کارشناس مسائل غرب آسیا گفت: یک ارتباط ارگانیک میان فرقه تروریستی رجوی با اتاق فرمان آمریکایی و صهیونی در دمشق شکل گرفته است.
به گزارش فراق، مرتضی سیمیاری کارشناس مسائل غرب آسیا، در یک گفت و گوی خبری اظهار داشت: پس از ورود گروهکهای تروریستی، مسلح و معارض به دمشق، مریم رجوی سرکرده فرقه تروریستی رجوی پرده از طرح «دیواربهدیوار» برداشته و گفته بود که بعد از ریختن دیوار اسد در سوریه ریزشها باید تا تهران دومینو وار ادامه یابد، در آن زمان جیک سالیوان مشاور امنیت ملی آمریکا نیز این طرح را تکمیل کرده و هدف نهایی تحرکات اخیر در سوریه را مقاومت زدایی در منطقه خوانده بود.
وی با اشاره به ایجاد فضای تعاملی میان برخی گروهکهای تروریستی با آمریکاییها پس از تحولات شکلگرفته در سوریه، ادامه داد: نکته جالبتوجه آن است که سطح همکاری میان فرقه تروریستی رجوی با آمریکاییها در روزهای اخیر آنچنان بالا رفته که ادبیات مشترکی نیز میانشان خلقشده است؛ در واقع نفاق به دنبال فرآیندهای سنتزی در اتاق فرمان آمریکایی و صهیونیستی است.
کارشناس محور مقاومت درباره نقش فرقه رجوی در اتاق فرمان مشترک آمریکا و رژیم صهیونیستی در سوریه، گفت: پس از وقایع رویداده در دمشق، کمیسیون سیاسی منافقین روی این موضوع تأکید کرده است که محور تحولات منطقه رژیم صهیونیستی بوده اما ابتکار عمل آن در اختیار آمریکاییها است از اینرو فرقه رجوی باید مواضع خود را با اتاق عملیات تنظیم کرده و بر شدت نزاع در منطقه بیفزاید.
فرقه دجال رجوی در حالی قانون عفاف و حجاب در ایران را زن ستیزانه میخواند که در مناسبات درونی این فرقه رجوی، به دستور مریم رجوی، زنان حتی اجازه صحبت با برادران! (مردان) را ندارند.
به گزارش فراق، مریم رجوی هم اکنون خود را رئیس سازمانی میخواند که به مدت نیم قرن در آن، حجاب، دین، اعمال و رفتار انسانها تحت کنترل و اجباری است.
زنان عضو فرقه از بدو پذیرش تا مرگ، ملزم به اجرای حجاب اجباری و نوع پوشش تعیینشده در فرقه هستند. رنگ لباس، از جوراب تا روسری، توسط سرکرده فرقه تعیین میشود.
افراد پیوسته به این فرقه از ادیان آسمانی دیگر نیز ملزم به تغییر دین خود به آیین درونی تشکیلات بودند. افرادی که مذهب اهل تسنن داشتند، مجبور به تغییر مذهب شدند و به آنها اجازه نمیدادند طبق آیین و مناسک خود نماز بخوانند و مراسم مذهبی اجرا کنند. مسیحیان پیوسته نیز تحت فشار سرکردگان، تغییر دین دادند. عناصر لائیک در محدودهای تحت کنترل ایزوله شده و تحت فشار و تحقیر قرار میگرفتند تا مجبور به پذیرش اجباری دین شوند.
فرقه رجوی در رویکرد بیرونی با لاپوشانی این حقهبازیها و دوگانگیها از عدم اطلاع عمومی از قوانین درون فرقه سوءاستفاده میکند و به دجالگری ادامه میدهد.
این فرقه با قوانین داخلیاش علیه هر گونه اختیار و انتخاب است و کوچکترین اعمال و رفتار اعضا را تحت کنترل دارد. آنها با سرکوب آزادیهای مشروع و اولیه انسانی، اعضا را مجبور به پذیرش قوانین اجباری میکنند، اما در نمایش بیرونی به دستنوشتهای منتسب به شورای بهاصطلاح ملی مقاومت استناد کرده و مینویسند: «از سال ۱۳۶۶ بر حق انتخاب آزادانه لباس و پوشش در مورد تمام زنان ایران تأکید و تأکید شده و کلیه اعضا و نیروهای مقاومت به آن التزام دارند.»
این دروغ و حقهای آشکار و قابل بررسی است که تمامی جداشدگان به آن اذعان دارند. مریم رجوی فریبکار اجازه نمیداد که زنان و دختران درون فرقه مانتو و لباسهای مناسب بپوشند. به دستور او، فرمهای نظامی بسیار کوتاه به رنگهای سبز و کرم و روسریهای خشن در دو رنگ سبز و قرمز طراحی شده بود که از دهه ۶۰ تا ۹۰، زنان نگونبخت عضو فرقه ملزم به استفاده از این پوشش بودند. مردان نیز میبایست در همه حال لباسهای نظامی به رنگ سبز و کرم به تن میکردند. پس از اخراج به آلبانی و ممنوعیت استفاده از فرم نظامی، باز هم لباسهای متحدالشکل جزو قوانین و اجبارات فرقه باقی ماند.
