قاصد1393

افشاگری و تحلیل و تبیین عملکرد گروهک تروریستی مجاهدین خلق

قاصد1393

افشاگری و تحلیل و تبیین عملکرد گروهک تروریستی مجاهدین خلق

این وبلاگ برآن است چهره واقعی این جریان تروریستی را درسرسپاری به قطب های استعماری جهان ، بطور شفاف به تصویر بکشد ... (مصطفی آزاد)

دوستان و مراجعین محترم وبلاگ ، قابل ذکر هست این وبلاگ درادامه وبلاگ ghased1393.mihanblog.com و به جهت تعطیلی سایت میهن بلاگ ایجاد گردید .

پیوندها
  • ۱
  • ۰
 

 

هر وقت مناسبت‌های خاصی مثل انفجار دفتر حزب جمهوری، عملیات مرصاد یا عزل بنی‌صدر می‌رسد، اظهارنظرهایی تکراری در خصوص سازمان منافقین یا مجاهدین خلق ایران، می‌شنویم. البته استثناءهایی نیز وجود دارد و گاهی روایت‌هایی مثل مستند ترور سرچشمه، جزئیاتی بیشتر از این وقایع را در اختیار ما می‌گذارند.

به‌راستی مجاهدین خلق فقط در ترور و بمب‌گذاری خلاصه می‌شود؟ این سازمان که ۴۲ سال پیش جنگ قدرت را باخت، هنوز سازمان‌یافته‌ترین اپوزیسیون جمهوری اسلامی است که بُعدی در سایه دارد؛ بُعدی جاسوسی.

به گزارش فراق، آنچه در این گزارش می‌خوانید، برگرفته از دو گفت‌وگو با آقای «میم» افسر امنیتی سابق در حوزه نفاق و آقای «عِین» از نزدیکان رجوی، عضو سابق سازمان و پناهنده در اروپا، به‌علاوه پژوهش‌ در میان اسناد و جست‌وجو در خاطرات منتشرشده اعضای سابق مجاهدین است. این گفت‌وگو و پژوهش در جریان پیش‌تولید ساخت یک مجموعه مستند، در سال ۹۸ توسط نگارنده انجام شدند.

سازمان، سیا و کاگ‌ب

به‌طور کلی، هر گروه پنهان‌کار و برانداز، درگیر فعالیت‌های اطلاعاتی و ضداطلاعاتی می‌شود. این درگیری‌ها به دو علت رخ می‌دهد: اول، حفاظت از خود در برابر پلیس امنیتی حکومت و دوم، شناسایی نقاط ضعف برای وارد کردن ضربه. مورد سازمان منافقین بین گروه‌های مشابه، متفاوت است. گسترش همکاری‌های اطلاعاتی سازمان با سرویس‌های جاسوسی بلوک شرق، بعد از تغییر ایدئولوژی سال ۵۴ اتفاق افتاد. شاخص‌ترین آن همکاری‌ها، جلب حسن حُسنان کارمند محلی سفارت آمریکا در تهران بود. گفته می‌شود این فرد در جریان ترور دو مستشار آمریکایی در ۳۱ اردیبهشت ۵۴ توسط تیم وحید افراخته (سرهنگ ترنر و سرهنگ شفر) نقش داشته است. البته خود او نیز کم‌تر از دو ماه بعد یعنی در ۱۲ تیر ۵۴ توسط سازمان کشته شد.

 

«عین» درباره اینکه چه مسائلی پای سرویس‌های جاسوسی را به مسئله ترور دو مستشار آمریکایی باز کرد، گفت: «آن‌ها مسئولیت دو سایت شنود تحت نظر CIA در شمال کشور یعنی سایت‌های بهشهر و کبکان را برعهده داشتند؛ ۲ سایت از ۵ سایت آمریکایی‌ها در خجیر، تهران، مغان، بهشهر و کبکان که شوروی را شنود می‌کردند. محتویات کیف این دو نظامی آمریکایی پس از عملیات ترور در اختیار روس‌ها قرار گرفت. آقای «میم» معتقد بود که انجام این عملیات بدون دستیابی به اطلاعات سرّی ممکن نبود. سود این عملیات نیز به حساب سرویس‌های اطلاعاتی بلوک شرق و در رأس آن‌ها کاگ‌ب واریز می‌شد.»

