سایت انجمن نجات؛ برگرفته از صفحه فیسبوک زینب حسین نژاد (ژینا): زینب حسین نژاد که پس از خروج از گروهک تروریستی مجاهدین خلق نام مستعار ژینا را برای خود برگزید، از کودک سربازان سابق این تشکیلات است. او در مورخ ۱۸ مارس ۲۰۲۳ از جلسات خصوصی مغزشویی و اعترافگیری ویژه زنان عضو مجاهدین خلق نوشت.
ژینا که از اولین و معدود زنانی است که پس از استقرار تشکیلات در آلبانی از آن جدا شد، نخست به یونان رفت و امروز در فرانسه اقامت دارد. در سالهای اخیر او جسورانه از حق آزادی بیان خود در شبکههای اجتماعی بهره جسته است. در مطلبی که این زن جوان در آستانه بهار امسال درباره ریاکاری مجاهدین خلق در خصوص جنبش زن، زندگی، آزادی منتشر کرده است از سیستم سرکوب جنسی و جنسیتی در تشکیلات مجاهدین خلق مینویسد:
حریم خصوصی و اعترافگیری از شخصیترین مسائل زنان در جلسات ایدئولوژیک
اخیرا خانم عاطفه اقبال بدرستی یک مطلبی در این رابطه نوشته بود که مجاهدین طبق معمول، یک فرد مغزباخته را به میدان آوردند که علیه ایشان توهین و دروغ های مجاهدین را باز تکرار کند، در صورتی که او یک مرد است و هرگز در جلسات خصوصی زنان در اشرف حضور نداشته و هیچ چیز در این رابطه نمی داند. و فقط مجبور است طوطی وار هر چه به او دیکته میکنند را بنویسد. ضمن اینکه بصورت مضحکی از پدر بریده خجولش در سنین سالخوردگی به نام محمد.ا دفاع کرده در حالیکه همگان از جمله پسران جوانی که در آلبانی از مجاهدین جدا شده اند، بخوبی می دانند که او در هتل های تیرانا مشغول به چه کاری بوده است، و حتی از او عکس می گیرند. نه بخاطر اینکه در زندگی خصوصی کسی دخالت کنند، بلکه به این خاطر که به مسئولین مجاهدین بگویند شما که سالیان از سنین نوجوانی قلب و مغز ما را بخاطر اسم یک دختر و یا یک رویای جنسی سوراخ سوراخ کردید، بفرمایید ببینید که افراد قدیمی و مسن شما در هتل ها مشغول به چه کاری هستند. هر چند چندان مساله خصوصی هم نبود چون گویی در یک مورد کار به قانون کشیده شده بود. من معمولا عادت ندارم چنین چیزهایی را بنویسم مگر کسی خودش از حد و وقاحت بگذراند.
ضمن اینکه مقصر اصلی این موارد را نه خود فرد، بلکه ایدئولوژی و سیستم سرکوب مجاهدین می دانم که روابط طبیعی را از افراد محروم کرده و به جایش به اعتراف گیری و سرکوب جنسی در جلسات پرداختند، گاه افرادی هستند که بیش از ۳۰ سال است که دست شان هم تا کنون به جنس مخالف نخورده، حتی یک دست ساده دوستی و صمیمی! شما تصور کنید چه اتفاقی برای فرد می افتد.
و البته از این بسیار بدتر افرادی تحت عنوان هوادار، آشنا و …خارج از تشکیلات بودند که سرپرستی کودکان مجاهدین را در جنگ کویت در دهه نود میلادی به عهده گرفته و با وجود اینکه ازدواج کرده و همسر داشتند و این همه امکان ارتباط آزاد در اروپا، اما به کودک بی پناه زیر پانزده سال که مادر یا پدرش در عملیات های مجاهدین کشته شده بود تجاوز کردند، تک تک شان را به اسم می شناسم که برخی از آنان صحبت کردند و برخی هنوز خیر. و باز از آن بدتر افرادی که مدون و مروج این ایدئولوژی و سرکوب بوده اند اما خود در خلوت آن کار دگر کرده اند. مجاهدین نه تنها از اینان سخنی نمی گویند بلکه هر کس که مخالفشان شد و حرفی زد، برایش پرونده سازی می کنند و یا از یک کاه زندگی اش کوه می سازند.
