در رسانه های سازمان تروریستی مجاهدین خلق نام برخی از افراد، همواره با خطوط قرمز رنگ همراه است. تصاویری که در آن، دور چهره فرد دایره قرمز است و با فلشی قرمز به تصویری دیگر مرتبط شده است و اساسا تا متن مرتبط با تصویر را نخوانید متوجه نمیشوید که منظور از این شیوه کار رسانهای چیست. در عین حال متنها نه تنها حاوی اطلاعات بیشتری نیستند، بلکه صرفا چند ادعا را پی در پی تکرار میکنند. برای مثال، در سایت شورای ملی مقاومت لوییزا هومریش برای نوشتن مقالهای در روزنامه اشپیگل آلمان برچسب مزدوری برای جمهوری اسلامی میخورد چون در عکس آلماناش بیحجاب است و در عکس داخل ایراناش که با فلش قرمز به عکس قبلی وصل شده است حجاب دارد و کنار یک خانم چادری ایستاده است. در هر دو عکس دور صورت او دایره قرمز کشیده شده که گویا در قاموس مجاهدین ثابت کننده هر گونه شرارت است. استنتاج مورد نظر مجاهدین از این خط خطیهای قرمز رنگ این است که هومریش مزدور حکومت ایران است.
هر مخاطبی که اندکی پیگیر اخبار فرقه رجوی باشد سال های دهه 2000 میلادی را به خاطر میآورد که مجاهدین خلق هر از چند مدتی نمایشی به نام نشست مطبوعاتی راه میانداختند و در نشست کذایی با حضور افرادی که معلوم نبود چند نفرشان از اهالی رسانه هستند، تصاویری ماهوارهای را با فلش و دایرههای قرمز دور نقاطی از تصویر نشان میدادند و ادعا میکردند که یک سایت تولید سلاح هستهای جدید در ایران کشف کردهاند. فارغ از این واقعیت که تصویر ماهوارهای را تنها ماهوارهها میتوانند ثبت کنند و ماهوارهها در فضای کره زمین تنها متعلق به دولت ها هستند، تا امروز که نزدیک به دو دهه از آغاز پروپاگاندای مجاهدین خلق گذشته است، هنوز بر آژانس بین المللی انرژی هستهای و سازمانهای بین المللی مرتبط اثبات نشده است که ایران سایت تولید سلاح هستهای داشته باشد. مجاهدین همین شیوه را برای اتهام مزدوری به اعضای جدا شده، منتقد و مخالف تشکیلات خود دائما تکرار میکند. . . . . . .
کشور سوئد بر اساس ادعاهای یکی از جنایت کارترین گروه های تروریستی تاریخ ایران در حال محاکمه یک ایرانی به نام آقای حمید نوری است که در مجموع ۵۷ جلسه دادگاه برگزار شده برای ایشان ، غیر از شهادت برخی اعضای این فرقه، هنوز هیچ مستندات جدی و قابل توجهی مطرح نشده است.
به گزارش فراق، از ابتدای سال جدید میلادی، دادگاهی در استکهلم سوئد دورِ جدید جلسات خود برای محاکمه یک ایرانی به نام حمید نوری را از سر گرفته است. نوری از آبان ماه سال ۹۸، زمانی که برای حل و فصل اختلاف خانوادگی دختر خوانده اش به سوئد سفر کرده بود هنگام ورود به فرودگاه استکهلم ربوده و به زندان انفرادی برده شد. او ۲۶ ماه گذشته را در زندان انفرادی به سر برده و در کشور مدعی صلح و حقوق بشر از حقوق بدیهی یک متهم مثل تماس اولیه با خانواده و دسترسی آزاد به وکیل بی بهره بوده است. وکلای نوری می گویند او در این مدت حتی از داشتن عینک مطالعه نیز محروم بوده و بر اساس گفته های خودش در جلسات قبلی دادگاه، چند نوبت هم مورد ضرب و شتم نیروهای امنیتی سوئد قرار گرفته است.
