الگوهای تغییر رفتار و نقشه راه : در فرقه مجاهدین کتاب و یا مرجعی برای اینکه بدانید چه چیزهایی درست و چه چیزهایی نادرست است و یا چه رفتارهایی باید انجام داد و از چه رفتارهایی باید اجتناب کرد وجود ندارد. مناسبات تشکیلاتی و اعضایی که در آن حضور دارند خود الگوهای رفتاری کل تشکیلات را شکل میدهند و البته تمامی آنها هم چیزهایی هستند که بتدریج از جانب رهبری بعنوان ضوابط و قوانین فرقه دیکته شده و در تشکیلات جا افتاده اند. بنابراین برای هر عضو جدیدی که وارد تشکیلات مجاهدین میشود خود را در میان جمعی می بیند که تنها با روش ها و الگو های یکدستی که وجود دارد کار و مسئولیت شان را در فرقه پیش می برند. آنها همگی از یک خط سیاسی مشخص پیروی میکنند. تنها گوش به فرمان رهبری و جمع حاکم بر تشکیلات هستند. آنها تقریبا به یک میزان از امکانات استفاده کرده و احساساتشان تقریبا مشابه هم است.
آنها نمی توانند برای خودشان نظر و دیدگاهی خارج از چهارچوب های مشخص شده و تعالیم رهبری فرقه داشته باشند و اگر چنین موردی وجود داشته باشد یا باید خیلی زود با توضحیات مسئولین قانع شود و گرنه بشدت سرکوب شده و برخورد با وی در کادر دیگری شروع میشود.
اعضای سازمان نگاهشان به هر پدیده ای تنها تعریفی است که فرقه از آن پدیده میکند، نحوه لباس پوشیدن ، ساعات استراحت، نوع رابطه ها و همه مطابق قوانین فرقه است. بنابراین هر عضو جدید، بسادگی با تقلید از رفتارهای دیگران بمرور و بدون اینکه خود متوجه آن بشود خصوصیات و رفتارهای قبلی خود را ترک میکند و نقش جمع در تشکیلات مجاهدین نیز بمانند بستر رودخانه ای است که هر سنگ کج و کوله ای که در آن بیفتد لاجرم پس از مدتی به شکل مطلوب در می آید. در مورد تغییرات اعضای سازمان نیز همین شیوه عمل میکند بنحویکه شاید نتوان پس از مدتی فهمید که آیا این فرد همان شخصی است که مثلا دو سه سالی پیش به مجاهدین پیوسته بود ؟
بنابراین اعضای جدید خیلی زود و پس از ورود به تشکیلات متوجه میشوند که اعضای قدیمی و رفتار و کردار آنها آئینه تنظیم رابطه و تغییر رفتار آنهاست و راحت ترین کار تقلید همین رفتارهاست و لذا اعضای جدید خیلی زود در جمع بزرگ فرقه جا افتاده و یاد میگیرند که چگونه رفتار کنند و مهمتر از همه چگونه و چه احساساتی را داشته باشند . پس تشکیلات همان بستری است که هویت و رفتارهای آنها را در یک روند بازسازی مستمر و مطابق قوانین فرقه شکل میدهد.
حال ممکن است بعضی ها کُند تر و برخی ها تندتر تن به این تغییرات بدهند. آنانی که تندتر حرکت میکنند مورد مهر و محبت تشکیلاتی قرار میگیرند و آنانی که کندتر حرکت کنند مورد غضب و خشم تشکیلاتی واقع میشوند که نمی توان ذره ای از انسانیت و وجدان بشری در آن یافت. خشم و خشونت چهره واقعی و محبت و مهربانی ماسک تشکیلاتی و فریبکاری فرقه است.
اگر شما مطابق با معیارهای فرقه در درون تشکیلات خودتان را تنظیم کرده و ذهن و فکر و اراده تان را تسلیم خواسته های فرقه بکنید مشکلی نخواهید داشت ولی اگر به تغییرات خواسته شده تن ندهید و یا کمتر خودتان را با تغییرات خواسته شده مطابقت دهید آنوقت آن چهره واقعی و خشن تشکیلات را خواهید دید که چگونه شما را با طرق مختلف مجبور خواهند کرد که از قوانین فرقه به اجبار تبعیت کنید که در بخش های قبلی مفصلا در این رابطه توضیح داده ام.
بنابراین آنچه در تشکیلات همیشه آزاد است اینکه شما میتوانید تا دلتان بخواهد بله گفته و با هر موضوعی که تشکیلات مطرح میکند به هر شکل افراطی و یا معمولی موافقت کنید و در این کار هیچ مرزی وجود ندارد. ولی تنها مرز سرخ درتشکیلات مخالفت با قوانین فرقه و بویژه مانیفست رهبری است که حداقل جرم آن انبوهی فشارهای روحی و روانی و انواع نشست های ریز و درشت است و حتی تحکم و تعدی فیزیکی هم بخشی از تنبیهات را شامل میشود و در صورت عدم اصلاح رویه ، تحویل به اطلاعات عراق و زندان و شکنجه و . . . در قدم بعدی کار است.