عملیات روی مستشارهای آمریکایی، تا سال‌ها افتخار سازمان بود. «عِین» که تا سقوط صدام در اردوگاه اشرف بود در این خصوص می‌گوید: «[سازمان] بعد از انتقال به فرانسه (سال ۶۰) و سپس عراق (سال ۶۵) به علت از دست دادن نیروهایش در داخل و همچنین از بین رفتن پایگاهش در میان مردم داخل و خارج از کشور، تغییر موضع داد و دست از همه شعارهای ضدامپریالیستی‌ و ضدآمریکایی‌اش برداشت. [سازمان] حتی ترور مستشاران آمریکایی در زمان شاه که روزی به آن افتخار می‌کرد را منکر شد و گفت آن عملیات‌ها کار کودتاگران داخل تشکیلات سازمان بود که مارکسیست شدند [منظور تقی شهرام و طیف وابسته به اوست] نه رهبر کنونی سازمان [مسعود رجوی] که آن زمان در زندان بود. دیگر تمام سرودها علیه آمریکا فقط درون تشکیلاتی شدند و انتشار و پخش بیرونی آن‌ها ممنوع شد. بعدها [این سرودها را] از داخل تشکیلات هم تصفیه کردند.»

جاسوسی برای عراق

پس از سقوط صدام، فیلم‌هایی از مستندات جلسات اعضای سازمان با افسران اطلاعاتی عراقی منتشر شد که عمق ارتباط آن‌ها با سرویس جاسوسی نظام بعث را نشان می‌داد. اما وصل شدن سازمان به سرویس جاسوسی عراق نیز مربوط به قبل از انقلاب است. «میم» نقطه آغاز ارتباط سازمان با عراق را، پذیرش عضویت فاضل‌البسّام (یا البسطام) می‌داند.

 

سازمان از او با نام مستعارش یعنی «فاضل مصلحتی» یاد می‌کند. او شیعه، اهل نجف، دانشجوی دانشگاه تهران و منبع اطلاعاتی سرویس عراق بود. طبق گفته «میم» مجاهدین خلق به‌رغم اطلاع از ماهیت اطلاعاتی فاضل، او را به تشکیلات وارد می‌کنند و ارتباط با بغداد از این زمان شکل می‌گیرد. میم درباره سرنوشت فاضل مصلحتی اینگونه پاسخ می‎دهد:«او همراه با دیگر زندانیان سیاسی رژیم شاه آزاد شد و به تشکیلات سازمان بازگشت. در دوران فعالیت علنی سازمان و فاز سیاسی (۵۷ تا ۶۰) در تشکیلات ماند و کار کرد و در دوران فاز نظامی نیز به زندگی مخفی روی آورد. او در ضربه اردیبهشت ۶۱ به خانه تیمی سازمان در فرمانیه تهران، کشته شد.» و درباره اقدامات فاضل طی سال‎های ۵۷ تا ۶۱ در مسیر ارتباط سازمان و سرویس جاسوسی عراق با بیان اینکه «اطلاعی نداریم»، چنین تصریح می‎کند:«چون ساختار حفاظتی مجاهدین، اجازه نمی‌داد که اشخاص به اطلاعات دسترسی داشته باشند. بنابراین، حتی دستگیری‌ها و اعتراف‌ها نیز نشان نمی‌داد که فاضل چه کارهایی انجام داده است. فقط مسعود رجوی، موسی خیابانی، مهدی ابریشم‌چی و مهدی افتخاری می‌توانند در این خصوص صحبت کنند. اولی سال‌هاست که پنهان شده و احتمال مرگش وجود دارد. دومی در ضربه به خانه زعفرانیه کشته شد، سومی در اروپاست و چهارمی در اشرف خاک شده است.»

تجدید روابط پس از انقلاب

ساختار سازمان موضوع این نوشتار نیست. پس از انقلاب، بخش نظامی (اطلاعات) سازمان ساختاری مشابه عکس ۱ داشته است. (عکس ۱:چارت اطلاعات سازمان ابتدای انقلاب.)

مجاهدین پس از سقوط رژیم شاه، به سرعت دست به تجدید بنای تشکیلات خود زدند. فعالیت‌های اطلاعاتی سازمان پس از انقلاب را باید به ۲ بخش ارتباط با سرویس‌های جاسوسی و نفوذ در نهادهای خاص تقسیم کنیم. با توجه به ماهیت ضدامپریالیستی سازمان در آن سال‌ها، تجدید ارتباط با سرویس‌های شوروی و عراق مجدد در دستور کار قرار می‌گیرد.

