برنامه ۱۰ مادهای مریم رجوی در واقع مانیفست فرقه تروریستی منافقین را نشان میدهد که در تیر ماه ۱۳۹۲ منتشر گردید.
به گزارش فراق، این ده ماده در واقع برنامه ادعایی این فرقه را در صورت به دست گیری قدرت در ایران نشان میدهد! نگاهی به سخنرانیها و تبلیغات این فرقه تروریستی از سال ۱۳۹۲ به این سو نیز نشان میدهد که همه طراحیهای آنها بر پایه این ۱۰ بند صورت گرفته و حتی طرحهای آنها برای معرفی خود به عنوان آلترناتیو نظام ایران نیز ذیل همین ۱۰ بند تعریف میگردد.
به بهانه مانور اخیر فرقه رجوی برای گردهمایی نهم تیرماه ۱۴۰۳ در برلین با محوریت بزرگنمایی این ۱۰ ماده، مروری بر این طرح داشتیم.
بدون شک برای گروهها و فعالین سیاسی داخلی و خارجی تناقض عمیق رفتاری این فرقه در طول حیاتش با یک به یک این بندها مشخص است، اما با توجه به تبلیغات عناصر این فرقه برای عضوگیری از میان نوجوانان و جوانان ناآگاه به تاریخ انقلاب و سوابق این فرقه و همچنین با نگاه به ژست دموکراتیک فرقه رجوی در عرصه بینالمللی، به مقایسه مصداقی رفتار منافقین با هر یک از بندهای این برنامه میپردازیم.
نخستین بند از برنامه ادعایی مریم رجوی ناظر بر برگزاری انتخابات و استفاده از رأی مردم برای تشکیل حکومت با ساختار جمهوری در ایران است و به طور کلی مسئله حق رأی و اعتقاد به دموکراسی در تبلیغات این فرقه به شکل پررنگی استفاده میشود به طوری که منافقین خود را آلترناتیو دموکراتیک حکومت ایران مینامند!
اولین بند برنامه رجوی به مهمترین تناقض رفتاری منافقین و درواقع بزرگترین ضعف این فرقه اشاره دارد که مصادیق مشهور و پرتعدادی در طول تاریخ حیات این فرقه دارد که در اینجا به برخی از آنها اشاره میکنیم.
بعد از انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ در ایران و بعد از تصمیمات موقت و ضروری نظیر تعیین دولت موقت و تشکیل شورای انقلاب برای اداره موقت کشور، اولین و مهمترین اقدام سیاسی برگزاری همه پرسی قانون اساسی بود که با مشارکت بینظیر مردم روبهرو شد. این انتخابات درواقع اولین و محوریترین فرصت مردم بعد از پیروزی در انقلاب برای برقراری اراده خود در حاکمیت کشور محسوب میشد. در کنار حضور پررنگ مردم، همه طیفهای سیاسی حتی بسیاری از مخالفین با برخی مبانی انقلاب نیز در همه پرسی شرکت کردند. برخی از این گروهها و جریانات ولو به قصد نمایش چهره معتقد به دموکراسی از خود مجبور به مشارکت در انتخابات شدند. اما در اولین فرصت اخذ آرای مردمی، منافقین حکم به تحریم انتخابات دادند! و با دستوری تشکیلاتی از هوادارن و اعضای خود خواستند که در این انتخابات مشارکت نکنند!
درواقع این فرقه در اولین ابراز وجودش بعد از انقلاب، سعی کرد که در مقابل برقراری دموکراسی و مشارکت مردم قرار گیرد که البته مشارکت بینظیر مردم نشان از عدم نفوذ این فرقه در تودههای مردم و همچنین عدد ناچیز هوادارانش در انقلاب داشت. این موضوع اولین رویارویی منافقین با انقلاب را نیز به شکل علنی نشان داد، زیرا در اولین انتخابات ریاست جمهوری به حکم امام (ره) که فرمود: «کسانی که در همه پرسی جمهوری اسلامی شرکت نکردهاند، حق نامزدی برای انتخابات ریاست جمهوری را ندارند»، کاندیداتوری مسعود رجوی نماینده رسمی سازمان منافقین مورد تأیید قرار نگرفت. هرچند این فرقه سعی کرد همین مسئله را دستاویزی برای نمایش ظلم به خود نشان دهد، اما با یک منطق ساده جواب مشخص بود. اولاً رئیس جمهور قرار است به اجرای همان قانون اساسیای بپردازد که منافقین همه پرسی آن را تحریم کرده و اصل آن را قبول نداشتند. دوماً کسانی که هیچ اعتقاد به انتخابات نداشته و احترامی برای رأی مردم قائل نیستند، اکنون چگونه برای دستیابی به قدرت، حاضر به حضور در انتخابات شدهاند؟!
دومین بزنگاه برای منافقین، مربوط به اولین دوره مجلس شورای اسلامی بود که مرحله اول آن در ۲۴ اسفند ۱۳۵۸ و مرحله دوم آن در ۱۹ اردیبهت ۱۳۵۹ برگزار گردید. در این انتخابات منافقین در همه استانها و شهرستانها نامزد داشتند و همه این نامزدها نیز تا آخرین مرحله در رأیگیری باقی ماندند، اما حتی یک نفر از این نمایندگان به مجلس راه پیدا نکرد! درواقع آنجایی هم که این فرقه فرصت قرارگیری در معرض رأی مردم را داشت، اثبات شد که هیچ جایگاهی در میان مردم ندارد.
با ورود به دهه ۶۰ منافقین عملاً وارد فاز مسلحانه علیه نظام و انقلاب شدند و از این تاریخ به بعد تنها مواجهه آنها با انتخابات، اقدامات تروریستی در محل برگزاری انتخابات و صندوقهای اخذ رأی بوده است. به عبارت دیگر بعد از این تاریخ نقش رجوی و گروهش در انتخابات ایران شامل تلاش برای انفجار صندوقهای رأی به منظور جلوگیری از مشارکت مردم بوده است.
