قاصد1393

افشاگری و تحلیل و تبیین عملکرد گروهک تروریستی مجاهدین خلق

قاصد1393

افشاگری و تحلیل و تبیین عملکرد گروهک تروریستی مجاهدین خلق

این وبلاگ برآن است چهره واقعی این جریان تروریستی را درسرسپاری به قطب های استعماری جهان ، بطور شفاف به تصویر بکشد ... (مصطفی آزاد)

دوستان و مراجعین محترم وبلاگ ، قابل ذکر هست این وبلاگ درادامه وبلاگ ghased1393.mihanblog.com و به جهت تعطیلی سایت میهن بلاگ ایجاد گردید .

پیوندها

۵۶۳ مطلب با موضوع «افشاگری» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

رحمان کریمی صرفا و تنها در سایت های سازمان تروریستی مجاهدین بعنوان «شاعر ، نویسنده انقلابی، آموزگار»! و ارجیفی از این دست خطاب می شود و هر کلمه دیگری هم مثل استاد و  . . . که بار او کنند، وی همچنان متهم به همدستی و همکاری با وطن فروش ترین گروه در تاریخ معاصر ایران بشمار می رود.

لذا رحمان کریمی نه تنها فردی انقلابی نبود بلکه یک توده ای و زمانی جاسوس «کا گ ب» ی شوروی سابق و عضو سازمان جوانان حزب توده در ایران بود. که به عضویت در چنین سازمانی افتخار هم می کرد. سازمانی که رهبری آن زمانی با نورالدین کیانوری بود.

بنابراین رحمان کریمی وطن فروشی را بخوبی در مکتب نورالدین کیانوری دبیر اول کمیتهٔ مرکزی حزب توده ایران (۱۳۵۷–۱۳۶۲) آموخت. لذا با چنین سوابق خیانت باری به گروه ترویستی مجاهدین پیوست، تا با گرفتن جیره و مواجیب در مقابل خیانت ها و وطن فروشی های رجوی که اوج آن پیوستن به ارتش صدام در زمان جنگ بود، سکوت پیشه کرده و خیانت ها او را توجیه کند. بدین ترتیب شد قلم به مزد رجوی.

البته اینکار سود دوطرفه داشت رحمان کریمی به پول و رفاه و عیاشی های خود در خارج از کشور می رسید و رجوی هم از نام او بعنوان باصطلاح یک «مارکسیستِ» عضو «شورای ملی مقاومت» بهره خود را می برد. عجب معامله ای!

البته وطن فروشی و خیانت به مردم ایران وجه مشترک حزب توده و مجاهدین است . به همین دلیل هم رحمان کریمی که به نوکری عادت کرده بود خیلی راحت در آستان مجاهدین فرود آمد تا فاز جدیدی از خیانت و وطن فروشی را که از حزب توده به ارث برده بود با خفت و خاری در کنار رجوی سردسته وطن فروشان ادامه دهد.

در وصف رحمان کریمی همین بس که یکی از بدترین کارهای این مردک مزدور و البته بی خاصیت خوش خدمتی به رجوی در قبال توهین و نوشتن بر علیه جداشدگان بود.

رحمان کریمی سالها در قبال جنایات رجوی از ترور در داخل کشور گرفته تا جنگیدن در کنار سربازان عراقی بر علیه مردم ایران سکوت پیشه کرد.

اما علیرغم تمامی جست و خیزهای میمون وار و ادا و اطوار های به ظاهر انقلابی ی رجوی و پوشاندن لباس پلنگ به رحمان کریمی، هنوز هم مهمترین صف‌بندی سیاسی ایران امروز، مرز بین وطن پرستی و وطن‌ فروشی است. لذا  مجاهدین و هم حزب توده همچنان از دید مردم ایران در صف وطن فروشان و خائنین به کشور در تاریخ معاصر دسته بندی می شوند.

  • نویسنده : سعید پارسا
  • مصطفی آزاد
  • ۱
  • ۰

عضو سابق تیم‌های عملیات تروریستی فرقه رجوی گفت: فرقه، یک جوان تبریزی را به جهت وحشت از افشاگری ناپدید کرد.

به گزارش فراق، امیر نعمت اللهی که پس از بیست سال لب به سخن گشوده است در یک گفت و گوی ویدیویی اظهار داشت: در فرقه رجوی یک جوان تبریزی را به علت اینکه گفته بود نمی خواهم در فرقه بمانم، به زندان ابوغریب فرستادند و او در زندان بیماری سل گرفت و دوباره نزد فرقه بازگشت اما این بار فرقه او را به جهت وحشت از افشاگری ها از زندان ابوغریب ناپدید کرد.

به نوشته انجمن نجات، نعمت اللهی پس از جدایی از فرقه رجوی به کانادا مهاجرت کرد و اکنون ۴۸ ساله است. او که در خانواده‌ای هوادار مجاهدین در ارومیه رشد کرده بود، در سن ۲۱ سالگی به سازمان مجاهدین خلق در عراق پیوست و پس از ۵ سال خدمت به مجاهدین که بخش اعظم آن در واحد عملیات های چریک شهری مجاهدین خلق بود، دریافت که در این تشکیلات جان افراد بی ارزش است و برای مسعود رجوی هدف وسیله را توجیه می‌کند.