و نهایتا از همه مهمتر در جلسات ایدئولوژیک مجاهدین در اشرف از شخصی ترین مسائل زنان که در قلب و روح و فکرمان می گذشت اعم از عشق و عاشقی، اعم از مسائل جنسی، خانواداگی و حتی تمایل به ارزش های زیبایی و …. را باید جلوی همگان در جلسات خاص اعتراف کرده و حتی در برخی بازه زمانی بشدت بابت این افکار به فرد مورد نظر حمله شده، بخصوص اگر از فکر تبدیل به عمل پنهانی شده بود.
چون از نظر مجاهدین ارزش های زن، زندگی آزادی و زیبایی، بشدت مغایر با یک مبارزه جدی توام با ارزش های اسلام انقلابی و ایدئولوژیک است. حتی با اشراف به اینکه این قوانین فقط داخلی است و فرض بر اینکه یک سازمان نظامی و اسلامی که در جنگ است، شاید طبیعی باشد که چنین تفکر سختی در داخل خودش داشته باشد. اما مگر کافی نبود که فرد مخالف قوانین و نقض کننده را تنها اخراج یا استعفا و درخواست جدایی اش را قبول کنند؟ البته بصورت محترمانه و انسانی مثل سایر احزاب دنیا، و نه اینکه مثل بسیاری از مردان مخالف و منتقد، او را به دامان جمهوری اسلامی و یا زندانهای عراق بفرستند.
ضمن اینکه بیرون کشیدن افکار خصوصی و اعتراف گیری قلب و ذهن و روح یک فرد، و متعاقبا حملات شدید روانی به فرد نقض کننده، مثل فحاشی، تف، فریاد زدن به صورت جمعی روی یک زن بی دفاع بدون حق داشتن وکیل و حق دفاع از خود، حرکتی رذیلانه، غیرانسانی، ضد زن و خلاف حقوق بشر و نوعی شکنجه شدید روانی بود. (که در مورد زنان به مراتب شدیدتر از مردان بود)
مجاهدین در این رابطه هیچگاه بطور شفاف پاسخگو نبوده و حتی یک جمله خودشان را نقد نکرده اند. جهت اطلاع در این رابطه با بالاترین مسئولین خارجه مجاهدین در آلبانی صحبت کردم که البته ضمن پذیرفتن اشتباهات در عراق و تلاش برای تغییر این رفتار در آلبانی، اما در مورد پاسخگو بودن علنی به مردم و نقد خود مطلقا صلاح نمی دانستند و علت را بصورت مفصل به من توضیح دادند که در حوصله این متن نیست.
علت این هم که تا اینجا درصدی از حقایق را می نویسم این است که اکنون نمی دانم درونشان چه تغییراتی ایجاد شده یا خیر که دیگر به من ربطی ندارد اما در رابطه با ما افراد جدا شده که از قضا در کودکی زیر سن قانونی بوده و از فرط بی پناهی و بدسرپرستی به پایگاه مجاهدین پناه برده بودیم و به عراق فرستاده شدیم، اکنون نه تنها برخورد شایست و احترام آمیزی در شان مان صورت نگرفته بلکه هم چنان برای انتقام چه در فضای حقیقی در اروپا و چه در فضای مجازی به آزار و اذیت و سرکوب ما می پردازند.
اخیرا هم که حکم نهایی دادگاه آلمان و شکست مجاهدین اعلام شد آنان با ناصداقتی خاص خودشان مدعی شدند؛ که دادگاه آلمان مستقل نیست، و اینکه اکنون که بسیاری از کودکان و نوجوانان ایران در زیر گلوله رژیم آخوندی کشته می شوند ما به این پرونده پایان می دهیم و … از این صحبت ها…..(نقل به مضمون)
اولا اینکه نوجوانانی که امروز در خیابانهای ایران بر علیه جمهوری اسلامی می جنگند، داوطلبانه و بر علیه حکومت اسلامی که در آن بزرگ شده اند و حق کودکی شان را گرفته، می جنگند. ما که در حکومت اسلامی شما بزرگ شدیم پس اگر آنان الگویمان باشند، باید علیه شما می جنگیدیم.