القاء احساس گناه و ترس : القاء احساس گناه و ترس به اعضای فرقه یکی از عوامل مجاب سازی و تمکین بدون اراده آنها در راستای اهداف فرقه است که از عوامل کنترل نامحسوس و در اصطلاح تشکیلاتی – ایدئولوژیک میباشد. چرا که این روش، ذهن و احساسات درونی انسانها را به کنترل درآورده و باعث استثمار اعضای فرقه میشود.
القاء احساس گناه و ترس در تشکیلات فرقه ای مجاهدین کاملا در یک بستر عقیدتی و رابطه ای که بین اعضای فرقه و رهبری بوجود آورده میشود شکل میگیرد.
در تشکیلات مجاهدین بیشتر از هر چیزی که بهش بها داده میشود مقولات ایدئولوژیکی است و بویژه بحث های انقلاب با ۷ بند آن جایگاه خاصی در ایجاد رابطه بین رهبری و اعضای فرقه دارد.
شما در محیطی قرار دارید که دائم در معرض شنیدن حرفهای رهبری از مسئولینتان هستید در هر نشستی حرفهای رهبری به شما یادآوری میشود. شما خیلی وقت ها هم شخصا در نشست های رهبری شرکت کرده و حرفهای او را در زمینه ها و جنبه های مختلف تشکیلاتی و ایدئولوژیکی را می شنوید و یا مجبورید چندین بار نوارهای ویدئویی آنرا ببینید، از خودتان گزارش بنویسید و تلاش کنید رابطه تان را با رهبری تقویت کرده و تنها به یک چیز فکر کنید و تنها تلاش کنید با یک نقطه یعنی رهبری رابطه ای صاف و بی غل و غش داشته باشید . بزرگترین گناه در دستگاه ایدئولوژی رهبری مجاهدین قطع از رهبری است و به شما یاد میدهند و باورتان میشود که تنها و تنها حیات شما ، آرامش درونی تان ، سعادت و خوشبختی شما در دنیا و آخرت در گروه حفظ رابطه با رهبری است و لاغیر و در چنین دستگاهی است که حتی اگر در درونتان به حرف و یا نکته ای از گفته های رهبری شک کنید و نخواهید مطابق آن چیزی که او خواسته عمل کنید دچار احساس گناه و ترس میشوید و این تناقض چنان شما را اذیت میکند که تلاش میکنید بلافاصله آنرا نوشته و به تشکیلات بدهید و یا در نشست عملیات جاری آنرا بگوئید. علیرغم اینکه میدانید اگر بگوئید با انتقادات شدید جمع حاضر و مسئول نشست روبرو خواهید شد. القاء احساس گناه و ترس در تشکیلات و در بین اعضای فرقه آنقدر شدید بود که مطابق رهنمودهای تشکیلاتی اعضاء فرقه موظف بودند که در جیب شان دفترچه های کوچکی داشته باشند تا هر لحظه هر تناقضی در هر زمینه بویژه در زمینه رابطه فرد با رهبری و مسائل جنسی به ذهنش زد آنرا بنویسد.
در تشکیلات برای اعضای فرقه جا انداخته بودند ، بخاطر اینکه تناقضاتی که به ذهنتان خطور میکند در حین کار مانع از انجام کارتان نشود و در ذهنشان درگیر آن نشوید همین که آنرا بنویسند در حکم دادن آن میباشد و حال میتوانند بعدا آنرا مفصل در دفترهای عملیات جاری شان نوشته و در جمع حاصر یگانشان بخوانند .
طرف دیگر این کار اما نوعی اجبار هم بود که باعث میشد تشکیلات خیلی راحت القاء احساس گناه را در درون اعضاء با مکانیزم هایی که فوقا گفتم ایجاد کرده و مستمر به آن تداوم بخشد.
وقتی آدم میدید کسانی که اینکارها را نمیکنند و تناقضی نمی نویسند و عملیات جاری نمی کنند با چه عواقب سختی روبرو میشوند و تحت چه فشارهای روحی و روانی که قرار نمی گیرند لاجرم به سمتی که تمایل رهبری فرقه است کشیده شده و بمرور در دستگاهی که تشکیلات میخواست پیش میرفت و بدون اینکه خود متوجه این مکانیزم بشود . تبدیل به یکی از کسانی میشد که دفاع از رهبری برایش غیرت و وظیفه تشکیلاتی و عقیدتی اش محسوب میشد و هرگونه تعدی به این رابطه و یا خدشه دار شدن آن چه از سوی خودش و چه از سوی کسان دیگر باعث میشد که او نسبت به آن واکنش نشان داده و در درونش احساس گناه کند.