عجوزه فرقه با شیادی و دروغگویی در سخنرانیها و نمایشات بیرونی عربدهکشی میکند. او از آزادی و دموکراسی سخن میگوید و شیادانه خود را مدافع حقوق زنان و دختران میخواند، اما به گواه تاریخ، تاکنون حتی یک خبرنگار آزاد یا یک کانال خبری اجازه بازدید و مصاحبه از درون مناسبات فرقه را نداشته و ندارد. افراد نمیتوانند با خانوادههایشان در تماس باشند، اجازه ندارند به فروشگاهی بروند و لباسی با سلیقه خود انتخاب کنند و خوراک مورد علاقه خود را خریداری کنند و در حسرت یک روز آزاد به سر میبرند.
پس از حاکم شدن گروه تحریر الشام در سوریه، اهالی فرقه رجوی به شدت مضطرب شدند و هر روز به دنبال ایجاد جنجال هستند.
اگر حاکمان جدید سوریه واقعاً به خاطر مردم دست به این اقدامات زدند و به فکر نجات و پیشرفت سوریه هستند، باید اصلیترین اقدام آنها جلوگیری از تخریب زیرساختها، سرمایهها و امکانات کشور باشد.
سوریه در حال نابودی به دست رژیم اشغالگر صهیونیستی است و متأسفانه گروه حاکم، تنها نظارهگر این وضعیت است. این رفتار به هیچ وجه توجیهپذیر نیست و نمیتواند نشانگر دلسوزی ملیگرایی و وطنپرستی باشد. از عملکرد حامیان جدید آنها میتوان به ماهیت قدرت جدید سوریه پی برد. فرقه بیاختیار رجوی نیز بدون جرأت محکوم کردن جنایات اسرائیل، این روزها با طمع قدرت به نشخوار مواضع غربی پرداخته و تلاش میکند خود را به در و دیوار بکوبد تا بگوید ما هم هستیم.
این تلاشهای مذبوحانه و ابلهانه رجوی نشاندهنده این است که آنها نه از حافظه تاریخی برخوردارند و نه عقلانیت در گفتار و کردار. سرکرده فرقه نیز که با گذر سالها، دچار زوال عقل شده، توان درک موقعیت خود را ندارد. چگونه میتواند هم رهبر باشد و هم خود را بیش از بیست سال زنده به گور کند؟
این پستِ خائن در سال ۶۰ با برپا کردن آشوب در ایران و به کشتن دادن هزاران تن از جوانان، ادعا کرد که در عرض شش ماه دولت ایران را سرنگون میکند. با درهم شکستن توان نظامی و از هم پاشیدن تیمهای تروریستیاش، از موضع اولیه عقبنشینی کرد و در سال ۶۲ بار دیگر گفت: سرنگونی دو سال طول میکشد.
پس از خزیدن به دامن صدام و تشکیل ارتش تحت حمایت عراق، بار دیگر ادعا کرد که ایران را با تهاجم برقآسا تسخیر میکنیم. پس از دو حمله مرزی با کمک گسترده ارتش عراق، موسوم به آفتاب و مهران، سرمست غرور شده و شعار دادند: «امروز مهران، فردا تهران».
این بود که رجوی تصمیم به عملیات دیگری با نام فروغ جاویدان گرفت. در آن جنگ، رجوی بیش از ۹۰ درصد نیرو و توان عملیاتی مجاهدین را از دست داد و برای همیشه ارتش نظامی وابستهاش به گل نشست.
او که در صحنه بینالمللی و در برابر مردم خود را در بوته آزمایش گذاشته بود، دید که سربازان و بسیجیان غیور چگونه سد راه شده و آنها را نخواستند. غربیها بلوفهای او را دیدند و مردم ایران در صحنه اثبات کردند که با وطنفروش و جاسوس کنار نمیآیند. درس مقاومتی به این گروه داده شد که در تاریخ ایرانیان ثبت گردید.
جالب است که بعد از آن زمان، علیرغم اینکه صدام حسین تا سال ۱۳۸۲ بر سر حکومت بود، اما هیچگاه حمایت گذشتهاش را تکرار نکرد و به رجوی اجازه نداد عمل احمقانهاش را تکرار کند. رجوی با حماقت بیشتر در سالهای ۷۰ و ۸۰ با تشکیل چند تیم تروریستی و فرستادن مخفیانه آنها به مرزها، دوباره مدعی سرنگونی شد.
پس از آن، هر سال و به کرات به طرز ابلهانهای به نیروهای وامانده پیام میداد که «امسال سال آخر است و دولت ایران را سرنگون میکنیم» تا اینکه خودش سرنگون و گروهش تار و مار شد. با سرنگونی صدام، فروپاشی ارتش وابستهاش، سقوط کمپ اشرف و اخراج نیروها به هزاران کیلومتر دورتر از مرز ایران رقم خورد. رجوی مفلوک نیز از ترس جانش مخفی شد. این شد که به تهران نرسید، اما به تیرانا رسیدند.