منافقین بعد از فرار از ایران، اقامت در فرانسه، استقرار در عراق و بعد از آن هم در آلبانی، همواره در مواجهه با مسئله انتخاب مبتنی بر دموکراسی با چالش اساسی روبهرو بودهاند که مهمترین شاخص آن انتخاب مسعود و مریم رجوی به عنوان سرکردگان سازمان به شیوه خودانتصابی است. اعضای این فرقه هیچگاه در مورد ردههای بالاتر خود هم نتوانستهاند اظهار نظر کنند، چه برسد به انتخاب سرکردگان سازمان!
در سالهای بعد از فرار از ایران، شورای ملی مقاومت مهمترین ادعای این فرقه مبنی بر استفاده از روشهای دموکراتیک و احترام به نظرات دیگران محسوب میشود که گذری بر سرنوشت آن نیز بیانگر دیکتاتوری محض، ولو به قیمت از دست رفتن همکاری و همدستی دیگر جریانات و گروهها است.
شورای ملی مقاومت در ۳۰ تیر ۱۳۶۰ اعلام وجود کرد. این شورا با هدف ائتلاف همه نیروهای مخالف جمهوری اسلامی ایران و براندازی نظام تشکیل شد و ابوالحسن بنیصدر به عنوان رئیس جمهور در این شورا و مسعود رجوی نیز به عنوان نخست وزیر معرفی شدند.
اما منافقین که با ایده و ابتکار آنها این شورا تشکیل شده بود، به سرعت سعی کردند تا همه اختیار و کنترل آن را بدست بگیرند. درواقع سران منافقین که آلترناتیو بودن شورای ملی مقاومت خویش را در مراحل اولیه مستلزم وحدت صوری و نزدیک شدن به دیگر گروه ها میدانستند، پس از علامت هایی که از قدرت های غربی دریافت کردند، دیگر نیازی به این نزدیکی و هماوایی، حتی به صورت صوری، ندیدند و باعث جدایی دیگر گروهها از شورا شدند.
منصور فرهنگ نماینده سابق شورا در آمریکا و یکی از اعضای جدا شده از شورا در همین رابطه میگوید: «حقیقت امر این است که شورای ملی مقاومت از بدو تأسیس حربه ای در اختیار مجاهدین بود و هیچ هویت مستقلی نداشت …. سازمان مجاهدین خلق تشکیلاتی لنینیستی (هر فرد را تابع بی چون و چرای مافوق قرار دادن) است … همان طوری که لنین خدای حزب کمونیست شوروی بود و انتقاد از او گناه کبیره و غیر قابل برگشت محسوب می شد ، مسعود رجوی نیز خدای سازمان مجاهدین خلق است .»
در واقع هدف سازمان از آوردن گروه ها و افراد به داخل شورا، تفوق تشکیلاتی سازمان و شخص رجوی و مطرح شدن آلترناتیو سازمان بود. تبدیل شدن شورای ملی مقاومت به عنوان آلت دست سازمان از یک طرف، رفتار دیکتاتور مآبانه رجوی از طرف دیگر، موجب افزایش اختلاف های داخلی شورا و در نتیجه کناره گیری بعضی گروه ها و اعضای اصلی از قبیل بنی صدر و اطرافیانش، حزب دمکرات کردستان و دیگر گروه ها شد.
نسبت آزادیهای فردی با کارنامه سیاه یک فرقه تروریستی
بهطورقطع برنامه ده مادهای مریم رجوی که درواقع طرح و برنامه منافقین بعد از به قدرت رسیدن در ایران محسوب میشود! بر اساس نقض حقوق این فرقه علیه اعضایش تنظیمشده است! به عبارت دقیقتر نویسندگان این برنامه یکبهیک رفتارهای غیرانسانی سرکردگان با اعضا را در نظر گرفته و خلاف آن شیوه را بهعنوان برنامه ده مادهای ارائه دادهاند. زیرا منافقین در نقض این ده ماده بینظیرترین مصادیق تاریخ را به نام خود ثبت کردهاند و دومین بند از آنکه به آزادیهای فردی، آزادی کامل رسانهها، آزادی همگان در استفاده از فضای مجازی و آزادی احزاب اشاره دارد، بیشترین مصادیق را در این فرقه به خود اختصاص داده است که در هیچیک از نظامهای توتالیتر تاریخ نمونه مشابه نداشته است.
درواقع ساختار فرقهای منافقین به معنای رفع هرگونه آزادی و انتخاب معنی شده است، بهطوریکه امروز همه اعضای جداشده از این فرقه از پادگانهای منافقین از اشرف و لیبرتی در عراق تا تیرانا در آلبانی بهعنوان زندان یاد میکنند.
آزادی رسانهها و حق دسترسی بدون شرط به فضای مجازی
به گفته علی فراستی از اعضای جداشده: «در اواسط سال ۱۳۶۳ از اعضای باسواد و نخبه سازمان در بخش اطلاعات انجمنها، خواسته شد که در مورد فرقههای مذهبی در غرب تحقیق کنند. بهانه هم این بود که امپریالیستها دارند از طریق فرقههای مذهبی خط و خطوطشان را پیش میبرند و ما میخواهیم بدانیم چه میکنند… اما من به این نتیجه رسیده بودم که در آن زمان مسعود رجوی میدانسته که تشکیلات دارد از هم میپاشد و نیاز داشته است تا بداند فرقههای مذهبی در غرب چطور عمل میکنند تا از آنها الگو بگیرد.»
این دوره آغاز ورود سازمان به ساختار فرقهای بود که بالاترین محدودیتها و کنترلها را با خود به همراه آورد. هرچند پیشازاین نیز به شکل تشکیلاتی مطالعه کتابهایی غیر از تألیفات سرکردگان سازمان و مطالعه روزنامههایی غیر از نشریه مجاهد برای ردههای پایین و هوادار منع میشد، اما از این به بعد درهای دسترسی به رسانه کمکم بسته شد و اوج آن در پادگان اشرف اتفاق افتاد.
