این وبلاگ برآن است چهره واقعی این جریان تروریستی را درسرسپاری به قطب های استعماری جهان ، بطور شفاف به تصویر بکشد ... (مصطفی آزاد)
دوستان و مراجعین محترم وبلاگ ، قابل ذکر هست این وبلاگ درادامه وبلاگ ghased1393.mihanblog.com و به جهت تعطیلی سایت میهن بلاگ ایجاد گردید . ضمن اینکه با آدرس دوم ghased1393.blogsky .com هم در این مسیر پیش می رویم ...
«عیسی آزاده»، عضو جداشده از فرقه رجوی در دادگاه ایران ماجرای موسوم به «شب باقر» را روایت کرد.
به گزارش فراق، «عیسی آزاده» ساکن فرانسه، روز سه شنبه ۲۹ آبان ماه در بیست و سومین جلسه دادگاه رسیدگی به اتهامات ۱۰۴ نفر از سران سازمان مجاهدین خلق، حاضر شد و درباره جنایات این سازمان در حادثه تروریستی هشتم شهریور ۱۳۶۰، شهادت داد.
شب باقر بخشی از روایتگری آزاده از جنایتهای درونی فرقه تروریستی رجوی بود؛ شبی که مسعود و مریم رجوی آشکارا مسعود کشمیری، ملقب به باقر را به عنوان عامل جنایت هشت شهریور ۱۳۶۰ به اعضا معرفی کردند تا به زعم خود مانعی در مسیر جدایی او ایجاد کنند.
به گفته این عضو جداشده، کشمیری از ترس پیامدهای درخواستش برای جدایی از گروهک، آن شب با گریه و التماس از رجوی درخواست عفو بخشش میکرد. آن شب در فرقه به شب باقر معروف شد تا بهعنوان یک اهرم قدرت در دست رجوی باشد که علیه کسانی استفاده کند که خواستار جدایی هستند.
به دنبال صدور حکم بازداشت بنیامین نتانیاهو و گالانت توسط دادگاه جنایی بینالمللی، گمانهزنیها درباره احتمال صدور حکم مشابه برای مریم رجوی، رهبر فرقه رجوی نیز افزایش یافته است.
به گزارش فراق، این حکم تاریخی به معنای آن است که ۱۲۴ کشور عضو دیوان، موظف به دستگیری نتانیاهو و گالانت در صورت ورود به قلمرو خود خواهند بود.
این تحولات میتواند به عنوان نشانهای مثبت برای خانوادههای قربانیان و جداشدگان از فرقه رجوی هم تلقی شود.
خانوادههای اعضای گرفتار در فرقه رجوی در سالهای گذشته با ارسال نامهها و مدارک مستند به دادگاه بینالمللی لاهه، خواستار رسیدگی به وضعیت عزیزان خود و پیگرد قانونی رهبران این فرقه شدهاند.
در این راستا، ۴۳ نفر از جداشدگان شکوائیهای به این دادگاه تقدیم کرده و بیش از ۱۲ هزار امضا در حمایت از این شکایتها جمعآوری شده است که نشاندهنده عزم و اراده خانوادهها برای دستیابی به عدالت است.
با توجه به تحولات اخیر و افزایش فشارهای بینالمللی و نزدیکی صدور احکام از سوی دادگاه تهران، امید میرود خبر صدور حکم بازداشت برای مریم رجوی نیز به زودی در جایگاه تیتر یک رسانهها قرار گیرد.
بسیاری از ناظران بر این باورند که با توجه به مستندات و شواهد موجود از نقض حقوق بشر و سوءاستفادههای صورتگرفته در این فرقه، دیوان کیفری بینالمللی نمیتواند از این موضوع غافل بماند.
امروز، زمان آن فرارسیده است که مریم رجوی نیز در برابر عدالت قرار گیرد و پاسخگوی اقدامات خود باشد.
در سال های آغازین دهه ۵۰، سازمان موسوم به مجاهدین خلق با پدیده تغییر ایدئولوژیک و تغییر ریل مواجه شد که بر رخدادهای بعدی این گروه، تأثیراتی آشکار بر جای نهاد. مقالی که پیش روی شماست، تأثیر فرار تقی شهرام بر این فرآیند را مورد بازخوانی قرار داده است. امید آنکه مقبول افتد.
