حرکت سیاسی، اگر عقبه بومی، اجتماعی و مردمی داشته باشد، هرگز وارد فاز شرارت و تروریسم علیه همان مردم نمی شود.
سازمان تروریستی مجاهدین خلق، در ادعای “پیشرو، مردمی و مبارز بودن”، خدا را بنده نبود. دیگران را متهم می کرد و خود را خلقی ترین گروه می خواند.
مسعود رجوی شهریور ۱۳۵۰ از سوی رژیم پهلوی بازداشت شد، اما در زندان برید و به خدمت ساواک درآمد. بنابراین بر خلاف بسیاری از هم حزبی ها، از اعدام گریخت. با این وجود، ادعاهای خود ستایانه پس از انقلاب شدت گرفت.
“سازمان”، اعتبار مستقلی نداشت. ابتدا عکس امام خمینی را روی آرم خود گذاشت و سپس، پشت رئیس جمهور وقت (بنی صدر) پنهان شد. اما سرانجام که دستش رو شد، دست به آشوب و اسلحه و ترور شد؛ از ترور شخصیت ها تا کاسب بازار و کارمند و بقال و سبزی فروش محل.
بریدن از مردم و دشمن میهن شدن، تا آنجا پیش رفت که رجوی و اطرافیانش، سر از همکاری با استخبارات و ارتش متجاوز صدام در آوردند، و پیمانکاری و مزدوری (جاسوسی، خرابکاری، ترور و هر خیانت دیگر) برای سرویس های جاسوسی فرانسه، آمریکا و اسرائیل را پذیرفتند.
سازمان و فرقه تروریستی مجاهدین، با همه ادعاهایش، نماد وطن فروشی و خیانت و جنایت یک گروه در حق ملت خویش است. نمونه انکار ناپذیری از همه محافلی که چون عقبه بومی و مردمی ندارند، به نیابت از دشمنان تاریخی همان مردم، مرتکب ارعاب و ترور و شرارت و جنایت می شوند.
اغتشاشاتی که دو ماه قبل، در قالب جنگ ترکیبی آمریکا و انگلیس و اسرائیل و سعودی، و در پوشش نام اعتراض کلید خورد، به سرعت وارد فاز تهدید و ترور و خرابکاری شد.
شاید کسانی تصور کنند طراحان آشوب می خواستند “جنبش اجتماعی” را “تصویر سازی” کنند و از دست شان در رفت. این یک احتمال است. اما احتمال قوی تر، این است که هدف طراحان، از ابتدا “جنگ خیابانی” با همه نتایج و مراحل آن بود و می خواستند با شوکِ ترس و ارعاب و ایجاد انفعال، کار را یکسره کنند.
مسئله مهم تری که در رویکرد خشن و تروریستی شبکه آشوب حتما نقش داشت، بازگشت شوک جنبش سازی به خود آنها بود.
آرزوی طراحان -چنان که از سوی مجری شبکه اینترنشنال لو داده شد- این بود که بلکه سه درصد مردم همراهی کنند و با جادوی انبوه رسانه ها، تصویری -ولو کاریکاتوری- از “انقلاب” بسازند.
اما هنگامی که عقده همراه کردن حتی یک درصد مردم ناکام ماند و برخی همراهان روزهای اول نیز ریزش کردند، اتاق جنگ “ناتوی اطلاعاتی” (سیا، موساد، ام آی ۶)، چاره ای جز حذف بسیاری از فازهای نقشه، و رفتن سراغ فاز نهایی، (شرارت و جنایت و ترور، از مرزها تا کف خیابان) نیافت.
معنای این رویداد، افتادن نقاب از چهره کارگردان سناریویی بود که دم از زندگی و آزادی برای مردم ایران می زدند.