 

ستاد مرکزی سازمان در خیابان انزلی (واقع در خیابان طالقانی) برپا می‌شود. نگارنده در سال ۹۸، تمام آن خیابان را به دنبال اثری از ستاد انزلی گشت اما این ساختمان امروز وجود ندارد و یا ظاهرش آنقدر دستخوش تغییر شده که قابل شناسایی برای افرادی که از محل آن اطلاع ندارند، نیست. «میم» دلیل انتخاب این محل را نزدیکی‌اش به سفارت عراق می‌داند. فاصله خیابان انزلی تا سفارت عراق در پایین میدان ولیعصر، کم‌تر از ۶۰۰ متر است. عباس داوری با نام مستعار رحمان مسئول ارتباط با سرویس عراق می‌شود.

«میم» می‌گوید:«داوری در عراق مستقر بود و فقط برای شرکت در انتخابات مجلس اول (۱۳۵۹) به ایران بازگشت. داوری که اکنون ساکن اروپاست، در فیلم‌های منتشرشده از جلسات سازمان با سرویس عراق، کنار مهدی ابریشم‌چی بیشترین حضور را دارد. او و ابریشم‌چی (همسر اول مریم رجوی) کسانی هستند که می‌توانند عمق ارتباط سازمان با سرویس عراق در سال‌های فاز سیاسی (۵۷ تا ۶۰) را ترسیم کنند.»

ارتباط با سرویس شوروی برعهده محمدرضا سعادتی با نام مستعار سیکو گذاشته می‌شود. اما سعادتی سرنوشتی متفاوت از رحمان دارد و دستگیر می‌شود. روایت‌های مختلفی از لو رفتن سیکو وجود دارد. اما یک نقطه درتمام آن‌ها مشترک است:«نقش عناصر اداره هشتم [ضدجاسوسی] ساواک که در جریان مراقبت از ولادیمیر فنسینکو، افسر اطلاعاتی کاگ‌ب و دبیر اول سفارت شوروی، ارتباط او و محمدرضا سعادتی را کشف می‌کنند. دستگیری او نیز توسط کمیته مستقر در سفارت آمریکا اتفاق می‌افتد.» سعادتی در ۶ اردیبهشت ۵۸ (کم‌تر از ۴ ماه پس از پیروزی انقلاب) دستگیر می‌شود. اولین سوال و جواب بازجویی او در کاغذ خط‌دار دفتر نوشته شده است. یعنی نه‌تنها ساختار اطلاعاتی کشور بعد از فروپاشی نظام شاهنشاهی شکل نگرفته، بلکه حتی ابتدایی‌ترین وسایل مثل کاغذهای‌ سربرگ‌دار نیز وجود نداشته است. حتی پوشه پرونده سعادتی متعلق به شهربانی کل کشور در دوران پهلوی است. (عکس ۲ و ۳: سعادتی)

او برگه‌ای آبی‌رنگ حاوی نیازمندی‌های سازمان را آماده می‌کند که در ازای پرونده تیمسار مقربی (جاسوس شوروی در ارتش شاهنشاهی که توسط ساواک بازداشت و سپس اعدام شد) به افسر اطلاعاتی کاگ‌ب تحویل بدهد. سیکو پرونده را به وسیله اکبر طریقی، عضو سازمان و کارمند دادستانی انقلاب به دست می‌آورد تا در اختیار فنسینکو بگذارد. روس‌ها به‌شدت دنبال این بودند که بدانند ساواک چطور توانست سرلشکر احمد مقربی را بعد از ۲۵ سال جاسوسی، در سال ۵۶ دستگیر کند.

نکات مهم بازجویی سعادتی

در جریان یکی از بازجویی‌ها، سوال بازجو از سعادتی این است: در یک قسمت از یادداشت روی کاغذ آبی، نوشته‌اید نیازهای ما و بعد از وسایلی از قبیل ضبط صوت همراه با فرستنده و دوربین کوچک و غیره و غیره. شما این وسایل را برای چه می‌خواستید و آیا امکان تهیه آن در بازار نبود؟

سعادتی در پاسخ نوشته است: اینگونه وسایل اساساً در بازار به ندرت یافت می‌شود چون به‌هیچ عنوان جنبه تجارتی ندارد. نمی‌توان این‌گونه وسایل را در بازار عادی خرید مگر اینکه مستقیماً با سازنده آن‌ها در تماس باشی که سفارش دادن اینگونه دستگاه‌ها هم با سازنده آن، خود خالی از اشکال نیست. لذا این طریق، راه ساده دسترسی به اینگونه دستگاه‌ها بود. البته این دستگاه‌ها چون وسایل حساس الکترونیکی و ابزار ریز است، از نظر اطلاعاتی می‌تواند مورد استفاده قرار گیرد.

بازجو در سوال بعد می‌نویسد: مگر تلفن‌های شما کنترل می‌شود که تقاضای دستگاهی که کنترل تلفن را مشخص کند از آقای فنسینکو نموده‌اید؟ در مورد دستگاه رمز تلفن هم بنویسید.

