قاصد1393

افشاگری و تحلیل و تبیین عملکرد گروهک تروریستی مجاهدین خلق

قاصد1393

افشاگری و تحلیل و تبیین عملکرد گروهک تروریستی مجاهدین خلق

این وبلاگ برآن است چهره واقعی این جریان تروریستی را درسرسپاری به قطب های استعماری جهان ، بطور شفاف به تصویر بکشد ... (مصطفی آزاد)

دوستان و مراجعین محترم وبلاگ ، قابل ذکر هست این وبلاگ درادامه وبلاگ ghased1393.mihanblog.com و به جهت تعطیلی سایت میهن بلاگ ایجاد گردید .

پیوندها
  • ۱
  • ۰

<شمس حائری> درباره پیوند سست زناشویی، ازدواج و طلاق­های تشکیلاتی در  فرقه رجوی می­نویسد: <در اوایل به اصطلاح انقلاب ایدئولوژیک در سال 1364 به همه اطمینان خاطر داده شد که این طلاق و ازدواج فقط یک بار در عمر سازمان اتفاق افتاد و آن هم مختص به رهبری است و کسی حق ندارد از آن تقلید کند. اما بعدها با پایین و بالارفتن رده هریک از زنان یا شوهران، به خاطر اختلاف سطح مسئولیت آنها، باید زن از شوهر خود جدا می­شد و به مـردی تعلق مـی­گرفت که هـمسطح رده و مسئولیت وی باشد. یکی از سرکرده­های سازمان سه بار زن عوض کرد> (شمس حائری، 1373: ص49).

 

<نادره افشاری> که در سال 1374 از این سازمان جدا شده در پاسخ به این پرسش که آیا کینه و دشمنی رهبران سازمان نسبت به کودکان، یک امر شخصی و روانی بود یا سازمان در داغان­سازی و دوباره­سازی شخصیت کودکان، به دنبال منافع سرشار نظامی، اقتصادی و… بود، می­نویسد: <رهبران سازمان برای انسان ارزش قائل نیستند. انسان نزد آنان حالت دستمال یکبار مصرف را دارد که بعد از استفاده دور انداختنی است. غیر از کودکان، آنان در مورد مادران نیز همین رفتار را کردند. زمانی که به آن زنان نیاز داشتند از آنان نیروگیری کردند، سپس وقتی که نیروها پیر و فرتوت شدند، آنان را دور انداختـند. البته ریشه روانی قضیه را هم نمـی­توان از نظر دور داشت. بی­ارزش دانستن جان انسان­ها، معضل روانی به وجود می­آورد... در این میان سازمان سعی می­کرد تا رابطه عاطفی مادر و کودک را خراب کند. مسعود رجوی، ایدئولوژیک سازمان، برای انسان ارزشی قائل نیست. او در زندان شاه نیز برای جان هم رزمانش ارزش قائل نبود و با لو دادن رفقای سازمانی­اش، سعی در نجات جان خود داشت. در دستگاه رجوی، انسان هیچ حق و حقوقی ندارد، الا یک حق و آن این که فدایی به قدرت رساندن مسعود رجوی باشد> (خوشحال،1383: ص22). . . .  .

 

<سبحانی>درباره نگاه ابزاری فرقه به خانواده می­نویسد: <اساساً دیدگاه سازمان تروریستی مجاهدین خلق به <خانواده> به عنوان اصلی­ترین و مهمترین واحد جامعه، یک دیدگاه فرقه­ گرایانه و عقب­مانده می­باشد و نگاه رهبری سازمان مجاهدین خلق نسبت به <خانواده> تابعی بود از یک متغیر، آن متغیر نیز چیزی جز منافع شخصی و تشکیلاتی رهبری فرقه نبود. یعنی هر جا لازم بود <خانواده> امری مقدس و انقلابی می­شد و هر جا منافع سازمان ایجاب می­کرد، خانواده، عشق و عاطفه می­توانست تضاد تاریخ و مبارزه تلقی شود. چنانچه مسعود رجوی تنها بعد ازسپری شدن هفت ماه از کشته شدن اشرف ربیعی (همسر اول وی) با فیروزه بنی صدر در 20 مهر ماه 1362 ازدواج کرد. سازمان مجاهدین خلق در توجیه علت ازدواج فوری مسعود رجوی بعد از کشته شدن همسر اولش مقوله <ازدواج> را برگرفته از سنت تاریخی پیامبر اسلام دانست (http://www.iran ‍ـ ghalam.de/2Haupt/668.HTM,2007).

 

نفرت انگیزی برای وابستگی زنان به سازمان

<فریده صدری> در همایش اصفهان درباره ایجاد تنفر و مبارزه با عواطف زنان به عنوان یک استراتژی سازمانی می­گوید: <در اواخر دوران 14 ساله فعالیت در سازمـان تروریستی مجاهدین خلق به عنوان ناظر بر نوشته­ های اعضای سازمان فعالیت می­کردم؛ هیچ­گاه اجازه اینکه نامه­ های این اعضا به خانواده ­های آنها برسد، از سوی رهبران این گروه صادر نشد> (خبر گزاری فارس 12/12/85).