مرکزیت سازمان موسوم به مجاهدین خلق در آستانه فرار تقی شهرام
پدیده تغییر ایدئولوژی در سازمان موسوم به مجاهدین خلق، از جنبههای گوناگون درخور بررسی و تحلیل است. از جمله این سرفصلها، نقش تقی شهرام در این تغییرات به شمار میرود. مرکزیت سازمان مجاهدین خلق در آستانه فرار تقی شهرام منحصر به رضا رضایی و بهرام آرام بود. قبل از ورود تقی شهرام که بلافاصله به مرکزیت سازمان راه پیدا کرد و در کنار رضایی و آرام قرار گرفت، در کادرهای ۱۶ نفره سازمان بحثی با محوریت بررسی علل ضربه شهریور ۵۰ و جمعبندی فعالیتهای سازمان در طی دو سال پس از این حادثه، مورد بحث و بررسی قرار گرفت و ضعفها و قوتهای سیاسی، نظامی و تشکیلاتی سازمان تحلیل شدند. این کار توسط گروههای متشکل از کادرها تحت عنوان «جمعهای بررسی و تصمیم» انجام میشدند.
پس از کشته شدن رضا رضایی، در کار این جمعها وقفه ایجاد شد، ولی تقی شهرام پس از مدتی پی کار را گرفت و خطمشی کلی این جمعها را مبارزه ایدئولوژیک درونی، کادرسازی و تجدید آموزش کادرها اعلام کرد. عبدالله زرینکفش که طی سالهای ۵۰ تا ۵۷ جزو کادرهای مهم سازمان مجاهدین بود، درباره جمعهای بررسی و تصمیم مینویسد: در اواخر سال ۵۱ و اوایل سال ۵۲ که رضا رضایی مرکزیت سازمان مجاهدین خلق را اداره میکرد، از مسئولان سازمان دعوت کرد از شهرستانهای مختلف به تهران بیایند تا درباره مشکلات داخلی سازمان بحث و بررسی شود. ابتدا قرار شد مرکزیت از کارهایش گزارشی را برای بررسی ارائه دهد. بعد درباره گروههایی بحث شد که به شکلی غیرمستقیم تحت رهبری سازمان بودند، اما مستقل کار میکردند. گزارش مرکزیت بیشتر درباره جمعبندی تجربههای امنیتی و نظامی، شکل دستگیریها و تنظیم و تکثیر دفاعیات بود که مورد انتقاد قرار گرفت. بسیاری این پرسش را مطرح کردند که چرا مرکزیت سازمان نیروی خود را صرف کارهای فنی سازمان میکند؟ چون مرکزیت مستقیماً همه کارهای تهیه عکس و چاپ و صحافی دفاعیات را به عهده گرفته بود و همه این انتقاد را داشتند که مرکزیت سازمان نباید وقتش را صرف اینجور خردهکاریها کند. انتقاد دیگر این بود که در طول یک سالی که دستور تشکیل گروههای مستقل و همهجانبه از سوی سازمان داده شده است، راندمان سیاسی این گروهها بسیار پایین بوده که علتش همان سرگرم شدن مرکزیت سازمان به خردهکاریهاست. این گروهها باید به شکل همهجانبهای رشد میکردند، ولی چون مرکزیت سازمان در آن مقطع منحصر به رضا رضایی و بهرام آرام بود و کار دفاعیات هم وقت زیادی میبرد، این گروهها به حال خود یله شده بودند و هرکدام برای عملیاتهای خودشان برنامهریزی میکردند و سازمان یک راهکار سیاسی و تاکتیکی و استراتژیک واحد به آنها نداده بود. علت هم روشن بود. سازمان بعد از ضربه شهریور ۵۰ بار سیاسی خود را از دست داد و عناصر باتجربه آن گرفتار خردهکاری شدند. بقیه هم که در حد آنها کاربلد نبودند و در واقع کار زیادی از دستشان برنمیآمد. دیگر مرکزیت خط نمیداد و این اشکال بسیار بزرگی بود.
