قاصد1393

افشاگری و تحلیل و تبیین عملکرد گروهک تروریستی مجاهدین خلق

قاصد1393

افشاگری و تحلیل و تبیین عملکرد گروهک تروریستی مجاهدین خلق

این وبلاگ برآن است چهره واقعی این جریان تروریستی را درسرسپاری به قطب های استعماری جهان ، بطور شفاف به تصویر بکشد ... (مصطفی آزاد)

دوستان و مراجعین محترم وبلاگ ، قابل ذکر هست این وبلاگ درادامه وبلاگ ghased1393.mihanblog.com و به جهت تعطیلی سایت میهن بلاگ ایجاد گردید .

پیوندها

۲۸۶ مطلب با موضوع «عملیات مرصاد» ثبت شده است

  • ۱
  • ۰

تجمع اعتراضی علیه حمایت کشور سوئد از گروهک تروریستی منافقین با عنوان «سوئد مامن امن برای تروریست‌ها»، صبح امروز چهارشنبه (۷ اردیبهشت) با حضور تعدادی از خانواده شهدای ترور و اقشار مردمی در مقابل سفارت سوئد برگزار شد.

  • مصطفی آزاد
  • ۱
  • ۰

موسی‌جابری‌فر، عضوِ جوان فرقه رجوی با انتشار یک بیانیه رسمی از این فرقه اعلام جدایی نمود و به دنیای آزاد سلام کرد.

به گزارش پایگاه خبری-تحلیلی فراق، در متن بیانیه رسمی «موسی جابری‌فر» آمده است: ضمن تبریک به مناسبت سال جدید اینجانب موسی جابری فر متولد ۱۳۵۹ از تهران اعلام جدایی رسمی و همیشگی خود را از سازمان مجاهدین (فرقه رجوی) اعلام می نمایم. علت جدایی من از فرقه رجوی به دلیل عدم صداقت و اعتماد و فریب کاری آنها می باشد که به خروج کامل و بدون بازگشت از آنها مصمم شده ام.

جهت اطلاع شما هموطنان عزیز مدتی پیش از طرف دفتر فرقه به من گفته شد که شما مرز سرخ رد کرده اید چون با ایرانیان مقیم در تیرانا و اعضای انجمن «آسیلا» ارتباط دوستانه دارید. اما قبول نکردم که ارتباط با هموطنان و دوستان سابق و قدیمی مرز سرخ محسوب می شود و …. . این موضوع مورد قبول دیدگاه خصمانه آنها واقع نشد و به من ابلاغ شد که یک تعهد نامه باید امضا کنم و رابطه ام را با تمام افراد ایرانی در کشورآلبانی را قطع نمایم. من به طور شفاها قبول کردم، علت هم این بود که شدیدا تضاد مالی داشتم و چاره ای نداشتم ولی نوشتن این تعهد نامه و اعلام موضع گیری علیه انجمن قانونی «آسیلا» که متشکل از دوستان سابق من در تیرانا بود به زمان دیگری موکول شد. این ملاقات در دفتر فرقه تمام شد و گذشت ولی بعد هر چه به این موضوع فکر کردم که چرا باید بپذیرم و زیر بار زورگویی و فشارآنها بمانم و اجازه بدهم که فرقه از این مستمری که طبق قرارداد خودش با دولت آلبانی دارد من را برای مطامع رذیلانه خودش مورد سوءاستفاده قرار بدهد و بیایم علیه انجمن «آسیلا» به دروغ حرف های آنها را بنویسم و امضاء کنم وجدانم قانع نشد. بالاخره تصمیم قطعی خود را گرفتم که از انجمن آسیلا که حامی ایرانیان مقیم در آلبانی است کمک بگیرم و به آنها و سایر دوستان قدیمی خودم بپیوندم تا از بند و اسارت این فرقه به طور کامل  خلاص شوم و آزادانه بتوانم برای زندگی شخصی خودم تصمیم بگیرم و نه اینکه در این کشور زیر سایه آنها با ترس و نگرانی مثل یک برده زندگی کنم و آنها به جای من وبرای من تصمیم بگیرند و بیش از این من را مورد سوءاستفاده قرار بدهند.

  • مصطفی آزاد
  • ۱
  • ۰

به گزارش فراق، بیژن پولادرگ با اتهام هایی که رجوی برای پلیس تحت امر خود در آلبانی ردیف کرده، دستگیر شده است.

