این وبلاگ برآن است چهره واقعی این جریان تروریستی را درسرسپاری به قطب های استعماری جهان ، بطور شفاف به تصویر بکشد ... (مصطفی آزاد)
دوستان و مراجعین محترم وبلاگ ، قابل ذکر هست این وبلاگ درادامه وبلاگ ghased1393.mihanblog.com و به جهت تعطیلی سایت میهن بلاگ ایجاد گردید . ضمن اینکه با آدرس دوم ghased1393.blogsky .com هم در این مسیر پیش می رویم ...
سیرک خیابانی فرقه رجوی شنبه ۲۰ بهمن ماه در پاریس با جمع آوری آوارگان اروپایی و برخی پناهندگان اوکراینی برگزار شد.
نکته جالب این برنامه آنجا بود که مریم رجوی به دلیل وحشت از واکنش ایرانیان آزاده در این شهر، جرأت حضور در خیابان های پاریس را نداشت و به صورت مجازی از محل اقامت خود در حومه شهر، با حاضرین گفت و گو کرد.
«شمال از جنوب غربی» یکی از فیلمهای جشنواره فیلم فجر امسال است که در ژانر دفاع مقدس ساخته شده و برشی دیگر از روزهای هشت سال جنگ تحمیلی را به تصویر کشیده است.
به گزارش فراق، فیلم «شمال از جنوب غربی» به تلاشهای یک گروه امنیتی برای خنثی کردن عملیات تروریستی مجاهدین خلق اشاره میکند و نشان میدهد که چگونه عوامل آنها تلاش میکنند تا خط سبز شمال را به جهنم تبدیل کنند. منافقین به دنبال این خیانت بزرگ هستند چون نمیخواهند هیچ کمکی به سمت خرمشهر برود تا مبادا این شهر آزاد شود.
مصطفی زمانی، هومن حاجی عبداللهی، امیررضا دلاوری، امیر آقایی، مهدی زمین پرداز، سیامک صفری و بهناز جعفری از بازیگران این فیلم هستند.
هومن حاجی عبداللهی با اینکه سابقه طولانی در طنز دارد به خوبی از پس بازی کردن نقش مجید برآمده است. مصطفی زمانی با گریمی مناسب به خوبی در قامت رئیس یک گروه عملیاتی حاضر شده است. مهدی احمدی هم حضور متفاوتی داشته و با همان کاراکتر آرام و آکادمیکش این بار نقش یک چریک متفکر را بازی میکند که برخلاف تصورش، سازمان به ریاست او اعتقاد ندارد.
حمید زرگرنژاد از تجربه اش در مستندسازی استفاده کرده و سعی کرده که فیلم مستندگونه و واقعی به نظر برسد.
تاکنون چندین فیلم قابل توجه با محوریت معرفی ساختار دگم و تروریستی فرقه رجوی ساخته شده است؛ مثل سیانور، ماجرای نیمروز، رد خون و سرهنگ ثریا و در تمامی این فیلمها هم زنان نقش مهمی داشتند. زنانی که جذب سازمان شده و برخلاف زنانگی و طبیعتشان رفتار می کنند. بچههایشان را به دیگری میسپارند و به دستور سازمان طرد می کنند. از همسرانشان جدا می شوند و به راحتی می توانند آدم بکشند و جان بی گناهان را بگیرند.
در شمال از جنوب غربی هم این اتفاق افتاده و منفی ترین نقش داستان از آن بهناز جعفری است. او نقش نصرت رئیس تیم عملیاتی جنگل را بازی می کند. همسر و فرزندش را رها می کند و تنها به نتیجه نهایی کارش فکر میکند.
از دیگر نکات بارز شمال از جنوب غربی، حضور داوطلبانه مردم محلی(گالش ها) در مقابل کالدوها (مزدوران) است که حس میهن پرستی و اتحاد را پررنگتر میکند.
جنایتهای منافقین در سالهای پس از انقلاب اسلامی یکی از تلخترین و دردناکترین دورههای تاریخ ایران است. ترورهای کور، بمبگذاریها و قتلهای زنجیرهای، تنها بخشی از جنایتهای این گروه هستند. اما مهمترین جنایت آنها، تلاش برای ایجاد ناامنی و ترس در بین مردم بود که امروز هم این خط از پشت سیستمهای رایانه در آلبانی دنبال می شود.