اعضا در این پادگان بهصورت روزانه و در ساعاتی خاص فقط حق تماشای برنامههایی از سیمای آزادی را داشتند و غیرازاین نیز نشریه مجاهد در اختیار آنها قرار میگرفت. غیرازاین دو رسانه دیگر بدیهیترین رسانهها از قبیل رادیو، کتاب، روزنامه، تلویزیون ممنوع بود و هیچ دسترسی به آن وجود نداشت. ادامه این محدودیتها در طول ۲۵ سال حضور سازمان در عراق باعث شد تا اعضا به طول ۲۵ سال از دنیا عقب بمانند. درک مصادیق این عقبماندگی را زمانی میتوان بهتر درک کرد که بدانیم، اعضای جداشده در دهه ۸۰ و ۹۰ نه کار با کامپیوتر را بلد بودند، نه از وجود پدیدهای به نام اینترنت اطلاع داشتند و نه بسیاری از ابزارهای ساده مورداستفاده عموم بشر اعم از بازیهای الکترونیکی کودکان تا حتی صابون مایع را میشناختند!
همه این عقبماندگیها در کنار تصویر این افراد از فضای سیاسی ایران و دنیا، سبب شده بود تا عموم اعضای سازمان تبدیل به موجوداتی بدون استدلال و تحلیل و فقط گوشبهفرمان سرکردگان فرقه گردند.
آزادیهای فردی
در مقوله آزادیهای فردی نیز فقط کافی است تا به بخشی از ویژگیهای پادگان اشرف اشاره کرد که بهطور کامل ویژگیهای یک زندان را دارا بود. اعضای سازمان از لحظه بیدارباش هماهنگ و مشخص تا آخرین ساعات شب برای لحظهبهلحظه خود برنامهریزی داشتند. از کارهای بیهوده تا مشاغل سخت برای زنان بدون توجه به ویژگیهای متفاوت جنسیتی افراد باعث میشد تا هیچیک اعضا فرصت فکر کردن را نداشته باشد. این روش کنترل ذهن زمانی کامل میشد که اعضا موظف بودند بهصورت روزانه و هفتگی در جلسات عملیات جاری و غسل هفتگی شرکت کرده و در مورد افکار پنهان خود صحبت کنند و به عبارتی خود را آلودگیهای ذهنی پاک نمایند! این بخش از مناسبات درون فرقهای سازمان همچنان در اروپا و کشور آلبانی ادامه داشته که خود مصداقی بینظیر و البته جالب در نقض آزادی و حقوق اولیه انسانی محسوب میگردد.
غیرازاین موارد طلاق اجباری، منع فرزند آوری و ازدواج، عقد همه اعضای زن برای مسعود رجوی و همخوابگی اجباری با وی، عدم امکان خروج حتی بهصورت موردی از مقرهای منافقین، عدم امکان هیچگونه ارتباطی با خانواده و عدم امکان ارتباط صمیمی دو یا چند نفر، مصادیقی از نقض آزادیهای فردی است که اساساً در مخوفترین زندانهای دنیا، آنهم به مدت نزدیک به ۴دهه، تاکنون اجرایی نشده است. اعضای فرقه رجوی حتی در طول زندگی خود دربند این تشکیلات فرقهای، امکان انتخاب لباس و آرایش مو و ریش و سبیل خود را نداشته و همواره بهاجبار از شکلی تشکیلاتی، یکسان و مطابق با خواست سرکردگان تبعیت کردهاند.
اینکه منافقین در طرحهای خود حرف از آزادیهای فردی میزنند، درواقع برای اعضای فعلی این سازمان هم مضحک است، زیرا اعضای این فرقه بهتر از هرکسی نقض حقوق و آزادیهای فردی در این فرقه را لمس کردهاند. آنها در هیچیک از شئون زندگی خود حتی در مورد اعتقادات مذهبی و دیدگاههای سیاسی هم هیچگاه آزاد نبودهاند و قدرت انتخاب نداشتهاند.
برنامه ده مادهای مریم رجوی درواقع برای اعضای فرقهش یادآور سالها محدودیتهای زندان گونه و غیرعقلانی بوده است بهطوریکه هر یک از افراد بعد از جدایی از این فرقه، اولین مسائلی که در مورد سالها زندگی سخت و تشکیلاتی خود اشاره میکنند ناظر بر همین محدودیتها و کاستیهای ناقض حقوق ابتدایی هر انسانی است.
تعهدات «ملکه ترور» در قبال حکم اعدام!
سومین بند از برنامه ده مادهای مریم رجوی میگوید: «ما در ایران آزادشده فردا، از لغو حکم اعدام دفاع میکنیم و نسبت به آن متعهدیم». بیتردید برای اثبات تزویر و دروغگویی این فرقه تروریستی تکرار همین عبارت از زبان مریم رجوی بدون هیچ توضیحی کافی است! به عبارت دقیقتر پایبندی و تعهد به لغو حکم اعدام برای کسی که به ملکه ترور و جنایت شهرت دارد، هیچ شرح و تفسیری نیاز نداشته و ندارد. اما بههرحال نقد این ادعای منافقین بهواسطه گذری کوتاه بر سابقه جنایتهای آنها، حداقل برای مخاطبینی که شناخت کافی از این فرقه متخصص در جنایت ندارند، لازم است.
جنایتهای منافقین را میتوان در دو حوزه بررسی کرد که حوزه اول و مشهور آن اقدامات تروریستی آنها علیه ملت ایران و عراق است. امروز از آمار ۱۷ هزار نفر شهید ترور جمعآوریشده در ایران، عددی بالغبر ۱۲ هزار نفر آن به دست منافقین به شهادت رسیدهاند. به گواهی بسیاری از پژوهشگران این آمار بهطورقطع دقیق نبوده و نقائص آن نیز به جمعآوریهای غیردقیق از دهه ۶۰ بازمیگردد، اما بههرحال همین مقدار مستندات جمعآوریشده عدد قابلتوجهی را نشان میدهد. در میان این آمار از دختربچه سهساله که زندهزنده در آتش سوخت تا پیرمرد ۸۰ ساله وجود دارند که قربانی عملیاتهای کور و صرفاً باهدف ارعاب و وحشت شدهاند. بر اساس اطلاعات و آمار موجود این عدد در کشور عراق با توجه به حضور این فرقه در سرکوب انتفاضه شعبانیه و عملیات مشهور به کُردکشی بالغبر ۲۵ هزار نفر است.
اعترافات رسمی به آمار ترور
از سال ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۱ با استناد به کتاب جمعبندی یکساله مقاومت مسلحانه منافقین، مسعود رجوی مدعی است که سازمان تعداد دوازده هزار تن از نیروهای جمهوری اسلامی را به شهادت رسانده است. بیلان عملیات تخریب و انفجار با استناد به مصاحبه رجوی با رادیو صدای مجاهد میانگین هر هفته ۲۰ عملیات تخریب و انفجار تأسیسات دولتی و غیردولتی بود.