با وجود اینکه دادستانی آلبانی اطلاعات دقیقی درباره بیژن پولادرگ منتشر نکرده است اما اتهاماتی که توسط سایت های فرقه درباره وی منتشر شده به روشنی دم خروس را آشکار نموده و نشان می دهد که رجوی چگونه ناگزیر بوده تا دست به این پاپوش ها بزند و برای خود راه نفسی مهیا کند: «پولادرگ که علیه سازمان مجاهدین به جاسوسی اشتغال داشت، از طریق اپلیکیشن تلگرام به زبان فارسی ارتباط برقرار می‌کرده است.»

و یا در قسمتی دیگر چنین نوشته شده است: «بیژن پولادرگ (شهروند ایرانی) به اتهامات جنایی شامل انجام خدمات و اقدامات با افراد نامگذاری شده، ارگانهای تروریستی، رهگیری غیرقانونی داده‌های کامپیوتری، تداخل در داده‌های کامپیوتری، تداخل در سیستم‌های کامپیوتری، سوء استفاده از تجهیزات مندرج در مواد ۲۳۰، ۲۳۴ و ۲۹۳ قانون جزا، پرونده برای محاکمه به دادگاه ارائه شد.»

اما ماجرا چیست. افرادی که بیژن پولادرگ را می شناسند می دانند که وی از سواد آن چنانی برخوردار نبود و حتی اسم خودش را به زور می نوشت چه برسد به سواد کامپیوتری و تداخل در داده های کامپیوتری که کار هکرهای بسیار زبده است یا عبارت سوء استفاده از تجهیزات و یا رهگیری غیر قانونی کامپیوتری کلا غیر قابل قبول است. تنها چیزی که به این آقا نمی خورد هکر بودن است و این یک پاپوش می باشد.

البته این روش فرقه مسبوق به سابقه است. در سال‌های قبل هم برای یکی از جدا شده ها که هم اکنون در آلبانی است به اتهام تجاوز جنسی به یک کودک پاپوش درست کردند و او را مدتی در زندان نگه داشتند اما بعدها معلوم شد که به پدر بچه مقداری پول داده بودند تا برود علیه آن فرد شکایت نماید.

در همین اطلاعیه ای هم که اخیرا در خصوص پولادرگ صادر کردند باز از «انجمن آسیلا» به شدت خشمگین و هستند. خشمگین از این بابت که تا کنون نتوانسته اند پاپوشی علیه آن درست کنند و بساط این انجمن را جمع نمایند.

یک نگاه به قسمت هایی از اطلاعیه های قبلی فرقه رجوی کافی است که شما را از کینه این فرقه نسبت به انجمن آسیلا آگاه کند:

«کمیسیون امنیت و ضدتروریسم در اطلاعیه ۹ مهر ۱۴۰۰ از ایجاد یک مرکز جدید برای جاسوسی و جمع‌آوری اطلاعات و زمینه‌سازی اقدامات تروریستی علیه مجاهدین، در یک ساختمان سه طبقه در منطقه کینواستادیو در تیرانا خبر داد که توسط چند تن از بریده مزدوران … اداره می‌شود.»

بیژن پولادرگ اهل روستایی در قصر شیرین و عضو سابق فرقه تروریستی رجوی بود که از حدود یک سال پیش از اسارتگاه رجوی اعلام جدایی کرد.

فرقه رجوی تمام افرادی که از آن‌ها جدا می‌شوند را مزدورِ حکومت ایران خطاب می‌کند. تا کنون بیش از ۵ هزار نفر از دوران پر تعدادِ اعضا در فرقه کثیف رجوی از آن‌ها جداشدند.

  • مصطفی آزاد
  • ۱
  • ۰

نوشتار پیش‌رو با بهره‌گیری از منابع معتبر حوزه دفاع مقدس، به مروری خاطراتی از سال‌های جنگ می‌پردازد. در این یادداشت اطلاعات و بخش‌هایی از فصلنامه نگین ایران، کتاب «تنها در قلاجه» و «دایره‌المعارف مصور جنگ ایران و عراق» آمده است.

به گزارش فراق، اکبر طاهری می‌گفت «اگر از من بپرسید اصلی‌ترین دشمن ایران بعد از انقلاب چه کسی بوده و چه کارهایی انجام داده است، به شما می‌گویم سازمان مجاهدین بوده. اگر سازمان در جنگ به کمک عراق نمی‌آمد، قطعا سرنوشت جنگ عوض می‌شد. سازمان بارها در جلسات با بعثی‌ها تأکید می‌کرد ما در جنگ به شما کمک کردیم تا شکست نخورید و بر آن‌ها منت می‌گذاشت. وقتی عراق یک موشک به ایران می‌زد، منافقین ۵ دقیقه‌ای گزارش آن را به عراق می‌رساندند که موشک به کجا خورده؟ چند نفر کشته شده؟ شهدا چه کسانی هستند؟ مجروحان را در کدام بیمارستان خوابانده‌اند؟ سازمان، اطلاعات و خط‌مشی و استراتژی‌های مهمی به صدام و نیروهایش می‌داد و آن‌ها را راهنمایی می‌کرد که ایرانی‌ها چطوری ضربه‌پذیر می‌شوند.» طاهری تاکید می‌کند که حتی «صدام هم می‌دانست که مدیون سازمان (مجاهدین خلق) است.» [۱]

