فردی که در تصویر می بینید، پسر مسعود کشمیری است و نامبرده برای گرفتن سهمیه پدرش از سفره فرقه، هر از گاهی برای آن ها قُد قُد میکند.
به گزارش فراق، نامبرده که با گذرنامههای جعلی بین فرانسه و کشورهای اروپایی تردد دارد، در تجمع های فرقه در این کشورها نقش اجرایی بر عهده دارد.
خرداد ماه سال گذشته بود که خبر به درک واصل شدن مسعود کشمیری در خانه امن فرقه در پاریس منتشر شد و فرقه رجوی هم به همین جهت بعد از این جریان حسابی هوای جیب این جنایتکارزاده را دارد تا مبادا علیه آن ها موضع گیری کرده یا افشاگری کند.
مسعود کشمیری متولد ۱۳۲۹ و فارغالتحصیل دانشگاه تهران از سالهای پیش از انقلاب جذب سازمان مجاهدین خلق شد. او پس از پیروزی انقلاب هم مخفیانه عضو «سازمان» باقی ماند و به سمت جانشین دبیر شورای عالی امنیت ملی نیز دست یافت.
با آغاز اعلان جنگ مسلحانه سازمان مجاهدین خلق علیه جمهوری اسلامی و پس از وقوع حادثه تروریستی هفتم تیرماه ۱۳۶۰ در ساختمان حزب جمهوری اسلامی که به شهادت محمد بهشتی رئیس شورای عالی قضایی و جمعی از اعضای این حزب منجر شد، ترور اعضای هیئت دولت در دستور کار سازمان قرار گرفت. مسعود کشمیری انجام این مأموریت را به عهده گرفت و عامل انفجار دفتر نخستوزیری در هشتم شهریور۱۳۶۰ شد.
کشمیری پس از این حادثه تروریستی از ایران خارج و تا سالها بعد اخبار ضدونقیضی درباره احتمال کشتهشدن وی یا محل زندگیاش در رسانهها منتشر میشد.
تصویر زیر همزمان با انتشار خبر کشته شدن وی در خانه امن فرقه در حومه پاریس منتشر شد.
عباس داوری فیضی پورآذر با نام مستعار «رحمان» و دارای ۵۰ سال سابقه به اصطلاح مبارزاتی مدتی هست که در فرقه رجوی مسألهدار شده و در نشستهای فرقه حاضر نمیشود.
به گزارش فراق، بر اساس اخبار رسیده، وی با تناقضاتی مواجه شده و فرقه رجوی هم نمیخواهد این اطلاعات به گوش دیگران برسد.
مسئولان «اشرف۳» به زیردستان خود اعلام کردند که رحمان به تب و بیماری مبتلا شده است. برخی از مسئولان اشرف نیز در مقابل اصرار اعضا درباره وضعیت وی گفتند که رحمان درگیر کارهای سیاسی و انتقال بچهها به کانادا و آلمان است.
اما این پاسخها تاکتیک همیشگی فرقه در مقابل سئوال هایی هست که نمی خواهند پاسخ دهند. منابع درونی گزارش دادند که در یکی از ترددها، شاهد صحبت رحمان با زهره اخیانی بودند که خطاب به او گفته است: «برادر رحمان، بعد از ۵۰ سال مبارزه، میخواهی به کجا بروی؟ مشکل چیست؟ چرا با این تجربههای فراوان، میخواهی سازمان را ترک کنی؟» و در این بحث، رحمان ساکت مانده و هیچ پاسخی نداده است.
همچنین منابع اعلام کردند که عباس داوری درگیری لفظی با احمد واقف داشته و در اتاق کار بحثی بین آنها رخ داده است. به همین دلیل، محمود عطایی و سایر مسئولین قدیمی، یک نشست برای رحمان ترتیب دادهاند تا با مشکلات و دلایل مسئلهدار شدن او آشنا شوند.