طراحی یک ترور برای خروج از یک بنبست
موضوع دیگری که مورد بررسی قرار گرفت این بود که اعضا باید به سرعت و در حجم زیادی مطالعات خود را زیاد کنند، چون عملکردهایشان محتوا نداشت و همین نشان میداد که بار سیاسی سازمان به شدت پایین آمده است. پس از این مشورتها و بحثها قرار شد اعضایی که بار سیاسی بیشتری داشتند،
امروزه اپوزیسیون برای مبارزه با جمهوری اسلامی از مرزهای ملیت و اخلاق نیز عبور کرده است. همانطور که رجوی و (فرقه تروریستی مجاهدین)؛ در ماجرای مبارزه با جمهوری اسلامی کنار صدام ایستادند که برایشان حمله به خاک و بمباران مردم عادی بی اهمیت بود؛ امروزه طیف هایی چون سلطنتی ها نیز در کنار اسرائیلی قرار گرفتند که دشمن ایران است و خاک کشور را هدف قرار می دهد.
۱-جریان اپوزیسیون، اوج توان و قدرتش را در دو ماهه اول درگیریهای ۱۴۰۱ به نمایش گذاشت و به تعبیری هر چه در چنته داشت رو کرد. اما خیلی زود سیر نزول و شیب اپوزیسیون آغاز شد. در ابتدا آنان بدنه اجتماعی خود را طی دعواها و درگیریهای درونگروهی از دست دادند و به سرعت فاز دوم نزول آنان در موضوعات اخلاقی و هنجاری برای جامعه نمایان شد.
اگر بخواهیم دقیقتر به موضوع بنگریم از زمستان ۱۴۰۱ تا به حال اپوزیسیون ضدجمهوری اسلامی قدرت و توانایی یک بسیج عمومی و منسجم علیه نظام را نداشته و طرحهای آنان برای برپایی اعتصابهای اقتصادی هم با شکست مواجه شده است.
۲- به تعبیر پزشکی، اپوزیسیون ضدجمهوری اسلامی دچار سندورم ALSشده است. در این بیماری شخص نسبت به محیط خود درک و شناختی نداشته و توانایی تحریک اعصاب و به حرکت درآوردن اعضای خود را ندارد. از همین روست که شاهدیم علی رغم تلاشهای مکرر آنها طی دو سال گذشته آنان نتوانستهاند جنبشی را علیه جمهوری اسلامی به راه بیندازند. گویی از زمستان ۱۴۰۱ به بعد با عیان شدن چهره واقعی اپوزیسیون برای عموم مردم ایران، این جریان حتی برای مخالفان جمهوری اسلامی هم دفن شده است و به شکل مطلق کنار گذاشته شده است.
۳- فروپاشی هسته اصلی اپوزیسیون یکی از نکاتی است که آنان را به نوعی فلج کرده است. ما شاهد بودیم برخی از چهرههای سرشناس این جریان دور هم جمع شدند تا علیه جمهوری اسلامی دست به فعالت و مبارزه بزنند. اما طولی نکشید که همین جریان هم به حاشیه رفت و گروههای ائتلافی در آن اجماع؛ به دشمنان خونین یکدیگر بدل شده اند. سلطنتطلب ضد مجاهد خلق، مجاهدین علیه چپ ها، فمنیستها علیه همه و… وضعیت حال حاضر اپوزیسیون است. کسانی که می خواستند با اتحاد، براندازی در ایران را محقق کنند در حال حاضر این چنین به جان یکدیگر افتادند.
۴- موضوع مهم دیگر انفعال این جریان است. اپوزیسیون اصلا و ابدا در طول این مدت توانایی ایجاد یک کنش را نداشته است و اگر هم بعضی اوقات دست به کاری می زند در اصل واکنشی است. جالب اینجاست که آنان همین واکنشهای بیاثر را به عنوان دستاورد برای خود فاکتور می کنند. به طور مثال در شهادت شهید رئیسی یا انتخاب مجدد ترامپ در آمریکا اپوزیسیون خود را مؤثر می داند! در صورتیکه نه در ایران و نه در جهان این گروه ها نه چندان به حساب می آیند و نه اصلا توانایی اقدام موثری را دارند. بنا برهمین موضوع است که کل تمرکز اپوزیسیون استفاده از سایر وقایع جهت موج سواری است. استفاده از لفظ فلج برای آنان نه تحقیر که توصیف واقعی آنان است؛ چرا که در طول این دو سال آنان با خاموش شدن شعله درگیری های ایران دیگر نتوانستند اقدامی را به شکل موثر پیگیری کنند.
