قاصد1393

افشاگری و تحلیل و تبیین عملکرد گروهک تروریستی مجاهدین خلق

قاصد1393

افشاگری و تحلیل و تبیین عملکرد گروهک تروریستی مجاهدین خلق

این وبلاگ برآن است چهره واقعی این جریان تروریستی را درسرسپاری به قطب های استعماری جهان ، بطور شفاف به تصویر بکشد ... (مصطفی آزاد)

دوستان و مراجعین محترم وبلاگ ، قابل ذکر هست این وبلاگ درادامه وبلاگ ghased1393.mihanblog.com و به جهت تعطیلی سایت میهن بلاگ ایجاد گردید .

پیوندها

۳۶۰ مطلب با موضوع «عملیات مرصاد» ثبت شده است

  • ۱
  • ۰

قاضی دهقانی خطاب به کشور‌های میزبان متهمان پرونده تشکیلات تروریستی مجاهدین خلق گفت: طبق قوانین بین‌المللی و کنوانسیون‌ها، میزبانی از متهمان اقدامات تروریستی در حالی که دادگاهی صالحی در حال رسیدگی به اتهامات آنها است، جرم محسوب می‌شود و دولت‌های میزبان مکلف به استرداد متهمان به دادگاه صالح هستند.

به گزارش فراق، دولت فرانسه میزبان کادر مرکزی متهم ردیف اول پرونده نفاق است. برابر کنوانسیون‌های بین‌المللی، میزبانی از گروه‌های تروریستی خلاف کنوانسیون‌ها بوده و برای مسئولین این کشور مسئولیت کیفری ایجاد می‌کند و این مسئولین در مقابل دولت و مردم ایران باید پاسخگو باشند.

 
  • مصطفی آزاد
  • ۱
  • ۰

محمدرضا خالقی نمونه‌ای از هزاران قربانی تشکیلات رجوی بود که سال‌ها در چنگال این فرقه اسیر شد و در نهایت، در سرای ابلیس مُرد.

khalegi

 

خالقی که سال‌ها از بیماری ریوی رنج می‌برد، قربانی بازی‌های روانی و گروگان‌گیری عاطفی رجوی و اطرافیانش شد. من سال‌ها هم‌یگان او و شاهد رنج‌هایش بودم. او ابتدا در بخش لجستیک کار می‌کرد و راننده تریلی‌های زرهی بود، اما با شدت گرفتن بیماری، به کارهای سبک‌تر منتقل شد. با این حال، رهبران فرقه به عمد مانع درمان جدی او شدند و با بهانه‌هایی مثل محدودیت‌های عراق پس از صدام، از انتقال او به مراکز درمانی جلوگیری کردند. 

خالقی که فهمیده بود ادامه حضور در فرقه برابر با مرگ تدریجی است، در اوایل دهه ۸۰ تصمیم گرفت تشکیلات را ترک کند و به کانادا بازگردد. اما رجوی و دارو دسته‌اش، که همیشه از فرار اعضا وحشت دارند، به سراغ ترفندهای شست‌وشوی مغزی رفتند. آنها جلساتی به نام “نشست‌های طعمه” ترتیب می‌دادند تا کسانی که قصد خروج دارند را تحت فشار روانی قرار دهند. 

در یکی از این جلسات، خالقی را به اصطلاح “به محاکمه” کشیدند. در میان بازجویی‌های تحقیرآمیز، ناگهان خواهرش را وارد صحنه کردند. بسیاری از ما حتی نمی‌دانستیم او خواهری در فرقه دارد! این حرکت کاملاً حساب‌شده بود؛ رجوی فهمیده بود که فشار مستقیم روی خالقی جواب نمی‌دهد، پس از گروگان‌گیری عاطفی استفاده کرد. خواهر خالقی، که خود قربانی شست‌وشوی مغزی فرقه بود، شروع به سرزنش و التماس کرد تا برادرش را از ترک تشکیلات منصرف کند. 

متأسفانه این حیله کارگر افتاد و خالقی، تنها به خاطر خواهرش، در فرقه ماند. اما آیا واقعاً این یک انتخاب آزاد بود؟ یا یک گروگان‌گیری روانی که به قیمت جان او تمام شد؟ رجوی و اطرافیانش به خوبی می‌دانستند که اگر خواهرش همراهی می‌کرد، خالقی حتی یک روز هم در تشکیلات نمی‌ماند. پس از این ماجرا، بیماری او روزبه‌روز وخیم‌تر شد، اما اجازه ندادند برای درمان به خارج برود. جالب اینجاست که برای اعضای ارشد، این امکانات فراهم بود، اما اعضای رده پایین مثل خالقی، قربانیان قابل تعویض بودند. 