کارشان به دادن اطلاعات و خبرچینی و شایعه‌سازی و حتی جاسوسی و دسیسه‌چینی محدود نمی‌شد و در چند مقطع، عملا پیشاپیش دشمن متجاوز دست به عملیات نظامی در مناطق مرزی زدند. از سال ۱۳۶۶ به بعد، نیروهای سازمان مجاهدین و بعثی‌ها هماهنگ‌تر با یکدیگر عمل می‌کردند. سرتیپ کریم عبادت روایت می‌کند که تا قبل از آن، منافقین فقط به ژاندارمری‌های مرزی ایران حمله می‌کردند، اما بعد گردان‌هایی تشکیل دادند و منظم‌تر شدند و «یگانی حمله کردند.» وی اضافه می‌کند «از سویی چون مقابل یگان‌های ما میدان مین نبود، خیلی‌ها ساده وارد یگان‌ها می‌شدند. البته آن‌ها لباس‌هایی شبیه به لباس‌های ایرانی‌ها می‌پوشیدند و ساده میان نیروهای ما رفت‌وآمد می‌کردند و خبر می‌گرفتند. گروهی از منافقین هم که به عنوان توابین، از زندان به جبهه‌ها می‌آمدند، برای همرزمان‌شان جاسوسی می‌کردند. گاهی فرمانده گردان را می‌گرفتند و با اسلحه تهدید می‌کردند که توی بیسیم اعلام کند نیروهایش تسلیم شوند.» [۲]

بعد پا را از این هم فراتر گذاشتند و در نخستین روزهای فروردین سال ۱۳۶۷ عملیاتی که خودشان آن را عملیات آفتاب می‌نامیدند در فکه اجرا کردند [۳]. سعید شاهسوندی، یکی از اعضای رده‌بالای این سازمان می‌گفت «بنابر اطلاع دقیق من، عملیات قرار بود روز اول فروردین و هنگام تحویل سال نو که حداکثر غافلگیری برای نیروهای جمهوری اسلامی است انجام پذیرد، اما حادثه‌ای باعث شد این زمان به مدت یک هفته عقب بیفتد. حادثه مزبور درگیری نظامی دو نفر از افراد تیم‌های شناسایی عملیات بود. طی این درگیری، یکی از دو نفر کشته و نفر دیگر که سرگروه بود، زخمی و دستگیر شد. فرد دستگیر شده از طرح کلی عملیات خبر داشت، بنابراین، باصلاحدید و توصیه افسران عراقی عملیات به تأخیر افتاد. مجاهدین در پیگیری‌های بعدی و شناسایی منطقه هیچ‌گونه تحرک و جابه‌جایی‌ای از جانب نیروهای جمهوری اسلامی، که نشان هوشیاری آن‌ها باشد، ملاحظه نمی‌کنند و مطمئن می‌شوند که فرد دستگیرشده اطلاعات مربوط به عملیات را لو نداده است. لذا عملیات با یک هفته تأخیر اجرا می‌شود.»

  • مصطفی آزاد
  • ۱
  • ۰

عضو سابق تیم‌های عملیات تروریستی فرقه رجوی گفت: فرقه، یک جوان تبریزی را به جهت وحشت از افشاگری ناپدید کرد.

به گزارش فراق، امیر نعمت اللهی که پس از بیست سال لب به سخن گشوده است در یک گفت و گوی ویدیویی اظهار داشت: در فرقه رجوی یک جوان تبریزی را به علت اینکه گفته بود نمی خواهم در فرقه بمانم، به زندان ابوغریب فرستادند و او در زندان بیماری سل گرفت و دوباره نزد فرقه بازگشت اما این بار فرقه او را به جهت وحشت از افشاگری ها از زندان ابوغریب ناپدید کرد.

به نوشته انجمن نجات، نعمت اللهی پس از جدایی از فرقه رجوی به کانادا مهاجرت کرد و اکنون ۴۸ ساله است. او که در خانواده‌ای هوادار مجاهدین در ارومیه رشد کرده بود، در سن ۲۱ سالگی به سازمان مجاهدین خلق در عراق پیوست و پس از ۵ سال خدمت به مجاهدین که بخش اعظم آن در واحد عملیات های چریک شهری مجاهدین خلق بود، دریافت که در این تشکیلات جان افراد بی ارزش است و برای مسعود رجوی هدف وسیله را توجیه می‌کند.