۵- اخیرا اپوزیسیون بار دیگر بر یک موج رسانه ای سوار شد تا بلکه بتواند فضایی را علیه جمهوری اسلامی بازسازی کند. ماجرای برهنگی دختر علوم تحقیقات مسأله ای است که در واقعیت میدان بنا به گزارشات و اعتراف همسر آن خانم نه در تقابل اجتماعی و سیاسی با نظام جمهوری اسلامی که نتیجه یک حمله عصبی بود و تحقیقات نشان داده آن خانم اصلا جزو مبارزان و فعالان سیاسی نبوده است. اما اپوزیسیون از این فرصت بار دیگر استفاده کرد تا از طریق موج رسانه ای و خبری دست و پایی برای زنده بودن بزند و اعلام بدارد هنوز وجود دارد و البته از پشت فضای مجازی درحال مبارزه با جمهوری اسلامی است. وقتی آنان نتوانند با بودجه ها و حمایت های عظیم مالی و رسانه ای همچون نسیمی بر آب؛ کنشی مبدعانه در فضای سیاسی و اجتماعی داشته باشند؛ چاره ای نیست جز آنکه بنشینند و فرصتی بیایند تا بر آن موج سواری کنند؛ فرقی هم ندارد علت آن یک حمله عصبی یا یک خودکشی باشد.
۶- مسأله بعدی این است که امروزه اپوزیسیون برای مبارزه با جمهوری اسلامی از مرزهای ملیت و اخلاق نیز عبور کرده است. همانطور که رجوی و (فرقه تروریستی مجاهدین)؛ در ماجرای مبارزه با جمهوری اسلامی کنار صدام ایستادند که برایشان حمله به خاک و بمباران مردم عادی بی اهمیت بود؛ امروزه طیف هایی چون سلطنتی ها نیز در کنار اسرائیلی قرار گرفتند که دشمن ایران است و خاک کشور را هدف قرار می دهد.
نویسنده: محسن ردادی، هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه، گروه سیاسی سایت خبری تحلیلی الف.
در یک سال گذشته، که منطقه خاورمیانه درگیر جنگی بیرحمانه توسط رژیم غاصب صهیونیستی بوده، ابتدا فرقۀ تروریستی رجوی سکوت کرده و دم برنمیآورد. زیرا هر موضعگیری آنان به ضررشان بود و تأمینکنندگان آنان، که عمدتاً صهیونیستها بودند، ناراحت میشدند و ممکن بود با بایکوت ولینعمتهایشان مواجه شوند. اما به مرور زمان، با بلند شدن صدای جهانیان برای مظلومیت مردم فلسطین، رجوی به تدریج به این قافله جهانی پیوست و در خبرهایش شروع به واکنشهای ضعیفی نمود و این روند را ادامه داد. تا به امروز هم بهگونهای موضعگیری کرده که «نه سیخ بسوزد و نه کباب».
از سویی، آمریکا بهعنوان یکی از طرف حسابهای بسیار مهم مجاهدین، حواسش بود که نکند این گروه که سابقه روشنی ندارد، شروع به لگد زدن کند و از خود بیخود شود. رجوی نیز میدانست که نباید وارد بازیای شود که به او ربطی ندارد.
باید توجه داشت که در گذشته و حال، فرقه رجوی بهعنوان چکش معلق در دستان برخی قدرتهای جهانی، به ابزاری برای فشار به جمهوری اسلامی و مردم ایران تبدیل شده است. رجوی نباید فکر کند که عددی شده و شروع به تبلیغات سوء علیه کشورها و جریاناتی کند که به نوعی درگیر جنگ هستند و از منافع خود حفاظت میکنند. لذا همه طرفهای درگیر به وظایف خود آگاهند و حواسشان هست که پا را از گلیم خود بیرون نگذارند.
واضح است که رجوی بهعنوان کسی که نان به نرخ روز میخورد، به خوبی میداند که نباید حرفی بزند یا موضعی بگیرد که باعث خشم نانآورانش، بهویژه آمریکا و اسرائیل، گردد. به همین خاطر، استراتژی خود را طوری قرار دادهاند که یکی به نعل و یکی به میخ بزنند تا هم نان شبشان تأمین شود و هم مورد لعنت افکار عمومی قرار نگیرند.
نان به نرخ روز خوردن سرلوحه فرقه رجوی است. این ماجرا همچنان ادامه دارد و میتوان در سایتهای رجوی از انتخاب دونالد ترامپ بهعنوان رئیسجمهور جدید آمریکا نیز مشاهده و حس کرد. زیرا مانند گذشته امیدوارند که پشت تانکهای آمریکایی به ایران بیایند.