با گذشت زمان، نسل جوان ایران کمتر از جنایتهای منافقین و تلاشهای آنها برای ایجاد ناامنی در کشور آگاه است اما ضرورت دارد که این جنایتها برای نسل جوان بازگو شود تا آنها بتوانند از تاریخ خود آگاه باشند و فریب این جریان را نخورند.
در آخر، باید گفت که یادآوری و تحمل این درد هر چندوقت یکبار لازم به نظر میرسد تا یادمان باشد که ما برای اینکه «ایران وطن خوبان شود خون دلها خورده ایم». چه بسیار انسان های والامقامی که برای رفاه و امنیت و آرامش مردم، جانشان را از دست داده و شهید شدهاند تا ما بتوانیم آزادانه، عزتمند و سربلند در ایران قوی زندگی کنیم.
هدف اصلی همیاری انحراف اذهان عمومی از منبع اصلی تأمین مالی این سازمان تروریستی است.
به گزارش فراق، برنامه سالانه «همیاری» سازمان مجاهدین خلق، که با هدف جمعآوری کمکهای مالی برگزار میشود، چیزی جز نمایش نکبت، بدبختی و وقاحت نیست. این برنامه که حداقل سالی دو بار تکرار میشود، به بهانههای مختلف سعی در خالی کردن جیب هواداران دارد؛ البته با این تردید جدی که آیا اصلاً کسی در این شرایط سخت اقتصادی حاضر به کمک مالی به این سازمان خواهد بود یا خیر.
واقعیت این است که شرایط اقتصادی در اروپا و آمریکا به قدری سخت است که اکثر مردم پول اضافی برای کمک به این سازمان ندارند. ادعای اینکه همه برای کمک به مجاهدین صف کشیدهاند، کاملاً ساختگی است. افرادی که در گذشته در اروپا فعالیت داشتهاند، بارها از سختیهای تأمین مخارج روزانه خود گفتهاند. چگونه ممکن است کسانی که حتی توانایی تأمین هزینه یک ساندویچ را نداشتند، حالا از طریق تلفن مبالغ هنگفتی جمعآوری کنند؟ تناقض آشکار اینجاست که سازمانی که قادر به جذب کمک مالی در حالت رو در رو نیست، چگونه میتواند از طریق تلفن و بهصورت غیرحضوری پول جمعآوری کند؟
اما واقعیت همیاری چیست؟
کاربران در فضای مجازی همواره این سوال را مطرح میکنند که چگونه مجاهدین خلق بدون انجام کار مشخصی، قادر به تأمین هزینههای خود در این شرایط سخت اقتصادی هستند؟ این گروه چگونه جلسات و مهمانیهای چند میلیون دلاری برگزار میکند، کنسرت و شو برپا میکند و مبالغ هنگفتی را صرف عیاشیهای خود میکند؟ چگونه هزینه سفرهای تفریحی مهمانان خاص خود را با بلیط رفت و برگشت هواپیما، اقامت در هتلهای لوکس و هزینه خرید و خورد و خوراک میپردازد؟
اگر بپذیریم که همیاری واقعی است، حداکثر مبلغ جمعآوریشده از آن چقدر خواهد بود؟ صد هزار دلار؟ پانصد هزار دلار؟ یک میلیون دلار؟ حتی اگر فرض کنیم دو میلیون دلار جمع شود، این مبلغ در برابر هزینههای ماهانه سازمان که حداقل دو میلیون دلار برآورد میشود، ناچیز است. هزینههای جاری اردوگاهها، درمان، غذا و مایحتاج اعضا و مهمتر از همه هزینههای برگزاری جلسات و همایشها، بسیار بیشتر از این مبالغ است.
بنابراین، مشخص است که هدف اصلی همیاری انحراف اذهان عمومی از منبع اصلی تأمین مالی این سازمان تروریستی است. این سازمان با این کار وانمود میکند که مخارج خود را از طریق کمکهای مردمی تأمین میکند. اما واقعیت این است که این کمکها در برابر هزینههای سرسامآور سازمان، بسیار ناچیز است.
