با امریکاییها کاملا خلع سلاح شده و کلیه سلاحها تک به تک تحویل آمریکاییها شده بود، با چاپلوسی تمام (علاوه بر همه وعده های جاسوسی و مزدوری) از آنها درخواست شد که بخاطر "مشکلات روحی افراد" اجازه داده شود که هفته ای یکبار تیم هایی برای سرویس و نگهداری زرهی ها به محل سپاه دوم رفته و زرهی ها را سرویس کنند!!؟؟ آمریکاییها که اصلا در باغ این مسائل نبودند و فقط از این حرفها و درخواستهای عجیب و غریب انگشت به دهان مانده بودند، گفته بودند مانعی ندارد و بدنبال آن هر هفته تعدادی از افراد یگانها مانند اینکه می خواهند به پیک نیک بروند، بار و بندیل و آب و غذا را بار زده و در میان تمسخرهای زیر زیرکی افراد به محل فوق میرفتند.... خود از نزدیک شاهد بودم که نفرات فقط بخاطر اینکه از "زندان اشرف" بیرون بروند مشتاق آن بودند... در محل زرهی ها بشکلی فرمالیته دستی بر سر و گوش آنها کشیده و زمانی را به خوردن و استراحت اختصاص داده و در نهر آبی که آنجا بود آب تنی کرده و باز می گشتند و تلاش میکردند به چیز دیگری فکر نکنند. اما هدف از این کار این بود که بشدتّ به افراد القاء نمایند که آمریکا بزودی کلیه سلاحها را پس خواهند داد... دامنه تبلیغات آنقدر بالا گرفت که دیگر می گفتند "آمریکاییها گفته اند بزودی سلاحهای غربی و آمریکایی به ما خواهند داد" آنقدر این تبلیغات وسیع و گسترده بود که حتی خودم نیز گاها دچار ابهام میشدم. هر روز و هر شب هیئت هایی برای ملاقات با آمریکاییها و دادن گزارش روزانه از اطلاعات بدست آمده از عراقیها به محل استقرار آنها میرفتند و اینطور وانمود میشد که "مذاکراتی در جریان است" اما بندگان خدا نمی دانستند که غرض از این دیدارها عرض بندگی و تقدیم گزارشات روزانه است...

هیچگاه این تبلیغات که آمریکاییها قرار است سلاحهای ما را پس بدهند و یا سلاحهای غربی نو به ما بدهند قطع نشد... همچنین بعد از سه چهار ماه که کلیه زرهیها توسط ارتش آمریکا از کار انداخته شد و پیک نیک  سرویس و نگهداری زرهی ها هم قطع شد، هر روز به شیوه ای تلاش میشد که فضای نظامی و امید بازگشت به دوران خوش صدام ـ و امروز عمو سام ـ زنده نگه داشته شود تا جایی که تفنگ چوبی درست کرده و افراد را با آن مشق نظام میدادند. روشن است که اینکارها بیان اعتقاد به مبارزه مسلحانه و امثالهم نبود، اهرم خوبی برای فریبکاری و نگه داشتن افراد و دادن امید کاذب برای ماندن بود و بس.

و دیدیم که در پایان کار وقتی که آمریکاییها ماموریتشان به پایان رسید چگونه همه چیز را رها کرده و رفتند و جز دستمالهایی آغشته به کثافت باقی نماند...

2ـ تمامی اتوریته کاذب تشکیلاتی بشکلی مفتضحانه فرو ریخته بود. دیگر لولو خرخره ای بنام صدام و زندانهای صدام و ابوغریب و داستان اینکه هر که بخواهد جدا شود باید دو سال در زندان شازده و هشت سال در زندان صدام طی کند بکناری رفته بود و آدمها  بصورت علنی به آن اشاره و آنرا مسخره میکردند و میگفتند دوران آن تهدید ها گذشته و در موارد متعدد همان "کارتن خوابها" یی که بزور کتک و تهدید "گوهران بی بدیل" شده بودند به فرماندهانشان فحش میدادند و دقّ دلی دوران قبل را در می آوردند...

