حسن انصاری نوشت: اپوزیسیون که نه اطلاع درستی از تاریخ ایران دارد، نه شناختی از هویت ملی و عناصر سازنده آن و جایگاه سنتهای دینی و فرهنگ مذهبی در تاریخ و آگاهی ملی، طی چند سال گذشته دست به تحریف همه جانبه زده است.
به گزارش خبرگزاری فارس، حسن انصاری پژوهشگر، مدرس و استاد میهمان مدرسه مطالعات تاریخی مؤسسه مطالعات پیشرفته پرینستون، در کانال تلگرامی خود نوشت: تاریخ ایران و روایت آن و آگاهی ملی مهمترین قربانی تبلیغات پوچ رسانههای اپوزیسیون وابسته خارج نشین در طی سالهای گذشته بود. این اپوزیسیون که نه اطلاع درستی از تاریخ ایران و حتی تاریخ شصت هفتاد سال اخیر ایران دارد و نه درک و شناختی از هویت ملی و عناصر سازنده آن و جایگاه سنتهای دینی و فرهنگ مذهبی در تاریخ و آگاهی ملی، در طی چند سال گذشته دست به کار تحریف همه جانبه تاریخ ایران شد.
از دوران پدر و پسر پهلویها روایتی تحریف شده و وارونه به دست داد و جای خائن و خادم را عوض کرد. وظیفه همه اهالی تاریخ و پژوهشهای تاریخی و متنشناسی و تحقیقات ادبی و ملی این است که با ارائه تحقیقات تاریخی در این موضوعات زمینه را برای ارتقای آگاهی تاریخی نسل جوان برای مقابله با این تحریفات فراهم کنند. باری ممکن است در کوتاه مدت بتوان با شایعهسازی و دروغگویی و مغلوب کردن واقعیات تاریخی روایت پوچ و بیپشتوانهای را برای عدهای محدود و البته نا آگاه تبلیغ کرد اما دیری نمیگذرد که با اندکی مطالعه و رو شدن دست دروغپردازان تمام آن تبلیغات موهوم از خاطره ها محو میشود. این جماعت بر روی نا آگاهی مخاطب خود حساب بسیار باز کردهاند. اما خواب آشفته دیده اند. ایران ما از این صحنه سازیها در طول تاریخش کم ندیده است. اما هربار این ملت تاریخی ایران بوده است که دروغپردازان و بدخواهان را ناکام کرده است.
مسعود خدابنده می گوید: برای منافق امروز دروغ گفتن واجبه. خوب و بد عوض میشود، یعنی شما در یک دستگاه فرقهای به یک نقطه ای می رسید که خوب آن چیزی است که سرکرده می گوید، بد آن چیزی است که او نگفته باشد و تو انجام بدهی نه اینکه برعلیه اش باشد، او نخواسته باشد.
به گزارش فراق، با افشای حدود شش هزار برگ از اسناد رسمی دولتی و موسسات خیریه آزاد شده در آرشیو ملی بریتانیا، در ژوئن ۲۰۱۹، ابعاد جدید، گسترده و عمیقی از تبهکاریهای پنهان و چند لایه مالی سازمان موسوم به مجاهدین خلق و موسسات اقماری و پوششی آن برملا شد.
مجید تفرشی برای نخستین بار در مجموعه مستندی به نام ایران اید (خیریه اشرف)، به مدد انبوه اسناد تازه یاب، گفتگو با کارشناسان و شاهدان عینی و دیگر تحقیقات تکمیلی بین المللی، به جزییات و زوایای پنهان این روند بی وقفه تبهکاری مالی یک فرقه سیاسی-ایدئولوژیک پرداخته که واکاوی های زیر برآمده از اظهارات کارشناسان این مستند است.
