۳۰ خرداد ۱۳۶۰ یادآور یکی از تلخترین روزهای تاریخ معاصر ایران است؛ روزی که سازمان تروریستی مجاهدین رسماً وارد فاز مسلحانه و تروریستی علیه نظام نوپای جمهوری اسلامی شد. این در حالی بود که پس از پیروزی انقلاب اسلامی، فضای سیاسی ایران برای نخستین بار پس از دههها سرکوب و اختناق، امکان فعالیت قانونی و علنی را برای گروههای مختلف سیاسی فراهم کرده بود.
این پرسش همواره مطرح بوده که چرا فرقه تروریستی مجاهدین ، با وجود سابقه مبارزه در دوران شاه و برخورداری از یک تشکیلات گسترده، به جای تبدیل شدن به یک حزب سیاسی قانونی و رقابت در چارچوب دموکراتیک، بار دیگر به خشونت و فعالیتهای زیرزمینی بازگشت؟ پاسخ به این پرسش را باید در مجموعهای از عوامل درونی و بیرونی جستوجو کرد.
ایدئولوژی خشونتمحور؛ مانع نخست
هویت فکری و تشکیلاتی مجاهدین از ابتدا بر ترکیبی از آموزههای اسلام رادیکال و مارکسیسم انقلابی بنا شده بود. در این جهانبینی، مبارزه مسلحانه و قهرآمیز نه یک تاکتیک موقت، بلکه یک اصل هویتبخش و دائمی تلقی میشد.
از سوی دیگر، ساختار بسته و تمرکزگرا و همچنین فرهنگ اطاعت بیچون و چرا از رهبری، اجازه نمیداد این سازمان در فضای باز سیاسی و در قالب یک حزب دموکراتیک عمل کند. برای سازمانی که سالها در فضای چریکی و مخفی زیسته بود، کنار گذاشتن خشونت به معنای از دست دادن بخشی از هویتش بود.
شکست در سهمخواهی سیاسی؛ آغاز رادیکالیزه شدن
پس از انقلاب، گروهک تروریستی مجاهدین با امید ایفای نقشی تعیینکننده در نظام جدید، وارد عرصه رقابتهای سیاسی شدند. اما شکست در انتخابات مجلس و ریاستجمهوری و در نهایت برکناری بنیصدر، متحد سیاسیشان، آنان را به این نتیجه رساند که نمیتوانند از مسیرهای قانونی به قدرت برسند.
با بسته شدن این مسیرها، رهبری سازمان تصمیم گرفت به روشهای چریکی و قهرآمیز بازگردد تا از طریق فشار خیابانی و عملیات مسلحانه، معادلات قدرت را به نفع خود تغییر دهد.
توهم تکیه بر حمایت خارجی؛ راهی به سوی وابستگی
یکی از مهمترین عواملی که این روند را تسریع کرد، محاسبات اشتباه رهبری مجاهدین درباره نقش قدرتهای خارجی بود.
در سالهای ابتدایی دهه ۶۰، غرب و برخی کشورهای منطقه از انقلاب ایران آسیب دیده بودند و به دنبال ابزارهایی برای بیثباتسازی جمهوری اسلامی بودند. از سوی دیگر، صدام حسین که درگیر جنگ با ایران شده بود، به دنبال نیرویی بود که بتواند از آن در جبهه داخلی ایران استفاده کند.
مجاهدین با اتکا به این حمایتها، به این توهم دچار شدند که میتوانند بدون نیاز به مشروعیت مردمی، از طریق فشار خارجی و عملیات نظامی نظام را سرنگون کنند. استقرار مجاهدین در عراق و بهرهمندی از حمایتهای مالی، تسلیحاتی و اطلاعاتی غرب و صدام، به تدریج آنان را از یک نیروی سیاسی داخلی به یک ابزار در خدمت منافع دشمنان ایران بدل ساخت.
سرانجام یک انتخاب اشتباه
ترکیب این عوامل موجب شد که سازمان مجاهدین به جای تبدیل شدن به یک حزب سیاسی قانونی، به مسیر خشونت و ترور بازگردد؛ مسیری که در نهایت به انزوای کامل سیاسی و سقوط اخلاقی این سازمان انجامید.
سیام خرداد ۱۳۶۰، آغازی بود بر این انحراف تاریخی؛ مسیری که امروز نیز میتواند درسی مهم برای همه گروههای سیاسی باشد: اتکای صرف به خشونت و قدرتهای خارجی، نه تنها راهی به سوی دموکراسی نمیگشاید، بلکه به فاصله گرفتن از مردم و سقوط در ورطه وابستگی و بیاعتباری میانجامد.
- نویسنده : سعید پارسا