به نوشته مرکز رسانه قوه قضائی، سوئد می گوید با اهداف حقوق بشری نوری را دستگیر کرده، اما این ادعا تماما بر پایه شهادت برخی مزدوران فرقه تروریستی رجوی است که مدعی هستند این فرد زندان بان آنها بوده است. حمید نوری اما یک کارمند ساده قوه قضائیه بوده که از سال ۷۰ خود را بازنشست کرده و ۳۰ سال است که شغل آزاد دارد. در طول ۵۷ جلسه دادگاه در ۵ ماه گذشته فرقه رجوی و دادگاه سوئد هنوز هیچ مدرک جدی و محکمه پسندی علیه نوری مطرح نکرده اند، با این حال روند این دادگاه نمایشی که بر اساس بعضی اخبار تاکنون برای دولت سوئد بیش از ۵۰ میلیون یورو هزینه در پی داشته همچنان ادامه دارد.
حمید نوری در فرصت کوتاهی که دادگاه برای دفاع از خود به او داده، علاوه بر افشاگری در خصوص سوابق جنایت کارانه فرقه رجوی در ایران، نسبت به چگونگی ربوده شدن، روند دادرسی و نوع برخوردها در زندان انفرادی سوئد نیز اعتراضات صریحی انجام داده که حقیقت حقوق بشر غربی و نوع برخورد سیاسی آنها با این موضوع انسانی را به خوبی هویدا می کند.
نوری همچنین هیچ کدام از اتهامات منسوب به خود را قبول نکرده و تمام آن ها را حاصل تبانی فرقه رجوی و برخی چهره های ضد انقلاب ساکن در سوئد می داند.
هر ساله فرقه رذیل رجوی برنامه ای تحت عنوان همیاری ملی در سیمای نفاق خود ترتیب می دهد.
به گزارش فراق، آنها برای اهداف کثیف و منافقانه خود برنامه ای با نام گلریزان به راه می اندازند غافل از اینکه برای همگان هویدا و آشکار شده است که منابع مالی این برنامه ها از سوی چه منابعی تامین می شود و این برنامه ای که در سیمای نفاق به راه می اندازد خیمه شب بازی بیش نبوده و نیست.
مهمتر از آن، ملت ایران به این موضوع آگاهند که در دوران هشت سال دفاع مقدس، بخشی از فروش نفت عراق به این فرقه اختصاص داده می شد تا بتوانند دوشا دوش نیروی های بعثی صدام علیه کشورمان، در قالب ستون پنجم و جاسوسی، عملیات های خراب کارانه انجام دهند.
حال که دست منافقین از سر کشورمان کوتاه شده و پایگاهی در بین ملت ایران ندارد و نمی توانند در فاز عملیات های تروریستی و خراب کارانه وارد شوند، از این رو دست به دامن ارباب خود آمریکای جنایت پیشه شده اند و به هر ترفندی شده است می خواهند کشور عزیزمان ایران را در درگیر جنگ سرد و روانی کنند و به هر طریق ممکن که شده می خواهند از روند مذاکرات برجام، خللی وارد کنند.
بنابراین منابع مالی آنان تماما خرج سناتور ها، ژنرال های زوار در رفته و بازنشسته های از دور خارج شده آمریکایی می شود و با پرداخت رشوه و مقرری به آنان، می خواهند جنگ روانی و جنگ سرد علیه کشورمان به راه بیاندازند.
بی شک ملت عزیزمان ایران از نیات واقعی و اهداف پشت پرده این توطئه ها و خیمه شب بازی های تکراری آگاه است و نمی توانند با این ترفند ها پیش بروند.
یادداشت از: نادر محمدی
«فیروز دانشگری» جراح دانشگاه اوهایو و حامی فرقه رجوی در یک افشاگری جنجالی از کلاهبرداری بزرگ با عنوان «همیاری ملی» توسط اشرف معاشان، پرده برداشت.
به گزارش پایگاه خبری-تحلیلی فراق، این حامی فرقه رجوی که بارها در نشست های رسمی این فرقه سخنرانی کرده است با ارسال پیامی به فراق نوشت: بیست و ششمین برنامه همیاری ملی که طی روزهای جمعه، شنبه و یکشنبه ۲۴ و ۲۵ و ۲۶ دی ماه ۱۴۰۰ برگزار می گردد، نمادی دیگر از اشرفی دزدیِ اشرف معاشان و تبلوری از حقه بازی مریم بازان، برای سرکیسه نمودن هوادار بدبخت، پناهنده بیچاره و فریب خورده آواره است.
وی در این پیام مسعود رجوی را لاشخور پیر معرفی کرد و گفت: این سیرک بزرگ گدایی که با مدیریت دلقک های قهّاری چون خصیم(حبیب)، جبار(رحمان)، موشرف(شریف) و خوش رقصی برادر میت المکذبین برگزار می گردد، هیچ زمان پایان نمی یابد؛ چرا که شکم لاشخور پیری چون بردار مفلوک (مسعود) سیری ناپذیر است.