فیلمی از فعالیتهای فریبکارانه فرقه رجوی در لندن به دست رسیده که نشان میدهد عوامل این فرقه با سوءاستفاده از نام و تصویر چند دختر ایرانی، از شهروندان این کشور کلاهبرداری میکنند.
به گزارش فراق، آنها با برپایی میز کتاب در مناطق مرفهنشین لندن، تحت پوشش یک خیریه، به جمعآوری امضا و پول از مردم میپردازند.
تیمهای این فرقه که از کادرهای قدیمی تشکیل شدهاند، بدون استفاده از آرم و پرچم مجاهدین، سعی در پنهانسازی ماهیت و وابستگی سازمانی خود دارند زیرا میدانند در صورت افشای ماهیت مجاهدین، هیچ کس به آنها محل نمیگذارد.
فرم توزیع شده توسط عوامل فرقه رجوی برای کسب اطلاعات از شهروندان انگلیسی
ایرانیان ساکن در کشورهای اروپایی لازم است که نسبت به این نوع فعالیتها هوشیار باشند و با آگاهسازی سایر شهروندان مانع از حمایتهای مالی و عاطفی از تروریستها شوند.
همزمان با تلاش برای ایجاد مدلهای جدید امنیتی در جنوب شرق، جلسهای محرمانه با حضور جواد دبیران نماینده فرقه تروریستی مجاهدین، عبدالغفار نقشبندی، حبیب الله بلوچ (سربازی) سرکرده گروه تروریستی تجزیه طلب سهاب و نماینده گروه تروریستی جیش العدل با هدف هماهنگی پیرامون اتحاد مجاهدین و این گروههای تروریستی نامبرده در یکی از کشورهای همسایه برگزار میشود.
اجرای رزمایش عملیاتی شهدای امنیت که به صورت هیبریدی با پدیده تروریسم برخورد میکند نشان از ارتقای سطح برخود با این عامل ناامنسازی دارد
در آشوبهای ۱۴۰۱ در برخی مناطق از استان سیستان و بلوچستان اغتشاشات از سطح محلی خارج شده و معنای جنگ شهری به خود گرفته بود. در آن روزها برخی گروههای تروریستی در نقش پروکسی برای برخی سرویسهای فرا منطقهای بازی کرده تا همه گسلهای موجود در جنوب شرق کشور را فعال سازند.
همزمان با تلاش برای ایجاد مدلهای جدید امنیتی در جنوب شرق، جلسهای محرمانه با حضور جواد دبیران نماینده فرقه تروریستی مجاهدین، عبدالغفار نقشبندی، حبیب الله بلوچ (سربازی) سرکرده گروه تروریستی تجزیه طلب سهاب و نماینده گروه تروریستی جیش العدل با هدف هماهنگی پیرامون اتحاد مجاهدین و این گروههای تروریستی نامبرده در یکی از کشورهای همسایه برگزار میشود. در آن جلسه پیامی از مریم رجوی نیز خوانده شده که در آن به این موضوع توجه شده بود که این فرقه تروریستی خودمختاری در سیستان و بلوچستان و نیز کردستان را به رسمیت خواهد شناخت.
برگزاری این جلسه خاص به معنای آن بود که سازماندهی تیمهای تروریستی با کارفرمایی و تأمین مالی فرقه تروریستی مجاهدین ادامه خواهد یافت، نکته قابل توجه نیز آن بود که تروریستها پس از این جلسه شیوههای عملیاتی خود را نیز تغییر دادند و به یک پیوستگی جدید و کانونی در تولید ناامنی رسیدند که نتیجه آن افزایش فعالیتهای تکفیری تبلیغی بود.
از نگاه تروریستها جریان سفارشی و رادیکال تروریستی در پاکستان، نفوذ اجتماعی محدودی داشته و تنها راه محوریتسازی برای ناامنی جریان تبلیغ است. در آن مقطع مجاهدین برای گروه تکفیری هستههای تبلیغی- میدانی در روستاها و شهرستانهای کوچک مرزی و مدارس سلفی ایجاد کردند، حجم این تبلیغات در سطحی بود که بسیاری از علمای اهل سنت در نمازهای جمعه نسبت به تولید تفکرات سلفی – تکفیری اعلام خطر کردند.