 بسیاری از افراد و حتی فرماندهان دیگر نماز نمی خوانند و این موضوع تقریبا علنی شده بود. البته از قبل هم بسیار واضح بود که در نبود مطلق کارهای تئوریک و حتی مطالعه و کتاب خواندن، کلیت دستگاه از این نظر کاملا تخلیه شده و پای اعتقادیشان به هیچ کجائی بند نیست... که خود موضوع جداگانه ای است.

 دیگر آن احترام های زورکی و فرمالیستی به کناری رفته  و برخوردهای پرخاشگرانه  و روحیات لات منشانه که از قضا محصول همان دوران اختناق و عقده های فرو خورده آن دوران بود سر باز کرده بود...

و تنها توصیه به فرماندهان این بود که سر بسر افراد نگذاشته و کاری به آنها نداشته باشند. کسانی که تا دیروز بخاطر "هیچ" پوست سر آدمها را می کندند امروز قیافه های خنده داری پیدا کرده بودند. در یک اشل کوچک و آزمایشگاهی می شد که سقوط یک "حسرت بدل دیکتاتوری متکی به صدام" را دید. البته این بنده خدا تمامی آرزوی زندگی اش این بود که با لنین مقایسه شود اما از بد روزگار، حداکثر به پابوسی صدام مفتخر شد.

البته ناگفته نماند که "مرز سرخ عدم تماس با  دنیای خارج"  و دنیای "بی خبری از همه جا و همه چیز" همچنان با حدّت و شدّت بجای خود بود و از آن کوتاه نمی آمدند... روزی هنگام ناهار پیغام آمد که سریع به اتاق خواهر... برویم... اتاق پر بود از انواع و اقسام فرماندهان. خواهر شورای رهبری چنانچه در آداب این فرقه است سخن را با فحاشی های آنچنانی آغاز کرد و سپس رو به فرماندهی بنام مسعود...( از دانشجویان سابق آمریکا) کرد و ضمن نثار همان فحاشی ها و در حالیکه بشدت تلاش داشت جمع را بر علیه او بشوراند گفت که نزد او یک رادیو پیدا شده و انواع و اقسام مارکها و تهمت ها که سکه رایج این جریان است را بر شمرد... هجمه جمعیت و فحاشی ها و زدن سخلمه ها رنگ به رخسار بنده خدا باقی نگذاشت و در نهایت با انواع و اقسام قسم و آیه ها و گه خوردنها تضمین داد که دیگر حول و حوش  این "حرام" و "مرز سرخ" ها نگردد....

  • مصطفی آزاد
  • ۱
  • ۰

مدتی است کانال تلگرامی با عنوان نزدیک به شبکه‌یک سیما که از پوشش‌های رسانه‌‌ای تشکیلات منافقین است، با انتشار اخبار جعلی و شایعات بی‌اساس سعی در ایجاد اغتشاش فکری در فضای مجازی دارد.

ashraf3 sayberi

 

این کانال که پیشتر نیز در گزارش فراق به جزئیات ماهیت آن پرداخته شده بود، اخیراً با گستاخی به ساحت مقدس رهبر معظم انقلاب و خانواده ایشان اهانت کرده و شایعاتی دروغین را منتشر کرده است.

منافقین چندی است که از طریق راه‌اندازی کانال‌های پوششی در پلتفرم‌های مختلف، به خصوص در قالب کانال‌های خبری و انقلابی، اقدام به عملیات روانی علیه نظام جمهوری اسلامی ایران می‌کنند.

این کانال‌ها با انتشار اخبار به ظاهر عادی، در لایه‌های پنهان، اهداف شوم خود را علیه امنیت ملی و منافع کشور پیش می‌برند.

در افشاگری پیشین فراق، یکی از عناصر سابق منافقین که اخیراً از این تشکیلات جدا شده بود، فاش کرد که کانال نزدیک به نام شبکه یک توسط فردی به نام «بابک طهماسبی» که هم‌اکنون در کمپ اشرف ۳ آلبانی مستقر است، اداره می‌شود.

این فرد با انتشار عکسی از طهماسبی تأکید کرد: «کانال مورد اشاره را من خریدم. یک کانال ادبی بود که از طریق مرتبط داخلی ۱۵ میلیون خریدم و پاکسازی کردم و تحویل بابک طهماسبی دادم تا با پوشش صداوسیما کار کند.»