نعمت اللهی به تازگی در گفتگویی با سیامک نادری که در وبسایت حقیقت مانا منتشر شده است، از فضای اختناق شدید در تشکیلات مسعود رجوی و آموزش‌های عملیات نظامی و تروریستی به اعضای زیر سن قانونی (کودک سربازان) در پایگاه‌های مجاهدین خلق می‌گوید. او در این مصاحبه از چندین نفر نام می‌برد که به روش‌های مختلف توسط تشکیلات مجاهدین خلق سرکوب، کشته یا ناپدید شدند که در فرصتی دیگر به آن پرداخته خواهد شد. در این گزارش، بر مبنای مشاهدات نعمت اللهی، به ماهیت تروریستی و ضد انسانی سران مجاهدین خلق چه در قبال ملت ایران و چه در مقابل اعضای خودشان پرداخته می‌شود.

امیر نعمت اللهی در اوایل دهه ۷۰ به سازمان تروریستی مجاهدین خلق در عراق پیوست و خیلی زود پس از گرفتن آموزش های چریکی و بمب گذاری برای راه اندازی عملیات به ایران فرستاده شد. او شیوه‌های عملیات تروریستی را در پایگاه مجاهدین خلق زیر نظر افرادی چون ابراهیم ذاکری، فرزاد آشنا، مهری حاجی نژاد و افراد دیگری که نامشان را به خاطر نمی‌آورد، فرا می‌گیرد. اما هنگامی که برای منفجر کردن ساختمان مرکزی ناحیه انتظامی تهران بزرگ به ایران اعزام می‌شود با تناقضاتی روبرو می‌شود. او انگیزه مسعود رجوی را متفاوت با انگیزه خود می‌یابد. انگیزه رجوی از عملیات های کور و بدون برنامه‌ریزی و پشتیبانی مناسب در ایران را چنین شرح می‌دهد: «هر دو طرفش برای مسعود رجوی برد برد است یا کشته می‌شدیم که به تعداد شهدای سازمان اضافه می‌شد یا عملیات انجام می‌شد.»

پیش از اجرای عملیات در تشکیلات به نعمت اللهی و هم تیمی‌هایش گفته می‌شود که همه چیز شناسایی شده اما او بعدها در می‌یابد که معدود تصاویری که به عنوان نقشه به آنها نشان دادند، تصاویر نقشه تهران بود که فرماندهانش از گوگل مپ گرفته بودند. در تشکیلات رجوی به آن‌ها گفته شده بود که در ساختمان هدف، تنها مقامات ارشد نیروی انتظامی هستند. نعمت اللهی روز عملیات با واقعیت هایی خلاف ادعاهای سازمان مواجه می‌شود. او می‌گوید: «خودم که داخل ساختمان رفتم دقیقا دیدم. اصلا آن طوری نبود. گفته بودند فقط سردمداران نیروی انتظامی هستند. من رفتم داخل بمب‌ها را بگذارم دیدم حدود ۱۰۰ تا جوان هفده هجده ساله سرباز بودند که از ناحیه‌ها آورده بودند برای مناطق تقسیم کنند. بمب را آماده کردم اما این صحنه را که دیدم دگمه را نزدم…داخل ساختمان یک عالمه نیروی کارمند بود.»

همچنین، تمام اطلاعاتی که فرماندهان عملیات درباره مختصات داخلی ساختمان، حراست و امنیت مکان به آن ها داده بودند، غلط از کار درآمده بود و نعمت اللهی با صدها پرسش در ذهنش از محل ارتکاب جرم بیرون می‌آید. او به این نتیجه می‌رسد: «به نظر من ما را فرستاده بودند که یا صددرصد دستگیر بشویم یا بمب منفجر بشود…مقدار مواد منفجره آنقدر زیاد بود که کسی سالم بیرون نمی‌آمد. هدف وسیله را برای رجوی توجیه می‌کند. ولی من وقتی این صحنه‌ها را دیدم به خودم شک کردم که برای چه آمده‌ام.»

  • مصطفی آزاد
  • ۱
  • ۰

مریم رجوی روز جهانی زن را امسال، از زنان اوکراینی شروع کرد و انواع و اقسام زنان دیگر کشورها را هم در ویترین تبلیغاتی خود جای داد. ویترینی که به طرز عجیبی از حضور «زنان مجاهد خلق» خالی بود و مشخص بود این زنان حتی به درد تبلیغات مریم رجوی در ۸ مارس هم نمی خورند!