سرانجام، محمدرضا خالقی در اثر همان بیماری جان سپرد. اما حقیقت این است که او دو بار کشته شد: یک بار توسط بیماری، و بار دیگر توسط فرقه‌ای که او را از خانواده‌اش جدا کرد و با بازی‌های روانی، راه نجاتش را بست. خواهرش، ناخواسته، ابزار قتل او شد. 

این سرنوشت، تنها نمونه‌ای از هزاران قربانی فرقه رجوی است؛ تشکیلاتی که با گروگان‌گیری عاطفی و شست‌وشوی مغزی، انسان‌ها را از خانواده‌هایشان جدا می‌کند و تا پای مرگ از آن‌ها بهره‌کشی می‌نماید. مرگ خالقی، یک قتل سازمان‌یافته بود؛ قتلی که رجوی و تشکیلاتش مباشر آن بودند.

حسین عیوضی

  • مصطفی آزاد
  • ۱
  • ۰

هدف اصلی نمایش‌های توخالی رجوی، فریب افکار عمومی و مهم‌تر از آن، حفظ روحیه و امید کاذب در میان اعضای گرفتار در ساختار بسته و ایزوله این فرقه است.

ashraf3 3 1

 

به گزارش فراق، یکی از برجسته‌ترین ویژگی‌های تبلیغات تشکیلات تروریستی رجوی (یا آنچه این گروه خود را تحت عنوان «مقاومت ایران» معرفی می‌کند)، بهره‌گیری از تاکتیک‌های نمایشی و تبلیغاتی برای القای اهمیت و مشروعیتی است که در واقعیت هرگز نداشته‌اند. این گروه در پیشگاه مردم ایران به عنوان خائنان به کشور و منافع ملی شناخته می‌شود.

با نگاهی گذرا به سایت‌های رنگارنگ و رسانه‌های وابسته به این فرقه، درمی‌یابیم که عمده مطالب با تیترهای مشابه و تکراری منتشر می‌شوند. عباراتی مانند:

  • «حمایت نماینده سابق پارلمان فلان کشور از مقاومت»
  • «اکسیون ایرانیان در بخارست»
  • «پیام مریم قجر عضدانلو به پارلمان فلان کشور»
  • «بیانیه شهرداران سابق»
  • و…

این تیترها در نگاه نخست ممکن است نشان‌دهنده یک جریان زنده و فعال سیاسی تلقی شوند، اما حقیقت پشت پرده چیزی جز یک سلسله نمایش‌نامه تبلیغاتی و مهندسی‌شده نیست. هدف اصلی این نمایش‌ها، فریب افکار عمومی و مهم‌تر از آن، حفظ روحیه و امید کاذب در میان اعضای گرفتار در ساختار بسته و ایزوله این فرقه است.

آنچه تحت عنوان «اکسیون ایرانیان آزاده» در کشورهای مختلف از سوی رسانه‌های وابسته به مجاهدین منتشر می‌شود، در واقع گردهمایی‌هایی محدود و نمایشی است که به ندرت بیش از چند نفر شرکت‌کننده دارد. شرکت‌کنندگانی که عمدتاً از میان اعضای سالخورده فرقه یا افراد اجاره‌ای انتخاب می‌شوند و عملاً گوشه خیابان‌ها را به خانه سالمندان تبدیل کرده‌اند.

در این اکسیون‌ها، تعداد پرچم‌ها، پوسترها و پلاکاردها به مراتب بیشتر از تعداد شرکت‌کنندگان است. تصاویر تکراری و غیرطبیعی از چند فرد در خیابان‌های خلوت و بی‌اعتنا به این تجمعات، بارها و بارها در قالب «اخبار داغ مقاومت» بازنشر می‌شود. این در حالی است که این نمایش‌های کوچک حتی توجه شهروندان کشور محل برگزاری را نیز جلب نمی‌کند، چه رسد به تأثیرگذاری سیاسی در عرصه بین‌المللی یا داخل ایران.

یکی دیگر از شیوه‌های تبلیغاتی ثابت فرقه رجوی، انتشار مکرر بیانیه‌ها و پیام‌های حمایتی از سوی برخی افراد کم‌نفوذ یا بازنشسته در پارلمان‌های اروپاست. این افراد غالباً سیاستمدارانی ناشناس یا چهره‌هایی حاشیه‌نشین در ساختار سیاسی کشورهای غربی هستند که در ازای دریافت هدایا، کمک‌هزینه سفر یا پرداخت‌های مالی از لابی‌های وابسته به رجوی، بیانیه‌های از پیش تنظیم‌شده را امضا می‌کنند.