به گفته شاهدان عینی در این روزهای عید، هیچ اثری از حضور رحمان و مینارضایی، دیگر عضو قدیمی فرقه، نیست. این موضوع باعث شک و تردید در بین اعضا شده است و آن ها می دانند هر کسی که مسئلهدار می شود میگویند به جهت بیماری استراحت میکند.
درباره عدم علنی کردن مسئله رحمان و عدم اجازه جدا شدن او، دلایلی وجود دارد. او سالها در سازمان و مرکزیت آن حضور داشته و از بسیاری از اتفاقات و رخدادها آگاهی دارد که بسیاری از آنها را خودش رقم زده است. پسر رحمان نیز که به نام سعید داوری شناخته میشود، از سازمان جدا شده و در آلمان زندگی میکند. سعید از ابتدا با فرقه دچار اختلافاتی بود و همیشه میگفت که به اجبار به اشرف کشانده شده است.
سعید عابدینی یکی از جاسوسهای رژیم صهیونیستی در ایران با پوشش یک کشیش مسیحی بود که تیرماه سال ۱۳۹۵ هویت واقعی خود را در همایش فرقه تروریستی رجوی آشکار کرد.
به گزارش فراق، عابدینی که به جهت فسادهای اخلاقی و سیاسی در ایران زندانی شده بود، سال ۱۳۹۴ همزمان با آغاز برجام و فشارهای بینالمللی در جریان مبادله زندانیان بین ایران و آمریکا، آزاد شد.
رژیم صهیونیستی و رجویها که در پشت پرده این ماجرا قرار داشتند بلافاصله او را به مزدور و رابطی بین خود و آمریکا تبدیل کردند. به دنبال آن عابدینی تیر ماه سال ۱۳۹۵ در همایش فرقه تروریستی رجوی در پاریس حاضر شد و از مریم رجوی به جهت زحماتش در آزادی وی تشکر کرد و اظهار داشت: از این پس باید هر گونه شعار مرگ بر آمریکا و اسرائیل باید برداشته شود!
در حال حاضر وی ساکن آمریکا و در نقش رابط بین فرقه رجوی و رژیم صهیونیستی مسئولیت هماهنگی امور را بر عهده دارد.
سعید عابدینی در سال ۱۳۷۹ به مسیحیت گروید و در سال ۱۳۸۱ با همسرش نغمه شریعتپناهی که از خانواده نفاق و تبعه آمریکا بود، آشنا و مقیم کشور آمریکا شد. وی پس از مدتی با هدف اجرای ماموریت هایش به ایران بازگشت. رسانههای داخلی همان زمان از مأموریت ویژه کاخ سفید به سعید عابدینی برای ایجاد شبکههای کلان اقتصادی و اجتماعی و جذب جوانان کشور از سوی سازمان تبشیری در ایران پرده برداشتند اما وی سرانجام در بهمنماه ۹۱ به جرم اتهام تشکیل کلیساهای خانگی بهقصد برهم زدن امنیت ملی به هشت سال حبس تعزیری محکوم شد.
فسادهای اخلاقی سعید عابدینی از دیگر جرائم او بود. خانم م. الف که به امید رهایی از مشکلات پیشآمده در زندگیاش و به امید رسیدن به خدا به سمت سعید عابدینی کشیده شده بود، نمیدانسته که قرار است در دام (به قول خودش) یک شیاد حرفهای بیفتد کسی که با دستاویز قرار دادن نام خدا و دین مسیح بسیاری از دختران همانند او را اغفال میکند و مسیر زندگی آنها را دچار انحراف میکند.
مسیحیان تبشیری کوشیدند با برنامهریزی سفرهای مختلف برای همسر سعید عابدینی و شرکت او در تجمعات به اهداف خود نائل شوند؛ اما مدتی بعد سایت «واشنگتنپست» از انصراف همسر سعید عابدینی، از تلاش برای آزادی عابدینی خبر داد. نغمه عابدینی در طی نامهای، به دلیل آنچه آن را «مشکلات اخلاقی و رفتاری سعید عابدینی» نامیده است، اعلام کرده است که دیگر برای آزادی سعید تلاش نمیکند.