«فیروز دانشگری» تصریح کرد: یک نگاه تأمل برانگیز در پروپاگاندای کلاه جادویی فرقه (سیمای اسارت) که بارها نمایش های متعددی از خرابکاری های فراوان را در ایران به تصویر کشیده؛ این سوال را بر ذهن هر انسان آگاهی متبلور می سازد که چنانچه این همه عملیات خرابکارانه و متعدد با پول های به تاراج رفته، به واقع انجام شده، پس چگونه است که همچنان این حکومت سرپاست؟ و هیچ بازتابی نیز از این اقدامات در هیچ رسانه حتی مخالف ج.ا.ا به جز سیمای اسارت، بازتاب ندارد؟
وی ادامه داد: دقت در این موضوع شما را به این نتیجه خواهد رساند که تمام این نمایش های ساختگی نه تنها رو به داخل نیست، بلکه تماماً رو به هوادار و ترفندی جهت جیب بری بیشتر از آنهاست.
دانشگری خطاب به مسعود رجوی مفلوک گفت: این همه پولی که رجوی کامیون – کامیون از صدام عفلقی گرفت و مریم با خدمات شایان و طاقت فرسا! از امیر نازنین عربستان دریافت کرد، کجا رفت؟ که حالا کاسه گداییِ کوچه به کوچه در پاریس و رم و آمستردام و برلین و… بخواهد انجام دهد. . .
بازگشت پرویز حیدرزاده به خاک وطن موجی از شادمانی میان خانواده های عضو انجمن نجات ایحاد کرده است.
به گزارش فراق، پرویز حیدرزاده اهل مازندران، ۳۰ سال از دوران جوانی خود را در اسارت فرقه رجوی گذراند و پس از انتقال این گروه به آلبانی در پاییز سال ۱۳۹۶ فرقه را ترک کرد. وی در زمستان سال ۱۳۹۷ جدایی خود از فرقه رجوی را رسما اعلام کرد.
اعضای جدا شده از فرقه رجوی در تیرانا پایتخت آلبانی روز جمعه برای بدرقه پرویز حیدرزاده گرد هم آمدند و او را تا فرودگاه تیرانا همراهی کردند.
پایگاه خبری-تحلیلی فراق بازگشت آقای پرویز حیدرزاده به آغوش خانواده و میهن را به تمام خانواده های چشم انتظار تبریک عرض نموده و امیدوار است به زودی شاهد نجات همه اسیران گرفتار در این فرقه باشیم.
انتهای پیام / فراق
سایر رقبای رجوی از جمله ابراهیم ذاکری، محمدعلی جابرزاده انصاری، محمدعلی توحیدی و محمود عطایی با وجود اینکه اختلافی با مسعود رجوی نداشتند ولی در مراحل مختلف از همه آنها نسق کشیده شد.
به گزارش فراق، هدف مسعود رجوی دجال این بود که مبادا کسی در اطرافش باقی بماند و روزی ادعای تاج و تخت نمایند.
هشتمین قربانی محمود عطایی معروف به «حمید»
در سال ۱۳۶۵با کشاندن باقیمانده هواداران از ایران به عراق، کمپ اشرف، مقر اصلی از نظر گسترش نیرویی و مکانی بود.
محمود عطایی در سال ۱۳۶۶ به عنوان رئیس ستاد و فرمانده قرارگاه اشرف منصوب گشت. اما چندی نگذشت او را هم به اتهام وا دادن در انقلاب مریم برکنار کرد و به جای وی ثریا شهری را فرمانده اشرف کرد.
قربانیان بعدی یکی پس از دیگری از میان مردان رده بالای باقیمانده انتخاب می شدند. محمدعلی جابرزاده انصاری که روزگاری برو بیایی داشت و مسئولیت ستاد عریض و طویل تبلیغات به عهده او بود پس از ماه ها برکنار شد.
محمدعلی توحیدی معاون او و مسئول بخش رادیو برکنار شد. عباس داوری که روزگاری فرد شماره چهار سازمان بود برکنار شد. برای تحقیر بیشترش او را ماه ها تحت مسئولیت یک زن تازه وارد به سازمان به نام فاطمه. م قرار دادند.