این قبیل حمایت‌ها نه از سر شناخت و اعتقاد به اهداف این فرقه، بلکه صرفاً یک معامله مالی-سیاسی است که ارزش واقعی آن حتی در همان کشورها نیز به رسمیت شناخته نمی‌شود. با این وجود، دستگاه تبلیغاتی تشکیلات تروریستی رجوی، این حمایت‌های جعلی و خریداری‌شده را همچون فتح قله‌های سیاسی به تصویر می‌کشد.

بخش دیگری از این نمایش‌های پوچ و بی‌محتوا، محملی برای «نشخوارهای صدبار تکرارشده» مریم قجر عضدانلو است که عمدتاً خطاب به پارلمان‌های اروپایی، محافل بین‌المللی یا مناسبت‌های سیاسی و اجتماعی در ایران صادر می‌شود. این پیام‌ها بیش از آنکه مخاطب واقعی در سطح بین‌المللی داشته باشند، کارکردی درون‌سازمانی دارند و مصداق ضرب‌المثل «خود گویی و خود خندی» هستند.

واقعیت این است که انتشار چنین پیام‌هایی، تلاشی است برای زنده نگه داشتن توهم «مهم بودن» در ذهن اعضای خسته، منزوی و فرسوده ساکن در قرارگاه اشرف ۳ در آلبانی. اعضایی که در اثر سال‌ها انزوا، تحقیر و فشارهای طاقت‌فرسا، دچار بحران‌های عمیق روحی و جسمی شده‌اند و این پیام‌ها صرفاً نقش مُسکن موقت برای جلوگیری از فروپاشی روانی آن‌ها را ایفا می‌کند. اما این نشخوارهای تکراری مریم قجر، در نهایت همچون «تف سربالا» به سر و روی خودش بازمی‌گردد.

با وجود تلاش‌های بی‌وقفه برای پوشاندن حقیقت، تشکیلات تروریستی رجوی سال‌هاست که در عرصه سیاسی و اجتماعی ایرانیان به‌طور کامل منزوی و مطرود شده است. استفاده مداوم از اکسیون‌های کوچک، حمایت‌های خریداری‌شده و پیام‌های تبلیغاتی بی‌مخاطب، تنها بخشی از ترفندهای نخ‌نمای این فرقه برای حفظ ظاهر و جلوگیری از پذیرش واقعیت فروپاشی است.

این‌گونه نمایش‌ها، اگرچه در ظاهر نمایانگر یک جریان فعال سیاسی هستند، اما در حقیقت تنها نشانه‌ای از تقلا و دست‌وپا زدن در مسیر سقوط و نابودی‌اند؛ سقوطی که هیچ‌یک از این مانورهای تبلیغاتی توان توقف آن را ندارند.

عیسی آزاده

  • مصطفی آزاد
  • ۱
  • ۰

مزدوران رجوی در نمایش خیابانی خود در پاریس تصویر آرمیتا گراوند، دختری که در متروی تهران دچار حادثه شد و جان باخت را به عنوان چهره اعدامی در ایران به مردم پاریس معرفی می‌کنند.

نکته جالب اینجاست حتی دانش نامه ویکی پدیا که اطلاعات آن اغلب توسط معاندین ایران دستکاری می‌شود نیز نتوانسته این حقیقت آشکار را وارونه کند.

63 2

 

انتهای پیام

  • مصطفی آزاد
  • ۱
  • ۰

گاهی چهره‌هایی در دنیای سیاست و حقوق بشر ظاهر می‌شوند که ادعای دفاع از مظلومان را دارند، اما در پس پرده، دستشان برای دریافت چک‌های سفید از اربابان خود دراز است.

maryam rajavi

 

استرو استیونسون، سیاستمدار اسکاتلندی و عضو سابق پارلمان اروپا، نمونه بارز چنین افرادی است؛ کسی که فعالیت‌های به اصطلاح حقوق بشری او، چیزی جز نمایشی برای دریافت پول از سازمان تروریستی مجاهدین خلق (فرقه رجوی) نبود.

استیونسون که روزگاری خود را مدافع حقوق بشر معرفی می‌کرد، پس از بازنشستگی به‌راحتی در دام تبلیغات فرقه رجوی افتاد. او که از سال ۱۹۹۹ تا ۲۰۱۴ عضو پارلمان اروپا بود، ناگهان تبدیل به یکی از بلندگوهای ضدایرانی این فرقه تروریستی شد. اما سؤال اینجاست: چرا یک سیاستمدار غربی باید این‌چنین بی‌مهابا از گروهی حمایت کند که پرونده‌اش مملو از ترور کارگران، همکاری با صدام در جنگ تحمیلی و شکنجه اعضای خود است؟

پاسخ روشن است: پول.

استیونسون همواره در هر گردهمایی مریم رجوی حاضر می‌شد، در کنارش می‌نشست و در ازای چک‌های سنگین، از جنایتکاران تاریخ معاصر ایران دفاع می‌کرد.

البته مردم و حتی هم‌حزبی‌های استیونسون خیلی ‌زود فهمیدند که این فرد بیشتر از آنکه دغدغه انسان‌ها را داشته باشد، دغدغه پر کردن جیب‌های خود را دارد. در سال ۲۰۱۴، او در انتخابات پارلمان اروپا شکست خورد و دیگر نتوانست به قدرت بازگردد.

جالب اینجاست که هر سیاستمداری که از فرقه رجوی حمایت می‌کند، دیر یا زود محبوبیت خود را از دست می‌دهد. این نه یک اتفاق تصادفی، بلکه نتیجه طبیعی همکاری با یک گروه تروریستی است که حتی غربی‌ها نیز به ماهیت واقعی آن پی برده‌اند.

فرقه رجوی سال‌هاست که با پول و وعده‌های دروغین، سعی کرده چهره‌های سیاسی و حقوق‌بشری را به خدمت بگیرد تا جنایت‌های خود را لاپوشانی کند. استیونسون تنها یکی از این چهره‌هاست. این گروهک می‌داند که بدون حمایت غربی‌ها، هیچ مشروعیتی ندارد، به همین دلیل حاضر است میلیون‌ها دلار خرج کند تا افرادی مانند استیونسون را به خدمت بگیرد.

اما سؤال اصلی اینجاست: چرا برخی سیاستمداران غربی، با وجود شناخت جنایت‌های رجوی، باز هم حاضرند درار مریم رجوی بنشینند؟

پاسخ تلخ است: باز هم پول و سیاست. برخی آن‌ها نه برای حقوق بشر، بلکه برای منافع مالی و سیاسی، حاضرند حتی با تروریست‌ها هم کاسه نیز شوند.

تاریخ نشان داده که هیچ مزدور و عامل بیگانه‌ای پایدار نمانده است. استیونسون امروز به حاشیه رانده شده، همانگونه که دیگر همکاران فرقه رجوی در غرب، یکی پس از دیگری اعتبار خود را از دست داده‌اند.

هرکس که با تروریست‌ها همکاری کند، دیر یا زود رسوا می‌شود. فرقه رجوی با تمام پول و تبلیغاتش، نتوانسته چهره واقعی خود را پنهان کند، و مزدورانی مانند استیونسون نیز قربانیان بعدی این بازی شوم خواهند بود.

به امید روزی که وجدان‌های خریداری‌شده، در دادگاه تاریخ محاکمه شوند.

انتهای پیام

  • مصطفی آزاد
  • ۱
  • ۰

فرقه رجوی در اقدامی نمایشی و با هدف جوسازی رسانه‌ای، خبری مبنی بر حضور «آلخو ویدال کوادراس»، سیاستمدار اسپانیایی در دادگاه قضایی این کشور را برجسته سازی کرد اما تنها چیزی که برایشان باقی ماند، خنده تلخ به این سناریوی مضحک بود.

maryam rajavi 5

 

به گزارش فراق، ادعای اصلی این گزارش این بود که کوادراس مدعی شده دولت ایران قصد ترور او را داشته است! اما بررسی اظهارات وی و سوالات قاضی فاش کرد که این ادعاها نه تنها فاقد هرگونه مدرک معتبر، بلکه برگرفته از ذهنیات و توهمات شخصی او تحت تأثیر تبلیغات فرقه رجوی بوده است.

قاضی دادگاه در ابتدای جلسه از کوادراس پرسید: «شما چه شواهدی داری که ثابت کند ایران قصد ترور شما را داشته است؟» پاسخ کوادراس در نهایت فرو‌مایگی این بود: «چون با مجاهدین خلق ضد حکومت ایران فعالیت می‌کردم، فکر می‌کنم مورد هدف قرار گرفته‌ام!» اگر شما جای قاضی بودید، آیا در برابر چنین استدلال مضحکی نمی‌خندید؟

ویدال کوادراس حتی نتوانست کوچکترین سند یا مدرک مستندی ارائه دهد که نشان دهد مهاجمان به او از سوی ایران هدایت می‌شدند. او به جای اشاره به واقعیت‌ها – مانند شکست‌های سیاسی پی در پی‌اش (عدم کسب رأی لازم در انتخابات محلی و پارلمان اروپا و بیکاری پس از آن) – ترجیح داد داستان‌پردازی کند و یک پرونده توخالی رسانه‌ای بسازد.