همچنین در منابع سازمان ادعاشده که از سال ۱۳۶۱ تا ۱۳۶۲، تعداد هفت هزار تن از نیروهای جمهوری اسلامی در سطح شهرها و کردستان ترور شدند. بیلان عملیات و تخریب در سطح شهرها و این دوره به استناد مدارک سازمان ۱۲۰۰ مورد بود.
آمار سازمان نشان میدهد که از سال ۱۳۶۲ تا ۱۳۶۳ تعداد پنج هزار تن از نیروهای جمهوری اسلامی در سطح شهرها و کردستان و منطقه نوار مرزی ایران و عراق توسط تیمهای ترور و گروههای عملیاتی نظامی، ترور شدند. بیلان عملیات و تخریب نیز بنا به ادعای سازمان ۹۰۰ مورد بود.
مطابق گزارشهای سازمان از سال ۱۳۶۳ تا ۱۳۶۴ تعداد پانزده هزار تن از نیروهای جمهوری اسلامی در نوار مرزی و کردستان و در سایر شهرهای ایران توسط نیروهای سازمان شهید شدند. تعداد عملیات و تخریب در سطح شهرها ۴۰۰ موردادعا گردید.
آمار عملیات و تخریب سال ۱۳۶۳ بهطور محرمانه بین فرماندهان و ستاد مرکزی سازمان اعلامشده است.
به گزارش منابع سازمان در سال ۱۳۶۶ بعد از تأسیس ارتش سازمان، مجموعاً ۲۳ بار عملیات نظامی در منطقه نوار مرزی ایران و عراق، با کمک و پشتیبانی ارتش رژیم صدام صورت گرفت. در این مجموعه عملیات جمعاً ۵۸۸۰ نفر از نیروهای جمهوری اسلامی شهید شدند. عملیات داخل شهرهای ایران ۲۵۰ مورد و عملیات تخریب ۲۰۰ مورد بوده است.
در سال ۱۳۶۷ سه عملیات نظامی مشترک با ارتش عراق صورت گرفته است که سازمان مدعی شد در عملیات آفتاب، ۳۵۰۰ نفر، در عملیات چلچراغ، ۸۰۰۰ نفر و در عملیات فروغ جاویدان، ۵۵۰۰۰ نفر از رزمندگان جمهوری اسلامی را به شهادت رسانده است.
نوروز علی رضوانی از اعضای سابق سازمان در مصاحبهای میگوید: «طبق آمار نشریه مجاهدین خلق ایران و کتاب جمعبندی مقاومت یکساله مجاهدین خلق و همچنین نشریاتی که تحت عنوان انجمن دانشجویان خارج کشور که برای مجاهدین چاپ میشد، آماری هست که من همه اینها را جمع کردم. بر اساس این آمار ۱۱۶۶۳۰ نفر از نیروهای طرفدار رژیم جمهوری اسلامی به دست رزمندگان صلح و آزادی آقای مسعود رجوی و سازمان مجاهدین خلق از سال ۱۳۶۰ تا این تاریخ (۱۳۷۵) به قول خودشان اعدام انقلابی شدند. آمار عملیات تخریب و انفجار در اماکن دولتی و عمومی در سطح ایران طبق نشریه مجاهد و رسانههای خبری مجاهدین ۳۷۴۰ عملیات است که عملیات انفجار ازجمله دفتر حزب جمهوری اسلامی، نخستوزیری و دادستانی و جاهای دیگر که نفراتی هم توی این عملیاتها کشته شدند جزو آن آمار نیامده است.»
بدیهی است که با توجه به شگرد غلو و اغراق در کلیه آمارهای ارائهشده از سوی سازمان، نمیتوان به آمار فوقالذکر اعتماد نمود و بهطور طبیعی بایستی حداقل آمار واقعی را یکدهم محاسبه نمود.
تصفیههای درونسازمانی (مرگ به جرم انتقاد)
اما جنبه دوم ماجرا که در نوع خودش جالب است، جنایتهای سران این فرقه علیه اعضای خود است! مسئلهای که در فرقه رجوی به تصفیههای درونسازمانی شهرت دارد و سابقه آن به اولین سالهای پیدایی این فرقه بازمیگردد.
اما آمار تصفیههای درونی به دلیل اظهار مخالفت با تصمیمات رجوی در مورد سازمان بعد از ورود این فرقه به عراق به شکل تصاعدی افزایش پیدا کرد. غیر از افراد شاخصی مانند علی زرکش، مهدی کتیرایی، مجید حریری، حمیدرضا رابونیک و … در دوران تسلط کامل رجوی بر اعضا در پادگان اشرف، هر صدای ناسازگاری، ولو که به شکلی نرم و با نیت منافع خود فرقه بلند میشد، درنهایت به اعدام محکوم میگردید.
برخی نمونهها که اخبار آن توسط اعضای جداشده به بیرون درز کرد شامل موارد ذیل هستند:
– زنی به نام ناهید در شهر کرکوک از طبقه اول ساختمان پایگاه شفایی به پایین پرت شد. وی در جا کشته شد، علت مرگ او خودکشی اعلام گردید. بنا به گفته سازمان وی بیماری روانی داشت و چون مربی کوتاهی کرد، نامبرده در خارج از دید آنها دست به خودکشی زد.
– جسد زنی به نام زهرا که پس از خلع رده تشکیلاتی بهعنوان کارگر ساده آشپزخانه پایگاه سعادتی بغداد به بیگاری گماشته شده بود، پس از مدتی در یخچال فریزر پیدا شد.
– در منطقه سردشت کردستان فردی به نام عباس اهل جنوب ایران توسط فرمانده اش مورد هدف شلیک ناخواسته قرار گرفت و کشته شد. بنا به گفته ناظرین این صحنه شلیک عمدی صورت گرفته بود. نامبرده از اعضای قدیمی سازمان و معترض به روابط درونسازمانی و مدت زیادی تحت برخورد بود.
– حسن محمدی عضو قدیمی سازمان (شورای مرکزی در سال ۶۴) در رودخانه زاب نوار مرزی ایران و عراق به نحو مشکوکی غرق شد. نامبرده در سال ۱۳۶۵ در دادگاه درون تشکیلاتی سازمان مستقر در خاک عراق محکومبه اعدام شد.
– بنا به اظهار تعدادی از جداشدگان سازمان ، یکی از اعضای سازمان که نامش مشخص نشد در محل زندان اسکان قرارگاه اشرف توسط دستمالی که دردهانش گذاشتند ، خفه شد که جسد نامبرده هنگام بازرسی و چک و کنترل خانهها کشف شد.
– دو زن دیگر نیز مرگشان مشکوک بود و سازمان اعلام کرد که آنها با خوردن قرص خودکشی کردهاند، درصورتیکه در قرارگاه اشرف دستیابی به قرص و مواد سمی غیرممکن بود. این دو زن مسئلهدار بوده و قصد خروج از سازمان را داشتهاند. در ضمن حاضر به پذیرفتن طلاقهای اجباری و ایدئولوژیک نمیشدهاند.
– فرد دیگری که مسئلهدار بوده و قصد خروج از سازمان را داشته است، بین دو کامیون نظامی آیفا قرارگرفته و سرش له شد. سازمان اعلام کرد که راننده براثر تاریکی هوا و گردوخاک بیشازحد، متوجه نبوده است.
– مجتبی میرمیران (معروف به میم بارون) شاعر و کاریکاتوریست، که از مسئولین بخش تبلیغات و عضو شورای مرکزی سازمان و اشعار و مطالب زیادی از وی در نشریات سازمان به چاپ رسیده است، در شهر بغداد خیابان السعدون، پایگاه میرزایی شبانه بهطور مشکوکی حلقآویز شد. نامبرده یکی از اعضای مسئلهدار و مخالف سرسخت رجوی شده بود. سازمان در داخل تشکیلات علت مرگ وی را خودکشی اعلام کرد.
– فردی به نام اصغر، از بخش رادیو صدای مجاهد، اهل شمال ایران، پس از درگیریهای درون تشکیلاتی، به بخش نیرویی در پاکستان اعزام شد. سازمان پس از مدتزمان کوتاهی اعلام کرد که اصغر از روابط سازمان بیرون رفته و اطلاعات پایگاههای ارتش آزادیبخش و پایگاه استقرار رهبری سازمان را در اختیار مأموران جمهوری اسلامی قرار داده است. هنوز این مسئله برای اعضا و همسر اصغر جا نیفتاده بود که سازمان اعلام کرد وی توسط جمهوری اسلامی ترور و کشتهشده است، به نظر برخی از جداشدگان سازمان، اصغر که مدت زیادی در پایگاه بدیع زادگان واقع در غرب بغداد در منطقه ابوغریب، در قسمت تهیه برنامههای رادیو مشغول به کار بود، گویا از ماجرای دست داشتن سازمان در کشتار حجاج ایرانی در مکه (۱۳۶۶ ش) باخبر بوده است.
– یکی دیگر از افراد سر به نیست شده دارای اطلاعات مشابه اصغر، فردی بود به نام بهرام اهل تبریز، وی بانام مستعار تقی در منزل مسعود رجوی کار میکرد و از همه مسائل آنجا مطلع بوده است. این فرد بعداً مسئلهدار شده و تحت برخورد قرار گرفت و بارده پایین تشکیلاتی بهعنوان کارگر ساده بهکارگماشته شد. چندی بعد سازمان در بخشی محدود اعلام کرد که بهرام به علت بلد نبودن شنا در استخر آب پایگاه بدیع زادگان به هنگام شنا در تنهایی غرقشده است.
– فرد دیگری به نام داوود احمدی بانام مستعار جواد در تعمیرگاه ترابری یکی از واحدهای نظامی سازمان در عراق به دار آویخته شد که توسط تشکیلات خودکشی اعلام گردید. سازمان در پاسخ به سؤال مادر داوود که جویای علت خودکشی پسرش بود، گفته است: «فعلاً نمیتوانیم آن را بگوییم و پس از پیروزی و استقرار در ایران علت خودکشی پسرت را خواهیم گفت.»
– فردی بانام مستعار بشیر اهل بلوچستان در ارتش سازمان ، یک روز صبح هنگام بیدارباش عمومی درحالیکه تماماندامش سیاه و متورم بود ، مرده در رختخواب پیدا شد. سازمان علت مرگ او را ناراحتی مغزی اعلام کرد. طبق گزارشهای درونی، وی بعد از عملیات فروغ مسئلهدار بوده است و انتقاداتش خطی و استراتژیک محسوب شده بود و ازنظر او سازمان به بنبست رسیده بود.
تصفیهها بعد از پادگان اشرف
رقم تصفیههای درونسازمانی منافقین در پادگان اشرف به دلیل عدم وجود آمارهای دقیق از افراد حاضر در این پادگان هیچگاه دقیق نبوده است و البته همین فضای ایزوله و بسته این پادگان که در سایه حمایتهای همهجانبه صدام به وجود آمده بود نیز دست سرکردگان را برای هر جنایتی باز گذاشته بود.
اما بعد از خروج از پادگان اشرف در کمپ لیبرتی و بعدازآن تیرانای آلبانی دیگر امکان قتل و جنایت همانند اشرف وجود نداشت، بااینحال بازهم تصفیههای درونی ادامه پیدا کرد. سرکردگان سازمان بر روال همان شیوههای قدیمی خود در برخورد با صدای مخالف، اولین اولویت خود در برابر فرد معترض را زندان شکنجه و فشار میدانستند که با توجه به عدم نتیجه بخشی در بیشتر موارد به قتل منجر میشد.
امروز یکی از هشدارهای جدی اعضای جداشده در مورد افراد حاضر در کمپهای منافقین در آلبانی، حفاظت از جان آنها در برابر سرکردگان منافقین است و بارها به سازمانهای حقوق بشری انتقال دادهشده است. دلایلی که سرکردگان این فرقه تروریستی در قبال جنازههای درون تشکیلات خود بهصورت تقریباً روزانه ارائه میدهند از مریضیهای مرموز تا حوادث ساختگی و خودکشی را شامل میشود، اما هیچکدام از این موارد برای اعضای جداشدهای که این فرقه و سرکردگان آن را بهخوبی میشناسند، قابلباور نیست.
درمجموع فرقه رجوی در برابر صدای مخالف و معترض بعد از اعمال فشارهای مرسوم، گزینه متداولی را داشته که شامل مرگ بدون هیچگونه محاکمه و حق دفاع متهم است؛ و اوج تضاد مضحک در این ماجرا این است که سرکردگان این فرقه تروریستی با چنین روشها و کارنامهای اکنون برنامه تعهد به لغو حکم اعدام را وعده میدهند!
وعده آزادی دینی از یک فرقه کنترل ذهن
چهارمین بند از برنامه ۱۰ مادهای مریم رجوی برای ایران فردا! عنوان میکند: «مقاومت ایران از جدایی دین و دولت، دفاع خواهد کرد. هرگونه تبعیض در مورد پیروان کلیه ادیان و مذاهب ممنوع خواهد بود.»
همه آنچه که منافقین در سایه شعار سکولاریسم یا جدایی دین از سیاست، در حال تبلیغ آن هستند، اساساً ناظر به بحث آزادی و رفع محدودیتهای ناشی از اعتقادات دینی و مذهبی است. اما همین ادعا در طول حیات این سازمان از اساس نقض شده است. واقعیت این است که در فرقه منافقین از اولین روزهای پیدایی تا به امروز، مناسبات فرقهای فضایی بسیار محدودتر از بایدونبایدها و قیود یک حکومت مذهبی را رقمزده است. البته با این تفاوت که در تشکیلات فرقهای منافقین هیچ اصولی بهعنوان معیار تصمیمات وجود نداشته و صرفاً در هر دورهای بنا به سلیقه، خواسته و منافع سرکردگان قوانین و مقررات بسیار محدودکنندهای وضعشده است.
از محدودیت ازدواج اعضای سازمان در سالهای ابتدایی تشکیل این فرقه که درواقع نقض حقوق ابتدایی و انسانی آنها محسوب میگردید تا ازدواجهای تحمیلی و درنهایت طلاقهای اجباری و تن دادن همه زنهای این فرقه به رابطه جنسی با سرکرده فرقه، تناقضات بیپایانی را در تاریخچه منافقین رغم زده است که بر هیچ اصول و بنیانی قرار نگرفته و صرفاً از منافع و امیال سرکردگان تبعیت میکند.
فرقه منافقین در بدو تأسیس و گسترش تشکیلاتی بر اساس الگوی اقتباسشده از مارکسیستها و بر مبنای «مرکزیت گرایی» اداره میشد. این روند تا سال ۱۳۵۰ ادامه داشت و از ۵۰ تا ۵۷ مرکزیت گرایی به فردگرایی و دیکتاتوری تبدیل شد. از ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۳ کمکم فردگرایی مسعود رجوی حاکم گردید و بعد از ۶۳ فردگرایی در این فرقه بهصورت پدیدهای روشن و آشکار ظاهر شد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، هنوز مرکزیت گرایی اصل بنیادین تشکیلات وانمود میشد. اما از بهمن ۱۳۵۷ تا دیماه ۱۳۵۸ (زمان انتخابات ریاست جمهوری و اقدام منافقین در اعلام کاندیداتوری رجوی) بهتدریج «فردگرایی» تقدم یافته و بهصورت جدی در سازمان متبلور شد. از دیماه ۱۳۵۸ فردگرایی آشکارا آغازشده و مسعود رجوی بهعنوان فرد شماره یک و موسی خیابانی بهعنوان فرد شماره دو مطرح شدند.
با مرگ موسی خیابانی، عملاً مسعود رجوی به سرکرده بیرقیب این فرقه مبدل شد و روندی را که برای فرقه سازی در تشکیلات تحت رهبریاش آغاز کرده بود شدت بخشید. برخی از اعضای قدیمی این فرقه تأکیددارند که رجوی، علاوه بر مطالعه کتب مربوط به سازماندهی (مانند نوشتههای مائو، هوشی مین، جیاپ، چه گوارا و …) در زمینه نهضتها و حرکات شعوبی و فرقهگرایانه تاریخ ایران نیز مطالعاتی داشته است تا فرهنگ «مراد سازی» و «مرید پروری» را بهدقت بیاموزد.
علیاکبر راستگو از اعضای سابق فرقه رجوی در این رابطه در کتاب «مجاهدین خلق در آیینه تاریخ» مینویسد: «پس از کشته شدن موسی خیابانی در بهمنماه ۱۳۶۰ … رهبری مسعود رجوی دیگر بر سازمان بلامنازع شد. از این تاریخ به بعد مسعود رجوی بهسرعت دستبهکار شد و طی سه سال و اندی سازمان را از یک تشکیلات سیاسی-مذهبی به یک فرقه شبهمذهبی – مافیایی تقلیل داد … مسعود رجوی در جایگاه خدا نشست و همه اعضای سازمان موظف شدند نسبت به این خدای جدید وفاداری و کرنششان را رسماً و علناً اعلام کنند.»
خود مریم رجوی نیز که امروز در طرح ۱۰ مادهای خود مدعی جدایی دین از سیاست شده است، بارها در سخنرانیهای خود از مکتب «رجویسم» یا «مسعودیسم» نامبرده است!
با بررسی برخی از برخوردهای فرقهای منافقین در اداره این تشکیلات، واقعیت نگاه و عملکرد آنها را در قبال جامعه میتوان دریافت:
۱- برخورد فرقهای با خانواده و ازدواج
منافقین از روز نخست با مسئله خانواده درگیر بودهاند. پیش از آغاز فاز نظامی در خردادماه ۱۳۶۰ نیز روابط ناسالم تشکیلاتی بر امر ازدواج و خانواده سیطره داشته است. برخورد فرقهای فرقه رجوی با خانوادهها پس از رفتن به عراق شدت بیشتری پیدا کرد. تشکیلات در ازدواجهای تشکیلاتی مشکلی نداشت، زیرا در این ازدواجها عشق و عاطفه همسری مطرح نبود و اغلب قریب بهاتفاق ازدواجها اجباری و مصلحتی بود. ازاینرو زن شوهرها اعتماد چندانی به یکدیگر نداشتند. چند ساعت در هفته باهم بودند و بعد هر کس به قسمت تشکیلاتی خود میرفت.