در اینجا هدف پرداختن به حرافی های مضحک مریم رجوی از جمله نامگذاری روز زن امسال به نام زنان اکراینی و یا تبریک روز جهانی زن به زنان در افغانستان، اوگاندا، اتیوپی، شاخ افریقا و  کذا و کذا نیست! بلکه بیان واقعیت هایی است که ماهیت ضدزن‌ترین زنِ تاریخ درباره حقوق زنان در تشکیلات این فرقه را بیان می کند.

تناقض رفتاری مریم رجوی بر کسی پوشیده نیست. او در حالی ۸ مارس امسال را بعنوان روز زن گرامی می دارد که سالهاست خانواده اعضای زنان گرفتار در اردوگاه این فرقه در آلبانی در حسرت و آرزوی دیدار با عزیزانشان روزگار سپری می کنند.

زنان در تشکیلات مجاهدین صرفا برده های جنسی محسوب می شوند که در حرمسرای رجوی تحت عنوان «شورای رهبری» مشغول خدمات دهی به مردک کوتوله و بیمار جنسی مسعود رجوی هستند. بنابراین مریم رجوی فقط می تواند درباره حقوقِ شیطان حرف بزند و نه انسانها!

بنابراین بدیهی است زنان در تشکیلات مجاهدین از افسرده ترین و نگونبخت ترینِ زنان در عصر کنونی بشمار می روند که در ویترین تبلیغاتی مریم رجوی هم جایی ندارند.

افسردگی در زنان «مجاهد»! قبل هر چیزی ناشی از دو عامل؛ عقیم سازی که با عمل جراحی و در آوردن رحِم زنان در تشکیلات مجاهدین که تحت عنوان رسیدن به «قله رهایی» از آن نام برده می شود، آغاز می گردد. و تجاوز جنسی رهبر فرقه به اغلب این زنان است که شایستگی عضویت در «شورای رهبری» یا همان حرمسرای مجاهدین را پیدا می کنند. طبق یافته های جدید، افراد مبتلا به افسردگی زودتر از زمان پیش بینی شده می میرند، الگویی که در سال های اخیر در بین زنان عضو مجاهدین رواج داشته است.

در اینجا بد نیست نظر مخاطبان را به پاسخ خانم بتول سلطانی عضو پیشین شورای رهبری مجاهدین با بیش از ۲۰ سال سابقه به سوال خبرنگار سایت راه نو در تاریخ سی ام فروردین سال ۱۳۹۹ جلب کنم که پرسید: با توجه به اینکه خودتان هم یک زن هستید می توانید از وضعیت زنان در سازمان «مجاهدین» بگویید؟ و اکنون که سالهاست از آنها جدا شده و پای در دنیای آزاد گذاشته اید چه حسی دارید؟ چه تفاوت هایی را بین ادعای مریم رجوی در خصوص زنان در «مجاهدین» با واقعیت های موجود می بینید؟

خانم سلطانی:  زنان در فرقه رجوی از اولیه ترین حقوق انسانی محرومند. آنها حق ازدواج ندارند حال چه رسد به انتخاب همسر.

با آنها مثل برده رفتار می شود. وقتی من در تشکیلات آنها می دیدم زنها نمی توانند رفت و آمد تنها داشته باشند و افراد مرتب مراقب همدیگر هستند و باید همدیگر را گزارش کنند، بشدت بهم می ریختم. کسی جرات بیان چنین انتقاداتی را به تشکیلات نداشت و باید به قوانین سخت و ضد انسانی فرقه تن می دادیم.

بسیاری از زنان بخاطر اعتراض و تن ندادن به دستورات تشکیلاتی در زندان بودند و مورد اهانت و کتک و آزار جسمانی قرار می گرفتند. حتی خودکشی های اجباری نیز برای زنانی که از قوانین فرقه پیروی نمی کردند در تقدیر آنان بود که با قرص سیانور انجام می گرفت . . .

زنان نباید در تشکیلات از خود اشعه زنانگی می دادند. حتی مسائل بهداشت فردی اعضا نیز تحت کنترل فرقه بود. آرایش کردن و آراستن خود هیچ معنا و مفهومی در تشکیلات نداشت.

اوج نگاه «مجاهدین» به زنانِ تشکیلات، جدای از استفاده ابزاری که در راستای اهداف ضد ملی و میهنی این گروه انجام می گرفت، بهره برداری جنسی برای شخص رهبر فرقه یعنی مسعود رجوی بود.

بنابراین حاصل جمع تمامی رفتارهای برده وار رهبران تروریست مجاهدین نسبت به زنان در بند تشکیلات ابتلای آنان به انواع و اقسام بیماریهای روحی و روانی و جسمی صعب الاعلاج و طول عمر کوتاه است.