همزمانی این نمایش حقوقی با مذاکرات حساس بین ایران و آمریکا جای سؤال جدی دارد. روشن است که برخی از جمله فرقه رجوی و حامیان صهیونیست آن (مانند نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی) به دنبال اخلال در این گفت‌وگوها هستند. برگزاری چنین دادگاه‌های نمایشی بدون حکم و نتیجه، تنها یک هدف دارد: ایجاد هیاهوی رسانه‌ای و تحریف فضای سیاسی.

در پایان این جلسه بی‌حاصل، هیچ حکمی صادر نشد و هیاهوی رسانه‌ایِ برنامه‌ریزی شده فرقه رجوی نیز به شکست انجامید. همه، از جمله کوادراس، به خانه‌هایشان بازگشتند و تنها چیزی که باقی ماند، خندۀ تلخ به این سناریوی مضحک بود.

انتهای پیام

  • مصطفی آزاد
  • ۱
  • ۰

حادثه تلخ امروز در بندرعباس، بار دیگر هدف مانورهای خبری فرقه تروریستی رجوی و لشکر سایبری آن قرار گرفته است.

ashraf3 2

 

به گزارش فراق، بلافاصله پس از این حادثه که ظهر امروز به وقوع پیوست و موجب نگرانی تمام مردم ایران شد، شبکه‌های وابسته به فرقه رجوی با انتشار اخبار جعلی، شایعات بی‌اساس و تشکیک در توانایی‌های نظام، تلاش کردند تا آرامش عمومی را مختل و ذهنیت ناتوانی در مدیریت بحران را القا کنند.

این تاکتیک، بخشی از الگوی شناخته شده عملیات روانی این گروه است که پیشینهٔ آن به دهه‌های گذشته است.

تجربه نشان داده که این گروه همواره از فضای احساسی پس از حوادث، برای پیشبرد اهداف سیاسی خود سوءاستفاده می‌کند.

مردم ایران که پیش از این، با هوشیاری، توطئه‌های دشمن را خنثی کرده‌اند، امروز نیز ضروری است: اخبار را تنها از منابع رسمی و معتبر پیگیری کنند و از بازنشر مطالب غیرمستند خودداری نمایند.

همچنین به جایگاه نهادهای امنیتی و خدمت‌رسان اعتماد کنند، چرا که تجربه ثابت کرده جمهوری اسلامی ایران در سخت‌ترین شرایط، بحران‌ها را مهار و به خوبی مدیریت کرده است.

دشمنان آرامش ایران، هرگز نخواهند توانست اقتدار این ملت را تحریف کنند و همان گونه که در گذشته، توطئه‌های آن ها با شکست روبرو شد، امروز نیز هشیاری و وحدت مردم، سدی محکم در برابر این فتنه گران است.

انتهای پیام

  • مصطفی آزاد
  • ۱
  • ۰

فرقه تروریستی رجوی، که برای سی‌ام فروردین امسال فراخوان تظاهرات و برنامه‌ای گسترده در چند کشور داده بود، علیرغم صرف هزینه‌های هنگفت، به دلیل عدم استقبال هواداران، بار دیگر با شکستی مفتضحانه مواجه شد.

monafegin 1

 

به گزارش فراق، در حالی که امروزه اخبار حتی کم‌اهمیت نیز با استقبال گسترده رسانه‌ها روبرو می‌شوند، دلالان رسانه‌ای فرقه‌ی رجوی برای انعکاس خبر این تظاهرات، مجبور به پرداخت هزاران یورو شدند.

بر اساس اخبار منتشر شده در وب‌سایت‌های وابسته به این فرقه، تنها دو خبرگزاری با دریافت مبالغ قابل توجه، اقدام به انتشار اخبار مربوطه نمودند.

تصاویر محدودی که در سایت‌های این فرقه منتشر شده نیزگویای شکست و رسوایی و عدم موفقیت در برگزاری این تظاهرات است؛ رویدادی که مشخصاً برای آن پول و زمان زیادی صرف شده بود.