شکسته شدن مارپیچ سکوت برخی علمای اهل سنت نسبت به اقدامات افراطی و ضد اسلامی گروه های تروریستی در شرق کشور نتیجه قابل توجهی داشت و نشان داد که ناآرامسازی استان سیستان و بلوچستان تک عاملی نیست و علاوه بر راهحلهای بیرونی نیاز به متغیرهای درونی نیز دارد. توجه به تمامی سطوح از عوامل ناامن سازی، باعث ایجاد یک نگاه جدید به مسئله امنیت در میان تحلیلگران شده است. تجربه نشان داد که برخورد با پدیده تروریسم تکفیری نیاز به مدیریت چند وجهی دارد.
اجرای رزمایش عملیاتی شهدای امنیت که به صورت هیبریدی با پدیده تروریسم برخورد میکند نشان از ارتقای سطح برخود با این عامل ناامنسازی دارد.
همکاری دولت پاکستان در مسئله مبارزه با تروریسم نشان داد که بلوغ امنیتی در منطقه شکل جدیدی به خود گرفته است، ایجاد مسئله مشترک با همسایه و اعتمادسازی در بالاترین سطح دیپلماتیک باعث شد تا در جنگ خاکستری با رژیم صهیونیستی حوزههای اقدام دشمن به صورت چشمگیری کاهش سطح پیدا کند و خط ناامنسازی زنجیرهای شکسته شده است. برخورد هیبریدی با پدید تروریسم تکفیری ذیل مکتب امنیتی تهران، تابوی اعمال عملیات تاکتیکی در بیرون از مرز را به شکل قابل تأملی شکست و بانک اطلاعاتی مبارزه با تروریسم را تکمیل کرد. این سطح از عملیات دارای چنان ظرافتی بود که کانالهای هواداری جیش العدل (ظلم) را نیز تحت تأثیر قرار داده است.
اما مهمترین سکانس از این رزمایش عملیاتی و ادراکی (هیبریدی) با حضور مولوی عبدالحمید در مراسم معارفه استاندار سیستان و بلوچستان شکل گرفته است، سخنرانی امام جمعه مسجد مکی طراحی برنامه عملیاتی شبکه مجاهدین را به هم زده است، تا جایی که محمد خوانساری مسئول شبکه تبلیغ فرقه رجوی در اروپا گفته است که سوژه نماز جمعههای زاهدان برای همیشه سوخته است!
بنا بر آمار، مدارک، اظهارات شاهدان عینی و افشاگریهای جدا شدهها، تا کنون بیش از ۱۰۰ تن از اعضای پیوسته به فرقه رجوی خودکشی کرده یا به قتل رسیدهاند.
به گزارش فراق، مناسبات فرقهای، فشار تشکیلاتی و سرکوب داخلی در اسارتگاههای رجوی در همه سالها بیداد میکرد و قربانیان خسته و مایوس، گاهی راهی جز خودکشی و خودسوزی نداشتند.
افرادی که اسامی بسیاری از آنها توسط فرقه منتشر شده و نتوانستهاند در بسیاری از موارد جنایات مرتکب شده خود را لاپوشانی کنند.
از دخترک معصوم ۱۴ ساله، آلان محمدی، گرفته تا یاسر اکبری نسب ۲۹ ساله و بسیاری از اعضای نگونبختی که با پیوستن به فرقه ضاله رجوی، سرنوشت تیره و تار منجر به مرگ یافتند.
دخترک معصوم دیگری به نام سمانه برزگان فرد که هنگامی که او را به اجبار به کمپ اشرف بردند، ۱۳ ساله بود و همچنین مالک شراعی، همگی از قربانیان این فرقه جنایتکار هستند.
این انسانهای قربانی و مسخشده، که دستهدسته توسط فرقه ضاله رجوی به قتل رسیدند یا در اثر فشارهای وارده بر آنها، دست به خودکشی و خودسوزی زدند، اعضایی بودند که همراه با خانوادههایشان جز رنج، اسارت و از بین رفتن شخصیت و زندگی حاصل دیگری نیافتند.