وقتی میتوانی آدم بکشی که توانسته باشی گدایی کنی
مسعود خدابنده(عضو ارشد پیشین فرقه رجوی و مسئول پایگاه اینترنتی ایران اینترلینک، مقیم بریتانیا): مادر من اواخر که آمده بودیم بیرون، یک روز برگشت و گفت که تو واقعا گدایی می کردی؟ گفتم خب آره، ولی یک چیزی پشتش داشت که چجوری شد و چجوری توانستی بروی در خیابان گدایی کنی. راحت نمیشود این کار را انجام داد. حالا من که نگاه می کنم میگم که گدایی که هیچی، گدایی برای چه کاری، گدا اقلا می رود و می گوید بده من بخورم. ولی تو میگرفتی و دروغ میگفتی یا فلان میکردی. این بحث ایران ایدش. ولی دستگاه اینه، ببینید دستگاهی ساخته میشود، شما از ورود به سازمان یک موقعی می گفتند تو باید بروی آموزش ایدئولوژیک ببینی، زمان حنیف نژاد، بعد بیایی و این کار را انجام بدهی، بعد میتوانی مثلا عمل نظامی انجام بدهی و یا چریک شوی. اینکار را نکردی نمی شود. عملگرا می شوی، می شوی مثل آنهایی که خراب کردند. دستگاه مجاهدین بعد از انقلاب عوض شد. یعنی تو وقتی می توانی عضو بشوی که اول گدایی کنی. زمان شاه می گفت بیا برو کورهپزخانه کارکن آدم بشوی، الان می گفت بیا، ببین و یاد بگیر چجوری خرکنی، یاد بگیر و بشکن، یعنی من فردا می خواهم بهت بگویم که تو یک نفر را در کردستان بکش ، اگه بهت نمی توانم بگویم برو گدایی کن پس به چه دردی میخوری؟ به درد من نمیخوری. این ساختن این آدمه.
مجید تفرشی: از زمانی که در واقع زمزمه رفتن سرکرده منافقین (مجاهدین خلق) به عراق مطرح می شود و وقتی که منتقل می شوند به عراق، درواقع تقریبا مدت زیادی فاصله ندارد با زمان تاسیس ایران اید، به تدریج مسئله انتقال پول های عراق و درآمدهای عراق از خارج به داخل از طریق فروش نفت یا سهم نفتی منافقین در عراق هم مطرح می شود. که در واقع چه بهتر از طریق پوشش یک موسسه یا موسسات مختلف خیریه و ظاهرا غیرانتفاعی صورت بگیرد که مشکلات تحریم و مشکلات مالیاتی و به اصطلاح پیگیری های اقتصادی و رصد مالی در آن صورت نگیرد.
جمیل بصام یکی از اعضای فرقه رجوی و موسسه در ظاهر خیریه «ایران اید» که در سال ۲۰۰۲ در حین سفری به سوریه به همراه ابراهیم خدابنده در حالی که در تلاش جابجایی بیش از ۲ میلیون دلار پول نقد فرقه و مقادیر بسیار زیادی طلا بودند، توسط نیروهای امنیتی سوریه به دام افتادند و به ایران مسترد شدند. جمیل بصام پس از طی دوران محکومیتش از زندان آزاد شد و اکنون در ایران زندگی می کند.
در اینجا این سوال هم مطرح است که توافق بین ایران و عربستان سعودی چقدر می تواند بر سیاسیت های ضد ایرانی دولت آلبانی تاثیر گذار بوده و فعالیت های فرقه رجوی را محدود کند. آیا این توافق می تواند به گشوده شدن درب اردوگاه مجاهدین در این کشور نیز بینجامد؟
پس از انجام چند روز مذاکرات فشرده میان دبیر شورای عالی امنیت ملی ایران با همتای سعودی خود در شهر پکن، در تاریخ ۱۹ اسفند ۱۴۰۱ توافق حاصل شده برای از سرگیری روابط میان دو کشور، طی مراسمی با امضاء بیانیه مشترک میان ایران، عربستان و چین به صورت رسمی اعلام شد.
