اگر هر مزدور رجوی مثل عزیز فولادوند، از الگوی رهایی زنان و رئالیسم مریم و ورود مریم به صحنه «می توان و باید زنان»، سخن براند، شعارهای یک نادان سیاست زده مجنون است که هرگز در «مناسبات پاک مجاهدین!» حضور نداشته است تا به چشم ببیند که «رقص رهائی و معراج جمعی زنان در حضور مسعود» به چه معنی است؟ امثال او هرگز ندیده اند که چگونه زنان از هویت خود و انسان بودن خود و اختیار آزادی، تهی می شدند و چون کالائی بی ارزش در سالن های «Z» با آهنگ های بیژن مرتضوی، روی ملافه های سفید باید رخت شرک را در می آوردند و به عقد رهبر عقیدتی در می آمدند و منتخبین آنها شب با مسعود رجوی هم بستر می شدند.
به گزارش فراق، فرید از انجمن نجات مرکز آذربایجان شرقی در یادداشتی به بهانه نوشته یکی از مزدوران قلم به دستِ رجوی در مورد زنان نوشت:
سالهاست که موضوع برابری زن و مرد و حقوق زنان شعار فریبنده سازمان مجاهدین خلق و مریم و مسعود رجوی بوده است. شعاری پرطمطراق که در مجامع بین المللی بتوانند خودی نشان بدهند و ظاهراً حرفی برای زدن داشته باشند. شعاری که سران سازمان ذره ای به آن اعتقاد ندارند.
برای کسانی که طعم تلخ حضور در مناسبات مجاهدین خلق را چشیده اند، به این می ماند که رجوی ها این شعارها را گرفته اند و در درون مناسبات تلاش می کنند صد در صد بر خلافش عمل کنند.
از بندهای مختلف اجرا شده در پروسه انقلاب درونی سازمان، بند «د» بر هژمونی زنان اشاره داشت و این سیاست را تبلیغ می کرد که زنان بدلیل سالها استثمار و بردگی جنسی، باید مدتی در مدار رهبری قرار بگیرند تا نرینه وحشی مردان سرکوب شده و بعد از مدتی تساوی مردان و زنان اتفاق بیافتد. این نگاه به ظاهر فمینیستی باز هم به سرکوب مردان می پرداخت و عملا زنان نیز به صورت فرمالیستی به مسئولیت هائی گمارده می شدند که خالی از محتوا بود. زنان در شورای باصطلاح رهبری سازمان مجاهدین همه تحت فرامین یک مرد زنباره و هوس باز به نام مسعود رجوی بودند. مسعود رجوی که بعد از مرگ اشرف ربیعی به دلایل سیاسی با فیروزه بنی صدر ازدواج کرد به همان دلایل سیاسی هم ازدواجش را به هم زد و این بار نرد عشق و یا بهتر بگویم هوس به رئیس دفترش یعنی مریم قجر عضدانلو باخت. مریم قجر که در آن زمان همسر مهدی ابریشمچی (معروف به مهدی بی غیرت) بود در سال ۱۳۶۴ از شوهرش جدا شد و بدون رعایت هیچ عده و قواعد شرعی، به عقد مسعود رجوی در آمد.
مریم سومین زنی بود که رسما به همسری مسعود رجوی می رسید. این همه وقایع ننگین در سازمانی اتفاق می افتاد که به فاصله چند سال، همه مردان با دستور مسعود رجوی، مجبور به طلاق و در آوردن حلقه های ازدواج شدند. در بند «ب» انقلاب درونی مجاهدین هم این زنان برای در امان ماندن از «نرینه ی وحشی» مردان به عقد رهبر عقیدتی یعنی مسعود رجوی در آمدند تا این گونه خیال رهبر عقیدتی را از بابت مزاحمان و مردان راحت کنند. از این پس دیگر رهائی زن مجاهد در پیوند با نقطه رهبری معنی پیدا می کرد. ما هم همه در سازمان که اعضای عادی محسوب می شدیم، خیال می کردیم که مسعود رجوی با مریم، یک زناشوئی عادی ندارند و فقط به صورت ایدئولوژیک همسر هم هستند، بدین معنی که هیچ روابط عشقی و زناشویی ندارند. (این جواب سئوال ما اعضای معمولی سازمان بود که از فرماندهان خود می شنیدیم!)، اما با جدائی فقط چند زن از لایه رهبری سازمان، پرده ها کنار رفت و همه چیز عیان شد. مسعود رجوی در پشت پرده، همه زنان را در اختیار گرفته و از آنان کامجوئی می کرد، مریم هم شده بود دلال زنان مسعود.
این خلاصه بحث رهائی زن، در دستگاه مجاهدین خلق است به روایت تاریخ و مستندات جداشدگان زن و مرد از این فرقه قرون وسطائی .
حال اگر هر مزدور رجوی مثل عزیز فولادوند، از الگوی رهایی زنان و رئالیسم مریم و ورود مریم به صحنه «می توان و باید زنان»، سخن براند، شعارهای یک نادان سیاست زده مجنون است که هرگز در «مناسبات پاک مجاهدین!» حضور نداشته است تا به چشم ببیند که «رقص رهائی و معراج جمعی زنان در حضور مسعود» به چه معنی است؟ امثال او هرگز ندیده اند که چگونه زنان از هویت خود و انسان بودن خود و اختیار آزادی، تهی می شدند و چون کالائی بی ارزش در سالن های «Z» با آهنگ های بیژن مرتضوی، روی ملافه های سفید باید رخت شرک را در می آوردند و به عقد رهبر عقیدتی در می آمدند و منتخبین آنها شب با مسعود رجوی هم بستر می شدند.
این مزدور قلم به دست رجوی در جایی دیگر از قول مریم رجوی آورده است: «آزادی با فداکاری و قیمت دادن به دست میآید…». آری هزینه آزادی، مقاومت و فدای حداکثر است. در این مسیر البته گوینده باید خود الگوی فدا باشد؛ نماد ِ پرداخت. فرهنگ ِ فدا در قاموس او در پهنه نظر سرگردان نیست…
فدا برای زنان در فرقه قرون وسطائی رجوی، چیزی جز تسلیم کردن همه چیز خود در پیشگاه رهبر عقیدتی نبود. در این ایدئولوژی تمامی زنان رها شده از قید جنیست و زنانگی، باید در پیشگاه یک مرد هوس باز سر تعظیم فرود می آوردند و رخت های شرک و آلوده به ایدئولوژی جنسیت را در می آوردند. یعنی اوج قله رهائی زنان در فرقه رجوی، عریان شدن در پیشگاه رهبری بود و بدین ترتیب به قول مریم رجوی به نوک قله رهائی می رسیدند و نرینه وحشی مردان خود را سرکوب می کردند. وای که چه شکوهی دارد این مقاومت زنان مجاهد خلق…!
در مناسبات مجاهدین، بالاترین زنان مجاهد در رده بندی تشکیلاتی زنانی بودند که بیشتر به بند «ب» پایبند بودند، یعنی محرمیت با رهبر عقیدتی و به حرمسرای مسعود پیوستن.
امثال عزیز فولادوندها باید بدانند که با شعارنویسی روی کاغذ و سر دادن شعارهای پرطمطراق فمینیستی هرگز نمی توانند ننگ استثمار زنان مجاهد خلق در فرقه رجوی را بزدایند، مسعود رجوی پس از ازدواج با سه زن به نام های اشرف، فیروزه و مریم، خود را به سرچشمه زنانی متصل کرد که روزی با شعارهای آزادی و دمکراسی و رهبری زنان و هژمونی زنان به این فرقه پیوستند، اما خیلی زود خود را در معرض استثماری بسا فراتر یافتند که با عنوان رهبر عقیدتی به تمام روح و جسم آنان تسلط می یافت و بی محابا به آنان تعدی می کرد.
امروز اگر برخی خارج نشینان رجویستی، رویای تحقق آزادی برای زنان در ذهن شان مطرح است و مناسبات مجاهدین را الگوی این امر می دانند، باید سر رشته این کلاف سردرگم را ابتدا با آزاد کردن ۱۰۰۰ زن از قید بندگی و بردگی جسمی و جنسی در فرقه رجوی جستجو کنند. بی گمان آزادی این زنان از اسارت رهبران فرقه رجوی می تواند نقطه شروع مبارزه ای باشد که می تواند راه را برای برابری زن و مرد مورد ادعای آنان باز کند.
- ۰۱/۱۰/۲۴