شایعات اخیر درباره فرزند رهبر انقلاب اسلامی نیز، همانند دیگر دروغ‌پردازی‌های این تشکیلات، تنها بخشی از جنگ روانی دشمنان نظام اسلامی است.

البته که دیگر این اقدامات مذبوحانه منافقین نتیجه‌ای ندارد و دستان پلیدشان در پیشگاه ملت بزرگ ایران رو شده است.

انتهای پیام

  • مصطفی آزاد
  • ۱
  • ۰

ایرج صالحی، عضو جداشده از تشکیلات مجاهدین خلق، در دادگاه رسیدگی به جرائم این تشکیلات، جزئیات بی‌سابقه‌ای از سطح عمیق همکاری نظامی و لجستیکی رژیم بعث عراق با این گروهک را فاش کرد.

court2025 36 12

 

به گزارش فراق، صالحی با شهادت در جایگاه، با اشاره به اختیارات گسترده منافقین در عراق گفت: عراق تمامی امکانات و تجهیزات خود را در اختیار مجاهدین خلق قرار می‌داد و ماموریت‌ها و برنامه‌ریزی‌ها توسط خود مجاهدین تعیین می‌شد.

وی افزود: صدام ماموریت اجرای برنامه‌هایی که برای آن منطقه داشت را به رجوی واگذار کرد.

این عضو سابق منافقین به فهرست گسترده‌ای از تجهیزات نظامی اعطاشده از سوی عراق اشاره و اظهار کرد: عراق تعداد قابل توجهی از تجهیزات نظامی همچون نفربرها، تانک‌های ۵۵، و زرهی‌هایی که متعلق به ارتش عراق بودند، در اختیار مجاهدین قرار داد.

وی در ادامه گفت: همچنین، عراق بلدوزر‌های زرهی در اختیار مجاهدین قرار داد تا مسیر‌ها را باز کنند.

صالحی به آموزش اعضای تشکیلات توسط ارتش عراق اشاره کرد و گفت: برخی از اعضای مجاهدین، از جمله محمد جواد برومند و فاطمه طهوری، آموزش‌های مختصری در چند روز دریافت کردند و چند افسر عراقی نیز مسئولیت آموزش آنان را بر عهده گرفتند.

وی خاطرنشان کرد: این آموزش‌ها برای انجام مانور‌های بزرگ در منطقه نجف و اطراف آن طراحی شده بود.

این شاهد با تأکید بر نظارت مستقیم عراق بر عملیات‌ها گفت: تمامی مراحل با هماهنگی کامل فرماندهان عراقی انجام می‌شد. رجوی در کنار فرماندهان عراقی کار می‌کرد.

وی افزود: در نشست‌های جمع‌بندی عملیات چلچراغ، رجوی تأکید می‌کرد که فرماندهان عراقی خواستار توقف عملیات و بازگشت هستند.

صالحی به همکاری نزدیک توپخانه عراق در عملیات منافقین اشاره و تصریح کرد: در شب عملیات خرداد، آتش‌باری سنگین و گسترده‌ای صورت گرفت که منطقه را روشن کرد. آتش‌باری که توسط توپخانه‌های عراق و کاتیوشا انجام شد، بسیار شدید بود.

این عضو سابق منافقین از واگذاری یک پادگان کامل توسط صدام به این گروهک خبر داد و گفت: صدام یک پادگان به منافقین داده بود که اسم آن را سعید محسن گذاشته بودند. تمام تجهیزات و عدوات جنگی توسط رانندگان عراقی به این پادگان منتقل می‌شد.

وی نقش خود را اینگونه شرح داد: من در زمان عملیات آفتاب مسئول پشتیبانی رسته آتش‌بار بودم و وسایل و تجهیزات مورد نیاز منافقین را از طریق پادگان سعید محسن تامین می‌کردیم.

صالحی به یکی از اهداف اصلی این همکاری اشاره کرد و گفت: پس از عملیات چلچراغ که مناطقی توسط منافقین اشغال شد، این مناطق را تحویل ارتش عراق ‌دادند و عقب‌نشینی ‌کردند.