از آن تاریخ تا کنون، در طی دو دهه گذشته، سازمان رجوی صدها تن از نیروهای خود را از دست داده است. اگر از چند صد هوادار نیمهوقت اروپایی که بیشتر به دلایل مشکلات متفاوت به آنها میپیوندند بگذریم، اعضای باقیمانده حرفهای سازمان مجاهدین به سه هزار تن نمیرسد. اعضایی که اغلب آنها در سنین شصت و هفتاد هستند و به معنای واقعی کمپ اشرف ۳ بیشتر شبیه خانه سالمندان است تا محل اپوزیسیون. در یک سری عکسهای درز کرده، چهرههای فرتوت و خسته ساکنان کمپ مشاهده میشود.
این گروه با هیچیک از گروههای اپوزیسیون سایر کشورها قابل مقایسه نیست. اول به این دلیل که از طرف مردم ایران طرد شدند، دوم در صدها کیلومتر آن طرفتر از ایران در محیطی ایزوله و دربسته و امنیتی قرار دارند که سرکردهها از افراد خودشان هم میترسند و مستمر آنها را تحت کنترل دارند. سوم رهبرشان برای بیست سال فراری است و چهارمین و مهمترین دلیل این است که دستاوردی برای عرضه ندارند. بهطور واقعی چیزی از آنها باقی نمانده و مریم قجر به عنوان مترسکی با تز از این ستون به آن ستون یا فرج، هر هفته به دامان پارلمانترهای اسبق و سابق کشورها آویزان میشود و اغلب حتی محل سگ نیز به او نمیگذارند. لذا مجبورند صدها هزار دلار هزینه کنند تا بتوانند تعدادی بازنشسته را دور خود جمع کنند.
طبیعتاً با تشکیل صفی از بازنشستهها که اراجیف فرقه را روخوانی کنند، افرادی که در سالهای تعطیلات زندگی به سر میبرند، دردی از آنها دوا نمیشود.
جان کندن این روزهای رجوی برای بهدستآوردن قدرت و نجات از مخمصهای که گرفتار شده، به جایی نمیرسد. جز این که همین جان باقیماندهاش هم انشاءالله به درک برود. هرچقدر هم با بهانه جدیدی که پیدا کردهاند پارس کنند و پاچه این و آن را بگیرند و شعار «امروز دمشق، فردا تهران» بدهند، درست مثل همان شعار قبلی «امروز مهران، فردا تهران» برای آنها فایده ندارد. خیالتان راحت، این امیدتان یعنی «تحریر الشام» هم برایتان شفا نمیدهد.
در زمان اشغال عراق توسط نیروهای ائتلاف به رهبری آمریکا، یک تیپ از ارتش آمریکا در کنار قرارگاه اشرف مستقر شد. در واقع، مأموریت آنها نگهبانی از قرارگاه اشرف بود تا کسی از آنجا نتواند خارج شده و به جایی دیگر برود. علت این موضوع این بود که طبق گفته فرمانده این نیروی نظامی، به آنان گفته شده بود که «مجاهدین خلق» مستقر در این مجتمع همگی تروریست بوده و خطرناکترین افراد روی زمین هستند.
به فاصله نزدیکی از استقرار آنها، سیاسیهای سازمان شروع به جلب و جذب آمریکاییها کردند و با دعوت به مقرهایی که در قرارگاه اشرف وجود داشت، از آنان پذیرایی میکردند. اما این پذیراییها به چه نحوی بودند؟
عناصر سازمان به دستور مستقیم مسعود رجوی، از کسانی که روزگاری به آنها «ببر کاغذی» میگفتند و در دیدگاههای خود آنها را جهانخوار و امپریالیسم میدانستند، اکنون در مقرهای مجاهدین خلق به شدت مورد استقبال و پذیراییهای لاکچری قرار میدادند. طوری که ما که در آن فضا قرار داشتیم، متحیر میشدیم! سؤالهای زیادی مطرح میشد که این چه کاری است که سازمان دارد میکند؟ تا دیروز که اینها دشمنان مردم ایران بودند و انبوهی مطلب هم در این خصوص وجود داشت، از کتابهای متعدد، نشریات زیاد، حتی ترانهسرودهایی که در وصف دشمنی با آمریکا سروده شده بود و افتخاراتی که در این زمینه وجود داشت، همگی باعث تعجب اعضای سازمان شده بود که چرا باید ما به اینها اینقدر احترام بگذاریم و اینقدر پذیراییهای لاکچری بکنیم. غذاها و میوههایی جلوی آنان میگذاشتیم که عناصر و اعضای سازمان مدتها بود که نه دیده بودند و نه اسمشان به یادشان میآمد و حتی کمکم رنگ و بوی آنان فراموششان شده بود. اما اکنون همان غذاها و میوهها و نوشیدنیها را جلوی نیروهای آمریکایی میدیدیم!