بستر تاریخی: پس از اعلام «فاز مسلحانه» از سوی مجاهدین در خرداد ۱۳۶۰، و برملا شدن چهره عریان تروریسم این گروه بود که با انفجارهای ۷ تیر (دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی) و ۸ شهریور (دفتر نخستوزیری) فضای کشور را ملتهب کرد.
در ادامهٔ همین روند، در ۵ مهر ۱۳۶۰ مجاهدین تلاش کرد با یک تظاهرات مسلحانه در تهران، موجی از هرجومرج و نافرمانی مدنی مسلحانه ایجاد کند. این اقدام اما بهجای بسیج اجتماعی، خشونتطلبی سازمان را بیش از پیش آشکار ساخت.
در اینجا این سوال مطرح می شود که چرا مجاهدین بعد از انقلاب مردم ایران به یک حزب سیاسی تبدیل نشد و همچنان ساختار نظامی خود را حفظ نمود ؟ در پاسخ باید به عوامل زیر اشاره کرد.
- ریشهٔ نظامی ـ چریکی: از آغاز، مجاهدین با مشی مسلحانه و مخفی متولد شد و تجربهٔ حزبی، رقابت دموکراتیک یا فعالیت مدنی نداشت.
- فضای بستهٔ پهلوی: سرکوب سیاسی و حذف احزاب مستقل، گروهها را به سمت مبارزهٔ قهرآمیز سوق داد.
- انتخاب ایدئولوژیک خشونت: رهبران مجاهدین اساساً به سازوکار پارلمانتاریستی اعتقاد نداشتند و مبارزهٔ مسلحانه را «راه اصلی» تلقی کردند.
- محاسبات نادرست و تکیه بر حمایت خارجی: تصور کردند با توجه به اینکه جمهوری اسلامی نوپاست و هنوز ابزارهای قدرت خود را شکل نداده لذا میتوان با عملیات شهری، و با تکیه بر سرویس های اطلاعاتی کشورهای بیگانه نظام را ساقط کرد.
واقعه ۵ مهر؛ محصول توهم رهبری مجاهدین:
آنچه در ۵ مهر رخ داد، بیش از آنکه بیانگر قدرت اجتماعی سازمان باشد، بازتاب توهم رهبری آن، مسعود رجوی بود. رجوی با نادیده گرفتن بافت اجتماعی و سیاسی ایران، تصور کرد که با یک حرکت مسلحانه میتوان موجی از حمایت عمومی را برانگیخت. این در حالی بود که:
- شناختی از جایگاه رهبری امام خمینی نداشت؛ امام نماد وحدت ملی بود و اکثریت مردم با ارادت ویژه از او تبعیت میکردند.
- پیوند عاطفی و اعتقادی مردم با انقلاب نوپا را درک نکرد؛ رجوی گمان میکرد با عملیات شهری میتواند این پیوند را بشکند.
- از واقعیت سیاسی و اجتماعی جامعه غافل بود؛ مردم ایران خشونت کور را تهدیدی برای امنیت و آرامش تازهیافته خود میدانستند.
- ضعف اعتقادی و دشمنی دیرینه با روحانیت: با مواضع ضد روحانیت و فاصلهگیری از مبانی اصیل دینی، خود را در برابر اعتقادات اکثریت جامعه قرار داد.
پیامدها
- ناکامی راهبردی: نه تنها آنچه که مجاهدین آنرا «قیام» می نامید شکل نگرفت، بلکه نیروهای امنیتی و مردمی با سرعت با ماجراجویی مسلحانه مجاهدین مقابله کردند.
- انزوای اجتماعی: مردم به دلیل ترویج خشونت، از سازمان فاصله گرفتند.
- برملاشدن بیریشگی سازمان: ۵ مهر نشان داد که سازمان فاقد پایگاه اجتماعی و صرفاً متکی به خشونت و توهم رهبری است.
نتیجه اینکه؛
تظاهرات مسلحانهٔ ۵ مهر ۱۳۶۰ را میتوان تجلیِ یک انتخاب راهبردی شکستخورده دانست: انتخابی که ریشه در فقدان تجربهٔ حزبی، بسترِ اختناق سیاسی پیشین، و اعتقاد به براندازی مسلحانه داشت؛ تلاشی که هم نتوانست حمایت اجتماعی را بسیج کند و هم باعث تشدید انزوای سازمان شد.
از سوی دیگر می توان ۵ مهر را محصول توهم رهبری مجاهدین نیز تلقی کرد. چرا که رجوی، بیآنکه شناختی از جایگاه رهبری امام خمینی و وفاداری عمیق مردم به انقلاب داشته باشد، گمان برد میتواند با حرکت مسلحانه در مدت «شش ماه» قدرت سیاسی را تصاحب کند. این توهم، نهتنها بیاعتباری سازمان را عیان کرد، بلکه به شکست کامل راهبرد مسلحانه و تشدید انزوای اجتماعی و سیاسی آن انجامید.
بهاینترتیب، ۵ مهر نمادی از بیهویتیِ سیاسی سازمان در مواجهه با رقابتِ مشروع سیاسی بود که شکست خورد، شکستی که ریشه در سه عامل اصلی داشت:
- خاستگاه خشونتبار و عدم شکلگیری در قالب حزب سیاسی،
- ناآگاهی رهبران مجاهدین از جامعه ایران، نقش دین و جایگاه امام خمینی،
- و اتکا به بیگانگان و سرویسهای اطلاعاتی.
- نویسنده : سردبیر
- منبع خبر : سایت راه نو
- ۰۴/۰۷/۰۶