سعادتی در پاسخ نوشته است: کم‌وبیش به ما اطلاع داده بودند که کلیه تلفن‌های شما در سطح ایران کنترل می‌شود. کنترل تلفن هم در شرایط فعلی خیلی ساده است و می‌توان از طریق مراکز تلفن با گذاشتن نوار و یا حتی با نشستن پای دستگاه هر تلفنی را که خواسته باشیم کنترل کنیم. چون این امکان می‌رفت، لذا نیاز به دستگاه فوق برای ما نیازی ضروری بود. دستگاه رمزکننده تلفن هم وسیله‌ای است ضد کنترل تلفن.

بازجو نوشته است: شما در بند ۸ این قسمت نوشته‌اید (همان یادداشت آبی«) تجربیات لازم در امر اطلاعاتی و ضداطلاعاتی»؛ منظور شما از این قسمت چیست؟

سعادتی پاسخ داده: مسئله اطلاعات و ضداطلاعات در شرایط فعلی به‌لحاظ دستگاه‌های پیچیده و ظریف الکترونیکی خیلی پیچیده شده. به‌طوری‌که یک فرد عادی و حتی یک فرد مهندس و متخصص هم از این تجربیات اطلاعی ندارد و این تنها در حد تجربیات اطلاعات و ضداطلاعات است. آگاهی نسبت به این تجربیات خیلی می‌تواند کمک کند که جلوی درز رفتن اطلاعات و جلوی نفوذ و عملکرد عناصر ضدانقلابی را گرفت.

محمدرضا سعادتی ابتدا به ۱۰ سال زندان محکوم و سپس بنا بر ادعای مطرح‌شده توسط موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، پس از محاکمه مجدد در ۶ مرداد ۶۰ اعدام می‌شود. پرونده سعادتی همچنان پس از گذشت ۴۲ سال، ابهامات زیادی دارد. از جمله این ابهامات، ارتباط سعادتی با ترور شهید کچویی در زندان اوین است. اما ارتباط محمدرضا سعادتی با سرویس اطلاعاتی شوروی که بدون اطلاع سازمان امکان نداشته، ابهامی ندارد.

استراتژی نفوذ در ارگان‌های انقلابی

نفوذی‌های مشهور سازمان، شناخته‌شده هستند و نیازی به مرور مجدد اسامی و پرونده‌های آنان نداریم. البته که پرونده همین نفوذی‌های شناخته‌شده نیز ابهاماتی دارد که هنوز بعد از گذشت ۴ دهه برطرف نشده است. آنچه قصد داریم در این گزارش به آن اشاره کنیم، لایه دیگری از استراتژی نفوذ سازمان مجاهدین خلق در سال‌های پس از انقلاب است. «میم» نهادهای هدف سازمان (در دهه ۶۰) را این‌طور معرفی می‌کند:

 

یک؛ مراکز اسناد و بایگانی‌ها برای دستیابی به پرونده‌های بجامانده از حکومت پهلوی (دادستانی ارتش/ رکن ۲ ارتش) و ساواک از جمله لیست منابع و نفوذی‌های ساواک در عراق و شوروی.

دو؛ نخست‌وزیری/ حزب جمهوری اسلامی/ ارتش/ رادیو و تلویزیون/ دادستانی انقلاب/ سپاه پاسداران/ ادارات دولتی/ بیت آیت‌الله خمینی.

به گفته این افسر سابق امنیتی، تا سال ۶۸-۶۷ اغلب نفوذی‌ها رخنه‌ای بودند. اما پس از این سال و آغاز ریزش نیروهای‌ ایدئولوژیک ساختار، نفوذی‌های جلبی نیز اضافه می‌شوند. پس از سال ۵۷، هنوز مرزهای بین نیروهای انقلاب پررنگ نشده بود و پیروان گروه‌های مختلف در نهادهای گوناگون حضور داشتند. اعضا و سمپات‌های مجاهدین هم در دستگاه‌های مختلف بودند و کار می‌کردند.

«عِین» می‌گوید سازمان به اعضا و هواداران خود دستور داد که هر جایی هستند، بمانند. پس از مدتی که حساسیت روی سازمان زیاد شد، مجدداً دستور رسید که تعلق خود به سازمان را پنهان، کتمان یا ابراز پشیمانی کنند. اعضای سازمان مجاهدین خلق، امتیازی داشتند که دیگر گروه‌ها به‌خصوص مارکسیست‌ها از آن بی‌بهره بودند و آن آشنایی با امور مذهبی بود. زمانی که قرار بر کتمان یا پنهان کردن ارتباط تشکیلاتی با سازمان مطرح شد، آن‌ها بودند که می‌توانستند مناسک مذهبی مثل نمازهای یومیه یا دیگر اعمال را انجام دهند، نه توده‌ای‌ها. این امتیاز، به سازمان اجازه می‌داد که بتواند نیروهایش را در نقاط حساس نگه دارد. قطعاً در ابتدای انقلاب، ورود به اطلاعات سپاه بسیار سخت بود. اما عباس زری‌باف توانست از فیلترها عبور کند و به اتاق شنود اطلاعات سپاه تهران برسد. «میم» می‌گوید اگرچه برخی نفوذی‌ها ضربه خوردند اما نمی‌شود ادعا کرد که مراکز فوق واقعاً و به‌طور کامل پاکسازی شدند.

عاقبت نفوذی‌ها

همان‌طور که پیش از این نوشتیم، مردم اسم برخی از این نفوذی‌ها را شنیده‌اند؛ مثل کشمیری، عامل انفجار نخست‌وزیری، کلاهی، عامل انفجار دفتر حزب جمهوری، جواد قدیری، عامل ترور نافرجام آیت‌الله خامنه‌ای، امام‌جمعه وقت تهران در ۶ تیر ۶۰، عباس زری‌باف، عامل نفوذی در اطلاعات سپاه، محمود فخارزاده‌کرمانی، مسئول دبیرخانه محرمانه دادستانی انقلاب و عامل ترور شهید قدوسی، اکبر طریقی، نفوذی در دادستانی، کاظم افجه‌ای، نفوذی میان پاسداران زندان اوین و عامل ترور شهیدمحمد کچویی، رئیس زندان. در میان این نفوذی‌ها، به غیر از اکبر طریقی که اسفند سال ۶۰ اعدام شد و کاظم افجه‌ای که پس از ترور شهید کچویی خود را از طبقه سوم زندان پایین انداخت، بقیه موفق به فرار شدند. البته چند سال قبل خبری مبنی بر قتل محمدرضا کلاهی در هلند، منتشر شد.

 

اما در کنار این نام‌ها، باید برخی نفوذی‌های دیگر را نیز بشناسیم که پس از وقایع سال ۶۰ مشغول به فعالیت بودند. اطلاعات برخی از این نام‌ها پیش از این منتشر شده و در این گزارش، جزئیات بیشتری ذکر می‌شود.

۱٫ عفت غنی‌پور: به جمع‌آوری اطلاعات در خصوص بیت رهبر انقلاب و بررسی امکان ترور ایشان می‌پرداخت. او در سال ۱۳۶۹ دستگیر و اعدام شد.

۲٫ رضوان دستجردی و همسرش: اقدام به نفوذ در بیت آیت‌‌الله خمینی با استفاده از روابط فامیلی که به جمع‌آوری اطلاعات و بررسی امکان ترور ایشان پرداختند. هر دو نفر دستگیر و اعدام شدند.

۳٫ محمداسماعیل فرید: قرار بود به وسیله ازدواج با یکی از اعضای خانواده آیت‌الله خمینی به جماران نفوذ کند. همچنین به وزارت سپاه (که در وزارت دفاع ادغام شد) نفوذ کرد. او در سال ۶۷ دستگیر و اعدام شد.

۴٫ حمید سیه‌پر: نفوذی در وزارت سپاه که دستگیر و اعدام شد.

۵٫ سیدحسین سیدتفرشی‌ها: از مدیران وزارت صنایع که داوطلبانه به جاسوسی برای منافقین می‌پرداخت. او در سال ۶۷ دستگیر و یک سال بعد، در ۲۰ شهریور ۶۸ اعدام شد.

۶٫ سرهنگ اورود: از اعضای ارتش که دستگیر و اعدام شد.

۷٫ الماس عوض‌یار: پاسدار اطلاعات سپاه تهران که در ۵ مهر ۱۳۶۰ دستگیر شد. در گزارش دستگیری او نوشته‌اند: نامبرده یکی از هواداران سرسخت و فعال منافقین می‌باشد که در ستاد مرکزی سپاه پاسداران به‌عنوان نفوذی، اطلاعات خیلی محرمانه را به سازمان رد می‌کند و کلیه قرارهایی که قرار است توسط برادران سپاه عمل شود، می‌سوزاند. به هر حال با توجه به گزارشات رسیده، نامبرده را ساعت ۱۱ شب از خانه به اوین، بند ۲۰۹ تحویل دادیم.  الماس عوض‌یار در ۱۰ آبان ۶۰ اعدام شد.