برخی از اعضای خانواده همسر سعید عابدینی جزء منافقینی بودند که دست به کشتار مردم بیگناه ایران زده بودند و اسناد آن موجود است.
فشارهای بینالمللی باعث شد ایران سعید عابدینی را در مبادله زندانیان بین ایران و آمریکا آزاد کند. گرچه این امر برای ایران تلخ بود اما «عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد»؛ سعید عابدینی که در مجامع بینالمللی نماد مظلومیت مسیحیان در ایران تبدیلشده بود و اسناد تبهکاریها و بیاخلاقیهای او را جعلی قلمداد میکردند، در سخنرانی اخیرش در همایش بزرگ شورای ملی مقاومت پاریس در تیرماه ۱۳۹۵ هویت خود را آشکار کرد. این سخنرانی نشان از پیوند عمیق بین سعید عابدینی و فرقه رجوی داشت. این سخنرانی اعترافات او در زندان ایران نبود تا کسی در صحت آن خدشه کند؛ بلکه این سخنرانی آزادانه او در جمع نفاق و تشکر از خدمات مریم رجوی سرکرده فرقه رجوی بود.
در کشوری مانند ایران دموکراسی بهاندازهای رعایت میشود که برای ۱۵۰ هزار نفر ارامنه ساکن در ایران، ۳۰۰ کلیسا وجود دارد؛ یعنی بهصورت میانگین برای هر ۵۰۰ نفر از هموطنان ارامنه یک کلیسا وجود دارد که این آمار بسیار چشمگیرتر از تعداد وجود مساجد در کشورهای مدعی دموکراسی و حقوق بشر است.
به گفته اسقف اعظم ارامنه ایران، «در ایران مسلمان و مسیحیان از حقوق شهروندی برابر برخوردار هستند» اما باید توجه داشت که مسیحیت تبشیری که برخی بهحق آن را مسیحیت صهیونیستی مینامند، هدفی جز جاسوسی و فرقهگرایی در ایران ندارد. این گروه در قالب تبلیغات مسیحی اهداف سیاسی خود را دنبال میکند. طبیعی است که جمهوری اسلامی ایران فعالیتهای این گروه را به رسمیت نمیشناسد.
به تازگی اخبار مهمی به دست رسیده که نشان میدهد فرقه تروریستی رجوی قصد دارد در قالب یک پروژه هکری با عنوان «سیمرغ» چند عملیات خرابکارانه در ایران و آلبانی انجام دهد.
به گزارش فراق، در این طرح لو رفته که با همکاری یکی از مدیران شرکت مایکروسافت به نام «روبرت اردلان» راهاندازی شده، هک سامانههای شبکه حمل و نقل، سامانههای توزیع سوخت به خصوص شرکت نفت، سامانههای رادیو و تلویزیون، سامانههای خطوط هوایی، پایانه ها و ترمینال ها در ایران و آلبانی هدفگذاری شده است.
گفته میشود روبرت اردلان مشهور به ساسان این طرح را در «اشرف۳» راه اندازی کرده و اعضای تیم هکری نیز، محسن کلاهدوز (صمد)، عباس میناچی مقدم (هدایت)، محمد شفایی، حسین، مجید محدثین، مسعود شبستری و شهرزاد علوی هستند.
همچنین بر اساس گزارش های رسیده همه الزامات و هماهنگی های طرح مذکور از طریق ارتباطات مجازی با اعضای تیم هکری «اشرف۳» فراهم شده و در اولین فرصت این کار صورت خواهد گرفت.
لازم به توضیح است که اقدام های خرابکارانه فرقه رجوی در آلبانی به منظور اتهام افکنی به سوی ایران انجام میپذیرد و لازم است مسئولان آلبانی در این زمینه هوشیار باشند.
روبرت اردلان دارای مدرک دکترای کامپیوتر در گرایش نرمافزار می باشد که بیش از ۳۰ سال یکی از مدیران بخش بینالملل شرکت مایکروسافت بوده است.