یک مقایسه آماری بین سالهای ۱۳۹۵ تا آبان ۱۳۹۹ از مرگ و میر اعضای فرقه تروریستی  مجاهدین نشان می دهد که «امید به زندگی» هر عضو در زنان ۶۳.۹ سال و در مردان ۶۲.۸ سال است. که اگر آنرا با متوسط طول عمر زنان و مردان ایرانی (۷۹.۴ سال برای زنان و  75.5 برای مردان) مقایسه کنیم اختلاف فاحشی را مشاهده خواهیم کرد.

ضمن اینکه اختلاف متوسط طول عمر زنان به نسبت مردان در این فرقه ۱.۱ سال است که در مقایسه با استاندارد جهانی (چهار و نیم سال) نزدیک به فاجعه است.

این آمار نشان می دهد که زنان به مراتب شدیدتر از مردان تحت اجبارات و فشارهای روحی و روانی و جسمی درون فرقه قرار دارند. بعبارتی اگر این افراد در داخل این فرقه نبودند؛ زنان ۱۵.۵ سال و مردان ۱۲.۵ سال بیشتر می توانستند عمر کنند.

  • مصطفی آزاد
  • ۱
  • ۰

تشکر از شما. من فائزه بلالی هستم به همراه همسرم به دیدار خواهرزاده شوهرم آمدیم که ۴۰ سال در زندان سازمان تروریستی مجاهدین اسیر است.

من قبلا هم به تنهایی در سال ۲۰۱۷ به آلبانی آمدم ولی متاسفانه اجازه ملاقات به من ندادند. الان باز هم به همراه همسرم آمدم تا شاید او را ببینم اما باز به من اجازه ملاقات ندادند. آنها پلیس را خبردار کردند و ما را تروریست نامیدند. ما را نزد پلیس بردند و گوشی همراه من و همسرم را گرفتند و تا امروز پس ندادند. من اصلا درک نمی کنم آنها چطور به ما لقب تروریست می‌دهند. گفتند ما اسلحه داریم و خطرناک هستیم در حالی که من و همسرم ۷۰ ساله هستیم و این خنده دار است. آنها به ما گفتند سعید نمی‌خواهد شما را ببیند.

من چند سال پیش که تنهایی به کشور آلبانی آمده بودم پسرم را تازه یک ماه بود که از دست داده بودم ولی من آمدم. چون سعید را مثل پسر خودم می دانستم. او با ما زندگی کرده و با پسرهای من هم بازی بود. بنابراین من علاقه‌مندم که او را ببینم. او را در آغوشم بگیرم. با او حرف بزنم. بگویم مادرت بیمار است و دلتنگ توست. بگویم همه دلتنگ تو هستند و متاسفانه پدرت فوت شده است اما متاسفانه اجازه ندادند ببینمش.

 

با اینکه من آن زمان به خاطر فوت پسرم حالت جسمی و روحی مناسب نداشتم و شوکه شده بودم ولی باز هم گفتم عیبی ندارد لاقل سعید را که می توانم ببینم. ما بعد از چهار سال دوباره تصمیم گرفتیم بیایم چون از سوئد به آلبانی آمدن راحت تر است.

مادر سعید به خاطر بیماری که دارد نمی‌تواند به اینجا بیاید. او هر روز گریه می‌کند و همچنین خواهرش هم بسیار دلتنگ اوست. ما نمی‌دانیم چرا آنها گفتند سعید نمی‌خواهد ما را ببیند. آیا آنها راست می‌گویند واقعا حرف سعید است؟

خب شما بعد از اینکه به آلبانی آمدید چه فعالیتی داشتید؟

ما خواهان صحبت با یک وکیل شدیم اما آنها بهانه آوردند و تلفن ما را گرفته و داخل آن را چک کردند.

عذر می خواهم چه کسی تلفن شما را گرفت پلیس آلبانی یا مجاهدین؟

مرکز حراست ورودی کمپ مجاهدین

پس شما به سمت کمپ آنها رفتید و حراست مجاهدین با شما برخورد کرد و تلفن شما و همسرتان را گرفتند و گفتند که سعید تمایلی به  ملاقات با شما ندارد درسته؟

بله ما گفتیم اگر سعید واقعا این حرف را زده حضوری بیاید دم در ورودی، مستقیم به ما بگوید تمایلی برای دیدار ندارد. اما خبری نشد بعد از پنچ دقیقه چند پلیس آمد و ما را به پاسگاه پلیس برد و از ما بازجویی کردند. اینجا چه کار می‌کنید، برای چه کاری آمدید، آیا شما تروریست هستید و این روند هشت ساعت طول کشید. آنها پاسپورت و مدارک و تلفن ما را گرفتند و گفتند تا یک روز دیگر پس می‌دهیم اما هنوز خبری نشده است.