نگاهی به وضعیت هواداران این سازمان نشان میدهد که آنها کسانی هستند که برای تأمین معاش خود نیازمند گدایی در خیابانها هستند، نگران دیپورت شدن هستند، چشمشان به سازمان است تا حقوق آنها را پرداخت کند، مجبور به جاسوسی و خبرچینی از هموطنان خود هستند و مخالفان سازمان را تهدید به مرگ میکنند. این افراد چگونه میتوانند مبالغ هنگفتی را برای کمک به سازمان بپردازند؟
داستان «همیاری» چیزی جز یک نمایش برای لاپوشانی منابع مالی واقعی و پنهان سازمان مجاهدین خلق نیست. این سازمان با این کار تلاش میکند تا افکار عمومی را از این واقعیت که هزینههای سرسامآور آن از راههای دیگر تأمین میشود، منحرف کند.
شادی امین، با نام اصلی سهیلا امین ترابی، خود را به عنوان یک فعال فمنیست و حقوق بشر در آلمان معرفی میکند، اما در پس چهرهای که او برای خود ساخته، واقعیتهای مشمئز کنندهای نهفته است.
امین در ظاهر به عنوان یکی از چهرههای اصلی جنبشهای حقوق بشری در جامعه ایرانی خارج از کشور عمل کرده، اما ارتباطات او با فرقه تروریستی رجوی انگیزههای واقعی او و اهداف فعالیتهایش را به روشنی آشکار میکند.
رفتارهای دگرباشانه و تمایلات همجنسخواهانه
او در مورد شخصیت خود میگوید که از همان ابتدا و سالهای اول کودکی تمایل به انجام رفتارهای پسرانه داشته و مانند پسرها لباس میپوشیده و بیشتر همبازیهایش را پسران تشکیل میدادند. این تمایلات دگرباشانه، خشونت طلب و بی قید و بند او را به سمت عقاید کمونیستی کشاند و در سن ۱۷ سالگی به شاخه دیگر مجاهدین خلق با عنوان چریکهای فدایی خلق ملحق شد.
از زندگی در مقرهای اشرف تا حضور کشورهای اروپایی
شادی امین سال ۶۲ با حسن بهزاد، عضو سازمان مجاهدین خلق آشنا شد و با وی ازدواج کرد. زندگی مشترک این دو ۱۶ سال در مقرهای اشرف و کشورهای اروپایی به طول کشید. امین، از آنجا که صابون ایدئولوژیک رجوی بر تن هر کس بخورد دیگر فرد عادی نمیشود و به دلیل تمایلات همجنسخواهانه حاضر به ماندن در داخل مناسبات نشد. وی بلافاصله از مقر جدا شد و حتی دخترش را نیز همانجا گذاشت.
مزدوری مخفیانه برای فرقه رجوی
شادی امین به عنوان مسئول و هماهنگکننده «شبکه همجنسگرایان و ترنسجندرهای ایرانی» و مدیر موسسه ای موسوم به «سازمان عدالت برای ایران»، به برگزاری رویدادهای مختلفی در زمینه حقوق بشر می پردازد. او به دلیل رفتارهای غیر اخلاقی و سوءاستفاده از موقعیت خود در قبال پناهجویان، به شدت مورد انتقاد قرار گرفته است. گزارشهایی مبنی بر سوءاستفاده جنسی و عاطفی از جوانان پناهجو در ترکیه وجود دارد که نشان میدهد او از نفوذ خود برای منافع شخصی استفاده کرده است.
شادی امین همچنین به عنوان یکی از چهرههای کلیدی در زمینه حقوق همجنسگرایان و ترنسجندرها بهویژه در کشورهای اروپایی، شناخته میشود.
شادی امین در حقیقت با برگزاری نمایشهای حقوق بشری و سمینارها در کشورهای اروپایی، به نوعی به این فرقه جنایتکار کمک میکند تا با برجسته سازی اعدام تروریست ها در دهه ۶۰، چهرهای خشونت آمیز از جمهوری اسلامی به افکار عمومی ارائه دهد.
شادی امین در ظاهر یک فعال حقوق بشر و در حقیقت نمایندهای برای منافع فرقه تروریستی رجوی است.
جامعه جهانی و فعالان حقوق بشر باید نسبت به اینگونه فعالیتها حساسیت بیشتری نشان دهند و با این افراد برخورد جدی کنند.
این آرزوی مسعود رجوی بوده که مریم رجوی به آمریکا سفر کند تا طلسمها شکسته شود، اما تلاشهای لابیهای آنها تاکنون بینتیجه مانده است. دلیل این امر فقط و فقط به پرونده تروریستی سازمان بازمیگردد.
به گزارش فراق، آیا تا به حال برایتان سؤال شده که چرا مریم رجوی، با وجود داشتن دوستان آمریکایی، هرگز به آمریکا سفر نکرده است؟ این مسئله میتواند از دو زاویه مورد بررسی قرار گیرد: یکی به عنوان یک شهروند عادی که قصد سفر کوتاهمدت به آمریکا دارد و دیگری به عنوان یک چهره سیاسی.
اما مریم رجوی هیچکدام از این دو نیست. او رهبر سازمان مجاهدین خلق (منافقین) است که پروندهای قطور از فعالیتهای تروریستی در کارنامه خود دارد. این سازمان سالها در لیست گروههای تروریستی آمریکا، کانادا، اروپا و استرالیا قرار داشت و هرچند بعد از ده سال از این لیست خارج شد، اما هنوز دیدگاهها نسبت به آنها با شک و نفرت همراه است، به ویژه به دلیل اقدامات تروریستی مانند ترور مستشاران آمریکایی در دوران حکومت سلطنتی ایران.
سابقه سیاه و تروریستی این گروه، اعتماد هیچ کشوری، به خصوص آمریکا با قوانین سختگیرانه ضد تروریستی، را به آنها جلب نمیکند. با وجود حمایت ظاهری برخی از سیاستمداران برجسته آمریکایی از این سازمان، مریم رجوی هرگز نتوانسته حتی برای چند ساعت وارد خاک آمریکا شود.
آیا این موضوع جای تعجب ندارد که حتی ژنرالهای برجسته آمریکایی نمیتوانند به عنوان ضامن برای او عمل کنند تا حتی برای دو روز وارد آمریکا شود؟ مشکل هزینههای سفر نیست، زیرا سازمان مجاهدین خلق خود هزینهها را پرداخت میکند و تنها نیاز به یک دعوتنامه رسمی است که کاری بسیار رایج و قانونی است.
مریم رجوی حتی نتوانسته با مقامات بلندپایه فرانسه، کشوری که در آن اقامت دارد، دیدار کند. پس چگونه میتوان انتظار داشت که مقامات آمریکا با او دیدار کنند؟
این آرزوی مسعود رجوی بوده که مریم رجوی به آمریکا سفر کند تا طلسمها شکسته شود، اما تلاشهای لابیهای آنها تاکنون بینتیجه مانده است. دلیل این امر فقط و فقط به پرونده تروریستی سازمان بازمیگردد.
خوشحالی رهبران نادان و ابله مجاهدین که از بعد از تحولات سوریه و حاکم شدن گروههای تروریستی بر این کشور سر از پا نمی شناختند با زمین گیر شدن ارباب اسرائیلی و شکست در برابر حماس ، به بلبلانی خاموش تبدیل شده اند!
«چه بسیار گروههای کوچکی که به فرمان خدا، بر گروههای عظیمی پیروز شدند!» و خداوند، با صابران و استقامتکنندگان است.
بالاخره بعد از ۱۵ ماه جنگ اسرائیل علیه غزه، آتش بس اعلام شد. از این آتش بس باید خوشحال شد چون جنگ به پایان رسیده. همانطور که مردم غزه خوشحال شدند و به شادی پرداختند. چون کشتار، متوقف می شود. چون آوارگی و تخریب شهرها پایان می یابد و می توانند به خانه بازگردند. هر چند نه از خانه اثری مانده و نه از شهر ، نشانی. اما آوارگی و تعلیق تمام می شود و می توانند برای زندگی عادی، دوباره مهیا شوند گرچه تحت اشغال، زندگی عادی ممکن نیست.
غزه بزرگترین زندان بشری، دوباره برای زندگی نفس تازه خواهد کرد. ۲.۳ میلیون نفر در منطقه ای کوچک به طول ۴۱ کیلومتر و عرض ۶ تا ۱۲ کیلومتر در ساحل دریای مدیترانه زندگی می کنند در حالی که از سه طرف در محاصره اسرائیل هستند و در طرف چهارم هم ارتش مصر مستقر است.
اما در این میان روسیاهی به رهبران فاسد و بدنام مجاهدین ماند که طی اینمدت در کنار کارفرمای جنایتکار خود ایستادند و با سکوت شان رژیم کودک کش صهیونیستی را همراهی کردند.
اما خوشحالی رهبران نادان و ابله مجاهدین که از بعد از تحولات سوریه و حاکم شدن گروههای تروریستی بر این کشور سر از پا نمی شناختند با زمین گیر شدن ارباب اسرائیلی و شکست در برابر حماس ، به بلبلانی خاموش تبدیل شده اند!
بهر روی بنظر می رسد رجوی بازهم بُز آورد. این مردک شیاد و بدشگون که مرگش بیش از زنده ماندنش برای اعضای نگوبخت این فرقه محاسن و مزایا دارد، در پیامی بتاریخ ۲۷ دیماه جاری از شکست اسرائیل در قبال حماس و مردم غزه که سپاه پاسداران ایران آنرا به «فتح مبین و پیروزی بزرگ برای فلسطین و شکستی بزرگتر برای رژیم هیولایی صهیونیستی» تعبیر کرد زبان به شکوه و شکایت گشود و تابخواهید ناسزا گفت.
بدین ترتیب سران فرقه تروریستی مجاهدین که از سر کار آمدن ترامپ در آمریکا بشدت ابراز خوشحالی می کردند حال اولین ضربه را با تاکید ترامپ بر پایان جنگ غزه و شکست کارفرمای اسرائیلی خود دریافت کردند.
از سوی دیگر امضای توافق راهبردی بین ایران و روسیه و تماس تلفنی روز جمعه ترامپ با رئیس جمهور چین و اینکه؛ «رئیسجمهور چین و من هر کاری که ممکن است انجام خواهیم داد تا جهان صلحآمیزتر و امنتر شود» بیش از پیش باعث سردرگمی مزدوران پیر ابلهی همچون مسعود و مریم رجوی شده است.
ابلهانی که هر بار چشم به آسمون دوخته تا قطره بارانی در گلوی ناپاکشان فرو ریزد ، تنها فضله پرندگان نصیب شان شده است.
کتاب «خیلی محرمانه؛ خاطرات حسن تابانمنش از کودکی تا پایان ماموریت در مصر» نوشته فاطمه ملکی توسط نشر ۲۷ بعثت منتشر و راهی بازار نشر شد.
کتاب «خیلی محرمانه؛ خاطرات حسن تابانمنش از کودکی تا پایان ماموریت در مصر» نوشته فاطمه ملکی بهتازگی توسط نشر ۲۷ بعثت منتشر و راهی بازار نشر شده است. اینکتاب هفدهمینعنوان از مجموعه «خاطرات شفاهی» است که اینناشر چاپ میکند.
کتاب پیشرو دربرگیرنده خاطرات یکی از مسئولان امنیتی وزارت اطلاعات و سپاه پاسداران است که بیش از ۳۰ سال با گروهک منافقین، نیروهای حزب توده و معاندین جمهوری اسلامی ایران مبارزه کرده و در سالهای دفاع مقدس و پس از جنگ ماموریتهای امنیتی و اطلاعاتی را در خارج از کشور انجام داده است.
راوی اینخاطرات متولد سال ۱۳۴۲ در شیراز است. او فعالیت اجتماعی و سیاسی را از اتحادیه انجمن اسلامی دبیرستان و هنرستانهای شیراز آغاز کرد و سپس پایش به سپاه پاسداران کشید شد. تابانمنش با گذراندن دورههای آموزشی و تخصصی، وارد مبارزه با نیروهای سازمان مجاهدین خلق و حزب توده شد و با شروع ناآرامیهای غرب کشور، برای مبارزه با ضدانقلاب تجزیهطلب و نیروهای کومله و دموکرات راهی کردستان شد. پس از ۲ سال مبارزه در اینجبهه، به لبنان اعزام شد و مسئولیتهای گوناگونی را به عهده گرفت و نیروهای جبهه مقاومت را آموزش داد.
حسن تابانمنش در ماموریتهای دیگری در کشورهای اروپایی از جمله بوسنی، کرواسی و … تا روزگار اخیر که بحران سوریه پیش آمد، شرکت کرد و آخرینماموریت اطلاعاتی خود را نیز در کشور مصر انجام داد. خاطرات او از اینماموریتها در قالب جلسات گفتگو با نویسنده کتاب تهیه و تدوین شدهاند. در اینمسیر هم ملاحظات امنیتی باعث شده برخی از اسامی بهصورت اسم جهادی یا بهصورت اسم کوچک درج شوند. برخی از عملیاتها و ماموریتهای راوی بهدلیل بالابودن ملاحظات امنیتی و اطلاعاتی بهصورت گذرا مطرح شده و روایت مشروح ندارند.
