با گسترش قدرت رجوی درون تشکیلات در سال ۶۷، وی به بهانههای مختلف شروع به کنار زدن همه مردان رده بالای تشکیلات نمود و آنها را یک به یک از گردونه قدرت خارج میکرد.
به گزارش فراق، مسعود رجوی ابلهانه ادعا میکرد پس از انشعابی که سال ۱۳۵۴ رخ داد دیگر انشعابی در سازمان مجاهدین رخ نداده است.
بسیاری از اعضای رده بالا که به نوعی در تاریخ فرقه سهیم بودند به دست رجوی کشته و یا برکنار شدند. با حذف این سری از افراد سازمان مجاهدین بیش از انشعاب دچار بحران، تشتت و از هم گسیختگی شد. یکی از این افراد مهدی افتخاری بود که تا کنون مطالب زیادی درباره وی منتشر شده است اما در اینجا از نگاهی دیگر به داستان حذف و مرگ او توسط رجوی میپردازیم.
گفتیم که رجوی از همان اوایل پیروزی انقلاب خیز برداشت که رهبری تام الاختیار سازمان مجاهدین را به دست گیرد. او در این مسیر قدم به قدم به کنارگذاشتن و قتل اعضای رده بالای مرکزیت اقدام نمود.
موسی خیابانی را در ایران به جا گذاشت و خود به تنهایی به پاریس و محل امن فرار کرد. قبلا هم در همین سایت نوشتیم زمانی که علی زرکش در سال۱۳۶۱ ایران را ترک کرد با خشم رجوی مواجه شد که چرا در ایران باقی نماند تا کشته شود و دستور برکناری و قتل او را صادر کرد. پس از زرکش نوبت آسیاب مهدی افتخاری بود.
افتخاری جزو افرادی بود که به علت مخالفت با انقلاب رجوی در معرض انواع تحقیر و توهین های او قرار داشت. رجوی با کینه وحشیانه ای با او برخورد می کرد. تنها به این دلیل که او از قدیمی ترین اعضای باقیمانده تشکیلات بود که می توانست تهدید و شریکی برای ریاست مطلقه رجوی باشد.
او از اعضای اولیه سازمان مجاهدین با سابقه زندانی و فعالیت در زمان شاه پس از پیروزی انقلاب بود. جایگاه افتخاری به عنوان مسئول بخش امنیت در بالاترین رده های تشکیلات، تهدیدی جدی برای رجوی محسوب میشد.
افتخاری تا قبل از آنکه مغضوب رجوی شود «فرمانده فتح اله» نامیده میشد و ارج و قرب زیادی داشت. زمانی که رجوی در سال ۱۳۶۰ از ایران گریخت طراحی فرار و حفاظتش با مهدی افتخاری بود.
پس از خروج از ایران در عراق جزو فرماندهان عملیاتی بود و در سمت های بالا فعالیت داشت. با گسترش قدرت رجوی درون تشکیلات در سال ۶۷، وی به بهانه های مختلف شروع به کنار زدن همه مردان رده بالای تشکیلات نمود و آنها را یک به یک از گردونه قدرت خارج می کرد.
«فرمانده فتح اله» زمانی که بحث طلاق و فروپاشی خانواده ها پیش آمد به علت انکه مخالفت خود را اعلام و از رجوی تمجید نکرده بود به یکباره از مقام فرماندهی به زیر کشیده شد.
رجوی برای حفظ قدرتش و ترساندن سایرین، سال ها او را مورد انواع شکنجه های روحی و جسمی قرار داد تا درس عبرتی برای اعضای سرکش باشد. بارها او را درنشست های بزرگ سوژه کرد و به توهین و خرد کردن شخصیتش می پرداخت.
به دلیل آنکه افتخاری از بانفوذترین و قدیمی ترین اعضای باقیمانده از زمان شاه بود تز طلاق و جدایی خانواده ها را تایید نکرد و مورد غضب و کینه قرار گرفت.
رجوی از ترسش جرئت سربهنیست کردن یکباره او را نداشت اما با او کاری کرد که صد برابر از قتل و کشتن فجیع تر بود. به دستور رجوی تمام مناصبش گرفته شد و سال ها مورد انواع فشارهای روحی و فیزیکی قرار گرفت تا روزی که از شدت فشار تاب و توانش تمام شد.
به او اجازه خروج از کمپ نمی داد. رجوی طی یک نشست علنی گفت تو را به خارج نمی فرستیم چون نمی خواهیم برای خود دشمن درست کنیم. لذا به دستور رجوی در یکی از مراکز تحت الحفظ باقی مانده بود. کسی اجازه هم صحبت شدن با او را نداشت و همیشه در جلسات و در جلوی جمع های تازه وارد نیز مورد تحقیر و توهین قرار می گرفت.
به او تکه زمینی دو متری داده بودند تا درآن کشاورزی کند و رجوی همین کار او را هم سوژه مضحکه و خنده جلساتش می نمود تابیشتر شخصیت او را خرد کند و او را در هم بشکند.
او برای تحقیر و بیشتر درهم شکستن شخصیت او در جلسه چند هزار نفری او را احضار کرد و گفت گزارش شده در باغچه مواد غذایی دفن کرده ای و سپس رو به سایرین گفت این کار یا بخاطر ترس از قحطی است و یا اینکه قصد فرار دارد…
هم چنین خصوصی ترین گزارش هایی که او برای تشکیلات نوشته بود به صورت علنی برای جمع سه هزار نفری خواند.
بارها در سازمان قید شده بود که می بایست خصوصی ترین موارد و لحظاتی را که حتی از ذهن تان میگذرد را گزارش کنید. این گزارش ها برای خالص شدن و یکی شدن با سازمان و محک صداقت شماست و نزد من به امانت می ماند. اما رجوی شیادانه همه گزارش ها را علیه اعضای ناراضی و درهم شکستن ها آنها استفاده و به همه خیانت میکرد.
در آن جلسه چند هراز نفری گزارش اغراق آمیزی از روابط جنسی او و همسرش را خواند تا آن مردک بدبخت را بیشتر دست مایه سرزنش و مورد شکنجه قرار بدهد.
این بود که او را در مقابل چشم همه به محاکمه دردناکی کشاند و طبق شرحی که ذکر شد تمام شخصیت و هویت اش را یکجا له کرد. در ادامه مریم قجر، فهیمه اروانی و تعدادی از اعضای چاپلوس دیگر هر چه ناسزا و توهین بود نثارش کردند. پس از آن محاکمه وحشیانه، افتخاری روانی شد و از آن پس به مانند فردی دیوانه و درمانده در گوشهای از قرارگاه اشرف به کار اجباری کشاورزی مشغول بود.
غذای کافی در اختیار نداشت. در سالهای آخر عمرش بیش از پیش ضعیف و درهم شکسته شده بود. طی روز و در همه جا با خودش حرف می زد و تازه واردها او را مسخره می کردند. او دچار وضعیت دردناکی بود. به خاطر آن همه عقوبتی که کشید مبتلا به سرطان شد و به سرعت در ناتوانی و عدم رسیدگی درگذشت.
رجوی نمیخواست هیچ شخصی در داخل تشکیلات او را مورد سوال قرار دهد و کوچکترین اعتراضی به او باشد. با حیلههای مختلف تمام مخالفین را از سرراهش بر میداشت و با تشکیل جلسات محاکمه اغلب اعضا ناراضی رای مورد هجوم قرار داده و در نهایت هم به روشهای مختلف سربهنیست میکرد.
- ۰۲/۰۷/۲۰