عناصر این فرقه حتی نتوانستند یکصد نفر را در آلمان، که بزرگترین مرکز تجمع نیروهایشان محسوب می‌شود، گرد هم آورند و بدین ترتیب، شکست دیگری را در کارنامه‌ خود ثبت کردند. در تصاویر منتشر شده در تورنتو نیز، افراد انگشت‌شماری دیده می‌شوند که حتی قادر به پر کردن فضای محل تجمع نبودند. آن‌ها برای پوشاندن جاهای خالی و کمبود شرکت‌کنندگان، به استفاده‌ گسترده از ده‌ها پرچم زرد رنگ و پلاکارد متوسل شدند.

با آنکه سرکردگان فرقه به خوبی می‌دانند که علیرغم هزینه‌های سنگین، این‌گونه برنامه‌ها  هیچ دستاورد بیرونی ندارد و قادر به جمع‌آوری حتی یکصد نفر بدون پرداخت پول و مزایا نیستند، اما باز هم به تکرار این برنامه‌های توخالی ادامه می‌دهند.

به نظر می‌رسد  علی‌رغم آگاهی به این موضوع، آن‌ها از چند جهت به اجرای چنین برنامه‌های نمایشی نیاز مبرم دارند:

اول، مهم‌ترین هدف آن‌ها، نه محتوای برنامه، بلکه جلوگیری از فروپاشی بیشتر و تزریق امید واهی به اعضای ناراضی فرقه در آلبانی و هواداران خود در سایر کشورهاست، که روز به روز از تعدادشان کاسته می‌شود.

دوم، آن‌ها تلاش می‌کنند با پرداخت پول به برخی رسانه‌ها، اخبار و بیانیه‌های مربوط به تجمعات خود را منتشر کنند تا به این وسیله، وجهه‌ای برای خود دست و پا کنند.

فرقه رجوی در سه دهه‌ گذشته، سعی کرده است با وعده‌های دروغین، از ریزش گسترده‌ نیروهای خود جلوگیری کند. بر اساس اطلاعات موثق، تعداد قابل توجهی از اعضا در کمپ آلبانی خواهان جدایی هستند، اما اجازه ترک کمپ به آن‌ها داده نمی‌شود و به طور مستمر، به آن‌ها دروغ گفته می‌شود. هر ساله به آن‌ها وعده داده می‌شود که امسال، سال تعیین تکلیف نهایی است و تنها یک سال دیگر باید صبر کنند؛ ترفندی که بیش از این  برای جلوگیری از جدایی افراد مثمر ثمر واقع نمی شود. بنابراین آنها به برنامه های جنجالی دیگری برای پوشاندن دروغگویی های هر ساله خود نیاز دارند.

انتهای پیام

  • مصطفی آزاد
  • ۱
  • ۰

فرزانه میدان‌شاهی نمونه بارز زنان شقی و خشونت‌طلب سازمان مجاهدین خلق است که با دستورات انتحاری، جان ده‌ها نفر را گرفت.

meydanshahi monafeg

 

به گزارش فراق، فرزانه میدان‌شاهی، اهل شیراز، تا سال ۱۳۸۱ (زمان حمله ائتلاف به عراق) مسئولیت مهمی در سازمان مجاهدین خلق نداشت. پس از سقوط صدام، او به‌عنوان معاون یکی از مراکز نظامی سازمان منصوب شد و به‌تدریج به فرماندهی یک مرکز نظامی مردان رسید. در سال‌های اخیر، او به فرماندهی سه مرکز نظامی ارتقا یافت و نقش کلیدی در عملیات‌های سازمان ایفا کرد.

پس از تحویل پادگان اشرف به نیروهای عراقی در سال ۱۳۸۷، سازمان مجاهدین به دلیل ترس از فرار اعضا، مانع ورود نیروهای عراقی به کمپ اشرف می‌شد. در سال ۱۳۸۸، دولت عراق تصمیم به ایجاد یک ایستگاه پلیس کوچک در کمپ گرفت، اما با مخالفت شدید سازمان مواجه شد. این امر به حمله نظامی عراق به کمپ اشرف در ۶ و ۷ مرداد ۱۳۸۸ منجر شد.

در این حمله، فرزانه میدان‌شاهی به‌عنوان فرمانده اف‌ام۱ (واحد ۱۵۰ نفره) مسئول دفاع از ضلع شرقی پادگان بود. او دستور داد اعضای سازمان بدون سلاح و تنها با نیروی انسانی، جلوی نیروهای مسلح عراقی را بگیرند و حتی به‌سمت آن‌ها حمله کنند. نتیجه این اقدام فاجعه‌بار بود:

– سیاوش نظام‌الملکی درجا کشته شد.

– امیر خیری بر اثر ضربه مغزی جان باخت.