  • مصطفی آزاد
  • ۱
  • ۰

در شهادتی تکان‌دهنده در سی‌ونهمین جلسه دادگاه رسیدگی به جرائم تشکیلات منافقین، یکی از اعضای سابق این تشکیلات، جزئیات هولناکی از جنایت‌های ضدبشری آنان از جمله «تیرخلاص زدن به سربازان زخمی ایرانی» را فاش کرد.

court2025 39 3

 

فؤاد بصری، عضو سابق تشکیلات مجاهدین خلق که در سال ۱۳۶۶ در منطقه دهلران به اسارت این تشکیلات درآمده بود، در جایگاه شاهد در دادگاه حاضر شد و تحت سوگند اظهار داشت:

«زمانی که دستگیر شدم، با چشمان خودم دیدم که سربازانی که زخمی شده بودند را با شلیک تیر به شهادت می‌رساندند.»

وی در پاسخ به قاضی درباره تعداد این شهدا تأکید کرد: «من ۵ یا ۶ نفر را با چشم خودم دیدم که تیرباران کردند.»

این شاهد عینی سپس به روش‌های جذب اجباری اسرا اشاره کرد و گفت پس از دستگیری، آنها را به منطقه‌ای به نام «سردار» منتقل کردند. وی که در زمان اسارت تنها ۱۸ سال داشته، شرح داد:

«پس از برگزاری چندین جلسه و شست‌وشوی مغزی و با وعده‌های دروغین و حتی با تهدید به عضویت سازمان منافقین در آمدیم.»

به گفته وی، به اسرا تهدید می‌کردند که در صورت بازگشت به ایران اعدام خواهند شد و با وعده پناهندگی به اروپا، آنان را فریب می‌دادند. از ۱۰۸ اسیر، تنها حدود ۲۰ نفر با این روش‌ها به سازمان پیوستند.

  • مصطفی آزاد
  • ۱
  • ۰

عضو جدا شده از سازمان منافقین گفت: ضد انسانی‌ترین نشست منافقین، «نشست طعمه» بود. چادرهایی را تعبیه کرده بودند و پس از خیساندن و تحقیر و توهین‌های فراوان به سوژه او را وارد نشست مسعود رجوی می‌کردند.

court2025 39 3

 

به گزارش فراق، فواد بصری در جلسه ۳۹ دادگاه منافقین در جایگاه حاضر شد و پس از ادای سوگند، اظهار کرد: من در مهر ۱۳۶۶ در منطقه دهلران به دست اعضای سازمان منافقین به اسارت درآمدم و سرباز بودم که اسیر شدم. سازمان منافقین با مردم و ملت ایران دشمنی خاصی داشت. زمانی که اسیر شدم با چشمان خودم دیدم که سربازانی که زخمی شده بودند را با شلیک تیر به شهادت می‌رساندند.

فواد بصری افزود: پس از آنجا ما را به منطقه‌ای به نام سردار بردند که متعلق به سازمان منافقین بود. چند روز را در آنجا سپری کردیم و پس از برگزاری چندین جلسه و شست‌وشوی مغزی و با وعده‌های دروغین و حتی با تهدید به عضویت سازمان منافقین در آمدیم. من آن زمان ۱۸ سال بیشتر سن نداشتم.

قاضی پرسید: چگونه شما را تهدید می‌کردند؟

عضو جدا شده سازمان منافقین پاسخ داد: به ما می‌گفتند اگر دولت ایران شما را دستگیر کند شما را اعدام می‌کند. به ما وعده دادند اگر چهار ماه آنجا بمانیم به عنوان پناهنده سیاسی ما را به کشورهای اروپایی می‌فرستند. من هم جوان بودم و گول این وعده و وعیدها را خوردم و به این گروهک پیوستم و ۲۰ سال عضو این سازمان بودم.

قاضی پرسید: چه تعداد از این اسرا به سازمان پیوستند؟

بصری جواب داد: ما حدود ۱۰۸ نفر بودیم که به دست منافقین اسیر شدیم و حدود ۲۰ نفر از ما به این سازمان پیوست. همه ما سرباز و کم سن و سال بودیم.