 

وی درباره انقلاب ایدئولوژیک تصریح کرد: <با شوراندن زنان علیه شوهران خود باعث ایجاد تنفر در میان آنها می­شدند و با این عمل در ابتدا از وابستگی همـسران نسبت به هم کاسته و به تدریج بر وابستگی آنها به رهبران سازمان میافزودند> (خبر گزاری فارس:12/12/85). همچنین صدری درباره رفتارها و تفکرات ضدبشری منافقین در همایش اصفهان می­گوید: <از او خواسته شد که شیر حاوی سیانور به بچه یک ساله­اش بدهد و همچنین مجبور گردید تا به صورت شوهرش سیلی بزند>( http://nejatngo.org/fa/catv.aspx?id =117 ) .

 

<مرضیه قرصی> در این­باره می­گوید: <او تهدید گردید در صورتی که خود را تسلیم خواسته­های سازمان نکند به زندان ابوغریب خواهد رفت. <شالچی> شهادت داد که سـازمان اعتـقاد دارد که خانواده لانه فساد است و پیروان خود را مجبور می­کرد که به همین صورت فکر کنند> (همان).

 

<نادره افشاری> از اعضای جدا شده از سازمان می­گوید: <خودخواهی خودمان به عنوان عناصر به اصطلاح مجاهد!!؟؟ و مبارز، این مسئله را دائماً دامن می­زد. به ما احساس به خصوصی می­داد، مبنی بر این که ما افراد ویژه، فوق­العاده و قهرمانی هستیم. این احساس را در ابتدای ورود به سازمان، به ما تحمیل می­کردند. تا روابط عاطفی­مان را زیر پوشش خودخواهی­مان و با ارضاء خودخواهی­مان، سرکوب کنند. این قدم اول بود. وارد تشکیلات که شدیم باز هم مرحله­ی سرکوب­های دیگر به طور موازی و ارضا خودخواهی­های دیگر، عمل می­کرد. به طور مثال، وقتی در این دستگاه زن و شوهری با هم بودند، اگر اتفاقاً یکی از آنان رده­ی تشکیلاتی­اش از دیگری بالاتر بود، سازمان سعی می­کرد از این تفاوت برای سرکوب دیگری و جدا کردن زوجین استفاده کند. نمونه­های زیادی داشتیم که به خاطر همین تغییر مدار تشکیلاتی مرتباً تجدید فراش می­شدند. نمونه بارزش زنی به نام <عاصفه> بود که در سال 13?7، در قرارگاه اشرف فرمانده لشکر بود. تا آنوقت چهار بار ازدواج تشکیلاتی کرده بود؛ یعنی مردها به لحاظ تشکیلاتی از او عقب مانده بودند. لذا منجر به جدا شدن <عاصفه> از آن مردان می­شد و سپس سازمان ناچار می­شد، <عاصفه> را به مردان دیگر بدهد. مسعود رجوی در همین رابطه، در یک نشست تشکیلاتی از خواهر <عاصفه>، به عنوان سرهنگ <عاصفه> یاد کرد. این همان ارضا خودخواهی و جاه طلبی­های <عاصفه> در برابر چهار مورد پیاپی و به هم ریختن خانواده­اش تا سال 13?7 بود. از آن پس دیگر من از سرنوشت این خواهر مجاهد اطلاعی در دست ندارم و جایی هم اسمش را نشنیدم> (خوشحال، 1383: ص20).

 

اساساً منافقین حتی در تعارض میان حقوق کودکان خود و منافع و دستورهای تشـکیلاتی و فـرقه­ای سـازمان، حقوق کودکان را پایمال می­کردند و از این اصل مـی­توان به میزان پایبندی آنان نسبت به حقوق دیگران پی برد! خاطره­ای از <ابراهیم خدابنده> که در زندان اوین با دختر خود <هما خدابنده> ملاقاتی داشته است، بسیار تلخ ولی شنیدنی است. <هما خدابنده> که اکنون در <نیوکاسل> انگلستان زندگی میکند پس از شنیدن خبر دستگیری پدرش در ایران موفق می­شود تا از طریق سفارت انگلستان به ایران سفر نموده و با پدرش ملاقاتی داشته باشد. وی می­گوید: <او با وحشتی درونی به خاطر می­آورد که یک روز زمانی که من هنوز سیزده سالم بیش نبود، وی مادرم را راضی کرد تا من را برای تظاهرات به بروکسل بیاورد. مادر من در هتل ماند و من با پدرم به وسط شهر رفتیم، در این حال دستور دریافت کرد که همان لحظه باید به پاریس برود. پدر من می­گفت که در آن زمان بر سر دوراهی مانده بودم که حتی در نقطه­ای به فکرش خطور کرده بود که من را هم بدون اطلاع با خودش به پاریس ببرد؛ ولی بالاخره تصمیم می­گیرد تا من را تنها در خیابان­های غریبه شهر بروکسـل رها کند، چـرا که می­بایسـت به دسـتور داده شده از طرف سازمان عمل می­کرد... من معتقدم که نزدیکی در بین اعضای یک خانواده و علاقههای خانوادگی، قویتر از هر چیز دیگری است و برای من اعتقادی که به اسلام دارم، همیشه راهنمایم بوده و همین هم باعث شد که بتوانم پدرم را با وجود همه مشقاتی که برای من و مادرم ایجاد نموده، ببخشم. آن چه که در سفر به ایران واقعاً برایم روشن شد این بود که پدرم هیچ کدام از این کارها را با آزادی واقعی انجام نداده بود. وی تحت­تأثیر روش­های کنترل فکری فرقه­ای قرار گرفته بود که سخت بر او چیره شده بودند، بنابراین پدرم نیز به راستی قربانی سازمان شده بود> (همان، ص 78).

  • ۰۰/۱۰/۰۲
  • مصطفی آزاد

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی