هر حزب یا سازمانی و حتی فرقه ها برای جذب نیرو و پرورش انها خط و مشی و ایدوئولوژی و مناسبات خاص خودشان را دارند .
در این مبحث می خواهم اندکی ذره بین را روی مناسبات رجوی و ایدئولوژی اش انداخته و شما را به قلعه ها موازی فرقه مافیایی رجوی در عراق ببرم. همسفرباشید ؛همسفر درد هاو رنج هاوناله و فریاد ها که هیچ فریاد رسی هم نداشتیم قلعه هایی که کرکس ها بر بالایش پرواز میکردند و کفتارها نگهبان …….
دربدو ورود به این تشکیلات ابتدا با نمایش فیلم های حماسی و شرح قهرمانی ها و یادواره افراد قدیمی ایجاد انگیزش می کنند و همانند صیادان وقتی پرندگان با دیدن آب و دانه بی خبر از همه جا و همه چیز به سمت آب و دانه می روند دامها برسر و رویشان فرو می افتند و دیگر هر تلاش و تقلایی به ضد خودش تبدیل شده و باعث تلف شدن بیشترت میشود ولذا اسیر صیاد شده و تن به اسارت سپرده میشود. این تر دستی و مهارت البته ساده بدست نیامده است تشکیلاتی که تجربه دو نظام را در در تمام عرصه های اجتماعی و زندانها بدست آورده از بهترین روش ها برای شکار طعمه هایش استفاده می کند.و بهترین ابزار ها و تکنولوژی روز را بکار میگیرد.
نخست می پردازیم به تعاریف پایه ای در تشکیلات فرقه رجوی :
برادری و رفاقت: .معمولا در سازمانهایی با نگرش ؛ پیشبرد خط شان از طریق جنگ مسلحانه به هر قیمت علی القاعده باید افراد و بدنه ان بهترین مناسبات جمعی را داشته باشند چون مشخص نیست که هر کدام از انها فردا زنده باشند.یا نباشند لذا باید افراد در رفاقت و صمیمیت و از خودگذشتگی ازیکدیگر سبقت بگیرند. . . . .
اما اینطور نیست بر اساس تعاریف تشکیلاتی رفاقت و برادری و صمیمیت عبارت از :
تحت نظر داشتن یکدیگر و غافل نشدن از هم حتی برای لحظه ای ؛ تیغ کشیدن به سر و روی یکدیگر ( تیغ تبر و تباتنچه که در سه حرف شامل “سه ت ” خلاصه شده است از ابداعات رجوی است که افراد بدون ملاحظه باید همواره دوربین هایشان روی نقاط ضعف و پنهانکاری یکدیگر در تشکیلات باشد بنابراین باید در نشست های شستشوی مغزی هرکسی لاجرم باید حداقل چند فاکت منفی از دور و بری هایش داشته باشد و در ان نشست بیان کند وای بحال کسانیکه دست شان خالی باشد خود سوژه میشوند و دیگران باید به ان شخص تهاجم کنند.)رفاقت وبرادری و دوستی در تشکیلات مرز سرخ و میوه ممنوعه است و تخطی از آن با مارک هایی مانند مزدور؛ دایر کردن شعبه وزارت اطلاعات ؛ خوره تشکیلات؛ تن لش و لجن ومفت خواروزالو و… روبرو است.این برچسب ها و جعل اسناد و دروغپردازی ها بر علیه اعضا جدا شده ؛ ریشه اش در خود تشکیلات است و همه افرادیکه حتی چند ماهی هم در این فرقه سپری کرده باشند بخوبی واقف اند که بدتر از این لجن پراکنی متداول فرقه بر علیه مخالفینش در مناسبات مستمرا بکار گرفته میشود. و اصلی ترین اهرم سرکوب افراد در فرقه همین ابزار است. . . . . .. . .
در تشکیلاتی که یک زمان رکیک ترین فحاشی متدوال از اصطلاح ماست بخوری استفاده میشد و یا چرا مثل ماست شده ای؛این معادل یک فحش بود. اما دوستانی که جریان سرکوب عریان را از سال 1374 شمسی رابخاطر دارند یادشان هست که مثل نقل و نبات فحاشی بسیار رکیک و ناموسی و اصطلاحا چاله میدانی در مناسبات گسترده و همه گیر شد. یادم هست خودم شنیدم که زنی نام ن . س به یکی از مسئولین مرد که چندین مدار از خودش بالاتر بود اما در خیمه شب بازی دادن تمام مسئولیت ها به صورت با سمه ای به زنان ؛ همان خانم ن س به ان برادری که نزدیک به هفت سال هم در زندانهای شاه بوده است گفت مردکه کله پوک در کله ات مغز خر است یا پهن خر بی همه چیز انگل اینطوری مسئولیت پیش می برند. حالا کل ماجرا برای اجرا یک نشست با برادران بود که بصورت هفتگی برادر به اصطلاح مسئول برگزار میکرد ان روز این بدبخت در ماموریت بود دیر امده بود و تا خودش را اماده کرد دیر شد و نشست برگزار نشد.آن برادر مسئول سرش را پایین انداخت و لام تا کام نگفت من هم که مثل برق گرفته ها بودم. بعضی از زنان آنچنان از تشکیلات می ترسیدن که برای خود شیرینی و سفت کردن جایگاه شان در هر نشست نیم ساعته ای بیست دقیقه آن فحاشی و ایراد گیری بیخود و بیجهت از مردان تحت مسئولیتش بود. و باید روزانه به تشکیلات گزارش می دادند که امروز این تعداد نشست تیغ و تیغ کشی برگزار کرده و این بعنوان یک امتیاز مثبت در پرونده اش ثبت می شد و در سرفصل های تشکیلاتی معیار های سنجش و ارتقا افراد و مشخصا زنان از دهه هفتاد شمسی به بعد همین بعنوان ملاک قرار گرفت.
از دورانی که معیار های انسانیت در تشکیلات جایگزین معیار هاو ارزش های رجوی ساخته قرار گرفت ماحصل تعلیم و تربیت و پرورش روح و روان در تشکیلات منحصر شد به تربیت میرغضب ؛ جاسوسی از یکدیگر ؛فحاشی بی حد و حصر ؛ زیر آب زدن ؛ و پرونده سازی و …..
این وضعیت فجیع کماکان ادامه دارد وباید هر فرد یک دفتر جیبی همواره به همراه داشته باشد و هر انچه از اطرافیانش می بیند و می شنود ثبت کند و در زمانهای نشست هر نفر ان دفتر جیبی را در می اورد و شروع می کند هر انچه دیده و شنیده را بیان کردن.
این مسئله منجر به تضاد عمیقی در مناسبات مردان و بشدت بی اعتمادی شدت گرفت و افراد نسبت به هم کینه و حسادت و حتی دشمنی پیدا کردند. هر کس مترصد نقطه ضعفی می گشت که تلافی کند. این وضعیت باعث تنش زیادی در مناسبات مردان ایجاد کردو از بالا تا پایین فرقه بوحشت افتادند که سیستم دارد از کنترل خارج می شود و باید چاره ای اندیشیده شود. در همین راستا جناب رئیس برای حل این معضل مریم را مامور کنترل اوضاع نمود و او هم سراسیمه نشست پشت نشست که شما چه تان شده چرا اینقدر نسبت به هم کینه ای شده اید شما برادران چه مرگتان شده چرا گرد مرگ از سر و رویتان می بارد . نکند بخاطر کرسی ها و رده هایتان هست که در انقلاب از دست داده اید چرا مناسبات خود را به گند کشیده اید خوب انقلاب شده باید بتمرگید سرجایتان و تسلیم انقلاب شوید چرا افسارتان را به نون وحشی داده اید و نرینه وحشی در درونتان تنوره میکشد و حرف های طوطی واری که خودش هم نمی فهمید چه می گوید و مامور و معذور بود که خط رئیس اش را پیش ببرد . و بعد از احوالپرسی یعنی همان توهین ها و فحاشی که فوقا اندکی از ان بیان شد بر منبر نشست وشروع به وراجی ولی با ز بانی نرم بیان کرد که باید عشق را در مناسباتتان جاری کنید باید همدیگر را دوست داشته باشید باید از خودگذشتگی داشته باشید البته یادتان باشد که همه عشق و عاطفه و خون و نفس شما مطلقا متعلق به مسعود است حواستان باشداین بحث چپ و راستش در اذهانتان مختوش نشود. اما در تشکیلات نباید کینه ای باشید وووو
این سلسله نشست ها واین پانسمان تشکیلاتی هم نتوانست غده چرکین ایجاد شده رادرمان کند.
لذا مدتی به همه تکلیف شد که در نشست ها نقاط مثبت را بیان کنید. و برای گسترده تر کردن آن نشست های مطول و پر طول و تفصیلی تحت عنوان انتخاب شاخص در بین برادران برگزار شد که تعدادی هم در نشست های عمومی بعنوان شاخص معرفی شدند.
این شو هم غده چرکین را در تشکیلات مداوا نکرد و حسادت ها وکینه ها را افزایش داد .لذا دوباره تشکیلات در بازی مار و پله خودش ؛ افراد را در دهن مار قرار داد و همه امدن همان خانه اول و ته دم مار که اینوضعیت کماکان ادامه دارد.
آن روی دیگر سکه در تشکیلات مناسبات مردان با زنان:
بعد از کودتای رجوی در سازمان برای تضمین حیات و ریاستش همه مناصب و مسئولیت ها را حتی از سطح فرمانده دسته (پایین سطح فرماندهی در سلسله مراتب نظامی و وهمی رجوی ساخته) به زنان و دختران آن دوران واگذار نمود و فرمانده دسته های مرد را به درجه( ام اف دی ) یعنی معاون فرمانده دسته مفتخر کرد.
چند ماهی از این تغییر سازماندهی نگذشته بود که تعدادی زیادی از افراد ام اف دی ” بنگالی” شدن بنگالی یعنی قرنطینه کردن در یک اتاقک کانکسی
گند قضیه تمام تشکیلات را متعفن کرد و خبرهای عجیب و غریبی سرزبانها افتاد تعدادی از افراد را که می شناختم که از ذکر اسامی شان معذروم را بعد از مدتی بنگالی شدن دیدم و گفتم جریان چه بود گفت لو رفت همه چی را خودش گفت هرچه هم من مقاومت کردم زیر تسمه های سوسن و رقیه و نسرین و فلانی و فلانی نتوانستم تحمل کنم و محبورم کردند بالا بیاورم من هم همه چیز را گزارش کردم. البته چند تایی هم بودن که مطلقا اعتراف نکردند و تشکیلات آنها را بعنوان بز گر یا جذامی در تشکیلات نگه داشت.
بعد از این داستان رئیس دستور داد زنان از فرماندهی دسته کنار گذاشته شوند.
بغض و کین مردان نسبت به زنان بحدی شدید شده بود که هر کس برای خودش طرح و برنامه ای برای انتقام از فلان مسئول زن به اصطلاح خواهد گرفت البته بیشتر حرف بود و برای تخلیه فشار های درونی این حرفها را میزدند . بارها و بارها اینرا خودم شنیده ام و دهها نفر را به اسم می دانم که در محفل های خصوصی شان دور از چشم تشکیلات از فرط فشار و عقده این ها را بیان میکردند.
کینه و نفرات سرتاپای فرقه را فراگرفت و تنها راه سرکرده فرقه افزایش فشار بود و نشست های را افزایش داد داغ و درفش را گسترش داد و عملا برای نفرات سرکش و به اصطلاح فرقه یاغی بپا یا مراقب مستمر گذاشته شد. که این وضعیت کماکان ادامه دارد. رئیس فرقه بارها میگفت و تکرار میکرد که تنها راه برای مقابله با محفل و رشد بورژوازی در مناسبات افزایش نشست هاست ( بخوانید سرکوب وحشتناک )
تصور کنید مخصوصا خوانندگان این مطلب که در مناسبات فرقه نبوده اند. سرنوشت ما به کجا کشید و ما چه بودیم و چه شدیم. سازمانی که مدعی برقرای جامعه بی طبقه و بدون هر گونه تبعیض و عدالت اجتماعی و برابری و رفاقت و از خودگذشتگی را از آن خودش می دانست و مدعی آن بود به یک فرقه مافیایی مبدل شد که افراد از هم می ترسیدن و جرات نمی کردن حتی در سر پست های نگهبانی یا در برنج پاک کنی و تمیز کردن سبزی و جارو زدن خیابان ها با هم درد دل کنند هرکسی دیگری را متهم به جاسوسی میکرد هرکسی بفکر خودشه و حفظ خودش مانند اصل تنازع بقاء
تصور کنید سازمانی که افراد از جان گذشته خودش را به این روز سیاه دچار کرده است و کینه و حسادت و دشمنی و لمپنزیم تمام انرا فرا گرفته است مدعی آزادی و عدالت برای جامعه هم هست!!!
سازمانی که افراد را مجبور می کند که با فحاشی های رکیک به خانواده درجه یک خود با خانواده اش دشمن قسم خورده شود وهزار مارک و بد و بیرا به خانواده اش می گوید در کجا قرار داد سازمانی که هنرش تربیت میرغضب و وطنفروشی و برادر کشی و خانواده کشی است به چه بدختی و مصیبتی گرفتار شده . رجوی برای حفظ پایه های قدرتش همه چیز را از بین برد وفا و صداقت که مدعی بود سرلوحه مکتب اش بزعم خودش بود.تبدیل به خیانت و خباثت شد
من البته هیچ عقده و کینه شخصی نسبت به هیچکدام از دوستان سابقم ندارم و همواره ارزو کرده و میکنم که لحظه ای بخود آیند و حداقل به وجدان و آگاهی خودشان خیانت نکنند. شیره جان و عصاره وجودشان را بیشتر از این صرف روشن نگه داشتن تشکیلات سیاه رجوی نکنند.
چگونه اینرا توجیه و هضم می کنید که افرادی با چند دهه رنج و خون و شکنج و با هزینه کردن تمام دار و ندارشان وقتی از این فرقه جدا میشوند یکشبه جانی و جاسوس و مزدور میشوند اگر هر کدام از این افراد ساعتی یک دلار هم دستمزد خودشان را مطالبه کنند ایا رقم سرسام آوری نیست ؟! در کجای دنیا یک عمر از انسان ها بهره کشی می کنند و شب و روز از انها بیگاری می کشند وبعد هم اجازه نمی دهند حتی با یک دست لباس پی زندگی خودش برود اما این فرقه بی چشم و رو و جنایتکار طلبکار هم هست و پول های کمیساریا پناهندگی را هم بالا کشید و اندکی هم که به افراد داد ه است دهها امضا از افراد میگیرد و منت هم می گزارد که باید مابازا این دریافت ها کار جاسوسی کنید. و تا اخر عمر لب به سخن نگشایید.
سردسته این فرقه حتی به پسر خودش هم رحم نکرد و اورا مخیر کرد یا به هر انکس که فرقه مشخص می کند فحاشی کند و یا از نان و اب می افتد و پول بی پول و از کار هم اخراج می شود.
بر همین سیاق تعدادی از افراد جداشده و از همه جا رانده شده در خارج تشکیلات را هم اجیر خودش کرده و با اندکی پول انها را مجبور به جاسوسی از رفقای سابق خودکرده است و با ساختن انواع و اقسام اکانت های فیک و جعلی در صدد جاسوسی است . حتی به این افراد هم بسنده نکرده و از کثیف ترین ادم های بدبخت و آلوده به مواد مخدر و بی خانمان ایرانی و فارسی زبان برای جاسوسی استفاده می کند که چند نمونه آن لو رفته است و این کار کثیف فرقه هم به اطلاع مسئولین ذیربط با سند و مدرک رسانده شده است.
این اندکی از سرنوشت رقت انگیز ما در تشکیلات مافیایی رجوی بود که امیدورم نصیب هیچکس نشود .
خطاب بخودم میگویم که خودکرده را تدبیر نیست اما باز هم علیرغم اینکه تمام هستی و دارایی و عمرم را در این فرقه دادم باز شکر گزار و مدیون خانواده ها و خانواده عزیز خودم هستم که جوانه زندگی و حیات و آگاهی را در من ایجاد کردند که شهامت و جسارت خروج از این فرقه را پیدا کردم . و ننگ ابدی بودن با این فرقه را از خود بزدایم و البته بها سنگینی هم پرداخت کردم و فرقه رجوی با هر انچه در توان داشت بر علیه من بکار برد اما همانند صدها جدا شده با شرف دیگر که پشیزی به لجن پراکنی ها و تهمت وجعل اسناد و افترا پشیزی به این فرقه قائل نشدم و زمستان سیاه تمام شد و باز هم روسیاهی برای فرقه سیاه رجوی ماند.
انچه هم می نویسم و بیان می کنم شرح درد است و اشتیاق که این پرانتز سراسر از تباهی و خباثت که نسلی را به نیستی و نابود کشاند دیگر بار در تاریخ کشورمان تکرار نشود. و نوری باشد به دخمه تروریست ها که به دست عدالت گرفتار شوند. البته مطالبه اصلی ما از این فرقه بقوت خود باقی است و ارزو می کنم که روزی در یک دادگاه کیفری بین المللی رجوی تروریست محاکمه و مجازات شود
و در آخر
میروی و در بیراهه خیانت گم میشوی
میروی و هر قدمت آفتی است و هر نگاهم شکایتیست
عیسی آزاده
- ۰۰/۰۳/۰۴