در خصوص خانوادههای قدیمیتر وضع فرق میکرد، اینان که درگذشته باهم ازدواجکرده و بهخصوص صاحب فرزند هم بودند، پیوندهای عاطفیتر و قویتر داشتند. پس از ورود به عراق، تشکیلات بهطورجدی به حوزه خانوادگی این اعضا وارد شد (هرچند قبلاً هم در نسبتهای متغیر واردشده بود)، ولی این بار همه مسائل خانوادگی و حتی امور زناشویی به سازمان مربوط میشد.
سنت غلط و هولناک تشویق یا تکلیف زنان و شوهران به گزارشنویسی و جاسوسی علیه یکدیگر، که کموبیش از گذشته در این فرقه وجود داشت و نمونه روشن آن درگذشته ماجرای لو رفتن خط انشعاب مجید شریف واقفی توسط همسرش لیلا زمردیان است، این بار در عراق شکلی افراطی به خود گرفت و ویرانیهای مکرر و پیدرپی روحی و شخصیتی افراد را سبب شد. اگر مرد یا زنی از سازمان جدا میشد، همسرش او را باید مرتد میشمرد و خودبهخود طلاق جاری بود!
۲- جداسازی فرزندان از خانوادهها و اعزام به خارج
در جریان جنگ خلیجفارس (تبعات حمله عراق به کویت و حملات متحدین آمریکا به عراق) سازمان از موقعیت استفاده کرد و بچهها را به خارج اعزام نمود. از عوامل مهم روابط پایدار خانوادگی «فرزند» بود که بهاینترتیب از سر راه برداشته شد.
دکتر مسعود بنیصدر، عضو سابق فرقه رجوی و شورای مقاومت که نمایندگی شورا در آمریکا را نیز بر عهده داشت در این رابطه خاطرهای دارد: «در مورد بچههایی که به خارج فرستادهشده بودند، در نشریات ایرانی مطالبی نوشتهشده بود ، ولی من آن را بهعنوان تبلیغات دشمن رد میکردم. یکبار یکی از این بچهها را ملاقات کردم. یک پسر دهساله بود، از او در مورد والدینش پرسیدم؟ پاسخ داد: کدامیکی؟ من نمیتوانستم سؤالش را درک کنم! گفت: خوب پدر واقعی من در ایران کشته شد و بعدازآن من با مادرم به عراق رفتیم. مادرم ازدواج کرد و من پدر جدیدی یافتم. بعد از مدتی مادرم کشته شد و پدرم دوم من ازدواج کرد و من مادر جدیدی پیدا کردم و سپس من هر دو را در عملیات فروغ از دست دادم و بعد دوباره پدر و مادر جدیدی به من داده شد!»
بدیهی است بخشی از این کشته شدنها فقط گفتههای منافقین به این کودک بوده و او در هر دوره بنا به مقتضیات باید در مکان و شرایط متفاوتی و با پدر و مادر جدیدی زندگی میکرده است.
مسعود جابانی که سه برادرش نیز عضو فرقه رجوی بودهاند و در اقدامات تروریستی داخل ایران کشتهشدهاند، درباره سرنوشت بچههای اعزامشده به خارج توسط منافقین چنین ادامه میگوید: «سردرگمی ، یأس ، سرخوردگی ، مشکلات روحی و روانی ناشی از کمبود محبت والدین ، در اروپا بچهها را از پای درآورده بود . عده زیادی در اثر بیتوجهی خانوادههای میزبان و وابسته به سازمان معتاد شدند و به کارهای خلاف روی آوردند. بعضی از بچهها در خانوادههایی سرپرستی میشدند که خود بچه داشتند، آنها بهطور طبیعی نمیتوانستند توجه لازم را به بچههای مهمان داشته باشند، درنتیجه بچههای مهمان دچار خودکمبینی نسبی و عقده حقارت و افسردگی میشدند و در بسیاری مواقع در خودشان فرومیرفتند و در چندین مورد هم اقدام به خودکشی میکردند. این کودکان که پدر و مادر واقعی خودشان را ازدستداده بودند، در ذهن خودشان دنیای خیالی درست میکردند که پس از برگشتن به عراق و نزد والدینشان دوباره در دوران کودکی و نوجوانی از محبت آنها سیراب میشوند، اما هرگز این رؤیا به واقعیت نپیوست.»
۳- انقلاب ایدئولوژیک
بسیاری از اعضای قدیمی منافقین معتقدند که از ابتدای دهه هفتاد شمسی تشکیلات، دیگر یک سازمان نیست، فرقهای است دربسته که نهتنها هیچگونه رأیگیری و مشورت در آنجایی ندارد، بلکه بهشدت ضد انتخابات و نظرخواهی است، به تمام مسائل خصوصی و فردی اعضا نظارت دارد و در آنها دخالت میکند. پس از انقلاب ایدئولوژیک دیگر دست کسی به مسعود رجوی که در رأس این فرقه قرار دارد، نمیرسد.
بااینکه سالها بود که کار جمعی و نقش دموکراسی در سازمان از بین رفته بود، ولی با مرحله اول انقلاب ایدئولوژیک (ازدواج مریم و مسعود) سیستم کار شورایی بهطور رسمی و با اعلام علنی و آشکار از بین رفت و رهبری نوین مصون از اشتباه و بازخواست متولد شد.
با مرحله دوم انقلاب ایدئولوژیک، کمرنگ کردن حضور رقبا و مخالفان بالفعل یا بالقوه، بهخصوص قدیمیها و حذف آنها، باید به نتیجه قطعی میرسید. رجوی به دنبال این بود که تقصیر شکستها و ناکامیهای سیاسی را از دوش خود بردارد و به دوش دیگران بیندازد؛ حذف علی زرکش نمونه چنین بازی ای بود.
مرحله سوم انقلاب ایدئولوژیک برآمده از شکست عملیات فروغ و بهمنظور جلوگیری از بحران فروپاشی بود. نهتنها وعدههایی چون «تا تهران سه خیز بیشتر نداریم»، محقق نشده بود، تصریحاتی چون «رژیم وضعیتی ندارد که تا عید (۱۳۶۸) دوام بیاورد»، هم دیگر به طنز شبیه شده بود.