رابطه او با فرقه تروریستی رجوی بر اساس پروژههایی است که از آن ها دریافت کرده و بابت آن هزینه کلانی میگیرد.
نامبرده بعد از جنگ آمریکا و عراق در سال ۱۳۸۲ چندین بار به «اشرف ۱» در عراق رفت و به مدت شش ماه در آنجا مستقر بود و ارتباطات تیمهای عملیاتی را از آنالوگ به دیجیتال منتقل کرد.
وی طی یک پروژه چند ماهه، تمامی سیستم کامپیوترهای قدیمی فرقه را به پیسی یا همان ویندوز منتقل کرد. یکی از شرطهایی که او برای فرقه تعریف کرد این بود که برای آموزش و تغییر سیستم از اپل به ویندوز پول کلانی دریافت کند که البته با انجام این کار از طرف شرکت مایکروسافت هم پول گزافی دریافت میکرد.
بر اساس گزارشهای رسیده این فرد زمانی که فرقه رجوی از عراق به آلبانی منتقل شد در راستای کارهای اینترنتی، حملات سایبری و هک سیستمها علیه ایران و دولت آلبانی همیشه مزدور فرقه رجوی بوده است.
این مطلب، گزارشی از یک پرونده جاسوسی مهم سازمان نفاق در دهه شصت است. آنچه این کیس را با سایر کیسهای جاسوسی این سازمان متفاوت میکند، این است که اعضای این شبکه جاسوسی نهتنها با سازمان مجاهدین خلق قرابتی نداشتهاند، بلکه سالها از منتقدان و مخالفان آن بودهاند. اما در یک بازهی زمانی و بر اساس تحلیلی غلط، تصمیم به همکاری با این سازمان گرفتند. این انتخاب شاید در نگاه خود آنها موقت و تاکتیکی بود، اما مثل فرورفتن در باتلاقی بود که هرچه میگذشت، بیشتر در آن فرومیرفتند.
«امت»، ابتدای راه
سید حسین سیدتفرشیها سال ۱۳۳۳ در خانوادهای مذهبی در تهران به دنیا آمد و دوران تحصیل را در مدارس مذهبی این شهر مثل دبیرستان علوی و جعفری گذراند. او پیش از انقلاب در رشته مکانیک دانشگاه شیراز پذیرفته میشود. تحصیلش در شیراز باعث پیوند خوردنش با جریانهای مذهبی دانشگاه شده و او را به یکی از اعضای فعال کتابخانه انجمن اسلامی و نمازخانه دانشگاه تبدیل میکند. تفرشیها هرچند هیچگاه عضو تشکیلات و گروه خاصی نمیشود، اما مثل خیلی از بچههای مسلمان دانشگاه، تحتتأثیر افکار دکتر شریعتی است، مخالف مارکسیستها است و برای مجاهدین خلق هم بهعنوان یک گروه مسلمان و مبارز احترام قائل است. باتوجهبه این فضای ذهنی، مارکسیست شدن مجاهدین خلق در سال ۵۴ او را هم مثل خیلی از جوانان مسلمان نسبت به سازمان بدبین میکند و او نیز مثل خیلی از جوانان مذهبی آن موقع دنبال پاسخ به این سؤال است که مارکسیست شدن سازمان نتیجه انحراف ایدئولوژیک بنیانگذارانش بوده یا نتیجه یک کودتای فرصتطلبانه؟
تفرشیها در همین سالها بهخاطر فعالیتهای ضد رژیم در دانشگاه دو بار دستگیر میشود. او در دستگیری دوم به یک سال زندان محکوم شد که در زندان عادلآباد شیراز سپری میشود. ارتباط تفرشیها با محافل مذهبی شیراز مثل مسجدالرضا، مسجد ولیعصر و مسجد آتشیهای شیراز و فعالین مبارز این شهر پس از آزادی هم ادامه مییابد. او پس از پیروزی انقلاب مدتی در صداوسیمای استان فارس مشغول به کار میشود. همزمان با فعالیت گسترده گروههای مختلف سیاسی در ماههای ابتدایی پس از پیروزی انقلاب، تفرشیها که علقههای مذهبی پررنگی دارد جذب تفکرات دکتر پیمان و جنبش مسلمانان مبارز میشود. جریانی که مهمترین ویژگیاش همسویی با خط امام و مخالفت با جریانهایی مثل مجاهدین خلق، نهضت آزادی و بنیصدر و درعینحال انتقاد از روحانیت است. تفرشیها پای ثابت خریدوفروش نشریه امت – ارگان جنبش مسلمانان مبارز- و کمکم جزو تشکیلات امت شیراز میشود.