خاطرات تابانمنش در «خیلی محرمانه» در ۲۰ فصل تدوین شدهاند که عناوینشان به اینترتیب است:
«زیر نگاه شاهچراغ»، «تهران شده فلسطین»، «اتحادیه با من»، «حسرت شانزدهسالگی»، «روزهای تاریک ترور»، «زیر یکسقف»، «جدال با منافقین»، «آقای قاضی»، «زندگی با ضدانقلاب»، «بهسوی جبهه قدس»، «چالشهای یکمنازعه»، «جنگ اول خلیج فارس»، «از اصفهان تا بوسنی»، «بهدرخواست حاجقاسم»، «اعزام به صربستان»، «سفر به کرواسی»، «یک ماموریت کوتاه»، «رصد انقلابها»، «در بحران سوریه» و «آخرینماموریت: مصر».
در قسمتی از اینکتاب میخوانیم:
زمستان سال ۱۳۶۰، منافقین وقتی میخواستند عملیات کنند، ماشینی را سرقت میکردند. بعد با همان ماشین سرقتی میرفتند و عملیات ترور را انجام میدادند. دوتا از منافقین جلوی ماشینی را گرفته بودند. صاحب ماشین را پیاده کرده بودند و ماشینش را برده بودند. او هم افتاده بود دنبال سارقان. حوالی خیابان نادری، ماشینهای گشت به او رسیده بودند. من هم با موتور میرفتم بهسمت خانه که با آنها مواجه شدم. آنشخص ماجرا را برای بچههای گشت تعریف کرد و گفت سارقان ماشین را بردند توی حیاط. من هم بچههای عملیات را خبر کردم.
جای امید است با پایان بررسی پرونده فرقه رجوی و صدور حکم دادگاه، با استرداد این افراد به کشور به سزای اعمال ننگینشان برسند تا مرهمی بر دل داغدار چندین هزار نفر از خانواده شهدای ترور شود.
به گزارش فراق، فرقه تروریستی رجوی بعد از اعلام مبارزه مسلحانه با نظام جمهوری اسلامی ایران و مردم در ۳۱ خرداد سال ۱۳۶۰، از هیچ جنایتی علیه آحاد جامعه در کشور کوتاهی نکرد و اقدام به ترورهای گسترده در اقصی نقاط کشور کردند، از معلم و کارگر گرفته تا زن و کودک و پیر و جوان همه و همه را در آتش قهر و کینه خود سوزاند.
در کنار این ترورها، آنها با شکنجههای وحشیانه ای که به انحای مختلف انجام میدادند، روی تروریستهای داعشی را هم سفید کرده بودند. این جنایتها به قدری فجیع و دردناک است که شاید باورش برای خیلی از افرادی که آن را میشنوند قابل پذیرش نباشد، اعمالی که حتی حیوانات وحشی و درنده هم در حق حیوانی دیگر مرتکب نمیشوند.
از جمله این جنایتهایی که اشاره شد طرحی به نام «عملیات مهندسی» بود که تحت نظارت بخش ویژه فرقه رجوی ساماندهی شد و اتفاقاً در بیست و ششمین جلسه دادگاه رسیدگی به اتهامات ۱۰۴ نفر از اعضای سازمان مجاهدین خلق موسوم به فرقه رجوی نیز مورد بحث و بررسی قرار گرفت.
بر اساس اعترافات اعضای دستگیر شده فرقه رجوی، کادر مرکزی این گروهک به دنبال ضربات پیدرپی که به بدنه آن وارد شده و منجر به دستگیری تعداد زیادی از اعضایش شده بود و همچنین بهمنظور شناسایی عوامل این موضوع تحت عنوان عملیات مهندسی اقدام به شناسایی، ربایش و شکنجه افراد دارای ظاهر مذهبی برای جمعآوری اطلاعات کرده بود.