به غیر از این افراد، نفوذی‌های دیگری نیز در نقاط حساسی مثل مخابرات [با ماموریت شنود تلفن‌های وزارت اطلاعات]، صداوسیما و بیت‌ آیت‌الله منتظری نیز دستگیر شدند. نکته مهم در خصوص نفوذی‌ها این است که تعداد محدودی از آن‌ها در جریان راهبرد براندازی ضربه‌ای مسعود رجوی در سال ۶۰، در مسیر عملیات قرار گرفتند. بنابراین، باید این نکته را در نظر گرفت که نفوذی‌های سازمان از آخر ۵۷ تا سال ۶۰، مشغول جاسوسی و جمع‌آوری اطلاعات از ارگان‌های حساس بودند.«عین» درباره اینکه «اطلاعات به سرویس‌های جاسوسی رد شده است یا خیر؟» گفت:«اطلاع دقیقی نداریم. فقط می‌دانیم که سازمان در این دوره زمانی، با سرویس اطلاعات خارجی عراق، در ارتباط بوده است. پس غیرمنطقی نیست اگر اطلاعات جمع‌آوری شده، در اختیار بغداد قرار گرفته باشد.»

۷ نفوذی که در این نوشتار نام‌شان ذکر شد نیز در مسیر عملیات قرار نگرفتند. در گردش‌کار مربوط به دستگیری عفت غنی‌پور مربوط به سال ۶۹، ذکر می‌شود که طرح ترور آیت‌الله خمینی در سال ۶۵ از سوی سازمان، غیرفعال می‌شود. (عکس ۴: گردش‌کار عفت غنی‌پور)

بنابراین، ترور و حذف فیزیکی تنها یکی از گزینه‌های سازمان بوده و نفوذی‌ها الزاماً با این هدف در ارگان‌ها کاشته نمی‌شدند.

جاسوسی در جنگ

یکی از شاخص‌ترین فعالیت‌های جاسوسی سازمان مجاهدین خلق، جاسوسی در دوران جنگ ۸ساله است. هرچند سازمان به‌طور رسمی، سال ۶۵ از فرانسه به عراق می‌آید اما در اسناد و به‌خصوص خاطرات منتشرشده اعضای سابق سازمان، این حقیقت برملا می‌شود که سازمان پیش از این انتقال رسمی، ساختمان‌های متعددی در بغداد، در اختیار داشته است. همان‌طور که رجوی جنگ را عامل بقای جمهوری اسلامی می‌دانست، سازمان برای شکست ایران در این جنگ بسیار فعال بود. «میم» در این دوره، جنگ را نقطه تمرکز سازمان می‌داند. فعالیت‌های اطلاعاتی سازمان در دوران جنگ را می‌توان در این موارد خلاصه کرد:

- تخلیه تلفنی خانواده‌های رزمندگان و مراکز نظامی

۲- جمع‌آوری اطلاعات از شهرها

۳- جمع‌آوری اطلاعات در مناطق عملیاتی

۴- شنود بیسیم نیروهای ایرانی

۵-  بازجویی اسرا در اردوگاه‌های عراقی

توضیح اینکه تخلیه تلفنی به کسب اطلاعات از طریق تماس‌های تلفنی با جعل عنوان گفته می‌شود. مثلا شخص در تماس با دفتر یک مسئول، خود را عضو نهادی مهم معرفی می‌کند و با استفاده از شیوه‌های مختلف، اطلاعات مورد نیاز خود را به دست می‌آورد. سازمان در تخلیه تلفنی تجربه‌ای حداقل ۴۰ساله دارد. به‌خصوص اینکه نیروهایی از نقاط مختلف ایران در اختیار دارد که به لهجه‌ها و زبان‌های مختلف تسلط دارند و می‌توانند در تخلیه تلفنی، مؤثر شوند.

از سوی دیگر، بخشی از ظرفیت جاسوس‌های سازمان در این دوران – مثل پرونده سیدحسین سیدتفرشی‌ها مدیر وزارت صنایع که نام بردیم – به مسئله جنگ مربوط می‌شود. سیدتفرشی‌ها که داوطلبانه با سازمان ارتباط برقرار کرد، در بازجویی‌ها یکی از انگیزه‌هایش را کمک به پایان جنگ عنوان کرده است. او که خود سابقه حضور در جبهه جنوب را داشته، در بازجویی‌هایش نوشته است: «[…] اوضاع فکری من در سال ۶۵ عوض شد و در اثر عدم پیروزی در جنگ و اینکه دیگر توجیه خودش را از دست داده بود، نمی‌توانستم با ادامه جنگ هم‌عقیده باشم و لذا به کسانی که مخالف ادامه جنگ بودند بیشتر احساس هم‌عقیدگی می‌کردم و کوشش برای خاتمه جنگ برای من یک هدف و آرمان شده بود. همچنین همان‌طور که پیش از این گفتم، با دیدن اینکه چطور یک عده‌ای در بخش خصوصی و تجارت پول‌دار می‌شوند و با استفاده‌های نامشروع ثروت‌های خیلی کلانی به جیب می‌زنند مرا متأثر می‌کرد. این موضوع نیز انگیزه‌ای شد که من از آن ناراحت باشم. اینکه چه کاری می‌توانم بکنم مرا خیلی به خود مشغول کرده بود […] با توجه به این زمینه‌ها بود که در سال ۶۵ که برای بازدید از نمایشگاه هانور به آلمان رفته بودم، یک نشریه منافقین را پیدا کردم و در آن‌جا آدرس‌هایی برای مکاتبه نوشته شده بود. تصمیم گرفتم که پس از برگشتن، به این آدرس اخباری که به دست می‌آورم را بفرستم.[…]» (عکس۵: کاردکس سیدتفرشی‌ها)

در دادنامه سیدتفرشی‌ها که به امضای قاضی شرع شعبه اول دادگاه انقلاب اسلامی تهران رسیده، آمده است که او طبق اقرار خودش اطلاعاتی با موضوعات مسائل داخل کشور و اطلاعات محرمانه در زمینه مسائل نظامی و سپاه و نفت و تولید آن و تولید قطعات یدکی در صنایع نظامی را در قالب ۳۰ نامه به تشکیلات منافقین در آلمان ارسال کرده است.

تشکیلات اطلاعاتی سازمان در دوران جنگ ساختار مشخصی داشته است (عکس ۶: چارت ستاد اطلاعات سازمان در اشرف.)

چه کسی نفوذی‌ها را هدایت می‌کرد؟

«میم» هادی نفوذی‌های سازمان در ارگان‌های مختلف را، مهدی افتخاری می‌داند. فردی که عملیات فرار رجوی و بنی‌صدر را فرماندهی کرد و به همین خاطر از مسعود، لقب فرمانده فتح‌الله گرفت. او مدتی نیز در اشرف مسئولیت ستاد اطلاعات را برعهده داشت. اعضای جداشده سازمان می‌گویند شاید هیچ‌کس در طول تاریخ این تشکیلات، به اندازه مهدی افتخاری از سوی مریم و مسعود رجوی تحقیر نشد. آن هم به خاطر مخالفت با انقلاب ایدئولوژیک برادر مسعود در سال ۶۸ که دستور داده بود همه افراد متاهل سازمان طلاق بگیرند و اعضای مجرد نیز حق ازدواج ندارند. قرار بود همه بر مبارزه تمرکز کنند!

 

تک‌نویسی که سال ۶۵ توسط مسئول امنیت یکی از خانه‌های تیمی منافقین در تهران پس از دستگیری انجام شده، شاید خلوت‌ترین تک‌نویسی در میان اسناد باشد که پیچیدگی افتخاری را نشان می‌دهد. در همین تک‌نویسی از او به‌عنوان مسئول عملیات مهندسی در مرداد سال ۶۱ (شکنجه، بازجویی و قتل ۳ پاسدار کمیته انقلاب اسلامی، یک کفاش، یک معلم و یک مهندس هوادار سازمان) نام برده می‌شود. (عکس ۷: تک‌نویسی افتخاری)

فردی که فرم تک‌نویسی را پرکرده، ظاهر افتخاری را این‌طور توصیف می‌کند:

«قد بلند – سفیدرو – صورت کم‌مو – موهای مشکی و صاف – هیکل پت و پهن – کمی قوز دارد – چشم‌های گرد و مشکی – عینک برای تغییر قیافه – شدیداً سیگاری – سن ۳۵-۳۴»

و درباره ویژگی‌های رفتاری‌اش نوشته است:

«فردی آرام – تودار و اطلاعاتی – تشکیلاتی – همیشه در حال فکر – با ویژگی‌های نظامی فاشیستی»

او که روزی نفوذی‌های سازمان مثل کشمیری و کلاهی را هدایت می‌کرد، عاقبت به خاطر سرطان در اشرف مُرد و همان‌جا دفن شد. درحالی‌که در گوشه‌ای از اشرف سبزی‌کاری و کشاورزی می‌کرد و کسی اجازه ارتباط با او را نداشت. می‌گویند افتخاری در اثر فشارها و تحقیرهای مسعود و مریم، در آخرین سال‌های عمرش دیوانه شده بود.

نفوذی‌های امروز

یکی از سوال‌های مهم نگارنده از آقای «میم» درباره عاقبت نفوذی‌های سازمان در ارگان‌های حیاتی جمهوری اسلامی بود که پاسخ‌های سختی به همراه داشت. طبق گفته‌های او، ضربه زدن به نفوذی‌های سازمان تا دهه هفتاد نیز ادامه پیدا می‌کند. اما از اواخر دهه هفتاد که وزارت اطلاعات با مشکلات داخلی مربوط به سعید امامی و قتل‌های زنجیره‌ای درگیر می‌شود، بخش مبارزه با منافقین نیز از این مشکلات دور نمی‌ماند. پس از این بحران‌های داخلی است که تا امروز (گفت‌وگو مربوط به سال ۱۳۹۸) دیگر نفوذی‌های سازمان در ارگان‌ها ضربه نخوردند.

 

او در پاسخ به این سوال که «آیا سازمان در امر نفوذ غیرفعال شده،» توضیح داد:«هیچ دلیل و منطق عقلی نمی‌توان برای این مسئله آورد. بلکه دلایلی در خصوص ادامه این استراتژی نیز وجود دارد. از جمله: ریزش نیروهای ایدئولوژیک نظام، مسافرت‌های خارجی فراوان اتباع ایران و مسئولین به کشورهای ترکیه، عراق و اروپا، افزایش چشم‌گیر اطلاعات سازمان از درون حکومت و دولت ایران. به‌رغم این منطق، آمار کشف نفوذی‌ها صفر یا نزدیک به صفر است و این منطقی نیست.» علاوه بر این مسئله، باید توجه داشته باشیم که ما نمی‌دانیم آیا تمام نفوذی‌های دهه ۶۰ و ۷۰ ضربه خوردند یا نه. آیا کلاهی تنها بود؟ کشمیری چطور؟ حافظ‌زاده کرمانی؟ غنی‌پور؟ نفوذی‌های دستگیرشده در صداوسیما و سپاه و ارتش؟ آیا همه آن‌ها ضربه خوردند؟ پاسخ به این سوال بسیار مهم است.

اهداف اطلاعاتی سازمان

به گفته آقای «میم» سازمان به صورت گسترده به جاسوسی در این موارد پرداخته است:«پروژه موشکی جمهوری اسلامی، پروژه هسته‌ای، صنایع و توان نظامی، روابط و همکاری‌های منطقه‌ای با کشورها و جنبش‌های آزادی‌بخش، رقابت‌های سیاسی بین جناح‌های سهیم در قدرت.»

براساس اطلاعات به‌دست‌آمده در این تحقیق، سازمان یک گروه ایدئولوژیک با هدف براندازی جمهوری اسلامی و کسب قدرت در ایران است که برای بسیاری از این خدمات اطلاعاتی هزینه‌ای نیز دریافت نمی‌کند. آن‌ها معتقدند که شکست پروژه‌های جمهوری اسلامی و البته تحرکات منطقه‌ای ایران موجب شکاف و اختلاف و درنهایت بحران در حاکمیت جمهوری اسلامی می‌شود. به همین دلیل از هیچ تلاشی برای جمع‌آوری اطلاعات و البته در صورت لزوم اجرای عملیات علیه جمهوری اسلامی، کوتاهی نمی‌کنند. از میان دهه هفتاد به این سو، همکاری‌های اطلاعاتی سازمان به‌صورت عمده با سرویس‌های جاسوسی ایالات‌متحده، اسرائیل و عربستان انجام شده است. عربستان در سال‌های گذشته نقش اساسی در پشتیبانی از سازمان ایفا کرد که البته با تحولات جدید در آلبانی و ورود پلیس به اشرف ۳ و احتمال اخراج آن‌ها از این کشور، ممکن است قطع پشتیبانی از مجاهدین خلق یکی از بندهای توافق با جمهوری اسلامی باشد. هرچند نمی‌دانیم این حمایت قطع شده یا خیر.

آنچه آمده است تنها گوشه‌ای از ماهیت جاسوسی سازمان مجاهدین خلق ایران است. حقایق بسیاری در تاریخ این سازمان پنهان مانده که آشکار شدن آن‌ها، کمک شایانی به تحلیل، شناخت و آگاهی در برابر این تشکیلات می‌کند.

منبع: روزنامه هم میهن

 

 

  • ۰۲/۰۶/۱۵
  • مصطفی آزاد

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی