- عضو اسبق فرقه رجوی گفت: کاری که ایران در قبال سازمان انجام داده کار کمی نیست. هیچ کشوری حاضر نمیشود که یک گروه تروریستی را بپذیرد ولی ایران این کار را کرده است. این در تاریخ نوشته میشود.
به گزارش فراق، مسعودخدابنده درباره عملکرد گذشته و وضعیت فعلی سازمان مجاهدین خلق اظهار کرد: سازمان مجاهدین به یک فرقه کوچک در فرانسه تبدیل شده است. بخش آلبانی سازمان مجاهدین در حال از بین رفتن است و اگر اعضای باقی مانده فرقه رجوی در آلبانی نجات پیدا نکنند، فاجعه انسانی رخ میدهد. باید اجازه دهند خانوادهها بیایند و اینها را به خانه سالمندان ببرند. آدم ۸۵ ساله که به درد کسی نمیخورد.
وی همچنین درباره دلیل اصلی ورود پلیس آلبانی به کمپ اشرف ۳، گفت: یکی از دلایلی که پلیس آلبانی وارد کمپ سازمان شد، چراغ سبز آمریکا بود. دولت آمریکا دنبال اسناد رابطه سازمان با نومحافظهکاران از جمله بولتون و پمپئو است. اینها مدارک مهمی برای آمریکاییهاست چون انتخابات ریاستجمهوری آنها نزدیک است.
این عضو جداشده درباره سرنوشت مسعود رجوی نیز بیان کرد: مسعود رجوی خریت زیاد کرده و فکر میکند که خیلی زرنگ است. احتمالا میخواسته حرفی بزند ولی عربستان او را جایی نگه داشته است زیرا ضرر او بیشتر از سودش است. من صدردصد نمیتوانم بگویم او مرده ولی بدترین اتفاق برای او این است که زنده بیرون بیاید.
متن کامل گفت وگوی ایسنا با مسعود خدابنده از اعضای جداشده فرقه رجوی به شرح زیر است:
تصاویر و فیلم های منتشر شده از افراد حاضر در کمپ اشرف ۳ بعد از بازرسی پلیس آلبانی بسیار نکات قابل توجهی داشتند و پیری، فرتوتی و ناامیدی و استیصال از چهره اعضا کاملا مشخص بود. چرا این افراد به چنین شرایطی رسیدند؟ چرا این افراد کماکان با تمام این سختی ها علیه وطن خودشان فعالیت میکنند؟
من سال هاست از مجاهدین جدا شدم و اطلاعات داخل آنجا را کمتر دارم اما سایر مسائل مربوط به آنها را دنبال میکنم. من از سالی که از سازمان جدا شدم، خیلیها را دیدم که از سازمان جدا شده اند؛ از خانمهایی که جدا شده اند و از رقص رهایی صحبت کردند تا کسانی که اخیرا بیرون آمده و میگویند آنجا قتل هم انجام می شود و همانجا دفن می کنند و کسی هم نمی بیند. من الان اطلاعات دقیقی از داخل کمپ سازمان در آلبانی ندارم اما در گذشته که با دولت عراق برای اخراج آنها از این کشور کار میکردم، یادم است که یک خانم از کمپ اشرف بیرون آمد و ژنرال ارتش عراقی با دیدن او گریه میکرد چون آن خانم شب یک کیلومتر سینهخیز رفته بود و سر و صورت خونی داشت تا از آنجا به آن امید فرار کند که عراقیها او را بگیرند و اعدام کنند. او میخواست اعدام شود ولی در اشرف نمانَد.