مسعود رجوی و مریم قجر تازه به دوران رسیده به بهانه انقلاب خود ساخته، تمام مردان رده اول سازمان را خلع رده کردند. تشکیلاتی به عنوان مرکزیت و دفتر سیاسی منحل شد و نظام جدید ردهبندی در سازمان شکل گرفت. ابتدا شورای رهبری متشکل از صدها زن و پس از آنان ردهای با عنوان معاون بخش ایجاد شد که اغلب مردان با سابقه بیش از بیست سال را در رده معاون قرار دادند.
البته نامبردگان بالا مانند محمد حیاتی، جابرزاده، محمودعطایی و مهدی افتخاری تا سال ها عضو سازمان هم محسوب نمی شدند و دچار غضب رجوی بودند و در پایین ترین رده های تشکیلات به کارهای اجرایی ساده اشتغال داشتند.
این افراد علاوه بر اینکه مناصب قبلی و مقام های خود را از دست دادند هر هفته و هر ماه در جلسات انتقادی جمعی و سراسری مورد اهانت و تمسخرهای رجوی قرار می گرفتند تا جرئت هیچگونه عرض اندامی نداشته باشند.
بدیهی است برخی از آنان تحمل این همه شکنجه و اهانت را نداشتند و به مانند مهدی افتخاری دیوانه و روانی شدند یا مانند هادی افشار یا آقای شاهسوندی این شانس را پیدا کردند که از سازمان خارج شوند. . . .
بارها مشاهده شده در فرقه ای که فقط از زبان رهبر مرده اش شعار دادن بلد است، به جز دروغ، تضاد، تبعیض، فساد و جنایت بیرون نیامده است.
به گزارش فراق، گلناز و مهرناز ساعتچی، سوگولیهای مریم رجوی در حالی در آغوش پدر معلوم الحالشان عکس یادگاری میگیرند که یک مادر، دوران حضور خانواده ها در مقابل درب «اشرف» به مسئولان عراقی التماس میکرد تا واسطه شوند و او بتواند فقط صدای فرزندش را بشنود. ارتباط با خانواده در فرقه رجوی برای همه مرز سرخ محسوب میشود اما این محدودیت فقط برای اعضای عادی اعمال میگردد.
اکنون که دور هشتم مذاکرات هسته ایی بین ایران و ۱+۴ بطور مستقیم و با آمریکا بطور غیر مستقیم در حال جریان بوده و اخیرا پیشرفت هایی هم حاصل شده ، دیدن وضع و حال مجاهدین در سایت هایشان تماشایی است.
در دنیای سیاست مزدوری معنای خاص خودش را دارد. یعنی باید در همه حال به ساز اربابت برقصی تا لقمه نانی گیرت بیاید. هر وقت گفت، ترور کنی، هر وقت خواست، برایش اطلاعات جمع کنی و هر وقت هم خواست، سر جایت بتمرگی. خلاصه روزی هم که تاریخ مصرف گذشت و مثل یک دستمال کثیف دروت انداختند خفقان بگیری.
در مورد مجاهدین هم همین قانونمندی حاکم است. اما وجه خنده دار قضیه این است که علیرغم اینکه در عمل آنها زن هزار شوهرند و به هر اربابی خم و دولا می شوند اما اصلا روی خود نمی آورند و در اوج بی شرمی و بی حیایی همچنان خود را اپوزیسیون و آلترناتیو می نامند!
وقتی صحبت از پیشرفت مذاکرات می شود و همه طرف حسابها بویژه آمریکا به آن اشاره می کنند سران فاسد و بدنام مجاهدین یا خفقان گرفته و سکوت پیشه می کنند و یا رهبر فاسد و بدنام این گروه برای دادن روحیه و امید به اعضای گرفتار در اردوگاه این گروه در آلبانی برای چندمین بار از همان طناب پوسیده «کس نخارد پشت من . . . » برای ایز گم کنی و جا انداختن این تفکر که اگر ما مزدور بودیم به جایی می رسیدیم، چون نرسیدم پس ما مزدور نیستیم، آویزان می شود که البته این ترفند دیگر خاصیت خودش را از دست داده و یکی از نویسندگان سایت راه نو پاسخ درخور و شایسته ای در این خصوص در تاریخ ۲۴ شهریور ۱۴۰۰ به رهبر مجاهدین داده است. ..
