۳۰ دی روزی است که مسعود رجوی به خاطر نجات جان بی مقدار خودش از زندان شاه از هیچ تلاشی فروگذاری نکرد و به جای خود رقیبانش را به کشتن داد.
به گزارش فراق، هر ساله در این ایام ماشین تبلیغاتی رجوی شروع به کار در این حوزه نموده و با پخش فیلم های قدیمی می خواهد طوری القا نماید که انگار روزی تاریخی و ارزشمند در حال نردیک شدن است.
داستان به صورت خیلی مختصر از این قرار است که در اواسط دهه پنجاه که تمام اعضای گروهی به نام سازمان مجاهدین خلق در ایران فعالیت می کردند به خاطر لو رفتن شان دستگیر و در زندان های شاه حبس و محاکمه شدند.
در این دادگاه های نظامی شاه که کارش فقط صدور حکم اعدام برای فعالین سیاسی آن زمان بود نوبت به محاکمه اعضای سازمان مجاهدین می رسد. سرانجام در این دادگاه ها حکم اعدام به همه اعضای مرکزیت سازمان داده می شود. در این بین هم مسعود رجوی که از اعضای مرکزیت سازمان مجاهدین محسوب می شد نیز حکم اعدام می گیرد، اما در بزنگاه حکم اعدام او تعلیق شده و به حبس ابد تبدیل می گردد.
در آن زمان افراد زیادی متوجه نشدند که موضوع چه شد که حکم اعدام وی منتفی شده و تبدیل به حبس ابد گشت. شاید فقط دو طرف می دانستند که واقعیت چیست یکی خود مسعود رجوی و دیگری دستگاه ساواک.
بعد از اعدام اعضای مرکزیت و بنیانگذاران این سازمان تقریبا این سازمان از بین رفت و به جز مسعود رجوی و چند نفر دیگر زنده نماندند. برای تمام زندانیان به ویژه آنان که حکم سیاسی داشتند این سوال پیش آمده بود که چرا مسعود رجوی اعدام نشد؟ در جایی که دادگاه های نظامی شاه به جز حکم اعدام برای فعالین سیاسی حکم دیگری صادر نمی کرد چگونه شد که این یک نفر علی رغم اینکه حکم اعدام گرفته بود از زیر حکم اعدام در رفت و نجات پیدا کرد.
کم کم زمزمه هایی شکل گرفته بود، زمزمه هایی که بیانگر یک معامله بود، بوی تعفن خیانت به مشام می رسید. بله، دیگر همه به یقین رسیده بودند که هیچ اقدامی به جز خیانت نمی توانست این فرد را که از اعضای مرکزیت سازمان هم محسوب می شد از اعدام نجات بدهد. او یک عضو ساده و معمولی نبود، به قول خودش مفسر! قرآن بود و در تدوین ایدئولوژی سازمان نقش مهمی داشت، یعنی از نخ نبات های این سازمان محسوب می شد.
این داستان باقی ماند تا که انقلاب ۱۳۵۷ شد و در روز ۳۰ دی ۱۳۵۷ مسعود رجوی به همراه سایر زندانیان از زندان های شاه آزاد شدند. ابتدای داستان، مقداری گرد و خاک های انقلاب و فرار شاه و درگیری هایی که مردم با بازماندگان شاه داشتند موجب شده بود که اغلب همه چیز را فراموش کنند و یا حداقل برایشان کم رنگ شود، اما کم کم باز این نجوا به گوش می رسید که چرا رجوی را شاه اعدام نکرد؟ ظاهرا بوی خیانت هنوز از تن رجوی زدوده نشده بود و مشام هر کسی را آزار می داد.
سرانجام یک داستان سرایی توسط مسعود رجوی و همراهانش شروع شد و در بین سایر کسانی که می خواستند حقایق برای افکار عمومی روشن گردد را ترویج دادند.
مسعود رجوی چنین وانمود کرد که گویا در زمانی که او در زندان شاه بوده، برادرش (کاظم رجوی) که آن زمان در سوئیس مشغول به تحصیل بوده و کار وکالت هم انجام می داد او را نجات داده است. رجوی چنین وانمود می کرد که به خاطر فعالیت های بشر دوستانه برادرش کاظم بر روی رژیم شاهنشاهی بود که شاه زیر این فشارها ناچار دستور داد که در حکم مسعود رجوی تجدید نظر شده و حکم اعدام او مُلغی گشته و از اعدام به حبس ابد تقلیل یابد.
«گوبلز» وزیر تبلیغات آدولف هیتلر می گفت اگر می خواهید یک دروغ را همه باور کنند باید تکرار کنید، بزرگش کنید و تکرارش کنید.
هم اکنون رجوی و باند تبهکارش دقیقا همین کار را انجام می دهند، دروغ و تکرار آن.
ولی عصر آگاهی ملت هاست، دیگر نمی شود با حرف های مسخره و بچه گول زن افکار عمومی را منحرف کرده و از واقعیات به دور نمود. واقعیت این است که رجوی در زمان زندانی بودنش تمام اطلاعاتی که ساواک شاه به دنبال آن بوده و نتوانسته بود از سایر اعضاء و بنیانگذاران به دست بیاورد را به ساواک داده و در یک معامله دو جانبه ساواک از مسعود رجوی اطلاعات مورد نظرش را استخراج کرده و حکم اعدام او را به دستور شاه تقلیل دادند.
حالا همه ساله رجوی و یارانش این دروغ بزرگ را تکرار می کنند که برادر مسعود رجوی (کاظم رجوی) او را از زندان آزاد کرد. سوال اینجاست که اگر فعالیت های این آقا این قدر تاثیر گذار بود و توانست حکم اعدام را به حبس ابد تقلیل دهد چرا روی سایر احکام زندانیان تاثیر نگذاشت و فقط این یک نفر را شامل شد؟
- ۰۲/۱۰/۳۰