چندروز از این اتفاقات می‌گذرد؟ منظورم این است چند مدت هست که پلیس مدارک و تلفن شما را گرفته است و یا چند هفته؟

دو هفته می‌شود.

باشه شما رفتید اردوگاه مجاهدین برای دیدار با سعید،  فرماندهی مجاهدین زنگ زده  به پلیس ضد تروریسم، شما را بردند به مقر پلیس و به شما گفتند که تروریست هستید! خب شما یک خانم ۷۰ ساله هستین که هیچ شباهتی به تروریست ندارید، آنها احتمالا شما را بازرسی کردند و گوشی شما را گرفته و آزاد کرده اند اما هرگز گوشی را دوباره پس ندادند درسته؟

بله دقیقا، آنها به ما گفتند که شما دروغ می‌گوید و هر چی داشتیم گرفتند.

آیا آنها به روش های دیگر هم از شما بازجویی کردند؟

خیر

آیا آنها بعد از این اتفاقات و روزهایی که گذشت دوباره پیگیر شما شدند؟

خیر

بسیار خب شما در طی این دو هفته هم مرتکب جرمی نشدید فقط به کمپ مجاهدین رفتید تا خواهرزاده تان را ببینید آیا شما از پلیس پرسیدید که چرا این کارها را می کنید، ما هیچ کاری انجام ندادیم، هیچ جرمی مرتکب نشدیم فقط آمدیم اینجا که عزیزمان را ببینیم.

چرا البته همه اینها را پرسیدیم اما به ما گفتند منتظر بمانید و آخر گفتند باید در بخشی به عنوان ضد تروریسم بمانید. یکی از آنها به سمت ما آمد خیلی هم هیکل بزرگی داشت و هیچ حرف خاصی با ما نزد. او به من و همسرم گفت چه کسی گفته مجاهدین در آلبانی هستند؟ چه کسی گفته آنها اینجا هستند؟ خب همه می‌دانند که مجاهدین در آلبانی مستقر شدند. من در سوئد زندگی می کنم. آنجا هم مجاهدین هستند و زندگی می‌کنند و از وضعیت اینجا هم همه اطلاع دارند مشخص است.

  • مصطفی آزاد
  • ۱
  • ۰

روز 22 بهمن

  • مصطفی آزاد
  • ۱
  • ۰

عجوزه فرقه رجوی بعد از به گور شدن شوهر فراری اش برای فریب جامعه بین المللی و داشتن دستاویزهایی جهت نمایشات فرقه، اهدافی جلب توجه کننده چون مبانی حقوق بشر، حقوق زنان و آزادی های اجتماعی را بر گزید تا با هزینه ارباب ها به مانورهای تبلیغاتی و سیاسی بپردازد.

در این رابطه پزها، طرح ها و موضوعاتی که جهت ایجاد جنگ فریب و فشارهای بین المللی برگزید دقیقا نکاتی است که در متدولوژی و رفتارش، صد و هشتاد درجه عکس آن عمل می شود و ذره ای اعتقاد به بیانات و اعلامیه های منتشره خویش ندارد.

صدها زن و مرد که سالیان درون فرقه رجوی بودند به خاطر محتوای عقاید فاشیستی، ارتجاعی و فرقه ای از آنان جدا و ناچار شدند با هر ترتیبی اعم از اعتصاب، خودکشی و فرار از چنگال فرقه خود را برهانند.

به گواه صدها شاهد جدا شده و بسیاری از مستندات قابل دسترس و غیر قابل انکار شاهدیم فرقه رجوی زندانی ساخته که در دنیا بی نظیر است. فرقه رجوی با مخرب ترین روش های ضد عرف جامعه و حقوق بشر اعضا را مجبور به اطاعت و ماندن می کند. در همین راستا مریم رجوی در حالی حدود ۹۰۰ تن از زنان را در قلعه خارج شهر در آلبانی زندانی و پنهان کرده است برای نمایش و پز بیرونی طرحی موسوم به ۱۰ ماده ای  منتشر کرد.

 در سالهای پیشین مسعود رجوی رهبر خود خوانده فرقه پس از فریب زن همکارش ابریشم چی و ازدواج با او، با یک دستور نمایشی در سال ۱۳۶۸ خود را رهبر عقیدتی فرقه نامید و  فرماندهی بخش های مختلف را به ظاهر به زنان سپرد اما در واقعیت امر زنان تبدیل به ابزاری برای پیشبرد مقاصدش شدد تا سایر مردان و سران فرقه اجازه عرض اندام،  اظهار عقیده و پیشبرد کاری برخلاف میل او را نداشته باشند. بدین ترتیب گروهک مجاهدین تبدیل به یک سازمان تک رهبر و فرقه ای مخرب تر شد. . . . .