روانپریشی بنام مریم رجوی ، به مناسبت میلاد مسیح، از فرصت استفاده کرده و ضمن تشبیه مسیح پیامبر آزادی با شوهر مفقود شده اش یعنی مسعود رجوی و شباهت مریم عذرا با خودش، همچنین مسیح پیامبر صلح و دوستی و رحمت و بخشش و یگانگی را شورشگر خطاب کرده است. اگر حرفی نزنیم، لابد فردا صفات دیگری که شایسته خودشان است مانند گروگانگیری و آدمکشی و ترور و ارعاب و استثمار و برده داری را نیز به پیامبران دیگر نسبت می دهند.
فلسفه آفرینش و حیات اما چیز دیگری است. زندگی، جنگ نیست بلکه زندگی، بازی است یک بازی ماهرانه برآمده از درون رازی کهن، رازی که شاعرانی چون شکسپیر و براونینگ و ویلیام بلیک، جملگی در اشعارشان به آن اشاره کرده اند. آهنگسازانی چون بتهون در موسیقی شان به آن پرداخته و نقاشانی چون داوینچی در نقاشی شان آن را به تصویر کشیده اند. متفکرانی چون سقراط، افلاطون، امرسون، فیثاغورث، نیوتن، فرانسیس بیکن، جان ولفگانگ، گوته، ویکتور هوگو و تعدادی دیگر، در نوشته هایشان از آن استفاده کرده اند.
ادیانی چون هندو، بودیسم، یهود، مسیحیت و اسلام، از آن الهام گرفته اند. تمدن هایی چون بابل و مصری ها نیز از آن آگاه بوده و اشراف داشته اند. این قانون را می توان در نوشته های به جا مانده در قرن های قبل پیدا کرد. سه هزار سال قبل از میلاد مسیح، این راز بر روی لوحه های سنگی نوشته شده بود. اگر چه تعدادی سعی در پنهان نگهداشتن آن از دیگران می کردند، متقابلاً تعدادی نیز از آن آگاه بوده و موفق به کشف آن شده بودند. این قانون، از اول خلقت وجود داشته و تا ابد نیز وجود خواهد داشت. کل نظام هستی و کائنات از همین قانون پیروی می کنند.
گو این که اگر جملگی انسان ها از این قانون سهل و ساده، پیروی کرده و آن را زیر پا نمی گذاشتند، امروزه جهان همان بهشت موعود و آرمانشهر بسیاری از آرمان های متنوع می شد. رازی که پیامش صلح و دوستی و عشق و انسانیت و خوشبختی و شادی و سرور در همه عرصه های زندگی بود تا جایی که آرزوهای بشر همچون کاتالوگی دست یافتنی در دسترس باقی می بود و کافی بود هر کسی با اشاره ای هر آن چه را می خواست و آرزو می کرد، به آن دست می یافت و هیچ انسانی ناکام و ناامید و قربانی، وجود نمی داشت.
در چشم پوشی و زیر پا گذاشتن از چنین قانونمندی ای که همه زندگی و کهکشان ما را احاطه کرده، زندگی بر خلاف این قانون، سخت و صعب و شرارت انگیز شد تا جایی که زور در بسیاری از مناسبت های مردم و قدرت ها، به محور حل و فصل امور در آمد. نا امیدی و خشم و نفرت و کمبود، سرریز شد. جنگ آغاز شد. جنگ برای به دست آوردن هر آن چه که از راهش بسیار آسان تر به دست می آمد.
جنگ به بخشی از هویت و کارنامه و تاریخ مردم در آمد. به ویژه در قرن بیستم که جنگ های بزرگ جهانی و با تلفات انبوه، اتفاق افتاد و انسان ها خود را آماده جنگ های دیگر اتمی کردند که اگر آن نیز اتفاق می افتاد، می توانست نسل بشر را از صحنه زمین حذف کند. اما جنگ هایی که در قرن بیستم اتفاق افتاد و بس که از قداست دفاع و خشونت گفته شد، تا این که بخشی از آرمان های مردم و انقلابیون و روشنفکران و فقرا را خشونت پر کرد و قداست بخشید. کتاب زندگی جنگ و دیگر هیچ، اثر اوریانا فالاچی که گزارش سفر او به ویتنام و مکزیک بود، آن چنان جالب بود و به شهرت جهانی رسید که جایزه بانکارلا را در سال 1970 نصیب نویسنده اش کرد. . . .