«میدیدم که این نشریه هم دارای افکار مترقی اسلامی نظیر حمایت از محرومین و مستضعفین، نفی استبداد و نفی استعمار و نفی استثمار و تشکیل شوراها و غیره است و هم به طور کامل از انقلاب حمایت کرده و انقلاب را اسلامی دانسته و پیروزی آن را ناشی از قیام تودههای مردم مسلمان و رهبری قاطع و سازشناپذیر امام میداند و انتقاداتی به افکار و ایدئولوژی سازمان و خطمشیها و تحلیلهای آنها دارد، به آن علاقه پیدا کرده و با آن رابطه برقرار نمودم.»
پس از فارغالتحصیل شدن تفرشیها در ابتدای سال ۵۹، او توسط رابط امت با شیراز به دانشگاه رازی باختران معرفی و به این شهر میرود. با شروع جنگ و نیمهتعطیل شدن فعالیتهای دانشگاه رازی، تفرشیها پس از مدتی فعالیت در ستاد ارزاق شهر، استعفا داده و راهی تهران میشود.
تفرشیها که امتیها او را بهعنوان یک عضو شناخته شده امت در شیراز میشناختند، در تهران نیز با دفتر مرکزی تشکیلات جنبش مسلمانان مبارز مرتبط و از اعضای شورای این تشکیلات در تهران میشود. افزایش انتقادات هواداران دکتر پیمان از تناقضهای رفتاری و تئوریک او و تشدید اختلافات گروهکها با انقلاب، باعث تعطیلی نشریه امت در اواخر سال ۵۹ و کاهش فعالیتهای تشکیلات آن میشود.
پس از انحلال غیررسمی جنبش مسلمانان مبارز، عملاً فعالیت منسجم این تشکیلات متوقف میشود و اغلب اعضای محدود آن هم باسیاست وداع کرده و سراغ زندگی و شغل خود میروند و رفتوآمدهای آنها به طور دوستانه ادامه مییابد. این جریان در ادبیات سیاسی آن روزها به «خط سه» مشهور میشود. جریانی که از نظر اعتقادی بیش از آن که به روحانیت معتقد باشد، دل در گرو روشنفکری دینی و چهرههایی مثل سید جمالالدین اسدآبادی، شیخ محمد عبده و دکتر شریعتی دارد و از نظر سیاسی هم با سازمان مجاهدین خلق مخالف است و هم با برخوردهای صورتگرفته جمهوری اسلامی با آنها و سیاستهای نظام. مهمترین چهرههای این طیف عزتالله سحابی، پیمان، محمد محمدی گرگانی، لطفالله میثمی، حسنیوسفی اشکوری، مهدی جعفری و رضا رئیسی طوسی بودند.
