قاصد1393

افشاگری و تحلیل و تبیین عملکرد گروهک تروریستی مجاهدین خلق

قاصد1393

افشاگری و تحلیل و تبیین عملکرد گروهک تروریستی مجاهدین خلق

این وبلاگ برآن است چهره واقعی این جریان تروریستی را درسرسپاری به قطب های استعماری جهان ، بطور شفاف به تصویر بکشد ... (مصطفی آزاد)

دوستان و مراجعین محترم وبلاگ ، قابل ذکر هست این وبلاگ درادامه وبلاگ ghased1393.mihanblog.com و به جهت تعطیلی سایت میهن بلاگ ایجاد گردید .

پیوندها

۵۶۳ مطلب با موضوع «افشاگری» ثبت شده است

  • ۱
  • ۰
فرقه رجوی در قرارگاه موسوم به اشرف چه در خاک عراق و چه اکنون در خاک آلبانی دهه هاست مدل جدیدی از برده داری را که حتی در زمان قبل از اسلام و زمان جاهلیت هم وجود نداشته پیش می برد. مسعود رجوی و سران سازمان با انواع ترفند ها سعی کردند که خانواده و زن و بچه را از افراد جدا کنند.

مجاهدین سالهاست اعضای خود را به روش های مختلف به بند کشیده و به بهانه های مختلف آنان را که هیچگونه زندگی شخصی هم نداشته تحت کنترل خود دارند.

فرقه رجوی با یک لیست بلند بالایی از ممنوعیت ها و نباید ها سعی می کنند اعضا را تحت فشار قرار داده و آنان تمام عیار مطیع خود کنند.

در این میان  یکی از اصلی ترین ممنوعیت ها که سران فرقه نیز بشدت از آن وحشت دارند خانواده، زن و زندگی و داشتن فرزند است.

اعضای دربند مجاهدین به جرم وابستگی به خانواده مجرم شناخته می شوند و با همین بهانه مورد سوال و جواب قرار می گیرند. از نظر مجاهدین خانواده یعنی مسعود رجوی و غیر از آن هر گونه وابستگی در حصارهای بیرون از این فرقه یک جرم نابخشودنی بشمار میرود که برای هر کسی که بخواهد از این قوانین تخطی کند می تواند زندان و شکنجه و حتی مرگ را بهمراه داشته باشد.

محمدرضا صدیق که اخیرا از فرقه رجوی جدا شده است نمونه بارزی از رفتارهای هیستریک رجوی در قبال جداشدگان است.

رجوی به خیال خود با درج موضع گیری رسمی آقای صدیق در سایت رسمی این گروه پنداشته که توانسته است  او را افشا کند اما باید گفت  این سند افتخار هر جداشده ای از جمله آقای صدیق است که بخاطر زندگی ، بخاطر خانواده اردوی نسل کشان فرقه رجوی را ترک کرده است.

جرایمی که از نظر فرقه رجوی عبور از خط سرخ محسوب می شود برابر مطالبی که در سایت های رسمی این فرقه درج گردیده بقرار زیر است:

اولین جرم اعضا این است که آنان تصمیم گرفته اند زندگی آزاد داشته باشند و این آزادی از نظر سازمان جرم محسوب می شود چون سازمان معتقد است اعضا اگر آزاد باشند ممکن است بر علیه آنها فعالیت کنند و چنین نیز هست چون اعضا بعد از خروج از سازمان زندگی مردم عادی را می بینند و تازه متوجه می شوند که فرقه رجوی چه بر سر آنها آورده است.

دومین جرم آنها تلاش برای اطلاع یافتن از وضعیت خانواده هایشان است. سازمان خانواده ها را دشمن خود می داند چون هر وقت خانواده دنبال فرزندان خود بودند باعث جدایی اعضا از سازمان شده است.

  • مصطفی آزاد
  • ۱
  • ۰

«دزموند توتو» چهره شاخص ضد نژادپرستی در آفریقای جنوبی پنجم دی ماه در گذشت و باز سوژه‌ای جدید برای مریم رجوی تروریست پیدا شد.