نعمت اللهی به تازگی در گفتگویی با سیامک نادری که در وبسایت حقیقت مانا منتشر شده است، از فضای اختناق شدید در تشکیلات مسعود رجوی و آموزش‌های عملیات نظامی و تروریستی به اعضای زیر سن قانونی (کودک سربازان) در پایگاه‌های مجاهدین خلق می‌گوید. او در این مصاحبه از چندین نفر نام می‌برد که به روش‌های مختلف توسط تشکیلات مجاهدین خلق سرکوب، کشته یا ناپدید شدند که در فرصتی دیگر به آن پرداخته خواهد شد. در این گزارش، بر مبنای مشاهدات نعمت اللهی، به ماهیت تروریستی و ضد انسانی سران مجاهدین خلق چه در قبال ملت ایران و چه در مقابل اعضای خودشان پرداخته می‌شود.

امیر نعمت اللهی در اوایل دهه ۷۰ به سازمان تروریستی مجاهدین خلق در عراق پیوست و خیلی زود پس از گرفتن آموزش های چریکی و بمب گذاری برای راه اندازی عملیات به ایران فرستاده شد. او شیوه‌های عملیات تروریستی را در پایگاه مجاهدین خلق زیر نظر افرادی چون ابراهیم ذاکری، فرزاد آشنا، مهری حاجی نژاد و افراد دیگری که نامشان را به خاطر نمی‌آورد، فرا می‌گیرد. اما هنگامی که برای منفجر کردن ساختمان مرکزی ناحیه انتظامی تهران بزرگ به ایران اعزام می‌شود با تناقضاتی روبرو می‌شود. او انگیزه مسعود رجوی را متفاوت با انگیزه خود می‌یابد. انگیزه رجوی از عملیات های کور و بدون برنامه‌ریزی و پشتیبانی مناسب در ایران را چنین شرح می‌دهد: «هر دو طرفش برای مسعود رجوی برد برد است یا کشته می‌شدیم که به تعداد شهدای سازمان اضافه می‌شد یا عملیات انجام می‌شد.»

پیش از اجرای عملیات در تشکیلات به نعمت اللهی و هم تیمی‌هایش گفته می‌شود که همه چیز شناسایی شده اما او بعدها در می‌یابد که معدود تصاویری که به عنوان نقشه به آنها نشان دادند، تصاویر نقشه تهران بود که فرماندهانش از گوگل مپ گرفته بودند. در تشکیلات رجوی به آن‌ها گفته شده بود که در ساختمان هدف، تنها مقامات ارشد نیروی انتظامی هستند. نعمت اللهی روز عملیات با واقعیت هایی خلاف ادعاهای سازمان مواجه می‌شود. او می‌گوید: «خودم که داخل ساختمان رفتم دقیقا دیدم. اصلا آن طوری نبود. گفته بودند فقط سردمداران نیروی انتظامی هستند. من رفتم داخل بمب‌ها را بگذارم دیدم حدود ۱۰۰ تا جوان هفده هجده ساله سرباز بودند که از ناحیه‌ها آورده بودند برای مناطق تقسیم کنند. بمب را آماده کردم اما این صحنه را که دیدم دگمه را نزدم…داخل ساختمان یک عالمه نیروی کارمند بود.»

همچنین، تمام اطلاعاتی که فرماندهان عملیات درباره مختصات داخلی ساختمان، حراست و امنیت مکان به آن ها داده بودند، غلط از کار درآمده بود و نعمت اللهی با صدها پرسش در ذهنش از محل ارتکاب جرم بیرون می‌آید. او به این نتیجه می‌رسد: «به نظر من ما را فرستاده بودند که یا صددرصد دستگیر بشویم یا بمب منفجر بشود…مقدار مواد منفجره آنقدر زیاد بود که کسی سالم بیرون نمی‌آمد. هدف وسیله را برای رجوی توجیه می‌کند. ولی من وقتی این صحنه‌ها را دیدم به خودم شک کردم که برای چه آمده‌ام.»

  • مصطفی آزاد
  • ۱
  • ۰

امسال هم عجوزه فرقه رجوی به مناسبت روز جهانی زن (۸ مارس) شوگردانی جدیدی راه اندازی نمود و یک سری چرندیات بی‌پایه و اساس به خورد زنان خارجی داد.

به گزارش پایگاه خبری-تحلیلی فراق، رجز خوانی و لاف در غربت های مریم قجر پایانی ندارد و فکر می کند با افسار پاره کردن و یاوه بافی می تواند سر زنان خارجی و یک سری پناهندگان را شیره بمالد. در مقابل برخی از زنان منتسب به تشکیلات غربی به خاطر منافع و چاپیدن بیشتر با دریافت دلارهای تشویقی در برنامه فرقه شرکت می کنند

مریم قجر عجوزه در بخشی از سخنرانیش به خاطر کرنش و جلب حمایت زنان غربگرا و شبکه غربی این بار سعی نمود خود را منجی زنان اوکراینی نمایش دهد و به آنان نیز پیام مقاومت بدهد تا از زنان فرقه یاد بگیرند.

او درادامه سخنرانی اش گفت، «رجوی یک مقاومت عظیم علیه بنیاد گرایی و زن ستیزی را بنیاد نهاد» باید به این خانم بی حیا و مزدور غرب گفت، آنچه که در یکی دو  دهه اخیر دیدیم و از طرف جدا شدگان افشا می شود بنیادگرایی محض از جمله فرقه گرایی، به یغما بردن هست و نیست زنان و بی هویت نمودن آنان درفرقه منافقین است.

به گزارش فراق، زنک عجوزه خیانت کار چرا از طلاق های اجباری، ازدواج اجباری، تفکیک زنان از مردان، جدا نمودن با زور مادران از کودکان، به قتل رساندن زنان معترض،  تشکیل حرمسرا و عقیم کردن زنان و مرگ های زودرس چیزی نمی گوید

  • مصطفی آزاد
  • ۱
  • ۰

مریم رجوی روز جهانی زن را امسال، از زنان اوکراینی شروع کرد و انواع و اقسام زنان دیگر کشورها را هم در ویترین تبلیغاتی خود جای داد. ویترینی که به طرز عجیبی از حضور «زنان مجاهد خلق» خالی بود و مشخص بود این زنان حتی به درد تبلیغات مریم رجوی در ۸ مارس هم نمی خورند!

در اینجا هدف پرداختن به حرافی های مضحک مریم رجوی از جمله نامگذاری روز زن امسال به نام زنان اکراینی و یا تبریک روز جهانی زن به زنان در افغانستان، اوگاندا، اتیوپی، شاخ افریقا و  کذا و کذا نیست! بلکه بیان واقعیت هایی است که ماهیت ضدزن‌ترین زنِ تاریخ درباره حقوق زنان در تشکیلات این فرقه را بیان می کند.

تناقض رفتاری مریم رجوی بر کسی پوشیده نیست. او در حالی ۸ مارس امسال را بعنوان روز زن گرامی می دارد که سالهاست خانواده اعضای زنان گرفتار در اردوگاه این فرقه در آلبانی در حسرت و آرزوی دیدار با عزیزانشان روزگار سپری می کنند.

زنان در تشکیلات مجاهدین صرفا برده های جنسی محسوب می شوند که در حرمسرای رجوی تحت عنوان «شورای رهبری» مشغول خدمات دهی به مردک کوتوله و بیمار جنسی مسعود رجوی هستند. بنابراین مریم رجوی فقط می تواند درباره حقوقِ شیطان حرف بزند و نه انسانها!

بنابراین بدیهی است زنان در تشکیلات مجاهدین از افسرده ترین و نگونبخت ترینِ زنان در عصر کنونی بشمار می روند که در ویترین تبلیغاتی مریم رجوی هم جایی ندارند.

افسردگی در زنان «مجاهد»! قبل هر چیزی ناشی از دو عامل؛ عقیم سازی که با عمل جراحی و در آوردن رحِم زنان در تشکیلات مجاهدین که تحت عنوان رسیدن به «قله رهایی» از آن نام برده می شود، آغاز می گردد. و تجاوز جنسی رهبر فرقه به اغلب این زنان است که شایستگی عضویت در «شورای رهبری» یا همان حرمسرای مجاهدین را پیدا می کنند. طبق یافته های جدید، افراد مبتلا به افسردگی زودتر از زمان پیش بینی شده می میرند، الگویی که در سال های اخیر در بین زنان عضو مجاهدین رواج داشته است.

در اینجا بد نیست نظر مخاطبان را به پاسخ خانم بتول سلطانی عضو پیشین شورای رهبری مجاهدین با بیش از ۲۰ سال سابقه به سوال خبرنگار سایت راه نو در تاریخ سی ام فروردین سال ۱۳۹۹ جلب کنم که پرسید: با توجه به اینکه خودتان هم یک زن هستید می توانید از وضعیت زنان در سازمان «مجاهدین» بگویید؟ و اکنون که سالهاست از آنها جدا شده و پای در دنیای آزاد گذاشته اید چه حسی دارید؟ چه تفاوت هایی را بین ادعای مریم رجوی در خصوص زنان در «مجاهدین» با واقعیت های موجود می بینید؟

خانم سلطانی:  زنان در فرقه رجوی از اولیه ترین حقوق انسانی محرومند. آنها حق ازدواج ندارند حال چه رسد به انتخاب همسر.

با آنها مثل برده رفتار می شود. وقتی من در تشکیلات آنها می دیدم زنها نمی توانند رفت و آمد تنها داشته باشند و افراد مرتب مراقب همدیگر هستند و باید همدیگر را گزارش کنند، بشدت بهم می ریختم. کسی جرات بیان چنین انتقاداتی را به تشکیلات نداشت و باید به قوانین سخت و ضد انسانی فرقه تن می دادیم.

بسیاری از زنان بخاطر اعتراض و تن ندادن به دستورات تشکیلاتی در زندان بودند و مورد اهانت و کتک و آزار جسمانی قرار می گرفتند. حتی خودکشی های اجباری نیز برای زنانی که از قوانین فرقه پیروی نمی کردند در تقدیر آنان بود که با قرص سیانور انجام می گرفت . . .

زنان نباید در تشکیلات از خود اشعه زنانگی می دادند. حتی مسائل بهداشت فردی اعضا نیز تحت کنترل فرقه بود. آرایش کردن و آراستن خود هیچ معنا و مفهومی در تشکیلات نداشت.

اوج نگاه «مجاهدین» به زنانِ تشکیلات، جدای از استفاده ابزاری که در راستای اهداف ضد ملی و میهنی این گروه انجام می گرفت، بهره برداری جنسی برای شخص رهبر فرقه یعنی مسعود رجوی بود.

بنابراین حاصل جمع تمامی رفتارهای برده وار رهبران تروریست مجاهدین نسبت به زنان در بند تشکیلات ابتلای آنان به انواع و اقسام بیماریهای روحی و روانی و جسمی صعب الاعلاج و طول عمر کوتاه است.

یک مقایسه آماری بین سالهای ۱۳۹۵ تا آبان ۱۳۹۹ از مرگ و میر اعضای فرقه تروریستی  مجاهدین نشان می دهد که «امید به زندگی» هر عضو در زنان ۶۳.۹ سال و در مردان ۶۲.۸ سال است. که اگر آنرا با متوسط طول عمر زنان و مردان ایرانی (۷۹.۴ سال برای زنان و  75.5 برای مردان) مقایسه کنیم اختلاف فاحشی را مشاهده خواهیم کرد.

ضمن اینکه اختلاف متوسط طول عمر زنان به نسبت مردان در این فرقه ۱.۱ سال است که در مقایسه با استاندارد جهانی (چهار و نیم سال) نزدیک به فاجعه است.

این آمار نشان می دهد که زنان به مراتب شدیدتر از مردان تحت اجبارات و فشارهای روحی و روانی و جسمی درون فرقه قرار دارند. بعبارتی اگر این افراد در داخل این فرقه نبودند؛ زنان ۱۵.۵ سال و مردان ۱۲.۵ سال بیشتر می توانستند عمر کنند.

  • مصطفی آزاد
  • ۱
  • ۰
باید گفت این نوع حرکات ایذایی از یک سو حرکتی بشدت سخیف و ابلهانه و از سوی دیگر هم ورشکستگی سیاسی و زوال پایگاه اجتماعی این گروه تروریستی و فرقه ای را نشان می دهد. که تا کجا قاقیه را باخته اند که مجبورند با چنین حرکات مضحکی به اعضای نگوبخت و گرفتار در اردوگاه این گروه در آلبانی روحیه بدهند.

 

یکی از چالشهای فرقه رجوی از بدو تاسیس تا به امروز جایگاه خانواده در باورها و ایدئولوژی این فرقه بوده است.

اگر نگاهی به نحوه برخورد مجاهدین با موضوع خانواده از گذشته تا حال بیندازیم خواهیم دید خانواده همیشه ابزاری برای پیشبرد فعالیت های سازمانی این فرقه بوده و هرگز در جایگاه واقعی خود برای رهبران خودخوانده مجاهدین ارزش نداشته است. چرا  که خانه و خانواده مرکز آرامش و صمیمیت و محبت است که این با ایدئولوژی «مجاهدین» تضاد ماهوی دارد.

برخوردهای دوگانه با موضوع خانواده نیز یکی از تناقضات رفتاری این گروه و حاصل ایدئولوژی دو سر مجاهدین بحساب می آید که صرفا در راستای اهداف ضد مردمی این فرقه معنا و مفهوم پیدا می کند.  که در مطلب زیر به اینگونه رفتار مجاهدین  اشاره می کنیم.

در ۲۰ بهمن ماه در بازار امام رضای مشهد در یک خرابکاری شعارهای هجارشکن و قسمتی از سخنرانی مسعود رجوی در قسمتی از بلند گوهای بازار پخش شد.

این کار نه تنها هیچ دست آوردی برای فرقه رجوی نداشت بلکه موجب ناراحتی مردم و اهالی بازار از این اتفاق نیز شد. و مردم برخلاف انتظار فرقه رجوی به این «ویس – voice»  هیچ واکنشی نشان ندادند.

فیلمی هم که توسط عامل فریب خورده «مجاهدین» از این اتفاق فیلم گرفته بود تنها توانست برای مدت کوتاهی در شوی تبلیغاتی فرقه رجوی در سایت ها و شبکه های اجتماعی جعلی این گروه دیده شود.

باید گفت این نوع حرکات ایذایی از یک سو حکرتی بشدت سخیف و ابلهانه و از سوی دیگر هم ورشکستگی سیاسی و زوال پایگاه اجتماعی این گروه تروریستی و فرقه ای را نشان می دهد. که تا کجا قاقیه را باخته اند که مجبورند با چنین حرکات مضحکی به اعضای نگوبخت و گرفتار در اردوگاه این گروه در آلبانی روحیه بدهند.

البته قضیه به همین جا ختم نشد. بلاخره بعد از چند روز در تاریخ  ۱ اسفند ماه نیروهای امنیتی کشورمان موفق شدند شخص خاطی را دستگیر کنند. بعد از دستگیری هم مشخص شد این فرد جزو خانواده  یکی از کشته شدگان مجاهدین در عملیات موسوم به «فروغ جاویدان» بود که با پشتیبانی نیروهای صدام به خاک کشورمان صورت گرفت.

تا اینجای کار فرقه رجوی دوبار خانواده ای را فریب داده و باعث تغییر مسیر زندگی آنها شد.  بار اول یک عضو نگونبخت این خانواده را وادار کرد به خیانت به مردم اش کرد تا با همراهی نیروهای عراقی در تجاوز به کشورمان در سال ۱۳۶۷ کشته شود. دیگر اینکه نگون بخت دیگری از همین خانواده را با فریب وادار به یک حرکت مضحک در بازار امام رضای مشهد کرد که او هم دستگیر شد.

اما موضوع از آنجایی جالب تر می شود که  این فرقه با وقاحت تمام در اولین واکنش خود نسبت به دستگیری آن فرد از ارگان های حقوق بشری درخواست کرده که با توجه به این که فرد دستگیر شده از خانوده های مجاهدین هست از دولت ایران بخواهند که اجازه ملاقات با آنها را بدهند!

برخورد دوگانه و مضحک مجاهدین با این موضوع این سوال را در ذهن مخاطب ایجاد می کند که چگونه است این فرد جزو خانواده مجاهدین محسوب می شود ولی خانواده های اعضای گرفتار در درون فرقه رجوی در کشور آلبانی که سالهاست بدنبال نه حتی ملاقات بلکه فقط یک تماس تلفنی با عضو گرفتارشان در این فرقه هستند، خانواده مجاهدین محسوب نمی شوند؟!

  • مصطفی آزاد
  • ۱
  • ۰

ابراهیم مرادی، عضو نجات یافته از فرقه رجوی گفت: ۲۰ سال از عمرم را در فرقه رجوی به هدر دادم.

به گزارش فراق، ابراهیم مرادی که اخیراً جدایی رسمی خود از سازمان مجاهدین خلق را اعلام کرده است، در گفتگویی با تلویزیون اینترنتی مردم تی وی نحوه فریب و  ماندن اجباری خود در تشکیلات فرقه ای مجاهدین را شرح داد.

در سال ۱۳۸۰ زمانی که در شهر ایرانشهر مشغول کار بنایی بودم با فردی به نام فرید آشنا شدم که گفت بلوچ است و به من پیشنهاد داد تا به کمک او برای کار به کشورهای اروپایی بروم. من هم که قبلا تلاش های بی نتیجه ای برای مهاجرت به کشورهای عربی کرده بودم، از این پیشنهاد استقبال کردم. به این ترتیب قبول کردم که دنبال آینده بهتری بروم و قرار گذاشتیم که فردا همدیگر را ببینیم.

صبح من سر قرار رفتم. فرید با یک ماشین تویوتا آماده بود. مرا از ایرانشهر به شهر جکیگور بردند. شب آنجا در یک خانه خوابیدیم و ساعت ۳ شب به سمت مرز پاکستان (مند و بلو) رفتیم. آنجا فرید من را به یک فرد قاچاقبر معرفی کرد. قاچاقبر من را با اتوبوس به شهر کراچی پاکستان برد. در کراچی وارد یک آپارتمان شدیم. افراد دیگری هم بودند. بعداً فهمیدم که این آپارتمان در واقع پایگاه موشکی مجاهدین خلق بوده است. بعد از چند روز انتظار به من گفتند رفتن مستقیم به کشورهای اروپایی مشکل هست و بایستی ابتدا به کشور عراق بروی و بعد از اقامت کوتاهی شما را به کشور مورد نظرتان میبریم. من هم که کاملاً به آنها اعتماد کرده بودم قبول کردم و آنها با  یک پاسپورت جعلی مرا به اردن و سپس بغداد منتقل کردند. در فرودگاه بغداد یک ماشین ون با دو نفر لباس شخصی منتظر من بودند. از من استقبال گرمی کردند و فهمیدم اینها ایرانی هستند. با هم به هتلی رفتیم که بعد فهمیدم مقر سازمان مجاهدین است. برایم فیلم هایی از رژه ارتش آزادیبخش پخش می کردند و جلسات توجیهی که به مجاهدین بپیوندم. من هم مصر بودم که من برای رفتن و کار در اروپا به اینجا آمده ام. بعد از روزهای متوالی انتظار وبحث بی نتیجه با تهدید مرا قانع کردند که به کمپ اشرف بروم.

ابراهیم مرادی که در آن زمان ۴۳ سال سن داشت، به این ترتیب در دام سازمان مجاهدین خلق گرفتار شد. سازمانی که تا قبل از این ماجرا اسمی از آنها نشنیده بود و هیچ ذهنیتی نداشت. مرادی همچنین در رابطه با نحوه برخورد سازمان با اعضا و چگونگی تحت فشار قرار دادن افرادی که قصد جدایی از فرقه را داشتند و تهمت ها و توهین ها مواردی را بیان کرد.

  • مصطفی آزاد
  • ۱
  • ۰
رجوی در دو جبهه داخلی و خارجی مشکل داشت. شکست در سیاست آویختن به دامن غرب و در عراق یاس و ناامیدی نیروها از آینده مبهم مجاهدین، زمینه بازگشت مریم به بغداد را فراهم کرد. مجاهدین آنچه که در تبلیغات بیرونی از بازگشت مریم به عراق ارائه می داد خیلی متفاوت تر از چیزی بود که در درون تشکیلات در خاک یک کشور بیگانه و دشمن جریان داشت.

قسمت بیست و هشتم: شکست طرح آلترناتیوسازی و بازگشت مریم رجوی از فرانسه به عراق در سال ۱۳۵۷- مریم رجوی علیرغم ادا و اطوار های دموکراسی مابانه و سخنرانی های آتشین و ایجاد حلقه حامی سیاسی از بازنشسته های دولت مردان سابق در آمریکا و اروپا که با هزینه های سرسام آور بدست آمده بود نتوانست نظر دولت های غربی را نسبت به گروه تروریستی مجاهدین در قامت یک آلترناتیو جلب کند. لذا رجوی در ۱۸ آذر سال ۱۳۷۵ تصمیم گرفت مریم را از فرانسه به عراق بازگرداند.

رجوی در دو جبهه داخلی و خارجی مشکل داشت. شکست در سیاست آویختن به دامن غرب و در عراق یاس و ناامیدی نیروها از آینده مبهم مجاهدین، زمینه بازگشت مریم به بغداد را فراهم کرد.

مجاهدین آنچه که در تبلیغات بیرونی از بازگشت مریم به عراق ارائه می داد خیلی متفاوت تر از چیزی بود که در درون تشکیلات در خاک یک کشور بیگانه و دشمن جریان داشت.

رجوی مجبور بود برای حضور سه ساله مریم در خاک فرانسه انبوهی دستاورد های سیاسی سرهم کند و برای بازگشت او به عراق را نیز به عنوان اتمام مأموریت سه ساله وی قلمداد کرده و عوامل دیگری را که در این امر دخیل بودند موثر بداند . لذا به هنگام بازگشت مریم به عراق سازمان اعلام نمود که : «مقرر شده بود که وی جهت بیان مواضع مقاومت ایران و گسترش جبهه همبستگی ملی ایرانیان به فرانسه عزیمت نماید . حضور مریم رجوی در فرانسه با استقبال ایرانیان در کشورهای خارجی مواجه شد . از سوی دیگر نیز منجر به واکنش از طرف دولت حاکم بر ایران گردید. از جمله اقدام به نارنجک انداختن دربرابر سفارت فرانسه و دفتر هواپیمایی فرانسه ایر فرانس کردند.

دولت ایران  تمامی واحدهای بسیج خود را موظف کردند که طومارهایی بنویسند و حضور مریم رجوی در فرانسه را زیر سؤال ببرند ، امّا این اقدامات ، با افشاگریهای مقاومت ایران ، به عکس خود تبدیل شد و بر اهمیت این سفر افزود و مریم رجوی را به عنوان رئیس جمهور برگزیده مقاومت ایران هر چه بیشتر در برابر انظار جهانیان معرفی نمود و حضور سه ساله وی در فرانسه یکی از پرثمرترین سال های فعالیتهای مقاومت در راه آزادی مردم ایران در خارج از کشور بوده است!»

رجوی همیشه تلاش می کرد از هر واقعه ای حداکثر استفاده را کرده و اهداف خود را پیش ببرد او هرگز به شکست های خودش اعتراف نمی کرد.

  • مصطفی آزاد
  • ۱
  • ۰

برخی از اعضای فرقه رجوی در آلبانی برای دومین بار پیاپی به جرم دست داشتن در قاچاق انسان، مواد مخدر و اسلحه تحت تعقیب قرار گرفتند.

به گزارش فراق، دادگستری آلبانی اخیرا سندی را با استناد به گزارش پلیس منتشر کرده که ثابت می کند برخی از اعضای فرقه رجوی مانند محمدسادات دربندی معروف به کاک عادل از فرماندهان کشتار کردها و شکنجه گران اشرف برای دومین بار پیاپی به جرم قاچاق انسان و اسلحه متهم شدند.
بر اساس اطلاعات رسیده دفعه گذشته این ماجرا با وساطت سفارت آمریکا حل و فصل شد اما این بار به نظر می رسد سیستم قضایی آلبانی با اعلام جرم دادستان تیرانا نتواند از این قضیه چشم پوشی کند.


بر اساس گزارش های منتشر شده در ژوئیه ۲۰۲۱، یک محموله مواد مخدر توسط پلیس کشف و ضبط شد و نرگس ابریشمچی و حسن نایب آقا، دو مقام ارشد فرقه رجوی، در پی این ماجرا دستگیر شدند. طبق گزارش‌های رسمی آن‌ها پس از دستگیری، به نقش خود در سازماندهی و انتقال این محموله مواد مخدر به ایتالیا اعراف کردند.
یک پرونده مستند دیگر مربوط به یکی دیگر از اعضای این فرقه در ۲۶ مارس ۲۰۲۱ است که پلیس محلی او را به اتهام سرقت با همکاری دو آلبانیایی تحت تعقیب قرار داد. او محمد د. ساکن کمپ اشرف ۳ است که یک داروخانه کشاورزی را به سرقت برده است.
این جرم ها به سال ۲۰۲۱ باز می‌گردد و اطلاعات مربوط به این جنایات نیز به سفارت آمریکا در تیرانا، پایتخت آلبانی، تحویل داده شده است اما سفارت آمریکا از پاسخ درباره این اسناد تا کنون خودداری کرده است.
روزنامه نگاران و فعالان مدنی آلبانی بارها در مورد خطرات حضور فرقه رجوی در این کشور هشدارهای لازم را دادند اما این بار باید منتظر ماند و دید که آیا سیستم قضایی آلبانی می تواند در مقابل مریم رجوی که ثابت کرده به هیچ قانونی پایبند نیست مستقل عمل نموده و اقدام های قانونی را انجام دهد یا خیر؟

  • مصطفی آزاد
  • ۱
  • ۰

سازمان تروریستی مجاهدین خلق متهم است که از سال ۱۳۶۹ و آغاز دهه ۷۰ شمسی/ آغاز دهه ۹۰ میلادی صدها کودک را که در قرارگاه ها و پایگاه های این سازمان در عراق ساکن بودند از پدر و مادرشان جدا و آنها را از عراق به کشورهای مختلف فرستاده است. تعداد این کودکان بین ۷۰۰ تا ۹۰۰ نفر برآورد می شود. با این اقدام سازمان مجاهدین کودکان را از پدر و مادر محروم و بنیاد خانواده را نابود کرد. سازمان مجاهدین در مورد سرنوشت این کودکان هیچگاه هیچ گزارشی منتشر نکرده و از وضعیت بسیاری از آنها اطلاعی در دست نیست.

فرقه تروریستی رجوی همچنین متهم است که چندین سال با فریبکاری و وعده اینکه این کودکان می توانند به عراق رفته تا در آنجا پدر و مادرشان را ببینند، ده ها نفر از همان کودکان را بطور غیر قانونی از کشورهای مختلف اروپائی به عراق برگردانده و با جلوگیری از خروج آنها از عراق، آنها را به سربازی اجباری در آورده است. برخی از آن کودک سربازانِ سابق اینک با انجام مصاحبه یا نوشتن خاطرات، از آنچه که بر آنها گذشته است سخن می گویند.[۱]

این جریان تروریستی  بجای قبول مسئولیت و پاسخگوئی در برابر رفتارهای ضد انسانی و ناقض حقوق کودکان، به این افراد اتهام همکاری با وزارت اطلاعات و جمهوری اسلامی وارد کرده و با اتهام زنی و ترور شخصیت، تلاش می کند آنها را به سکوت بکشاند.[۲]

فرقه رجوی همچنین ادعا می کند خروج این کودکان از عراق برای “نجات جان آنها” بوده، زیرا پس از حمله عراق به کویت و حمله ایالات متحده و نیروهای ائتلاف به عراق، این کودکان در معرض بمباران قرار داشته و خروج آنها از عراق اقدامی انساندوستانه و برای حفظ جان خود آن کودکان بوده است. اما این ادعا حقیقت دارد؟

دروغ بزرگ

ادعای فرقه رجوی در مورد “نجات جان کودکان” یک دروغ بزرگ و یک فریبکاری آشکار است. یک سند درون تشکیلاتی سازمان مجاهدین اسامی ۸۷۰ کودک که به خارج از عراق فرستاده شده اند را بر اساس مشخصات زیر لیست کرده است:
نام، نام خانوادگی، تاریخ تولد، تاریخ خروج، کشور اعزام، نام مادر، نام پدر، قسمت مادر، قسمت پدر، نام سرپرست

در این مورد چند توضیح لازم است:

یکم: مطابق این سند، اولین کودک در تاریخ ۳۰.۰۳.۱۳۶۹ برابر با ۲۰.۰۶.۱۹۹۰ به خارج از عراق اعزام شده است. پس از آن و از تاریخ ۲۷.۰۹.۱۳۶۹ برابر با ۱۸.۱۲.۱۹۹۰ اعزام سریالی کودکان به خارج از عراق شروع شده است.
با در نظر داشت اینکه حمله عراق به کویت در تاریخ ۱۱.۰۴.۱۳۶۹ برابر با ۰۲.۰۸.۱۹۹۰ بوده است و با در نظر داشت اینکه حمله آمریکا به عراق در تاریخ ۲۵.۱۰.۱۳۶۹ برابر با ۱۶.۰۱.۱۹۹۱ بوده است، مشخص می شود که جدا کردن کودکان از والدین آنها و اعزام آنها به خارج عراق، از قبل برنامه ریزی شده بود و هیچ ربطی به جنگ عراق و کویت و حمله آمریکا به عراق نداشته است.

دوم: مطابق سند درون تشکیلاتی سازمان مجاهدین، کودکان ساکن در عراق در ۱۴۸ نوبت به خارج اعزام شده اند. برخی بصورت یک نفره، برخی در دسته های چند ده نفره و برخی نیز در گروه های چندین نفره اعزام شده بودند. اعزام کودکان در مجموع در یک بازه زمانی سه ساله انجام شده است. بیشترین تعدادی که بطور گروهی فرستاده شدند شامل یک گروه ۱۳،۱۱، ۱۷، ۱۸، ۲۶، ۷۶، ۱۰۵ نفره بوده است.
مجموع تعداد کودکانی که قبل از شروع حمله آمریکا به عراق به خارج فرستاده شده بودند ۱۹۳ نفر بوده است. یعنی هنوز زمانی که خطر بمباران وجود نداشته است.

سوم: اگر هدف از فرستادن کودکان به خارج از عراق نجات جان آنها از بمباران بوده است، پرسش این است که چرا پس از اعلام آتش بس رسمی در تاریخ ۲۳.۰۱.۱۳۷۰ برابر با ۱۲.۰۴.۱۳۹۱ فرستادن کودکان به خارج از عراق همچنان ادامه داشته است؟ مطابق سند درونی مجاهدین، در مجموع از تاریخ اعلام آتش بس رسمی و پایان حمله های ائتلاف به عراق، اعزام کودکان مجاهدین به خارج از عراق همچنان ادامه داشته و ۳۲۲ کودک را شامل می شود.

  • مصطفی آزاد
  • ۱
  • ۰

تشکر از شما. من فائزه بلالی هستم به همراه همسرم به دیدار خواهرزاده شوهرم آمدیم که ۴۰ سال در زندان سازمان تروریستی مجاهدین اسیر است.

من قبلا هم به تنهایی در سال ۲۰۱۷ به آلبانی آمدم ولی متاسفانه اجازه ملاقات به من ندادند. الان باز هم به همراه همسرم آمدم تا شاید او را ببینم اما باز به من اجازه ملاقات ندادند. آنها پلیس را خبردار کردند و ما را تروریست نامیدند. ما را نزد پلیس بردند و گوشی همراه من و همسرم را گرفتند و تا امروز پس ندادند. من اصلا درک نمی کنم آنها چطور به ما لقب تروریست می‌دهند. گفتند ما اسلحه داریم و خطرناک هستیم در حالی که من و همسرم ۷۰ ساله هستیم و این خنده دار است. آنها به ما گفتند سعید نمی‌خواهد شما را ببیند.

من چند سال پیش که تنهایی به کشور آلبانی آمده بودم پسرم را تازه یک ماه بود که از دست داده بودم ولی من آمدم. چون سعید را مثل پسر خودم می دانستم. او با ما زندگی کرده و با پسرهای من هم بازی بود. بنابراین من علاقه‌مندم که او را ببینم. او را در آغوشم بگیرم. با او حرف بزنم. بگویم مادرت بیمار است و دلتنگ توست. بگویم همه دلتنگ تو هستند و متاسفانه پدرت فوت شده است اما متاسفانه اجازه ندادند ببینمش.

 

با اینکه من آن زمان به خاطر فوت پسرم حالت جسمی و روحی مناسب نداشتم و شوکه شده بودم ولی باز هم گفتم عیبی ندارد لاقل سعید را که می توانم ببینم. ما بعد از چهار سال دوباره تصمیم گرفتیم بیایم چون از سوئد به آلبانی آمدن راحت تر است.

مادر سعید به خاطر بیماری که دارد نمی‌تواند به اینجا بیاید. او هر روز گریه می‌کند و همچنین خواهرش هم بسیار دلتنگ اوست. ما نمی‌دانیم چرا آنها گفتند سعید نمی‌خواهد ما را ببیند. آیا آنها راست می‌گویند واقعا حرف سعید است؟

خب شما بعد از اینکه به آلبانی آمدید چه فعالیتی داشتید؟

ما خواهان صحبت با یک وکیل شدیم اما آنها بهانه آوردند و تلفن ما را گرفته و داخل آن را چک کردند.

عذر می خواهم چه کسی تلفن شما را گرفت پلیس آلبانی یا مجاهدین؟

مرکز حراست ورودی کمپ مجاهدین

پس شما به سمت کمپ آنها رفتید و حراست مجاهدین با شما برخورد کرد و تلفن شما و همسرتان را گرفتند و گفتند که سعید تمایلی به  ملاقات با شما ندارد درسته؟

بله ما گفتیم اگر سعید واقعا این حرف را زده حضوری بیاید دم در ورودی، مستقیم به ما بگوید تمایلی برای دیدار ندارد. اما خبری نشد بعد از پنچ دقیقه چند پلیس آمد و ما را به پاسگاه پلیس برد و از ما بازجویی کردند. اینجا چه کار می‌کنید، برای چه کاری آمدید، آیا شما تروریست هستید و این روند هشت ساعت طول کشید. آنها پاسپورت و مدارک و تلفن ما را گرفتند و گفتند تا یک روز دیگر پس می‌دهیم اما هنوز خبری نشده است.

چندروز از این اتفاقات می‌گذرد؟ منظورم این است چند مدت هست که پلیس مدارک و تلفن شما را گرفته است و یا چند هفته؟

دو هفته می‌شود.

باشه شما رفتید اردوگاه مجاهدین برای دیدار با سعید،  فرماندهی مجاهدین زنگ زده  به پلیس ضد تروریسم، شما را بردند به مقر پلیس و به شما گفتند که تروریست هستید! خب شما یک خانم ۷۰ ساله هستین که هیچ شباهتی به تروریست ندارید، آنها احتمالا شما را بازرسی کردند و گوشی شما را گرفته و آزاد کرده اند اما هرگز گوشی را دوباره پس ندادند درسته؟

بله دقیقا، آنها به ما گفتند که شما دروغ می‌گوید و هر چی داشتیم گرفتند.

آیا آنها به روش های دیگر هم از شما بازجویی کردند؟

خیر

آیا آنها بعد از این اتفاقات و روزهایی که گذشت دوباره پیگیر شما شدند؟

خیر

بسیار خب شما در طی این دو هفته هم مرتکب جرمی نشدید فقط به کمپ مجاهدین رفتید تا خواهرزاده تان را ببینید آیا شما از پلیس پرسیدید که چرا این کارها را می کنید، ما هیچ کاری انجام ندادیم، هیچ جرمی مرتکب نشدیم فقط آمدیم اینجا که عزیزمان را ببینیم.

چرا البته همه اینها را پرسیدیم اما به ما گفتند منتظر بمانید و آخر گفتند باید در بخشی به عنوان ضد تروریسم بمانید. یکی از آنها به سمت ما آمد خیلی هم هیکل بزرگی داشت و هیچ حرف خاصی با ما نزد. او به من و همسرم گفت چه کسی گفته مجاهدین در آلبانی هستند؟ چه کسی گفته آنها اینجا هستند؟ خب همه می‌دانند که مجاهدین در آلبانی مستقر شدند. من در سوئد زندگی می کنم. آنجا هم مجاهدین هستند و زندگی می‌کنند و از وضعیت اینجا هم همه اطلاع دارند مشخص است.

  • مصطفی آزاد