در این عملیات فرقه رجوی که بر پایه شکنجههای سخت، وحشیانه و طاقتفرسا بنا نهاده شده بود، اعضای اصلی گروهک نسبت به آماده سازی خانههای تیمی در جهت شکنجه افراد و همچنین فراهم کردن ابزار و آلات شکنجه افراد اقدام میکردند. آنها وقتی میخواستند افراد را شکنجه کنند، خانههای خاصی را مشخص و آنها را تجهیز میکردند، برای مثال خانهای را آماده میکردند تا صدا به هیچ وجه از آن خارج نشود.
پس از ابلاغ خط شکنجه به اعضای فرقه رجوی آنها اقدام به ربودن آقای عباس عفتروش با شغل کفاش و خسرو ریاحی با شغل معلم و سه تن از پاسداران انقلاب اسلامی به نامهای طالب طاهری، محسن میرجلیلی و شاهرخ طهماسبی میکنند و طی این عملیات به طرز دهشتناک و دلخراشی این افراد را شکنجه و به شهادت میرسانند. این جنایت به قدری رذیلانه بود که حتی اعضای بخش ویژه فرقه رجوی هم از پذیرش آن سر باز میزدند و تمام سعی خود را کردند تا مسئولیت آن را برعهده نگیرند.
مهران اصدقی که خود یکی از فرماندهان بخش ویژه و عملیات مهندسی و از عوامل اصلی شکنجه این افراد مظلوم میباشد، درباره اعلام خط شکنجه از سوی سران و کادر مرکزی فرقه رجوی میگوید خط شکنجه چیز جدایی از بقیه خطوط سازمان نبود، دنباله همان خطوط درگیریهای پس از ۳۰ تیر، ترورها و آتش زدن منازل و کشتن افراد حزب الهی و در نهایت همین جریان شکنجه بود.
از جمله اقدامات غیر انسانی و وحشیانه ای که فرقه رجوی به خصوص در حق طالب طاهری و محسن میرجلیلی انجام دادهاند، سوزاندن بدن با اتو و آب جوش و وارد کردن ضربات شدید به صورت و دهان و کشیدن دندان است. در نهایت هم زمانی که از شکنجه آنها نتیجهای نمیگیرند با تزریق آمپول سیانور به بدنشان و شلیک گلوله آنها را به شهادت میرسانند. سپس اجساد آنها را پتوپیچ کرده و به نظامآباد برده و تحویل یکی از اعضا به نام خسرو زندی در بخش مهندسی میدهند. آنها نیز اجساد را به محلی در باغ فیض که از قبل آماده کرده بودند منتقل میکنند.
علیای حال متاسفانه امروزه شاهد هستیم که چنین جانیانی مدعی حقوق بشر و آزادی مردم ایران هستند و به راحتی به کشورهای غربی و اروپایی رفت و آمد دارند و از سوی این دولتها حمایتهای مالی و اطلاعاتی میشوند و همچنان درصدد طراحی عملیاتهای تروریستی داخل این مرز و بوم هستند. جای امید است با پایان بررسی پرونده آنها و صدور حکم دادگاه، با استرداد این افراد به کشور به سزای اعمال ننگینشان برسند تا مرهمی بر دل داغدار چندین هزار نفر از خانواده شهدای ترور شود.
قاضی مقیسه، یکی از نامهای برجسته دستگاه قضایی جمهوری اسلامی ایران بود که به ویژه در دوران بحرانی انقلاب اسلامی نقش حیاتی ایفا کرد.
او در سالهای اولیه انقلاب، زمانی که کشور درگیر جنگ تحمیلی و تهدیدات داخلی از سوی گروههای مخالف بود، در مقام قاضی دادگاههای انقلاب اسلامی به محاکمه اغتشاشگران و متهمان امنیتی پرداخت.
در این گزارش قصد داریم به بررسی عملکرد قاضی مقیسه و علمکرد ایشان در رابطه با موضوع نفاق بپردازیم.
قاضی مقیسه در اوایل انقلاب اسلامی، به عنوان یکی از قضات برجسته در دادگاههای انقلاب اسلامی مسئولیتهای خود را به عهده گرفت. در آن زمان، کشور تحت تاثیر گروههای معاند و سازمانهای مخالف نظام بود که با ترورها و خرابکاریها، امنیت کشور را تهدید میکردند. یکی از وظایف مهم قاضی مقیسه در آن دوران رسیدگی به پروندههای این گروهها بود. در این شرایط حساس، قاضی مقیسه همواره بر رعایت اصول قانونی و قضائی تاکید داشت، بهویژه در محاکمه اعضای سازمانهایی چون مجاهدین خلق که از بزرگترین تهدیدات امنیتی علیه جمهوری اسلامی در آن دوران بودند.
