خسرو قنبری تهرانی برای آنانی که اندکی با تاریخ امنیت در ایران آشنا هستند نامی آشنا و شاید پر رمز و راز است. او پیش از انقلاب در ارتباط با سازمان مجاهدین خلق به حبس محکوم شد و در زندان از فرقه تروریستی مجاهدین دست شست و با پیروزی انقلاب در کنار آیتالله مهدوی کنی در کمیته مرکزی خدمت کرد. او که از دوستان صمیمی شهید رجایی بود مسئول اطلاعات نخستوزیری شد. در بخشی از گفت و گوی این مجله با خسرو تهرانی آمده است:
* همه بدبختیهای سازمان از آنجا شروع شد که مدعی شدند ما آوانگارد (پیشتاز) هستیم و این آوانگاردی حق ویژهای را برای سازمان پدید میآورد. این احساس در آنها تقویت شد و پیوسته برای خودشان حق تعیین سرنوشت نیروها را قائل بودند.
* اعضای این سازمان هنوز نمردهاند و همچنان در آلبانی نشستهاند پای کامپیوتر و همینطور پیام میدهند و ولکن هم نیستند. گاهی انسان متحیر میشود که اینها اصلاً چه انگیزهای دارند. من بارها و بارها گفتهام که دیگر واقعاً مجاهدین خلق، سازمان محسوب نمیشود و به یک فرقه تبدیلشده است.
* من تمام عملیات مرصاد را آنجا بودم، میدیدم چطور دختری که فقط دو دفعه تیراندازی کرده و نهایتاً ۱۰ تا تیر انداخته بود، میخواست بیاید تهران را بگیرد. اینها خیلی باید اعتماد به نفسشان بالا باشد یا خیلی از اساس تعطیل باشند که مثلاً فکر کنند میشود تهران را اینگونه تسخیر کرد.
* مشکل از آنجا آغاز شد که ابتدا زور تشکیلات و بعد زور گلوله و ترور پیش آمد. افرادی ساخته شده بودند که نه مسلمان بودند نه مارکسیست، آن وقت رهبران این افراد را به عملیات نظامی ماجراجویانه میفرستادند. آن هم بدون کمترین توجیه ایدئولوژیک، استراتژیک و تئوریک. به نظرم ترکیبی از مارکسیسم عامیانه به علاوه تروریسم و ماجراجویی درون افراد سبب بیریشه و بنیان شدن افراد میشد و طبیعی است اینچنین افرادی تحت شکنجه میبُرند و فروپاشی فکری و عملی در آنها صورت میگیرد که خاموشی و وحید افراخته مصداق این مسئلهاند.
* در سال ۵۷ ما در زندان به ملاقات میرفتیم. در ملاقات میگفتند تظاهرات شروع شده است. اعضای سازمان با افتخار میگفتند مثلاً ۱۰۰ تا عکس حنیفنژاد در راهپیمایی بوده است. ما میگفتیم بله خب ۱۰۰ تا عکس حنیفنژاد بود، ولی آنها نمیدیدند مثلاً دهها هزار عکس امام هم سرِ دست بوده است یا هزار عکس آیتالله طالقانی و ۵ هزار عکس آیتالله منتظری در دست خلقالله است. وقتی آدم کانالیزه بشود، همین است؛ میگوید ببین نگاه کن جمعیت میلیونی همهاش برای من بوده است و فقط همان ۱۰۰ عکس حنیفنژاد را میبیند.
میگفتند آنکه میتواند بار مبارزه را تحمل کند تنها مجاهدین خلق هستند و اصلاً سایرین را قبول نداشتند. میگفتند سایرین بهویژه روحانیت ایدئولوژی و سازماندهی ندارند و هرکسی را که مخالف مبارزه مسلحانه بود مرتجع میخواندند.
* خود امام بهنوعی تا قبل از اینکه سازمان دست به سلاح ببرد ملاحظه میکرد. امام معمولاً در خصوص بنیصدر هم بسیار با تأنی و آرامش بود و درباره او خیلیها به امام فشار میآوردند که تکلیفش را روشن کنیم و کسی که میایستاد و با حوصله برخورد میکند امام بود.
سازمان از همان روزهای ابتدایی پیروزی انقلاب پیوسته خود را در زمینههای سیاسی، تبلیغاتی، جذب نیرو و امکانات نظامی و نفوذ آمادهتر میکرد تا بتواند ضربات بیشتری به جمهوری اسلامی بزند و به قول خودشان نظام و رهبریِ انقلابِ غصب شده توسط روحانیون را پس بگیرند که بحمدالله موفق نشدند.