قاضی گفت: از سرنوشت کسانی که عضو این سازمان نشدند اطلاع دارید؟

این شاهد عینی بیان کرد: خیر. ما را از هم جدا کردند و ما که عضویت در این سازمان را پذیرفته بودیم برای طی کردن آموزش‌های نظامی به منطقه سردار منتقل شدیم. پس از اینکه آنجا آموزش‌های لازم را دیدیم ما را برای اجرای عملیات چلچراغ آماده کردند. البته ما حتی با عضویت در این سازمان برچسب اسیر پیوسته خوردیم و از نیروهای اصلی آنها جدا بودیم و می‌توان گفت که درجه پایین‌تر از اعضای گروهک داشتیم.

قاضی دوباره پرسید: چند نفر از سربازان ما را با تیر خلاص زدند؟

بصری گفت: من ۵ یا ۶ نفر را با چشم خودم دیدم که تیرباران کردند.

قاضی دهقانی سوال کرد: در طول مدت زمانی که عضو این گروهک بودید آیا موردی پیش آمد که افراد را تیر خلاص بزنند؟

این عضو جدا شده گروهک منافقین تصریح کرد: آنجا تیر خلاص نمی‌زدند، اما با روش‌های مختلف افراد را از بین می‌بردند. «اشرف» پادگانی بود که ورود به آن آزاد و خروج از آن ممنوع بود. اگر کسی می‌خواست از آنجا خارج شود او را قرنطینه و شکنجه می‌کردند. آنها مرا ۲۰ سال شکنجه روحی کردند. در طول مدت عضویتم در سازمان چندین بار درخواست جدایی از این سازمان را کردم برای همین می‌خواستند مرا به زندان ابوغریب منتقل کنند.

وی افزود: یک بار مهوش سپهری به من گفت که تحت هیچ شرایطی با انتقال تو به زندان ابوغریب موافقت نمی‌کنم، چون به زبان عربی تسلط داری و در آنجا شرایط و وضعیت اردوگاه (اشرف) را به سربازان عراقی می‌گویی. به من گفت حتی اگر لازم باشد تو را در اردوگاه اشرف دفن می‌کنم.

  • مصطفی آزاد
  • ۱
  • ۰

تشکیلات تروریستی رجوی (مجاهدین خلق) با استفاده از تاکتیک‌های تبلیغاتی خود، همواره تلاش می‌کند تا با سوژه‌سازی حول برخی زندانیان در ایران، فضای مجازی را تحت تأثیر قرار دهد.

masori ashraf3

 

به گزارش فراق، این اقدام در حالی صورت می‌گیرد که اسناد و شواهد نشان می‌دهد سرکردگان این تشکیلات خائن، از جمله مسعود و مریم رجوی، همیشه نگاهی تحقیرآمیز به اعضای زنده‌مانده خود داشتند و از آنها صرفاً به عنوان ابزاری برای مقاصد تبلیغاتی استفاده می‌کنند.

در هفته‌های اخیر، تشکیلات رجوی با تمرکز بر دو عنصر وابسته خود به نام‌های علی یونسی و سعید ماسوری، ادعاهایی دروغین مبنی بر انتقال اجباری و ضرب و شتم این افراد منتشر کرده است. بررسی‌ها نشان می‌دهد این تشکیلات به‌صورت دوره‌ای، چهره‌هایی را که در ایران زندانی هستند، به اصطلاح آنتن می‌کند تا با جلب توجه افکار عمومی، خود را به عنوان یک اپوزیسیون معتبر جلوه دهد.

اسناد داخلی این تشکیلات که در جلسات سال ۱۳۸۰ در قرارگاه‌های نزدیک بغداد فاش شده، نشان می‌دهد مسعود رجوی به صراحت اعضایی را که در ایران زنده مانده‌اند، «تفاله» و «لاشه متحرک» خطاب کرده و معتقد است نظام جمهوری اسلامی عمداً آنها را آزاد کرده تا تشکیلات منافقین را از درون تخریب کند. او در یکی از این جلسات خطاب به همین اعضا گفته است:

«برای من ادای زندانی مقاوم را درنیاورید! همه شما با حکومت همکاری کرده‌اید، وگرنه چرا شما را آزاد کردند؟ بهترین مجاهدین را اعدام و شما تفاله‌های باقی‌مانده را به سوی من پرتاب کردند.»

همچنین مریم رجوی همان زمان در دستورالعمل‌های عملیاتی خود تأکید کرده است که هر عضو اعزامی به داخل ایران نباید زنده بازگردد، زیرا زنده ماندن یا دستگیری به معنای “شکست مطلق” است.