از مهمترین پروندههای او، میتوان به رسیدگی به پروندههای نفاق (مجاهدین خلق) اشاره کرد که در آن دوران اقدامات تروریستی علیه مقامات جمهوری اسلامی داشتند. قاضی مقیسه در این پروندهها با دقت فراوان به مستندات پرداخته و احکام خود را بر اساس قانون صادر کرد.
او در بسیاری از موارد، همواره بهشدت بر رعایت انصاف و رعایت حقوق متهمان تاکید کرده است. به عنوان مثال، در پروندههای مختلف اعضای گروههای تروریستی، قاضی مقیسه تصمیمات خود را بر اساس قوانین قضایی و شواهد ارائهشده اتخاذ کرده و در برخی موارد، اقدامات حفاظتی برای متهمان از جمله ارائه فرصت دفاع را در نظر گرفته است.
تلاش برای حفظ امنیت ملی
در دورانهایی که کشور با تهدیدات داخلی و خارجی روبرو بود، یکی از مهمترین وظایف قاضی مقیسه رسیدگی به پروندههای سیاسی و امنیتی بود.
یکی از مهمترین پروندهها، محاکمه اعضای سازمان نفاق بود که در آن زمان به ویژه در جریان جنگ ایران و عراق، اقدام به ترور مقامات دولتی، خرابکاری و جنگیدن در کنار دشمنان خارجی میکردند. قاضی مقیسه در این پروندهها به شدت بر رعایت اصول قضائی و امنیتی تاکید کرد و احکام صادره نیز در راستای مقابله با تهدیدات کشور بودند.
بسیاری از کارشناسان حقوقی و قضائی به نحوه برخورد قاضی مقیسه با پروندهها نگاه مثبتی دارند. این افراد معتقدند که مقیسه به عنوان یک قاضی مستقل، در همه محاکمات خود تلاش کرده است که تصمیماتش صرفاً بر اساس مستندات و شواهد قانونی باشد و از هیچ فشار خارجی یا ملاحظات سیاسی تبعیت نکرده است.
از جمله مواردی که باعث شده بسیاری از کارشناسان به عملکرد مقیسه نگاهی مثبت داشته باشند، نحوه رسیدگی او به پروندههای امنیتی و سیاسی است. در یک نمونه خاص، رسیدگی به پروندههایی که به ترور مقامات دولتی و خرابکاری در زمان جنگ ایران و عراق مربوط میشدند، نشان داد که مقیسه در برخورد با افراد خطرناک و تهدیدات امنیتی کشور، هیچگاه از اصول عدالت عدول نکرده است.
یکی از همکاران او در آن دوران گفته است که مقیسه همواره در این زمینه بسیار دقیق و بیطرف عمل کرده و هیچگاه تحت تاثیر نظرات شخصی یا فشارهای سیاسی قرار نگرفته است. او همچنین گفته است که مقیسه به عنوان یک قاضی، همواره بر عدالت اجتماعی و حقوق متهمان تاکید کرده و هیچگاه تصمیماتش بهطور بیدلیل یا بهصورت غیرقانونی گرفته نشده است.
حجتالاسلام والمسلمین محمد مقیسه و حجتالاسلام والمسلمین علی رازینی از قضات برجسته و شجاع دیوان عالی کشور، روز ۲۹ دیماه ۱۴۰۳، در یک اقدام برنامهریزی شده ترور و به درجه رفیع شهادت نائل شدند.
این واقعه اگرچه ضایعهای دردناک برای دستگاه قضایی و ملت ایران است، اما بیشک راه و مسیر این بزرگمردان عدالت، با قدرت و صلابت توسط دیگر قضات و مسئولان نظام ادامه خواهد یافت.
این ترور بزدلانه، نشانهای از عمق دشمنی بدخواهان نظام اسلامی با عدالت و امنیت ملی است، اما همانگونه که تاکنون دشمنان در اجرای نقشههای شوم خود ناکام ماندهاند، اینبار نیز با ایستادگی ملت و اقتدار دستگاه قضایی، راهشان به شکست خواهد انجامید.