در نتیجه گفتگوهای انجام شده، ایران و عربستان توافق کردند ظرف حداکثر دو ماه، روابط دیپلماتیک خود را از سر گرفته و سفارتخانهها و نمایندگیها را بازگشایی کنند. وزرای امور خارجه دو کشور جهت اجرای این تصمیم و انجام تمهیدات لازم برای تبادل سفرا با یکدیگر ملاقات میکنند. دو کشور با تاکید بر احترام به حاکمیت و عدم دخالت در امور داخلی یکدیگر در زمینه اجرای موافقتنامه همکاریهای امنیتی امضا شده در تاریخ ۱۳۸۰.۱.۲۸ خورشیدی برابر با ۲۰۰۱.۴.۱۷ میلادی و نیز موافقتنامه عمومی همکاریهای اقتصادی، بازرگانی، سرمایهگذاری، فنی، علمی، فرهنگی، ورزشی و جوانان، امضا شده در تاریخ ۱۳۷۷.۳.۶ خورشیدی برابر با ۱۹۹۸.۵.۲۷ میلادی توافق کردند. سه کشور اراده قاطع خود را جهت بهکارگیری تمامی تلاشها برای تقویت صلح و امنیت منطقهای و بینالمللی اعلام مینمایند.
البته توافق ایران و عربستان سعودی برای عادیسازی رابطه با توجه به زنجیره دیدارهای برگزارشده میان دو طرف در دو سال اخیر امر دور از ذهن نبود، سیگنالهای این توافق را مدتی پیش محمد بن سلمان ارسال کرده بود، شاهزاده سعودی گفته بود که دیگر به دنبال جنگ تمدنی با ایران نیست! این جمله را باید در کنار رجزخوانی او در ابتدای تجاوز عربستان به یمن قرارداد، جایی که او ادعا میکرد آتش جنگ را به داخل مرزهای ایران میکشاند.
این توافق با اعلام نظر مثبت کشورهای عربی و منطقهیی و البته با خشم اسرائیل مواجه گردید.
جالبه که بدونید علی رغم اطلاع آمریکا از روند مذاکرات اما دولت نتانیوهو از آن بی اطلاع بود.
مسلما با آغاز روابط دیپلماتیک بین ایران و عربستان سعودی، شاهد تحولات جدیدی در منطقه خواهیم بود.
در این میان سکوت معنادار گروه تروریستی مجاهدین و دیگر ارازل و اوباش اپوزیسیون نما نیز که حاکی از رقم خوردن سرنوشت نامعلومی برای آنهاست قابل فهم است. چرا که جریان برانداز ضدانقلاب که پس از اغتشاشات، دلباخته به کمکهای خارجی بود با این توافق میان ایران و عربستان در افق محو شده است.
باید اولین نشان های این توافق را در گِل گرفته شدن درب رسانه ترویستی ایران اینترنشنال در لندن دید.
چرا که از اواخر بهمنماه این شبکه نه تنها دفتر خود را از لندن به واشنگتن منتقل کرده است بلکه گفته می شود شرکت ولنت مدیان (وابسته به عربستان سعودی) مالک ایران اینترنشنال دو هفته قبل از بسته شدن دفاتر و استودیوهای این شبکه در لندن، مجوز فعالیت آن را به نهاد ناظر رسانه ها در انگلستان (آفکام) پس داد و عملا از خود سلب مشروعیت کرد. احتمالا این یکی از شروط ایران برای توافق اخیر با عربستان بوده است.
نیاز مبرم مریم رجوی برای روحیه دادن به اعضای نگونبخت این فرقه در اردوگاه آلبانی و دیگر کشورهای اروپایی که در سایه شکست اغتشاشات براندازانه اخیر در ایران افسرده و سرخورده شده و از حرکت های زیگراگی و طن فروشانه رهبران مجاهدین به ستوده آمده اند، وی را بر آن داشت تا با هزینه های گزاف مایک پنس معاون ترامپ را در اجلاسی تحت عنوان کنفرانس واشینگتن به میدان آورد
«مایک پنس» معاون ترامپ روز شنبه مدعی شد که احیای توافق هستهای ایران، مسیر دستیابی به سلاح اتمی را برای تهران هموار میکند. باید یک رژیم سکولار و بدون دانش هستهای در این کشور مستقر شود.