جهت اطلاع خوانندگان، اسامی زیر تنها بخشی از اعضایی است که توسط فرقه رجوی از بین رفتند:
نسرین احمدی – به قتل رسیده (۱۳۷۲)
قربانعلی ترابی – به قتل رسیده (۱۳۷۳)
زهرا فیض بخش – به قتل رسیده (۱۳۸۰)
کمال موسوی – به قتل رسیده (۱۳۸۰)
مینو فتحعلی – به قتل رسیده (۱۳۸۲)
مهری موسوی – به قتل رسیده (۱۳۸۲)
مرضیه علی احمدی – خودکشی (۱۳۸۲)
فائزه اکبریان – خودکشی (۱۳۸۵)
یاسر اکبری نسب – خودسوزی (۱۳۸۵)
معصومه غیبی پور – به قتل رسیده (دهه ۱۳۷۰)
احمد رازانی – قتل یا خودکشی (نامشخص)
شمس الله گل محمدی – قتل یا خودکشی (نامشخص)
علینقلی حدادی – خودکشی (سال ۱۳۷۳)
داوود احمدی – خودکشی یا قتل (نامشخص)
پرویز احمدی – به قتل رسیده (۱۳۸۲)
جعفر کهزادمنش – خودسوزی
ناصر محمدی
علیرضا طاهرلو – خودسوزی (۱۳۹۰)
مرتضی هود دشتیان – به قتل رسیده (دهه ۱۳۵۰)
محمد نوروزی – تصادف ساختگی به قتل رسیده
جلیل بزرگمهر – ناپدید (۱۳۷۳)
ندا حسنی – خودسوزی (۱۳۸۲)
نغمه حکمی – خودکشی یا قتل (نامشخص) (۱۳۸۶)
پروین سریر – خودکشی یا قتل (دهه ۱۳۷۰)
محترم بابایی – خودکشی یا قتل (دهه ۱۳۷۰)
صدیقه مجاوری – خودسوزی (۱۳۸۲)
هما بشردوست – خودسوزی یا قتل (نامشخص)
الیاس کرمی
محمد افتخاری
سهیل خطار
صدیقه رجبی نژاد – خودکشی یا قتل (نامشخص)
خلیل حسینی
عبدالقادر جیرانی
بهرام خواجوی – خودکشی (سال ۱۳۶۶)
ناصر محمدی – خودکشی (سال ۱۳۶۹)
محمد افتخاری – خودسوزی (سال ۱۳۷۳)
علی خوشحال – خودکشی (سال ۱۳۷۴)
الیاس کرمی – خودکشی (سال ۱۳۷۴)
کریم پدرام – خودکشی (سال ۱۳۷۸)
فرمان شفابین – خودسوزی (سال ۱۳۷۸)
احمد رضاپور – خودکشی (سال ۱۳۸۰)
آلان محمدی – خودکشی (سال ۱۳۸۰)
خدام گلمحمدی – خودسوزی (سال ۱۳۸۰)
یعقوب کر – خودکشی (سال ۱۳۸۰)
علیرضا یا محمدرضا باباخانلو – خودسوزی
صدیقه رجبیان – خودکشی
محمد رضامحمدی – خودکشی
محمد گموش – خودکشی
رحیم (رسول) – خودسوزی
مجتبی میرمیران – خودکشی (سال ۱۳۷۷)
کامران بیاتی – خودکشی (سال ۱۳۷۷)
فرشاد اخوان – گیرکردن در بین تانکها
علی فتحی – گیرکردن در بین آهنپارهها
مونا نوروزی – تصادف
اشرف حاتمیان – تصادف
کاوه – تصادف
سمانه بزرگان فرد
مالک شراعی
و دهها قربانی دیگر که پنهانی و مخفیانه سر به نیست شدهاند.
دلایل تحت تعقیب قرار گرفتن کادر مرکزی مجاهدین خلق توسط نماینده دادستان در جلسه ۲۱ دادگاه قرائت شد.
به گزارش فراق، دلایل ایران برای این که تصمیم گرفته کادر مرکزی مجاهدین خلق را محاکمه کند، به شرح زیر است:
۱) شکایت شکات خصوصی که اسامی آنها در دادگاه قرائت شده است.
