محمدیسیرت: بسم الله الرحمن الرحیم. به نظر بنده آن چیزی که به چارچوب و قواره مجاهدین خلق نزدیک است، مفهوم "فرقه" است. ویژگیهای فرقهای در مجاهدین خلق، بیش از ویژگیهای سازمان یا یک حزب سیاسی است.
فردی که عضو یک فرقه میشود، ابتدا تمام لایههای هویتی خود را کنار میگذارد و به عبارت دیگر تهی میشود، سپس هویت فرقهای خود را جایگزین و بعد هویتهای دیگر را بارگزاری میکند. مجاهدین خلق کسانی هستند که تخلیه هویتی شدهاند و تمام هویتهای خود را پشت درب این فرقه جا گذاشتهاند.
در یک فرقه، اعضا نسبت به رهبران سرسپردگی دارند. آنچه که از گذشته تا به امروز در بین مجاهدین خلق مشاهده شده، کرنش و سرسپردگی اعضا نسبت به مسعود و مریم رجوی است.
یکی دیگر از ویژگیهای فرقه، رازآلوده بودن است. در سازمان مجاهدین خلق بین صف و ستاد فاصله طبقاتی عجیبی وجود دارد و فرد برای رسیدن به شورای مرکزی و کادر رهبری باید مسیر سرسپردگی سختی را طی کند که رازآلوده است.
موضوع دیگر فساد اخلاقی است. در فرقهها به دلیل سرسپردگی و تخلیه شدن از نظر مبانی ذهنی و نظری، به طور معمول این فساد وجود دارد. در سازمان مجاهدین خلق به طور ویژه در سطح بالای فرقه، این فساد وجود داشت. در برخی از خانههای تیمی هم که کادر میانی منافقین حضور داشتند، فساد اخلاقی بود.
به هر حال مجاهدین خلق به "فرقه" نزدیکتر است تا به یک سازمان سیاسی و غیره. همین ویژگی فرقهای هم موجب شده تا از سوی برخی دولتها و سرویسهای اطلاعاتی غرب و سعودی مورد حمایت و پشتیبانی قرار بگیرند. مجاهدین خلق آمادگی ذهنی و انگیزشی بسیار بالایی برای گام برداشتن در راستای اهداف فرقهای خود دارند. به طور مثال آنان در هلند، نوکری پیرمردها و پیرزنها را میکنند به این امید که پس از مرگ آنان، بخشی از اموالشان را بگیرند و تقدیم سازمان کنند. این ویژگی در بین اعضای داعش هم وجود دارد که یک مطالعه تطبیقی در این رابطه در حال انجام است.
** مجاهدین خلق؛ عملگرایان با فقر مبانی نظری
تسنیم: اگر موافق باشید به دهه نخست حیات سازمان مجاهدین خلق بپردازیم. مهمترین اتفاق در دهه نخست حیات سازمان، بحث تغییر ایدئولوژیک است؛ در واقع سازمان از اسلام عبور کرد و در نتیجه وارد فاز ترور و خشونت شد که نخستین قربانیان آن هم مجید شریفواقفی و مرتضی لبافینژاد بودند. به نظر شما چه چیزی موجب شد تا مجاهدین خلق وارد فاز خشونت و ترور بشود؟
محمدیسیرت: پیش از اینکه به این سوال پاسخ بدهم، لازم است به مبنای فکری منافقین بپردازیم. سازمان ترکیبی از اندیشههای بازرگان و شریعتی است؛ این به معنای متهم کردن بازرگان و شریعتی نیست و اساساً یکی از اشتباهات تاریخی این است که شخصیتهای میانی که با انقلاب اسلامی نواقص یا تفاوت نظری دارند، به دلیل روایتهایی تحویل ضدانقلاب بدهیم.
به هرحال ترکیب دو اندیشه بازرگان و شریعتی، پدیدهای به نام سازمان مجاهدین خلق را به وجود آورد. بازرگان استاد دانشگاه تهران بود و بیش از صد تالیف دینی داشت. او در بین دانشجویان بسیار محبوب بود. دو ویژگی در نگاه بازرگان وجود داشت که بعدها خود را در سازمان نشان داد؛ نخست نگاه علمی به دین (دین علمی) و دوم استقلال در فهم دین که نسبت به نهاد روحانیت بود. البته بازرگان متشرع و تربیتشده در یک خانواده سنتی دینی بود، اما دانشجویان او چنین ویژگیای را نداشتند.
سازمان ترکیبی از اندیشههای بازرگان و شریعتی است؛ این به معنای متهم کردن بازرگان و شریعتی نیست و اساساً یکی از اشتباهات تاریخی این است که شخصیتهای میانی که با انقلاب اسلامی نواقص یا تفاوت نظری دارند، به دلیل روایتهایی تحویل ضدانقلاب بدهیم.
بازرگان دغدغه مقدسی داشت و به دنبال این بود که اثبات کند، دین یک مساله سنتی و کهنه نیست. به همین دلیل او از گزارههای علمی و تجربی برای اثبات دین استفاده کرد. در دورهای هم که بازرگان از این ادبیات استفاده میکرد، علوم تجربی در اوج بود.
آن چیزی هم که سازمان از شریعتی به ارث برد، قرائت چپ و مارکسیستی از اسلام بود. این قرائت به شدت عملگرایانه و به دنبال نتیجه است. عملگراها نیز به تدریج شریعت و مبانی را کنار میگذارند و تنها هدف برایشان مهم میشود. از این رو هم میگویند هدف، وسیله را توجیه میکند.
بازرگان و شریعتی، منظومه فکری مشخصی داشتند و به قول معروف آنها بازرگان و شریعتی بودند اما وقتی این اندیشهها در دانشجویان آنان که بیشترشان دانشجویان فنی و پزشکی و به لحاظ نظری و مبانی فقیر بودند، رسوخ پیدا کرد، سازمان مجاهدین خلق را به وجود آورد. . . . .
تسنیم: من از صحبتهای شما اینگونه نتیجهگیری کردم که اگر رهبران اولیه سازمان به زندان نمیافتادند، هرچند با تاخیر اما باز هم در مسیر ترور و خشونت (رادیکالیسم) قرار میگرفتند.
محمدیسیرت : بله. اساساً آن سه میراث فکری، جوانان دانشجو را به این فکر انداخت که راهی جز مبارزه مسلحانه و عمل بر مبنای مارکسیسم وجود ندارند. مجاهدین خلق اگر هم رهبران آنان به زندان نمیافتادند، در نهایت همین حرف را میزدند که اسلام علم مبارزه نیست. باید علمی مبارزه کرد و علم مبارزه، مارکسیسم است؛ چرا که آنان عملگرا، فاقد مبانی نظری و چپگرا بودند. حال ممکن بود مذهبیون منشعب شوند، اما نباید فراموش کرد که بسیاری تغییر پیدا کردند. . . . .