دغدغه اصلاح
در روزهای پس از انحلال امت، تفرشیها که از سال ۶۲ در اداره مهندسی صنایع فلزی وزارت صنایع مشغول به کار شده، با برخی دوستان امتیاش که با برخی از شیراز و با برخی از تهران آشنا شده در تعامل است. برخی از آنها همچنان سمپات فکری دکتر پیمان هستند و برخی دیگر از او عبور کردهاند. یکی از این افراد «مصطفی خانبانی» است که در جریان رفت و آمدش با دفتر مرکزی امت در تهران با تفرشیها آشنا شده بود. باگذشت چند سال از تعطیلی امت و فعالیت سیاسی جنبش مسلمانان مبارز، این دو نفر برای پاسخ به پرسشهای عقیدتی، تحلیلی و سیاسی خود که پس از انحلال امت بیشتر شده بود، تصمیم به آغاز سیر مطالعاتی و فعالیت فکری میگیرند. آنها از سال ۶۲ به بعد ضمن مطالعات خود با افراد مختلفی مثل لطفالله میثمی، حسنیوسفی اشکوری، علی گل زاده غفوری، محمد مجتهد شبستری، ابراهیم یزدی و مهندس بازرگان دیدارهای پراکندهای دارند، اما مهمترین فردی که بیشترین تأثیر را روی آنها دارد، عزتالله سحابی است. او در جلسات منظمی که با آنها دارد، فکر اصیل اسلامی را خط نوگرایی سید جمالالدین اسدآبادی معرفی میکند و محور مطالعاتی پیشنهادیاش، احیاء فکر دینی توسط اندیشمندان نوگرا است.
سندی کاملاً محرمانه از درون فایلهای ضداطلاعات سازمان به دست رسیده که علت به آتش کشیدن اسناد در روز ورود پلیس به «اشرف ۳» را افشا میکند.
به گزارش فراق، باند مافیای رجوی از حدود دو سال پیش با استفاده از تیم هکرها و تعدادی از افراد نفوذی در دولت آلبانی، به لیست اسامی کارمندان ادارات دولتی به ویژه نیروهای پلیس و امنیتی آلبانی، دسترسی پیدا کرده بود و این لیست و اسناد روزانه در نشستهای مسئولین حفاظت و اطلاعات «اشرف ۳» مورد بحث قرار داشت.
اسناد مذکور شامل نام و نام خانوادگی کارمندان دولتی و نیروهای امنیتی و پلیس آلبانی، شماره تلفن، آدرس منزل، آدرس محل کار، شماره پلاک خودرو و حسابهای بانکی آنان بود. فرقه رجوی با استفاده از این لیست، به دنبال تطمیع و تهدید کارمندان دولتی، شخصیتهای آلبانیایی و نیروهای پلیس آلبانی بود تا آنها را به شیوهای مختلف به سازمان جذب کند.
در ادامه، باند مافیای رجوی در صورت عدم همکاری افراد مذکور، با تهدید و ایجاد پاپوش، آنها را مجبور به همکاری با فرقه میکرد و در غیر این صورت، فرقه مجبور به حذف فیزیکی آنها با عوامل آلبانیایی و گروههای مافیایی در آلبانی میشد تا آنها را از سر راه بردارد.
همچنین سازمان با هک کردن گوشیهای چند پارلمانتر آلبانیایی، به اسناد زیادی از درون دولت آلبانی دسترسی پیدا کرده بود. آنها با برقراری ارتباط با تعدادی از پلیسهای حفاظت اطراف «اشرف ۳»، تعداد زیادی از نیروهای امنیتی دولت آلبانی را شناسایی کرده بود.
۳۰ خرداد ماه ۱۳۴۲، روز حمله پلیس آلبانی به «اشرف ۳»، فرقه رجوی مجبور شد تمام اسناد را از بین ببرد. همچنین در همان روز، تعدادی از مسئولین را مشخص کرده بودند که از نیروهای پلیس و افسران امنیتی عکس و فیلم بگیرند و آنها را شناسایی کنند. این مأموریت با مسئولیت حسن محصل و حسن نظام الملکی به افراد ابلاغ شده بود. آنها فیلمها و عکسها را برای محمد محدثین و روابط خارجی سازمان نیز ارسال کرده بودند تا این اسناد در اختیار آنها برای استفاده در آینده باقی بماند.
اسامی افرادی که هم اکنون هم از ساختمانهای مراکز دولتی و مراکز پلیس و اسپاک (پلیس ضد تروریسم آلبانی) عکس و فیلم تهیه میکنند عبارتند از: حسن محصل، احمد رهبری، فرهنگ حسامی، حسن باقرزاده، محمدرضا کلانتری و مصطفی ثنایی.
