مراسم رونمایی از کتاب «تلخی رهایی» خاطرات آقای علی بیگلری سه شنبه یازدهم مرداد ماه برگزار شد.
در این مراسم نشسته بودم و متوجه شدم که برای برخی از دوستان و علاقمندان مانند من، این تناقض و ابهام شکل گرفته که چرا نام این کتاب «تلخی رهایی» است، مثلا اینکه چرا شیرینی رهایی نیست؟
به سخنرانان توجه می کردم، مطالب خوبی در وصف فرقه تروریستی رجوی گفته شد ولی کماکان این ابهام من بیجواب بود. نوبت سخنرانی به آقای جواد کامور بخشایش که نویسندگی این کتاب را بر عهده گرفته بود رسید. وی در جایی از معرفی کتاب و چگونگی شکل گیری آن اشاره به اسم کتاب کرد و توضیح داد که چرا عنوان «تلخی رهایی» برای این کتاب برگزیده شده است.
وی گفت، به دلایل سختی های زیادی که آقای علی بیگلری در تمام طول مدتی که در اسارت فرقۀ رجوی بوده و بعدها توانست خودش را از قید و بندهای سازمان رها کرده و به زندگی خودش برگردد نام این کتاب را «تلخی رهایی» گذاشتیم.
وقتی داشتم توضیحات ایشان را در ذهنم بالا و پایین می کردم احساس کردم که هنوز به آن جواب قانع کننده در ذهنم نرسیدم، تا اینکه نوبت رسید به سخنرانی صاحب خاطرات یعنی علی بیگلری.
وی به صورت خیلی فشرده شروع به گفتن نحوه اسارت خود کرد تا رسید به قرارگاه اشرف. او در میان سخنانش که می گفت می خواستم به هر قیمتی از سازمان خارج شوم ولی اجازه نمی دادند به موضوعاتی اشاره کرد که مهم بودند. طبق گفته های بیگلری کار به جایی رسیده بود که علی را در اتاقی محبوس و زندانی کردند تا بلکه به زعم خودشان او زیر فشار روحی روانی خودش بشکنند و از خواسته اش که جدا شدن از سازمان است عقب نشینی کند.
وی در ادامه گفت، به قدری از این موضوع کلافه و سر در گم بودم که تمام راه های ممکن را به روی خود بسته می دیدم، لذا به آخرین راه حل فکر کردم. او تصمیم میگیرد که خودکشی کرده و به رنج های خودش پایان دهد ولی هر چه می گردد چیزی که بتواند علی را از این دنیا قطع نماید پیدا نمی کند تا که شیشه پنجره توجه وی را به خود جلب نموده و شیشه را می شکند.
وی افزود، قطعهای از شیشه شکسته شده را برداشتم و گفتم خدایا تو شاهدی چه بلاهایی سرم آمده، من هم میدانم که در اسلام خودکشی حرام و گناه کبیره محسوب می شود، ولی دیگر چاره ای ندارم. ناگهان نگهبان محل نگهداری علی متوجه می شود که اتفاقاتی در حال رخ دادن است و به مسئولین زندانی که علی در آن محبوس بود اطلاع داده و علی را به بیمارستان منتقل می کنند.
رجوی که دیده بود دیگر نمی توانند مقاومت علی را بشکنند، لذا او را تحویل زندانی به نام «ابو غریب» که مخوف ترین زندان صدام حسین بود می دهد. طبق توصیه های سازمان به مقامات عراقی، جرم علی، ورود غیر قانونی به خاک عراق بود. در خیلی از مواقع این جرم در حکم جاسوسی از عراق محسوب می شد که جزای آن اعدام بود ولی چون علی سن و سالش کم بوده برایش ۲۰ سال زندان در نظر می گیرند. بیگلری چند سال در زندان بود که در جریان مبادله اسرای ایرانی و عراقی آزاد شده و به وطن باز می گردد.
آدم وقتی این سخنان را می شنود تازه متوجه می شود که علی بیگلری تا نجات چقدر سختی کشیده و رهایی او با درد و رنج های بسیار سختی همراه بوده است.
اینجا بود که جواب ابهام را گرفتم و متوجه شدم این رهایی که آقای بیگلری به دست آورده خیلی سخت بوده و او قیمت بسیار سنگینی برای آن پرداخت نموده است. حق دادم که باید اسم کتابش همان باشد که انتخاب کرده. شخصاً گزینه بهتری به ذهنم نمی آمد که جایگزین آن اسم بکنم.
یادداشت از: بخشعلی علیزاده