تمام حرف ما این است که چرا ما (زنان و مردان) را در زیر سن قانونی به یک سازمان اسلامی برده اید و نه مبارزه بر حق، من به عنوان یک دختر نباید در سن هفده سالگی در جلسات مذهبی و ایدئولوژیک خاص زنان بزرگسال شرکت می کردم، قبل از موضوع نظامی گری حتی این امر برای من یکی، مهم تر است. آن زمان وقت رفتنمان به دبیرستان و دیپلم بود و نه مراسم های ایدئولوژیک حجاب و عفاف و ……. (خوب است که اسنادش نیز هست)
شما ضمن ورود به ارتش تمام مدارک تحصیلی، قانونی و حتی برخی وسایل را از افراد ضبط کرده و می گرفتید، سالها افراد بی هیچ هویتی بوده اند، تا روز روزش به هنگام جدایی سرمایه ای حتی برای دفاع نداشته باشند. تا زمانی که آمریکا و سازمان ملل به عراق آمدند و برای اولین بار به افراد مدارک هویتی دادند، و برخی هم که متاسفانه به وقت فرار از آزار و اذیت ها، جمهوری اسلامی یا لااقل اصلاح طلبان را به شما ترجیح دادند. اما این شرمش و ننگش برای شماست که از دوست و غیر دوست خارجی و حتی دشمن باید می آمد به افراد شما پس از سالها مدارک هویتی میداد، اما شما حتی یک کارت ساده کوچک سازمان ملل را هم در آلبانی از بچه ها به هنگام جدایی پس می گرفتید، که برخی مجبور شده بودند یواشکی آن را در زیر خاک پارک های تیرانا مخفی کنند تا شما پیدا نکنید. به کدام یک از بچه ها اندکی سرمایه عمر دادید تا بتوانید این همه ظلم تان را جبران کنید، شرم تان باد. بعد تازه ادعا دارید که مرز بین استثمارکننده و استثمارشونده است، شما که دست هر استثمارگری را از پشت بستید.
و به وجدانم سوگند که اگر شما رفتار انسانی داشتید، و یک سازمان مبارز حقیقی، صادق و پاسخگو بودید من هرگز در دادگاه آلمان شهادت نمی دادم و حتی از خطاهای غیرقانونی تان در دوران کودکی مان می گذشتم، که من لااقل یکی از صبورترین و با گذشت ترین ها بوده ام. اما شما بی شرمی را از حد گذراندید… در حالیکه سالها خواستید به ما آموزش صداقت بدهید اما خود به وقتش دروغ گوترین بوده اید.
در دنیای امروزی که یک نخست وزیر بخاطر ماسک نزدن و یک جشن ساده کوچک دوران قرنطینه عذرخواهی میکند و استعفا میدهد، اما شما حاضر نشدید تنها یک جمله بگویید که کودکان زیر سن را نباید به عراق می فرستادیم. یک جمله حاضر نشدید بگویید در جلسات درونی بویژه با زنان رفتارهای غیر انسانی هم داشتیم…. یک جمله حاضر نشدید بگویید ما چه کردیم چه اشتباهاتی کردیم که برخی از صفوف ما به صفوف جمهوری اسلامی پیوستند! حال چگونه رویتان می شود به بقیه بگویید شیاد، دروغگو یا ستمگر!
و سخن آخر به بقیه اینکه من معتقدم هیچ گروه و تفکری حذف شدنی نیست، اما می توان در تغییر و پاسخگو کردن آنان قدم برداشت. اما اینکه من به عنوان یک نسل سومی چرا برغم تلاشم نتوانستم، خود مفصل است. در هر صورت امیدوارم که نسل جوانتر و حتی برخی افراد قدیمی تر در این سازمان که می دانم و می شناسم تفکر روشن تر و بازتری دارند، صادق و پاسخگو شوند و خود را با جامعه و نسل نو ایران آبدیت کنند که البته تفکری عمیق، جسارت و شجاعتی سخت می خواهد.
از نسل ما که بخاطر یک نقد ساده و سالم ترسیدند چه رسد به اینکه بخواهیم آنان را به چالش بکشیم که البته اگر چنین فرصتی به ما داده می شد قطعا برای تغییر تلاش می کردیم و اگر اکنون این همه کینه کشی و انتقام جویی ارتجاعی نسبت به ما نبود من امروز بی پروا در کنار نقدها، از قوت های آنان نیز که شاید در سایر گروه ها نباشد و یا کمتر باشد، حتما صحبت می کردم.
- ۰۲/۰۳/۱۱