  • مصطفی آزاد
  • ۱
  • ۰

مهدی خوشحال، عضو قدیمی جداشده از فرقه رجوی در پیامی به اسیران «اشرف۳» نوشت: در بیرون از مناسبات فرقه، مملو از نعمت ها، زندگی سالم و شرافتمندانه است اما قبل از همه باید به باورهای مخرب فرقه ای پشت کرد و توکل به خدا و راه را هم چنان به پیش ادامه داد.

به گزارش فراق، در یادداشت خواندنی این نجات یافته قدیمی آمده است: با دیدن فیلم کوتاه پرویز حیدرزاده که از کشور آلبانی غربت تلخ، به وطنش ایران پرواز می کرد، در دل دعا کردم چه خوب می شد این موهبت و آزادی نصیب سایر اسیران در قرارگاه اشرف ۳ نیز می شد. بعد از انتشار فیلم پرواز پرویز حیدرزاده بود که مشاهده کردم مجاهدین سراسیمه به داد و بیداد و توهین و ناسزا، مشغولند و رو به نیروهای داخل که چه نشسته اید، کسی که ما می گفتیم مزدور و جاسوس است با رفتن به ایران همه حرف و حدیث مان ثابت شده است.

به همین خاطر، خواستم این یادداشت کوتاه را به همه دوستانی که از فرقه مجاهدین آزاد شده و در خط مقدم نبرد، مشغولند بنویسم.

واقعیت این است که آزاد شدن از مناسبات بی رحم فرقه آن هم با شست و شوی مغزی شبانه روزی و طی سالیان دراز، کار سختی است اما سخت تر ادامه راه و گسستن همه قیود و بندهای به جا مانده از مناسبات جهل و جنون، است و النهایه رسیدن به نقطه ای مطمئن یعنی رسیدن به اصل و نسب خویش و رسیدن به خود و خانه و خانواده و جامعه، همان جاهایی که فرقه آن بندها را گسسته بود تا نیرو را هم چنان در انقیاد خود باقی بدارد.

این کار نیز در قدم اول با اراده و باور ممکن است. در این رابطه آلمانی ها می گویند، هر جا اراده ای باشد راهی آن جا باز خواهد شد. به نظرم و با تجربه ای که طی ۳۰ سال اخیر اندوختم، بزرگترین ضربه و انتقام از رهبران فرقه همان ادامه دادن مسیر راه و رسیدن به موفقیت است. موفقیت، رمز و راز پیروزی ما بر مناسبات فرقه است. اگر به اصل و نسب و خانه و خانواده و وطن و سلامتی و کار و تولید و ثروت و خوشبختی رسیدیم که فبهالمراد وگرنه چیزی جز زنجیرهای دست و پای مان را از دست ندادیم. موفقیت نیرویی که فرقه همه تلاشش مبنی بر این بود تا نیرو را از هر حیث لخت و ویران و محتاج خود نگهدارد و النهایه وقتی به زمین ذلت می خورد به ریشش بخندد، خود پیکار جدیدی است که دشمن را که دیوانه بود دیوانه تر می کند.

فرقه نه این بار بلکه همیشه ثابت کرده که در تضاد با ارزش های خانواده است، در تضاد با ارزش های انسان و انسانیت است، همان گونه که در عمل نیز ثابت کرد در تضاد با ایران و ایرانیت است و او شعر و شعارش مبنی بر آزادی و پیروزی، جز توهمی بیش نیست. نمی توان به بهانه و فرض آزادی بزرگ تر آزادی های کوچک تر را قربانی کرد، نمی توان به بهانه عدالت بزرگ ترعدالت های کوچک تر را قربانی کرد و نمی توان به بهانه ابرآگاهی خیالی، دانش و علم و تخصص و آگاهی های نیروها را قربانی و آنان را هم چنان در ید قدرت مخرب خود باقی داشت. این‌ها توهمی بیش نیست همان گونه که آرمان و عقاید و اهداف شان از دین و اسلام و بردبار و مارکسیسم و سایر ادیان و آرمان ها، دروغ و فریبی بیش نیست و فرقه به جز ارزش های مخرب و بیمارگونه فرقه ای، به هیچ چیز و هیچ کس ارزش و اعتباری قائل نیست و همه چیز و همه کس را ابزار و وسیله و سوخت مسیر و قربانی قدرت خود می خواهد. . . .

  • مصطفی آزاد