سئوال مهم اینجاست که آیا پلیس و دولت آلبانی از این اسناد محرمانه فرقه رجوی آگاهی داشتهاند یا خیر، و آیا درباره سوزاندن اسناد توسط مسئولین مجاهدین بازجویی صورت گرفته است یا خیر. البته هنوز اطلاعات دقیقی در این خصوص وجود ندارد و دولت آلبانی باید تا دیر نشده از خواب غفلت بیدار شود.
هم اکنون چند روزی است که قدم در سال ۱۴۰۳ گذاشتیم. مناسب خواهد بود رویکرد جریان تروریستی مجاهدین در سال ۱۴۰۲ را بررسی کنیم:
از ابتدای سال، ادامه پرداخت به اقدامات نمایشی و بغایت بی حاصل کانون های شورشی همچنان مدنظر مسئولین سازمان قرار گرفت . به جهت عدم امکان جذب نفرات دانشجویی و فعال برای این هسته های تک نفره ، سرپل های نفاق باز در شبکه مجازی بسراغ بررسی لایک و دیدگاه نویسان به ظاهر مخالف رفته تا از این سرمنزل، اشخاص مستعد برای مخ زنی را شناسایی و با پرداخت چندرغاز پول آنها را در گرفتن برگ A4 معمولی با مضامین مورد پسند فرقه جهت بهره برداری در شبکه تلویزیونی خود ترغیب نمایند.
افرادی اغلب بیسواد یا با تحصیلات پایین که در فتنه فریب فرقه مسعود رجوی، این چنین گرفتار می شوند . مسعود رجوی در این موضوع در یک خودفریبی همیشگی از نیمه دوم سال ترتیباتی را در سناریوی آماده شده برای این جمع های ناتوان فراهم آورد تا به مراکز اداری شهرستانها با سه راهی و یا مواد آتش زا اقدام کنند.
اصلا این نمایش های اجرا شده چه به بُعد تبلیغی و حتی واقعی حاصلی برای سازمان نداشت . هیچ وجهه جدید در تعادل قوای نیروهای خارجه نشین برایشان ایجاد نکرد . افکار عمومی فی الواقع حتی نفهمید این اقدامات بسیار جزئی و تک و توک چی بوده است . ضمن اینکه براحتی در پایش های امنیتی نفرات مربوطه گرفتار شدند .
اجرای آکسیونهای خیابانی در بعضی شهرهای اروپایی با جمعیتی ۸ تا ۲۰ نفره و با میانگین سنی بالای ۵۵ سال شاید هیچ موقع بر ارزشهای اعتراضی آنها نیفزود . حتی چندین مورد درگیری هم در این آکسیونها بین نفرات مورد اشاره و نفرات هوادار ربع پهلوی بوجود آمده و به کتک کاری های اساسی انجامید .
دعوت از بعضی شخصیتهای سابق اجرایی در کشورهای اروپایی با کسوتی ورشکسته همچنان در سال ۱۴۰۲ جزو اقدامات لیستی سازمان انجام شد . این افراد معدود زیر ۱۰ نفر در طول سال هیچ تاثیرگذاری در روند جایگاه این سازمان تروریستی نتوانستند بوجود بیاورند .
کشور فرانسه و بعدا چندکشور کاندید شده برای مراسم سالگرد ۳۰ خرداد حاضر نشدند به سازمان مجاهدین برای اجرای مراسم مجوز صادر نمایند .
از نیمه دوم سال علیرغم ایجاد شتاب جزیی در صدور پیام های مسعود رجوی به اصطلاح برای سرعت دادن اعتراضات بسیار محدود، مثلا بازنشستگان ، و حتی صدور بیانیه هایی با نام سخنگوی مجاهدین که در واقع خود مسعود رجوی پشت این ماجرا قرارداشت ، عینیت واژگان ادعایی این فرقه مبنی بر انفجاری بودن فضای اجتماعی !!!؟؟ بسخره گرفته شد. بعبارتی کشکی هم ساییده نشد .