۲) شکایت واصله از ستاد نیروهای مسلح مبنی بر اعلام خسارات وارده به آن ستاد از سوی تشکیلات تروریستی مجاهدین خلق (منافقین)
۳) گزارشات ضابطین عام و خاص دادگستری (به تعداد ۲۱ گزارش) با محوریت جنایات ارتکابی توسط تشکیلات تروریستی مجاهدین خلق (منافقین) و اعضای کادر مرکزی منافقین
۴) اقاریر متهمان در سخنرانیها، نشستها، جلسات عمومی و خصوصی تشکیلات تروریستی مجاهدین خلق (منافقین)، بیانیهها و مصاحبههای صورت پذیرفته با رسانههای خبری خارجی پیرامون پذیرش مسئولیت جنایات ارتکابی توسط گروهک و سایر جرایم موضوع پروندهی حاضر
۵) اظهارات سایر متهمان دستگیر شده راجع به تشکیلات تروریستی مجاهدین خلق (منافقین) و اعضای کادر مرکزی آن
۶) شهادت شهود و اظهارات گواهان حاضر در صحنهی واقعهی تروریستی و شهادتنامههای اعضای سابق گروهک پیرامون تشکیلات مجاهدین خلق (منافقین) و کادر مرکزی آن در خصوص نقش گروهک و مرکزیت آن در جنایات ارتکابی موضوع پرونده
۷) اظهارات و شهادت اعضای جداشده (توابین و بریدهها) از منافقین علیه تشکیلات تروریستی مجاهدین خلق (منافقین) و کادر مرکزی نفاق در شعبهی بازپرسی
۸) پذیرش مسئولیت جنایات موضوع پرونده توسط تشکیلات تروریستی مجاهدین خلق (منافقین) از طریق درج اطلاعیه و خبر این اقدامات تروریستی در ارگان رسمیِ خبریِ خود
۹) سایر قرائن و امارات دیگرِ منعکس در پرونده همچون فیلم ملاقات مسعود رجوی با رئیس استخبارات عراق، فیلم اظهارات اعضای دستگیر شده و یا توابین و جداشدگان از گروهک منافقین علیه تشکیلات تروریستی مجاهدین خلق (منافقین) و همچنین ویدئوهای پخش شده از رسانههای دیداری نفاق پیرامون جنایات ارتکابی توسط گروهک، مطالب منتشره در ارگان رسمیِ خبری منافقین همچون نشریهی مجاهد و اتحادیه، مصاحبههای صورت پذیرفته توسط اعضای تشکیلات با رسانههای خبری خارجی پیرامون پذیرش مسئولیت جنایات ارتکابی توسط گروهک و سایر جرایم موضوع پروندهی حاضر، اسناد بینالمللی، گزارشات، موضعگیریها و بیانیههای صادره توسط کشورهای دیگر در تشریح اقدامات تروریستی انجام شده توسط گروهک و همچنین کتابهای منتشر شده حاوی خاطرات اعضای سابق نفاق از جنایات ارتکابی توسط تشکیلات تروریستی مجاهدین خلق (منافقین) و اعضای کادر مرکزی گروهک منافقین
اخیرا اخباری به دست رسیده که نشان میدهد احمد کلاهی صمدی، خبرنگار رسانه تروریستی اینترنشنال برادرزاده محمدرضا کلاهی صمدی، عامل انفجار در دفتر حزب جمهوری اسلامی است.
به گزارش فراق، احمد صمدی، خبرنگار سابق تلویزیون ایران بود که بهمن ماه ۱۳۹۸ خبر پیوستن او به رسانه تروریستی اینترنشنال منتشر شد.
صمدی پیش از آن خبرنگار اعزامی صداوسیما به برلین بود. او که بهرغم تجارب نهچندان طولانیاش در تهران برای ماموریتی سهساله به برلین آلمان اعزام شده بود، درنهایت با مراجعه به لندن، تصمیم گرفت ادامه عمر خود را در همکاری با این شبکه تروریستی سپری کند.
آنطور که رسانهها همان روزها درباره صمدی نوشتند، او در زمان حضور در برلین، یک شرکت تجاری در ایران و آلمان ثبت کرد، اما بعد از پایان مأموریتش به ایران برنگشت و مشغول انجام کارهای اقامتش شد. صمدی که گویا ۳۰هزار یورو نیز به صداوسیما بدهکار بود، بدون پرداخت بدهیاش به لندن رفت و همکاری با رسانه تروریستی اینترنشنال را آغاز کرد.
به نظر میرسد وی آگاهانه و از طریق نفوذ، راه عموی تروریستش را در پیش گرفته بود و سرانجام نیز به دارودسته جلادها پیوسته است.