این تشکیلات در اطلاعیه‌های خود مدعی می‌شود که زندانیانش از زندان اوین بیانیه صادر می‌کنند، در حالی که این ادعا از اساس غیرواقعی است. پرسش یا تناقض اینجاست: اگر زندانیان در ایران از چنین آزادی‌هایی برخوردارند که می‌توانند بیانیه صادر کنند، خود وضعیت فوق مطلوب زندانیان در ایران را اثبات می‌کند.  

  • مصطفی آزاد
  • ۱
  • ۰

اواخر سال 1375 بود که وارد اصلی ترین قرارگاه مجاهدین خلق در عراق شدم، پادگان اشرف در همان نگاه اول خشونت خفته در خود را به رخ می کشید. تفکیک جنسیتی اولین نمود مرگ عاطفه ها در اسارتگاه اشرف بود. زیاد لازم نبود که خیلی باهوش باشی تا فضای بسیار خشک تشکیلاتی را میان اعضای سازمان حس کنی، اولین شب عید را من در میان مجاهدین در حالی تجربه می کردم که حتی اجازه نیافتم با خانواده ام تماس تلفنی داشته باشم و خبر سلامتی خودم را به آنها بدهم.

مفهوم زندگی در دنیای واقعیت ها:

از نظر زیستی، زندگی به مجموعه‌ای از ویژگی‌ها گفته می‌شود که موجودات زنده را از اشیاء بی‌جان متمایز می‌کند. زندگی مجموعه‌ای از رویدادها، احساسات، افکار و تعاملاتی است که یک فرد در طول زمان تجربه می‌کند. زندگی فرایندی مستمر برای کشف، یادگیری و پیشرفت است. زندگی ایجاد و حفظ روابط با دیگران و محیط است. زندگی درک وجود خویشتن و هویت فردی است.

هیچ کدام از ویژگی های بالا در مناسبات سازمان وجود نداشت، حتی هویت فردی ام نیز با انتخاب اسم مستعار اجباری در وجودم از بین رفت. داشتن ساعت مچی در سازمان ممنوع است و وقتی ساعت مچی ام را از من گرفتند دیگر مفهوم زمان نیز برایم از بین رفت، من با برنامه های اجرائی شرطی شدم و بیدار باش صبحگاهی خیلی زود و خاموشی شبانه ، تنها مفاهیمی بود که من از زمان و اوقات شبانه روز ، برایم معنا می شد.

مرگ عاطفه ها:

روزهای اول پیگیر بودم که با خانواده ام تماس بگیرم، اما از هر دری زدم نشد که نشد، می گفتند که ما با رژیم ایران در جنگ هستیم و هیچ تماس تلفنی با داخل کشور نداریم، این یک دروغ محض بود، چرا که بعد از سالها متوجه شدم از روی دفترچه تلفن همراهم با خیلی ها تماس گرفته و تخلیه اطلاعاتی کرده بودند. کم کم آموزش دادند که زندگی در مناسبات سازمان، محلی از اعراب ندارد و همه چیز در واژه فرمالیستی “مبارزه و مقاومت ” است که معنی و مفهوم پیدا می کند. این همه در حالی بود که بعد از سالها وقتی از مناسبات کثیف زیر پوستی اشرف اطلاع پیدا کردم، متوجه شدم که مسعود رجوی با زنان سازمان ارتباطات نامشروع برقرار می کرده است، به گفته اندک زنان جداشده و فرار کرده از سازمان، فقط این اعضای رده پائین سازمان است که باید در گرمای بالای 50 درجه در عراق جان بکنند و هر روز بیگاری بکنند، بنا به اذعان یکی از زنان جداشده که مجبور به هم بستری با مسعود رجوی شده بود، نوشته شده است که : من آن شب تا صبح مسعود را مردی عادی و هوسران دیدم…

رقص رهائی، رسیدن به اوج قله ، بند “ب” انقلاب، گردبند طلا منقش شده به تصویر مسعود رجوی، درآوردن رحم زنان توسط دکتر تشکیلات نفیسه بادامچی و… همه و همه نمودهایی از هوسرانی های بی حد و حصر مسعود رجوی ، رهبر عقیدتی مجاهدین خلق است.