مرحله چهارم انقلاب ایدئولوژیک، «انقلاب طلاق» بود. پس از رحلت امام خمینی(ره) و تداوم ثبات و اقتدار نظام جمهوری اسلامی، بسیاری از رشتههای تحلیل و پیشبینی سازمان پنبه شد، چراکه سالها روی این موضوع سرمایهگذاری کرده بود. شکست استراتژیک دیگری نصیب سازمان شد و انقلاب دیگری لازم بود تا ذهن اعضا را به خود مشغول کند.
همه ویژگیهای یک فرقه
در یک فرقه رهبر خود خوانده که منصوب خویشتن است، تنها مرکز قدرت و تنها تعیینکننده ارزشها و اهداف است و خودمختاری وی حدومرزی ندارد . به کسی پاسخگو نیست و مذهب خود را با اقتباس صوری از سایر ادیان و ایجاد ترکیب التقاطی، اختراع میکند.
برخی از مهمترین و رایجترین روشهای رهبری فرقه برای حفظ و گسترش سلطه خود عبارتاند از حذف فیزیکی مخالفان، بیاعتبار سازی و خائن نامیدن مخالفان پیش و پس از حذف، پروندهسازی و وارد نمودن تهمتهای شرمآور و دشنامگویی به منتقدان و مخالفان، وارونهسازی متهورانه مواضع ایدئولوژیکی یا سیاسی، تلقین و باور آفرینی در افراد و ترغیب اعضا به تخریب و تحقیر شخصیت خویش که همه این موارد در فرقه رجوی وجود داشته و دارد.
فرد با تبدیلشدن به مرید به خویش تلقین میکند که قدرت تشخیص و تمیز مسائل را ندارد و این رهبر است که قالبهای اندیشه و زندگی را میسازد. قطببندی و تعاریف خیر و شر و دوست و دشمن تابع تشخیص و تمایل رهبر فرقه است و او از پاسخگویی به مریدان مصون است و فاصله نجومی بین وی و دیگران ایجاد میگردد.
او فردی است فرا سوی انسانهای عادی و برخوردار از توان ماورائی که همگان بایستی به او الصاق شوند و برخلاف مذاهب حقیقی که دعوت به خدا میکنند ، رهبر فرقه و یا خود فرقه، در جایگاه خدا قرار میگیرد و جنبه مقدس و الهی مییابد.
آنگونه که جمع کثیر اعضا سابق سازمان بنا بر مشاهدات عینی و تجربیات مستقیم خود میگویند، مسعود رجوی با تلاش پیگیر توانست ویژگیهای مزبور را در سازمان ایجاد و یا تقویت نماید. او خوب میتوانست مانور دهد، حرکتهای نوسانی برود و با زرنگی، مواضع دیروز را نفی کند و تشکیلات را کاملاً وابسته و متعلق به خود سازد. بیشتر محتوای فکری و نظری وی برای رسیدن به قدرت مطلق بود و در داخل تشکیلات نیز از هر فرصتی برای برجسته کردن خویش بهخوبی استفاده کرده است.
در دین رجوی آموزش میدادند که خود را به رهبری بسپارید و به او نگاه کنید و با پای او راه بروید. هیچیک از بدیها و خوبیها و گناه و ثواب مال شما نیست، شما مال رهبری هستید، گناهانتان را به او واگذار کنید، او شمارا میبخشد. کارهای خوب هم مال شما نیست، آنها را در جیب خود نریزید و برای خود سرمایه نکنید، آنهم مال رهبری است.
اگر کسی گناه یا خطایی مرتکب شود باید مجازات شود، اما اگر رجوی گناهی مرتکب شد باید پاداش بگیرد و همچنین فدای کلیه اعضای سازمان در پرداخت است و فدای رجوی در دریافت. بهعنوانمثال ابریشمچی با هدیه همسرش به رجوی خود را فدا کرد و رجوی در قبول این هدیه …! خلوص عقیدتی زمانی ایجاد میشود که همه ذهن را رهبری پر کند و کارها به نیت نزدیکی به او باشد…!
در گزارش وزارت امور خارجه آمریکا درباره سازمان که در آبان ۱۳۷۳ (اکتبر ۱۹۹۹) منتشر شد به نکاتی درباره وضعیت فرقهای آن نیز اذعان شده است. در این گزارش که تحت تأثیر شرایط منطقهای وضعیت عراق و بهبود جایگاه بینالمللی جمهوری اسلامی ایران، به ناگزیر واقعیاتی درباره سازمان را بیان میکرد چنین آمده بود: «مجاهدین در درون خویش تشکیلات را مستبدانه اداره کرده، ناراضیان را سرکوب نموده و تحمل نظرات مخالف را ندارند. رجوی که بازوهای سیاسی و نظامی مجاهدین را رهبری میکند، پیرامون خود یک کیش شخصیت ایجاد نموده است … در پاریس اعضای غیر مجاهدین شورای ملی مقاومت با شیوه خودکامه رجوی به مقابله برخاستند … شیوه خودکامه تصمیمگیری رهبری و رفتار پرستش گونه اعضای آن با یکدیگر ترکیبشدهاند … سلطهطلبی رجوی ریشه در تاریخچه سازمانی مجاهدین در ایران دارد … مسعود رجوی رهبری سلطهجویانه خود را با ایجاد کیش شخصیتی که مقدمتاً پیرامون او و در مرحله بعد همسرش مریم دور میزند ، تکمیل میکند.»
درمجموع منافقین در فرقه خودساخته خود از همه مرزهای و محدودیتهای ادیان و مذاهب عبور کرده و در محدودسازی و فشار و نقض آزادی نیز همه خطوط قرمز حقوق بشری را رد کردهاند. آنچه امروز از زبان سرکرده این فرقهی زندان گونه در مورد جدایی دین از سیاست به بهانه آزادی بیرون میآید، برای کسانی که با رفتار این فرقه آشنایی دارند یا مدتی را در آن اسارت کشیدهاند، بیش از هر چیز یک ادعای مسخره و غیرقابلباور است.
انتهای پیام
- ۰۳/۰۳/۱۶