– نزدیک به ۶۰ نفر مجروح شدند.

تنها پس از چند دقیقه، نیروهای عراقی حصار را شکستند و وارد کمپ شدند.

در این حمله، میدان‌شاهی فرماندهی اف‌ام۱۵ را بر عهده داشت. این یگان یکی از پرتلفات‌ترین واحدها بود و بسیاری از نیروهای آن کشته یا زخمی شدند.

– بهروز ثابت (از اعضای ناراضی سازمان) به‌دلیل عدم رسیدگی به جراحت پا، جان باخت.

– بسیاری دیگر از نیروها در اثر شلیک مستقیم عراقی‌ها کشته شدند.

میدان‌شاهی در این حمله با وجود هشدارهای سه‌باره عراقی‌ها مبنی بر عدم عبور از خیابان ۱۰۰، نیروهایش را به پیشروی واداشت و فریاد می‌زد: «بروید جلو، گلوله‌ها مشقی است!» . وی در حالی که خودش صدها متر عقب‌تر پناه گرفته بود، بسیاری از نیروهایش را به کشتن داد.

فرزانه میدان‌شاهی نمونه بارز زنان شقی و خشونت‌طلب سازمان مجاهدین خلق است که با دستورات انتحاری، جان ده‌ها نفر را به خطر انداخت.

البته این حوادث، بخشی از سیاست سازمان در فدا کردن اعضا برای حفظ قدرت رهبری بود و نشان می‌دهد که چگونه فرقه رجوی از اعضای خود به عنوان ابزارهای مصرفی در راه اهداف سیاسی استفاده می‌کرد.

او که از نخستین اعضای اعزامی به لیبرتی بود، پس از رسیدن دیگر تیم‌ها، در سمت فرماندهی سه اف ام باقی ماند و تا زمان انتقال به آلبانی این مسئولیت را بر عهده داشت. وی اکنون در آلبانی مشغول فعالیت است.

برخی از نزدیکان و زیردستان سابق میدانشاهی، او را فردی خودمحور و قدرت‌طلب توصیف می‌کنند که با رفتارهای تند و گاه توهین‌آمیز، فضایی پرتنش ایجاد می‌کرد. گزارش‌ها حاکی از آن است که او در برخورد با زیردستانش، به ویژه زنان زیرمجموعه خود، از الفاظ نامناسب استفاده می‌کرد و گاه به آن‌ها اجازه اظهارنظر نمی‌داد. در یکی از جلسات، وقتی یکی از زنان ستادش پیشنهادی ارائه داد، با صدای بلند به او گفت: «خفه شو! مگر به تو اجازه صحبت دادم؟» و در مواجهه با اصرار او، تهدید به اخراج از جلسه کرد.

میدانشاهی به گونه‌ای رفتار می‌کرد که گویی می‌خواست همواره خود را از دیگران متمایز کند. او حتی در جزئیاتی مانند استفاده انحصاری از صندلی و میز جلسات یا اعمال سلیقه شخصی در برنامه‌های غذایی واحد تحت فرماندهی‌اش، این تمایز را نشان می‌داد. این رفتارها گاه به شوخی و تمسخر میان نفرات تبدیل می‌شد، از جمله وقتی که دستور تهیه غذای مورد علاقه خود (کلم‌پلو شیرازی) را صادر می‌کرد.

به گفته منابع نزدیک به این تشکیلات، میدانشاهی از بازگو کردن ماجراهایی که در آن‌ها با دیگران درگیر می‌شد یا فردی را می‌ترساند، لذت می‌برد و دوست داشت این خاطرات بارها در جمع‌ها تکرار شود. به نظر می‌رسید برای او، نشان دادن خشونت و سلطه‌گری امتیازی مهم‌تر از مدیریت و برنامه‌ریزی بود، در حالی که به مشکلات شخصی اعضا بی‌توجهی می‌کرد.

اکنون میدانشاهی در آلبانی مسئولیتی جدید دارد: تلاش برای بازگرداندن کسانی که از سازمان جدا شده‌اند. در یکی از اقدامات چند وقت پیش، او با اجاره یک هتل در تیرانا، ضیافتی ترتیب داد تا بسیاری اعضای سابق را دعوت کند، اما تنها پنج نفر در این مراسم حاضر شدند. او از ترس مواجهه مستقیم با جداشده‌ها، از پشت پنجره‌ها با افراد صحبت می‌کرد و از آن‌ها می‌خواست در برنامه‌های تشکیلاتی شرکت کنند. با این حال، اغلب جداشدگان دست رد به درخواست وی زدند و اعلام کردند به هیچ وجه تمایلی به بازگشت ندارند. این در حالی است که میدانشاهی همچنان بر سیاست‌های سابق سازمان پایبند است و سعی دارد بار دیگر فضای تشکیلاتی گذشته را بازسازی کند.