تصویر بیرونی مجاهدین خلق و هر آنچه که تبلیغات بیرونی نامیده می شود، در مقایسه با مناسبات درونی، دو دنیای متضاد را به تصویر می کشند که هیچ همخوانی با یکدیگر ندارند، ویترین های به ظاهر شیک سازمان ، آواز خوانی ها و همخوانی های مختلط ، رقص های فولکلوریک، یک فرم ظاهری و بیرونی است که بیشتر برای فریب افکار عمومی و به ویژه جوانان است، تا آنان را وارد منجلاب کثیف تشکیلات خود بکنند، آغازی که پایانی بسیار شوم را به همراه خواهد آورد.

امیدوارم با روشنگریهای فراوان جداشده ها و در اختیار بودن تجارت تلخ تک تک آنها، جوانان این مرز و بوم ، بتوانند سره را از ناسره تشخیص داده و گرفتار افکار فرقه ای و قرون وسطائی سازمان منفور مجاهدین خلق نشوند. آگاهی بخشی و انتقال تجارب خود به نسل جوان وظیفه ی مبرم و اصلی تک تک ما جداشدگان است.

محمدرضا مبین

  • مصطفی آزاد
  • ۱
  • ۰

 

رجوی حتی به تنها فرزند خود و یادگار همسر اولش! نیز رحم نمی‌کند. اگر او چاره داشت حکم قتل فرزندش را نیز می‌داد.

به گزارش فراق، یکی از اعضای ناراضی «اشرف ۳» با ارسال مطلبی به فراق نوشت: وقتی مصطفی رجوی حاضر نمی‌شود به خزعبلات پدرش تن در دهد و خواهان خروج از تشکیلات و آغاز یک زندگی شرافتمدانه می‌شود، با مارک خیانت روبرو شده و پس از آزار و اذیت‌های فراوان روحی با خفت و خواری او را به نروژ می‌فرستند. حتی برادران مسعود رجوی که در سفلگی با او شریکند، اجازه پیدا نمی‌کنند با برادرزاده‌شان تماس بگیرند.

فرزند مسعود رجوی سران سازمان مجاهدین را رسوا کرد: رویکرد مجاهدین در خصوص«کودکان کمپ اشرف» کودکانه است

رجوی تنها زبان زور را می‌فهمد. او زمانی کوتاه می‌آید و به غلط کردن می‌افتد و با واسطه قراردادن این و آن و التماس و درخواست ماهی ۴ هزار یورو از پول‌های شیوخ عرب را در اختیار پسرش می‌گذارد که با شکایت او نزد دادگاه فرانسه مواجه می‌شود. مسعود رجوی که می‌داند تبعات این شکایت می‌تواند پرده از چهره‌ی دروغین او برداشته و گوشه‌ای از جنایاتش را رو کند برای ساکت کردن پسرش حاضر به پرداخت این باج می‌شود.

مسعود رجوی به تنهایی نمی‌تواند این حجم عظیم رذالت و دنائت را حمل کند، او به تنهایی مسئول این فجایع نیست. جدا از کسانی که وی را همراهی می‌کنند همه‌ کسانی که حتی از این فرقه فاصله گرفته‌اند و در مقابل خیره‌سری‌های او سکوت می‌کنند مسئولند. سکوت آن‌ها در قبال جنایات رجوی و همچنین فجایعی که در اشرف و مناسبات مجاهدین گذشته و عدم روشنگری در مورد آن‌ها دست رجوی را برای انجام جنایاتش باز می‌گذارد. رجوی جدا از اتهام‌ زنی‌های شریرانه و حملات افسارگسیخته با صرف بودجه‌های هنگفت و دادن باج‌‌ به افراد آن‌ها را دعوت به سکوت می‌کند تا پرده از جنایاتش برداشته نشود. از مواردی اطلاع دارم که نزدیکان رجوی می‌کوشند به کسانی که مورد سوءاستفاده جنسی او قرار گرفته‌اند القا کنند که دچار توهم شده‌ای و ذهنیت‌های خودت را به «برادر» نسبت می‌‌دهی. در چنین شرایطی مسئولیت کسانی که هنوز وجدان‌شان را نفروخته‌اند دوچندان می‌شود. سکوت جایز نیست.

  • مصطفی آزاد