«توتو» از یاران مورد اعتماد نلسون ماندلا و برنده جایزه صلاح نوبل بود.

این چهره مبارز و انسان دوست که سال‌ها از عمرش را صرف آزادی و انسانیت نمود متاسفانه بعضا هم مورد سوء استفاده قرار می‌گرفت.

از جمله بهره برداری های ضد اخلاقی که از این چهره سرشناس جهانی به عمل آمد توسط مریم رجوی بود. برخی افراد که از رجوی دلارهای آمریکایی دریافت کرده بودند، با مراجعه به «دزموند توتو» تحریف واقعیت کرده و او را وادار به ملاقات با مریم رجوی کرده بودند.

البته این گونه دیدارها از سابقه تروریستی رجوی و فرقه ضد انسانی او چیزی کم نکرد و بعدها «توتو» متوجه ذات بد این فرقه شد و دست رد به سینه رجوی زد.

حال مریم رجوی که از هر فرصتی برای دیده شدن بهره می‌گیرد، مکارانه برای او ماتم گرفته و سعی دارد از عکس های قدیمی که با وی دارد، نمایشی بر پا کند.

  • مصطفی آزاد
  • ۱
  • ۰

روانپریشی بنام مریم رجوی ، به مناسبت میلاد مسیح، از فرصت استفاده کرده و ضمن تشبیه مسیح پیامبر آزادی با شوهر مفقود شده اش یعنی مسعود رجوی و شباهت مریم عذرا با خودش، همچنین مسیح پیامبر صلح و دوستی و رحمت و بخشش و یگانگی را شورشگر خطاب کرده است. اگر حرفی نزنیم، لابد فردا صفات دیگری که شایسته خودشان است مانند گروگانگیری و آدمکشی و ترور و ارعاب و استثمار و برده داری را نیز به پیامبران دیگر نسبت می دهند.

فلسفه آفرینش و حیات اما چیز دیگری است. زندگی، جنگ نیست بلکه زندگی، بازی است یک بازی ماهرانه برآمده از درون رازی کهن، رازی که شاعرانی چون شکسپیر و براونینگ و ویلیام بلیک، جملگی در اشعارشان به آن اشاره کرده اند. آهنگسازانی چون بتهون در موسیقی شان به آن پرداخته و نقاشانی چون داوینچی در نقاشی شان آن را به تصویر کشیده اند. متفکرانی چون سقراط، افلاطون، امرسون، فیثاغورث، نیوتن، فرانسیس بیکن، جان ولفگانگ، گوته، ویکتور هوگو و تعدادی دیگر، در نوشته هایشان از آن استفاده کرده اند.

ادیانی چون هندو، بودیسم، یهود، مسیحیت و اسلام، از آن الهام گرفته اند. تمدن هایی چون بابل و مصری ها نیز از آن آگاه بوده و اشراف داشته اند. این قانون را می توان در نوشته های به جا مانده در قرن های قبل پیدا کرد. سه هزار سال قبل از میلاد مسیح، این راز بر روی لوحه های سنگی نوشته شده بود. اگر چه تعدادی سعی در پنهان نگهداشتن آن از دیگران می کردند، متقابلاً تعدادی نیز از آن آگاه بوده و موفق به کشف آن شده بودند. این قانون، از اول خلقت وجود داشته و تا ابد نیز وجود خواهد داشت. کل نظام هستی و کائنات از همین قانون پیروی می کنند.

گو این که اگر جملگی انسان ها از این قانون سهل و ساده، پیروی کرده و آن را زیر پا نمی گذاشتند، امروزه جهان همان بهشت موعود و آرمانشهر بسیاری از آرمان های متنوع می شد. رازی که پیامش صلح و دوستی و عشق و انسانیت و خوشبختی و شادی و سرور در همه عرصه های زندگی بود تا جایی که آرزوهای بشر همچون کاتالوگی دست یافتنی در دسترس باقی می بود و کافی بود هر کسی با اشاره ای هر آن چه را می خواست و آرزو می کرد، به آن دست می یافت و هیچ انسانی ناکام و ناامید و قربانی، وجود نمی داشت.

در چشم پوشی و زیر پا گذاشتن از چنین قانونمندی ای که همه زندگی و کهکشان ما را احاطه کرده، زندگی بر خلاف این قانون، سخت و صعب و شرارت انگیز شد تا جایی که زور در بسیاری از مناسبت های مردم و قدرت ها، به محور حل و فصل امور در آمد. نا امیدی و خشم و نفرت و کمبود، سرریز شد. جنگ آغاز شد. جنگ برای به دست آوردن هر آن چه که از راهش بسیار آسان تر به دست می آمد.

جنگ به بخشی از هویت و کارنامه و تاریخ مردم در آمد. به ویژه در قرن بیستم که جنگ های بزرگ جهانی و با تلفات انبوه، اتفاق افتاد و انسان ها خود را آماده جنگ های دیگر اتمی کردند که اگر آن نیز اتفاق می افتاد، می توانست نسل بشر را از صحنه زمین حذف کند. اما جنگ هایی که در قرن بیستم اتفاق افتاد و بس که از قداست دفاع و خشونت گفته شد، تا این که بخشی از آرمان های مردم و انقلابیون و روشنفکران و فقرا را خشونت پر کرد و قداست بخشید. کتاب زندگی جنگ و دیگر هیچ، اثر اوریانا فالاچی که گزارش سفر او به ویتنام و مکزیک بود، آن چنان جالب بود و به شهرت جهانی رسید که جایزه بانکارلا را در سال 1970 نصیب نویسنده اش کرد. . . .

  • مصطفی آزاد
  • ۱
  • ۰

مدت بسیار کوتاهی است که روم های مختلف در کلاب هاوس، از طرف فرزندان فرقه تروریستی مجاهدین اجرا می شود که اندیشمندان و جداشدگان دیگری نیز در این روم ها مشارکت دارند.

یکی ازاین اتاق ها که فقط دو جلسه از اجرای آن گذشته است تحت عنوان :

” حقیقت یا خیانت ، چرا فرقه رجوی خلق فرزندان خود را مزدور می نامند؟”

حقایق متعددی از واقعیات تلخ درون فرقه را آشکار کرده و یک بار دیگر این فرقه را در معرض قضاوت عموم مردم قرار داده است.
آقای م … یک از شرکت کنندگان در این اتاق (ایشان اسم و تصویر کامل خود را در این روم کاملا بیان کردند اما در این نوشتار نویسنده به دلیل رعایت حرمت ها از ذکر نام این شخص خودداری می کند، تا بلکه در یک دادگاه بی طرف همه ی این وقایع دهشتناک بیان شود و مرتکبان این بی عفتی ها و جنایات به سزای اعمال ننگین خود برسند) می گوید:

” من که در سوئد زندگی می کنم، بعد از این برنامه از طرف سازمان مورد مهر و محبت فراوان قرار گرفتم و از طرف سازمان مرتبا با من تماس گرفته می شود که تمام هزینه هایت را می دهیم اعم از هتل و غذا و ایاب و ذهاب و … بیا چند روزی آلمان با هم صحبت کنیم.

من در سنین پائین به عراق و پادگان اشرف کشانده شده بودم، من در پادگان اشرف که توسط یک تیپ کامل عراقی بشدت حفاظت می شد تا ما فرار نکنیم، یک روز یکی از فرماندهان و اعضای قدیمی سازمان به … من دست زد! با خودم گفتم نه ، من اشتباه می کنم، دفعه ی دوم ، دفعه ی سوم ، دیدم این عمل او هر شب ! تکرار می شود، دیگر تحمل نکردم و او را بشدت مضروب کردم، که بعد من را صدا کردند و همین پروین صفائی ، اکبر عباسیان ، جمال ناطقی ، خاله ی کاظم نیاکان، برگشتند ودر کمال تعجب به من گفتند: نگاه کن ، کرم از درخته ! اما من می دانستم که تمام این مشکلات از انقلاب کذائی ایدئولوژیک در می آید ، همه ی اعضای سازمان دچار مشکلات پیدا و پنهان جنسی شده بودند! واقعیت این است که غریزه را نمی شود با زور و صحبت کنترل کرد، این جوابش نیست، من که ساکت نماندم و این موضوع را پیگیری کردم، گفتند ببین ، خفه می شی یا خفه ات کنیم! طلای من را از گردنم به زور در آوردند و گفتند باید به سازمان هدیه بدهی، من را در آلبانی بدون هیچ کمک و پشتوانه ای به بیرون پرت کردند، من که از فرزندان این سازمان شمرده می شدم مدتها در جنگل خوابیدم، مدارک هویتی من را تحویلم ندادند، حتی پاسپورت من را تحویل خودم ندادند بعدها یکی از مشکلات من این بود که به پلیس آلمان ثابت کنم که من ایرانی هستم ”

متاسفانه از این دست موارد نیز توسط سایر کودکانی که به عراق آورده شده بودند ، شنیده شده است، برخی بدلیل آبروی شخصی از افشای بیرونی این موارد خودداری کردند، برخی را سازمان با تهدید و تطمیع ساکت کرده است، برخی دیگر هم کلا خاموش ماندند و قید این افتضاح جنسی در درون مناسبات پاک مجاهدین را زدند.

  • مصطفی آزاد
  • ۱
  • ۰
فرقه رجوی تشکیلاتی جمع‌گریز با قوانین خاص است که فاقد توانایی‌ها و مهارت‌های لازم برای زندگی با اجتماعی بزرگتر از فرقه به وسعت ایران است. آنها نه تنها نمی توانند الگو باشند بلکه خود نیاز به سالها درمان در بُعد جسمی، روحی و روانی و نحوه یادگیری اصول حضور در جامعه و اجتماع را دارند.

فرانسیس بیکن، فیلسوف شهیر انگلیسی، می‌گفت فقط دو نفر از تنهایی لذت می‌برند: یکی خدا و دیگری موجودات ددمنش که مصداق آن در این مطلب می تواند رهبران فرقه گرای مجاهدین تصور شود.

هر انسانی که بعد از سالها زندگی به کهولت می رسد، نیم نگاهی به گذشته ی خود دارد و همیشه در این فکر است که زندگی خود را چگونه گذارنده است. آیا در این مسیر توانسته آنطور که دوست داشته  زندگی کند یا نه؟

این سوالی است که اعضای مجاهدین هر روز و هر لحظه باید از خود بپرسند که سرانجام مسیری که رفته اند چه خواهد شد و در این سالها آیا توانسته اند آنطور که خواسته اند زندگی کنند؟

آنچه که از مجاهدین توسط سران این فرقه نمایش داده می شود صرفا گندابی در یک زرورق طلایی و خوشرنگ است.

اعضایی که هم اکنون سن متوسط آنان بین ۶۰ تا ۷۰ ساله است در سوله های جمعی شب را به صبح می رسانند. زندگی شخصی هرگز برای آنان معنا و مفهومی ندارد و هیچ کس آنرا در درون فرقه تجربه نکرده است.

آنان با آرزوی فردای بهتر به خواب می روند و با صدای شیپور، از خواب بیدار می شوند تا کارهای برنامه ریزی شده را طبق دستورات اجرا کنند تا روزی دیگر را به پایان ببرند.

تاکنون صدای هیچ کودکی از قرارگاه های مجاهدین چه در خاک عراق و چه در خاک آلبانی به گوش نرسیده است. هیچ زنی و هیچ مردی در کنار هم نبوده اند. انسانهای تنها و اخته شده تنها رهاورد فرقه رجوی است.

طبق اسناد و گفته های زنان جداشده از مجاهدین بسیاری از زنان داخل سازمان بدلیل عقیم شدن دیگر امکان فرزند آوری ندارند و البته شایان ذکر است که آنان نیز مانند مردان در سنین پیری خود به سر می برند و علاوه بر مشکلات کهولت سن، با بیماری های مختلف نیز دست و پنجه گرم می کنند.

  • مصطفی آزاد
  • ۱
  • ۰

<شمس حائری> درباره پیوند سست زناشویی، ازدواج و طلاق­های تشکیلاتی در  فرقه رجوی می­نویسد: <در اوایل به اصطلاح انقلاب ایدئولوژیک در سال 1364 به همه اطمینان خاطر داده شد که این طلاق و ازدواج فقط یک بار در عمر سازمان اتفاق افتاد و آن هم مختص به رهبری است و کسی حق ندارد از آن تقلید کند. اما بعدها با پایین و بالارفتن رده هریک از زنان یا شوهران، به خاطر اختلاف سطح مسئولیت آنها، باید زن از شوهر خود جدا می­شد و به مـردی تعلق مـی­گرفت که هـمسطح رده و مسئولیت وی باشد. یکی از سرکرده­های سازمان سه بار زن عوض کرد> (شمس حائری، 1373: ص49).

 

<نادره افشاری> که در سال 1374 از این سازمان جدا شده در پاسخ به این پرسش که آیا کینه و دشمنی رهبران سازمان نسبت به کودکان، یک امر شخصی و روانی بود یا سازمان در داغان­سازی و دوباره­سازی شخصیت کودکان، به دنبال منافع سرشار نظامی، اقتصادی و… بود، می­نویسد: <رهبران سازمان برای انسان ارزش قائل نیستند. انسان نزد آنان حالت دستمال یکبار مصرف را دارد که بعد از استفاده دور انداختنی است. غیر از کودکان، آنان در مورد مادران نیز همین رفتار را کردند. زمانی که به آن زنان نیاز داشتند از آنان نیروگیری کردند، سپس وقتی که نیروها پیر و فرتوت شدند، آنان را دور انداختـند. البته ریشه روانی قضیه را هم نمـی­توان از نظر دور داشت. بی­ارزش دانستن جان انسان­ها، معضل روانی به وجود می­آورد... در این میان سازمان سعی می­کرد تا رابطه عاطفی مادر و کودک را خراب کند. مسعود رجوی، ایدئولوژیک سازمان، برای انسان ارزشی قائل نیست. او در زندان شاه نیز برای جان هم رزمانش ارزش قائل نبود و با لو دادن رفقای سازمانی­اش، سعی در نجات جان خود داشت. در دستگاه رجوی، انسان هیچ حق و حقوقی ندارد، الا یک حق و آن این که فدایی به قدرت رساندن مسعود رجوی باشد> (خوشحال،1383: ص22). . . .  .

  • مصطفی آزاد
  • ۱
  • ۰

«خدام گل محمدی» به دلیل فشار تشکیلات در پارکینگ لشکر دست به خودسوزی زد و جان سپرد.

به گزارش فراق، «آقای محمدرضا گلی» از اعضای انجمن نجات مرکز مازندران در روایتی از ماجرای یک جنایت در فرقه رجوی نوشت: رجوی در سال ۱۳۷۴ رسما به همه اعلام کرد هر کس از سازمان جدا شود دیگر به خارج فرستاده نمی شود زیرا تا به حال هر کس را فرستادیم تبدیل به طعمه ای شده و علیه سازمان دست به فعالیت زده است. بنابراین از این پس بریده نداریم و همه باید به هر قیمتی در درون تشکیلات بمانند. اگر کسی بخواهد از سازمان خارج شود، ما فرد را به خارج نمی فرستیم بایستی ابتدا به مدت دو سال در خروجی کمپ اشرف بماند تا اطلاعات او بسوزد. (لازم است اشاره کنم منظور از خروجی همان زندانی است که در داخل کمپ اشرف افراد جدا شده در آن زندانی می شدند.) وی در ادامه گفته بود، به دلیل این که ورود افراد به داخل خاک عراق غیر قانونی بوده است یعنی در هنگام ورود پاسپورتشان مهر ورود به عراق نخورده است به همین دلیل طبق قوانین عراق ورود غیر قانونی محسوب شده و باید هشت  سال در زندان ابوغریب زندانی شوند و پس از آن اگر تبادلی بین ایران و عراق انجام شود این افراد به عنوان اسیر جنگی با ایران مبادله می شوند . . . .

لازم به ذکر است زندان ابوغریب تداعی کننده زندان گوانتانامو برای اعضای سازمان مجاهدین بود و به همین دلیل فضای ترس و وحشت را در افراد ایجاد می کرد. عمداً رجوی زندان ابوغریب را وحشتناک معرفی می کرد تا کسی جرات نکند از سازمان جدا شود .
از سال ۱۳۷۴ به بعد به فرمان رجوی درب های خروجی سازمان بسته شده و کسی اجازه ترک مناسبات را نداشت. طبق ضوابط و قوانین و دستورتشکیلاتی خروج از سازمان ممنوع شد .

خدام گل محمدی ترک بود. در سال ۱۳۷۸ در یک درگیری مرزی به شدت مجروح شد و حدود یکسال در بیمارستان بستری بود. وی در زمان ترخیص در حالی که از ناحیه پا کاملاً خوب نشده بود به یگان برگشت. هنگام راه رفتن به شدت می لنگید به همین دلیل او را در یگان کاتیوشا سازماندهی کردند. وی در سال ۱۳۸۰ از سران فرقه درخواست جدائی کرد. سران سازمان اما با سوژه کردن او با اهرم جمعی از وی خواستند دست از خواسته اش بر دارد. او را ساعت ها در نشست های جمعی زیر فشار برده تا بلکه پشیمان شود اما او کوتاه نیامد. باز هم بعد از مدتی درخواستش را تکرار کرد و باز هم تهدید شد. اما او مصرانه خواهان جدایی بود.

  • مصطفی آزاد
  • ۱
  • ۰

آقای رضا مزگی نژاد از اعضای جدا شده فرقه تروریستی مجاهدین می باشند . ایشان در سال۱۳۴۶در شهرستان بیرجند متولد شده و مثل سایر انسان های معمولی دوران کودکی و نوجوانی رادرآن شهر سپری کرد تا به جوانی رسید. سال ۱۳۶۶ سال تغییر سرنوشت برای مزگی‌نژاد بود. دوران سربازی وی فرا رسیده بود اما نمی دانست روزگار سخت و پر رنجی در انتظارش است. وقتی ساک خود را برای خدمت به میهنش بست و راهی منطقه عملیاتی حاج عمران شد تصور هم نمی کرد که دست تقدیر برای او حادثه ای رقم خواهد زد که نتیجه آن ۳۳ سال اسارت در فرقه خشونت طلب رجوی باشد. اول آذر ماه ۶۶ بود که نیروهای تحت امر رجوی با کمک ارتش صدام به پایگاه سربازان ایرانی حمله کرده و آن ها را اسیر کردند. وعده های دروغ و فریب رجوی از همانجا آغاز شد. «مزگی» قبل از آن هیچ اطلاعی از مجاهدین خلق (فرقه رجوی) نداشت. محمد سادات دربندی و مهدی ابریشمچی از سرکردگان کثیف فرقه در محل اسارت این سربازان حاضر شده و به آنها گفتند در یکی از عملیات های ما شرکت کنید و پس از آن آزاد خواهید بود؛ «آزادی» که خط اسارت آن هنوز بر پیشانی مزگی دیده می شود و ۳۳ سال از بهترین دوران زندگی او را نابود کرده است. مزگی دوران حضور خود در فرقه در واحد امور صنفی و آشپزخانه فعالیت می کرد. حضور فعال وی در جمع جداشده های فرقه رجوی در آلبانی و تلاش برای نجات سایر دوستانشان بهانه ای شد تا با این جداشده با اخلاق و با مرام گفت و گویی انجام دهیم.

عضو نجات یافته از فرقه رجوی گفت: فرقه رجوی آفتاب لب بام است و به زودی نابودی آن را در آلبانی شاهد خواهیم بود.

رضا مزگی‌نژاد با اشاره به نقش اساسی خانواده ها در نجات اسیران دربند رجوی اظهار داشت: فرقه رجوی از خانواده‌ها وحشت دارد و می‌گوید اگر پای خانواده به آلبانی باز شود نیرویی برای ما نمی‌ماند.

وی تصریح کرد: خانواده هایی که عزیزانشان دربند این فرقه جنایتکار هستند با امضای طومار و نامه نگاری ها از مقامات آلبانی بخواهند که شرایط را برای ملاقات با عزیزانشان مهیا کنند؛ این حق قانونی و طبیعی خانواده هاست.

مزگی‌نژاد نشست های مداوم مغزشویی فرقه را ابزاری برای از بین بردن اراده اعضای اسیر عنوان کرد و گفت: تحت تاثیر این عوامل است که افراد گرفتار، توانایی نه گفتن به ضوابط تشکیلاتی را از دست می دهند.

وی با اشاره به اینکه سران فرقه با حیله گری و دروغ گویی سر نیروهای خود را گرم می کنند تصریح کرد: رجوی در سخنان خود طوری برای ما وانمود می کرد که بدون او جهانی معنی ندارد و همه ما باید هست و نیست خود را رجوی بدانیم و به منظور اثبات این موضوع بحث انقلاب ایدئولوژیک را مطرح و خانواده را دشمن اصلی معرفی کرد.

این عضو نجات یافته ادامه داد: رجوی با برگزاری نشست های گوناگون و پشت سر هم سعی می کرد قدرت انتخاب را در میان اعضا سرکوب کرده و از فکر خانواده منحرف کند. ..  ..

  • مصطفی آزاد
  • ۱
  • ۰
داستان کودک سربازان سابق در مجاهدین بخشی از سیاه ترین و تلخ ترین وقایعی است که در خاک عراق بدست رهبران مجاهدین در سرنوشت این کودکان رقم خورده است. تجاوز جنسی، تحقیر در جمع، کتک زدن و وادار کردن آنها به خشونت طلبی و بدست گرفتن اجباری سلاح تنها بخشی حنایات رجوی در حق این کودکان محسوب می شود.

در یازدهم دسامبر ۲۰۲۱ تعدادی از کودک سربازان سابق در سازمان مجاهدین در «کلاب هاوس» دور هم جمع شده و ساعات ها از سرگذشت تلخی که توسط رهبران مجاهدین در حساس ترین دوران زندگی شان برایشان رقم خورده سخنان تکان دهنده ای را بیان کرده و توانستند بخش هایی از نمای پنهان ایدئولوژی کثیف فرقه رجوی را به نمایش بگذارند.

داستان کودک سربازان سابق در مجاهدین بخشی از سیاه ترین و تلخ ترین وقایعی است که در خاک عراق بدست رهبران مجاهدین در سرنوشت این کودکان رقم خورده است. تجاوز جنسی، تحقیر در جمع، کتک زدن و وادار کردن آنها به خشونت طلبی و بدست گرفتن اجباری سلاح تنها بخشی حنایات رجوی در حق این کودکان محسوب می شود.

حال این کودکان دیروز و مردان رشید امروز بر آن شدند تا در «کلاب هاوس» ، از تجاوزات جنسی به خودشان توسط فرمانده هان ارتش مزدور عراق یعنی فرماندهان انقلاب کرده مسعود و مریم رجوی سخن بگویند. که از دقیقه ۵۲ به بعد به این موضوع پرداخته شده است. لذا گوش کردن به صحبت های این سرباز کودکان را که امروز مردان بزرگی شده و هرکدام از آنها برای خود بدور از قید و بندهای فرقه زندگی تشکیل داده اند را به تمامی مخاطبان توصیه می کنم.

پیشتر از این نیز کودکانی که اکنون به مردانی بزرگ تبدیل شده اند از داستان زندگی خود در فرقه رجوی گفته اند تا ایدئولوژی کثیف این فرقه را به چالش بکشند. از جمله می توان به گزارش مجله دانمارکی درباره حنیف عزیزی از کودکان قربانی فرقه رجوی و یا به گزارش تکاندهنده هفته نامه آلمانی «دیتسایت» درباره امین گل مریمی اشاره کرد.

همچنین لازم می بینم  بطور فشرده به نحوه اسارت کودکان در مجاهدین که به اجبار به سربازی برای خدمت در ارتش مزدور صدام یعنی مجاهدین برده می شدند به نقل از کتاب «خداوند اشرف از ظهور تا سقوط»  صفحات ۴۸۳ الی ۴۸۵ و جنایاتی که در حق این کودکان انجام گرفت اشاره ای داشته باشم تا هرچه بیشتر به عمق این فاجعه پی ببریم.

در سال ۱۹۹۷ میلادی برابر با ۱۳۷۶ هجری شمسی یعنی تقریبا یکسال پس از بازگشت مریم از اروپا به عراق و با توجه به آغاز بحران نیرو در سازمان، و بویژه بعد از شکست مفتضحانه  پروژه «عملیات راهگشایی » که یک پروژه عظیم نیروگیری از ایران  بود، به فکر افتاد کودکانی را که روزی آنها را به خارج از عراق و به کشورهای اروپائی فرستاده بود  مجددا و با ترفند های مختلف و با  سواستفاده از عواطف والدینشان هر تعداد از آنها را که بتواند مجددا به  قرارگاه اشرف برگرداند.  . . . .

  • مصطفی آزاد
  • ۱
  • ۰
باید از پروژه اعزام کودکان اعضای گروهک تروریستی مجاهدین به اروپا و آمریکا از عراق در سال‌های ۱۹۹۱ – ۱۹۹۰ ( ۱۳۶۹) بعنوان یک تراژدی تمام عیار و بعنوان سالی برای همدردی با کودکان اعضای مجاهدین در تاریخ یاد کرد. که رهبران مجاهدین با سنگدلی تمام این کودکان را از آغوش مادرانشان دزدیده و به بهانه حمله آمریکا به این کشور به اروپا و آمریکا منتقل کردند.

افشاگریهای اخیر تعدادی از اعضای سابق گروهک تروریستی مجاهدین (کودکان سالهای ۱۹۹۰ – ۱۹۹۱ و مردان امروز) در شبکه اجتماعی «کلاب هاوس» ، بار دیگر کوس رسوایی سران مجاهدین و ایدئولوژی متعفن آنان را در سطح جهانی به چالش کشید.

دورهمی اخیر تعدادی از همین مردانی که دوران نوجوانی خود را در تشکیلات مجاهدین گذرانده بودند حقایق هولناکی از نحوه رفتار مسئولین مجاهدین با آنها که حتی به تجاوزات جنسی هم ختم گردیده روح و رواح هر انسان شرافتمند و آزاده را  می آزارد.

پیشتر نیز مصاحبه تعدادی از مجلات و هفته نامه های اروپایی با تعدادی از همین نوجوانان دیروز و مردان امروز  و حتی انتشار کتاب توسط همین افراد و بازگو کردن سرگذشت تلخی که بواسطه حضور در مجاهدین در خاک عراق به آن دچار شدند ، سران این گروه فاسد و بدنام را به تکاپو انداخت تا طبق روال و سیاق همیشگی با فحاشی و شخم زدن تاریخ، حقیقت را وارونه جلوه دهد. 

در همین رابطه مجاهدین سعی کردند برای ترمیم چهره زشت و کریه خود و پوشاندن بخشی از تاریخ سیاه این فرقه در خاک عراق در سالهای  1990 و ۱۹۹۱ که سرگذشت تلخ کودکان را روایت می کند بازهم به فریب و دروغگویی و پروپاگاندای رسانه متوسل شوند.

لذا در اقدامی سخیف مطلبی تحت عنوان «کودکان چهل ساله» به قلم فردی به نام محمد حسن فخیم که او هم از کودکان سابق مجاهدین است کردند.

تمام تلاش مجاهدین در این مطلب این است که بگوید انتقال کودکان مجاهدین از خاک عراق به اروپا و آمریکا عملی انسانی و درست بوده است. نویسنده سعی کرده است در مطلب خود با آوردن نمونه های تاریخی عمل کثیف رجوی را موجه و انسانی جلوه دهد. و این موضوع را برجسته کرده و بگوید: «در طول عملیات به‌غایت پیچیده و خطرناک انتقال کودکان مجاهدین از عراق به اروپا و آمریکا حتی یک کودک آسیب ندید.» . . . . .

  • مصطفی آزاد