القاء احساس کمبود : عشق به مبارزه ، ویژه بودن، بدست آوردن آرامش وجدان، انجام وظیفه در قبال مردم، آرمانگرایی، پاک زیستن، آخرت طلبی و ویژگیهایی نظیر اینها در درون آدمی از یک سو و تبلیغات اعضای عضو بگیر فرقه و تعریف و تمجید از رهبری مجاهدین و برجسته کردن فضایل اخلاقی و دانش و هوش وی ، همچنین نشان دادن سازمان بعنوان تنها تشکلی که سعادت و افتخار را برای شما در زندگی تان به ارمغان خواهد آورد از سوی دیگر ، مجموعا شرایطی را بوجود می آورد که فرد تمایل پیدا میکرد که هرچه زودتر به این تشکیلات بپیوندد تا به آرزوهایش برسد.
البته در خیلی از موارد کمبودهایی از سوی کسانی که سوژه جذب میشدند نیز خود عامل مهمی در پیوستن به تشکیلات مجاهدین بوده است. مشکلات مالی، مناسبات پرتنش خانوادگی ، کمبود محبت ، یکنواخت بودن زندگی و مسائل و مشکلاتی که هر فردی میتوانست در زندگی شخصی اش داشته باشد . حتی کنجکاوی در خصوص زندگی درون تشکیلاتی هم میتوانست خود یک عامل پیوستن به تشکیلات مجاهدین بشمار بیاید.
بنابراین احساس کمبود از دو جنبه حائز اهمیت بود ؛ یک جنبه آن به کمبود های درون فرد بر میگشت وجنبه دیگر آن امکانات و ویژگیهایی بود که فرد در تشکیلات مجاهدین می دید که اغلب توسط اعضای عضو بگیر و یا در نشریات گروه به نفع گروه و بویژه رهبری آن تبلیغ میشد و عملکرد این دو عامل یا به تنهایی و اغلب مشترکا باعث میشد که فرد تصمیم بگیرد که به گروه به پیوندد.
نتیجه گیری و خلاصه بحث:
1 – فرقه مجاهدین و در راس آن رهبری این فرقه بخوبی توانسته است از مجاب سازی روانی، بویژه در زمینه «سواستفاده احساسی» و «فشار جمع» و «بازبینی تاریخچه شخصی (پروسه خوانی)» و البته در ظرف قرارگاه اشرف که کاملا ایزوله و تحت کنترل گروه بوده است ، و حضور هر عضو جدید در آن از ضروریات این روند محسوب میشد ، در راستای تغییرات رفتاری و کرداری اعضاء نهایت استفاده را بکند.
۲ – اجبار به پروسه خوانی و نسبت دادن اعضای گروه به طبقات پست جامعه و بزرگ نمایی مشکلات آنها با این هدف صورت میگرفت که به اعضا بگویند که مجاهدین یک سازمان پیشتاز و انقلابی است و یک رهبر خارق العاده و منحصربفردی دارد که دنبال یک نظم نوین با ایده جامعه بی طبقه توحیدی نه تنها در ایران بلکه در سراسر جهان است و باید اعضاء به برتری این فرقه و به پستی خود اذعان و اقرار کنند و در مقابل رهبری فرقه سر تعظیم فرود بیاورند تا بدین وسیله دست تشکیلات برای هدایت آنها در مسیری که خواست گروه است کاملا باز باشد.
۳ – پروسه خوانی و نقد گذشته و البته با بزرگنمایی خاصی که وجود دارد، اولین و کیفی ترین گام در پذیرش هژمونی و رهبری گروه است و به همین دلیل این کار بعنوان یک اصل مهم در تشکیلات مجاهدین شناخته شده و باعث میشد که فرد خیلی راحت تر به پروسه بازسازی فکری گروه تن بدهد.
با این توصیف میتوان گفت اگر در مجاهدین کسی پروسه خوانی نکند و گذشته خودش را در مقابل رهبری و سازمان به نقد نکشد هرگز در مجاهدین جایی نخواهد داشت.
۴ – در تشکیلات فرقه ای مجاهدین، رهبری این سازمان بواسطه شورای رهبری ( بعنوان ابراز اعمال دستورات رهبری بر جمع اعضا) بر تمامی زوایای زندگی اعضای فرقه تسلط داشته و برای اعضا ترتیبات زندگی اعم از داشتن و یا نداشتن خانواده، روابط جنسی ، نحوه لباس پوشیدن و آراستگی های فردی و ظاهری، نحوه ارتباطات ، میزان کار ، استفاده از اوقات فراغت ، میزان شرکت در نشست ها ، چگونه فکر کردن ، چگونه نوشتن و چی نوشتن، چگونه مردن و چگونه در خدمت رهبر بودن و … را مشخص میکند.
- ۰۳/۰۱/۱۶