انتهای پیام

  • مصطفی آزاد
  • ۱
  • ۰

«حنیف ناظم زمردیان» معروف به «محسن واقف»، شاید یکی از چهره‌های آشنا برای دنبال‌کنندگان شبکه‌های اجتماعی وابسته به منافقین باشد.

hanif nazem zomorodian

 

به گزارش فراق، او با اجرای برنامه‌های مسخره و تولید محتواهای مبتذل در فضای مجازی، نقش دلقک سیرک مجاهدین خلق را ایفا می‌کند. البته افراد نزدیک به وی خبر می‌دهند که وی نه از سر عقیده، بلکه به دلیل ترس، وابستگی اجباری، و مصیبتهای روانی ناشی از سالها اسارت در فرقه، به این نقش تن داده است.

حنیف در اصالت اهل گرگان بوده که در نوجوانی، بدون هیچ شناختی از فرقه رجوی، توسط مادرش (مهری جواهریان) به این فرقه تحویل داده شد. خانواده او در دهه ۶۰، از هواداران ساده لوح سازمان بودند و پس از فرار مسعود رجوی به فرانسه، زندگی سختی را تجربه کردند. در اواخر دهه۷۰، فرقه با شگردهای فریبکارانه، شش عضو این خانواده را به عراق (کمپ اشرف) کشاند و با وعده‌های دروغ، آنها را در دام خود نگه داشت.

جالب اینجاست که بواسطه القائات فرقه، او حتی لیلا نرگسی (نامزدش) را نیز به این فرقه وارد کرد، اما پس از مدتی، هر دو در تله مخوف رجوی اسیر شدند و راه گریزی نیافتند.

– برادر بزرگتر حنیف در سال ۸۲ از فرقه رجوی جدا شد.

– برادر کوچکتر حنیف به نام احمد از فرقه رجوی جدا شده اما در شبکه‌های اجتماعی مشغول فریب و وصل جوانان به مجاهدین است.

– دو دایی او (کاوه و مجید جواهریان) نیز پس از سالها اسارت، در سال ۹۰ موفق به فرار شدند.

– خواهرزاده‌های حنیف نیز از فرقه گریختند و به آلمان و آمریکا رفتند.

– اما خود حنیف، مادر و خواهرش همچنان در بند فرقه هستند.

– از سرنوشت نامزدش خبری در دست نیست.

بر اساس گفته‌های جدا شدگان فرقه، حنیف از ترس عواقب شوهای مضحکی که اجرا کرده، جرئت خروج را ندارد. او بارها در محافل خصوصی گفته: «من تره هم برای اینها خرد نمی‌کنم!»، اما ترس از تنبیه و رسوایی، او را مجبور به ادامه این زندگی مشمئزکننده کرده است.

براساس گزارش منابع آگاه، حنیف و «بهنام» (پسر محمد محدثین، از سران فرقه رجوی) بارها در روسپی‌خانه‌های فرانسه و آلمان به اجرای نمایش‌های مبتذل پرداختند تا نظر بینندگان را جلب کنند. گفته می‌شود که سران فرقه، از این شوهای مضحک به عنوان ابزاری تبلیغاتی برای جذب جوانان به مجاهدین استفاده می‌کنند.

حنیف امروز با تولید و اجرای کلیپ‌های به اصطلاح طنز (!) در شبکه‌های اجتماعی، سعی در القای مستقل بودن خود دارد اما واقعیت این است که او اسیرِ سیستم روانی فرقه رجوی می‌باشد که برای بقا، مجبور به حراج شرافت، حیثیت و  مردانگی خود شده است.

حنیف ناظم زمردیان نمونه بارز بردگی فرقه رجوی است. کسی که از سر ترس و وابستگی اجباری، در این سیرک شرم آور باقی مانده است. مسئولیت جامعه بین‌المللی و رسانه‌هاست که با افشای این گونه چهره‌ها، جوانان را از دام این فرقه تروریستی آگاه و زمینه اخراج این افراد پست فطرت را از کشورهای اروپایی فراهم کنند.

اگر ویدئوهای حنیف یا مصاحبه‌های جدا شدگان فرقه رجوی را در اینترنت جستجو کنید، به راحتی عمق فاجعه اسارت روانی در این فرقه را درک خواهید کرد.

انتهای پیام

  • مصطفی آزاد