نیاز مبرم مریم رجوی برای روحیه دادن به اعضای نگونبخت این فرقه در اردوگاه آلبانی و دیگر کشورهای اروپایی که در سایه شکست اغتشاشات براندازانه اخیر در ایران افسرده و سرخورده شده و از حرکت های زیگراگی و طن فروشانه رهبران مجاهدین به ستوده آمده اند، وی را بر آن داشت تا با هزینه های گزاف مایک پنس معاون ترامپ را در اجلاسی تحت عنوان کنفرانس واشینگتن به میدان آورد تا هم مشکل درونی این فرقه را تا حدودی حل و فصل کند و هم پاسخی به طیف سلطنت طلبان که با حضور در کنفرانس امنیتی مونیخ توانستند با برخی از سیاسون مطرح از جمله رئیس جمهور فرانسه دیدار کنند ، داده باشد.
چهرههای اپوزیسیون این روزها تکاپوی زیادی دارند و هزاران کیلومتر دور از مرزهای این آب و خاک و در کشورهای اروپایی و آمریکا برای ایجاد فشار علیه ایران به دورهگردی افتادند.
به گزارش فراق، تاریخخوانی خوب است؛ مخصوصا این روزها، چه برای چند شومن اپوزیسیون در خارج که توهم براندازی دارند و چه برای آنهایی که دل به توهم آنها دادند. در اینجا قصد داریم ماجرای تشکیل «شورای ملی مقاومت» توسط ابوالحسن بنیصدر و مسعود رجوی در دهه ۶۰ و انتهای مسیر این شورا را بازخوانی کنیم.
شورای ملی مقاومت؛ از ایده تا تشکیل
ایده تشکیل شورایی با محوریت ضدیت و مخالفت با جمهوری اسلامی و تلاش برای براندازی آن تیرماه سال ۶۰ بهوجود آمد؛ درست زمانی که ابوالحسن بنیصدر که بهتازگی از ریاستجمهوری کنار گذاشته شده به همراه مسعود رجوی، نفر اول سازمان مجاهدینخلق که برای مبارزه با جمهوری اسلامی دست به اسلحه برده بودند، زندگی مخفیانهای را در تهران داشتند. سیام تیرماه ۶۰، شورای ملی مقاومت با محوریت این دو چهره سیاسی تشکیل شد و یکهفته پس از آن هم بنیصدر و رجوی از کشور به فرانسه گریختند. بنیصدر ۱۱ مرداد ۶۰ و ۴ روز پس از فرار از ایران، در مصاحبهای با خبرگزاری یونایتدپرس فرانسه از هدف خود برای ساقط کردن و از میان برداشتن مقامات جمهوری اسلامی از طریق ائتلاف با سازمان مجاهدینخلق و دیگر گروههای اپوزیسیون گفت: «مجاهدینخلق که همپیمان من هستند، به همراه گروههای چریکی، دیگر مقامهای جمهوری اسلامی را در سراسر کشور از میان برخواهند داشت.» وی همچنین در مصاحبه با روزنامه اشپیگل آلمان مدعی شد که جمهوری اسلامی ظرف چند ماه آینده سرنگون میشود و او پس از این اتفاق برای بهدست گرفتن قدرت به ایران بازخواهد گشت. مسعود رجوی، دیگر رأس شورای ملی مقاومت هم همان زمان در گفتوگو با یونایتدپرس، از تشکیل این شورا خبر داد و گفت که بنیصدر پیشنویس قانون اساسی جدیدی را تهیه کرده و به او دستور داده تا یک حکومت در تبعید تشکیل دهند. رجوی همچنین در همین گفتوگو اعلام کرد که بنیصدر از او خواسته تا شورای مقاومت ملی را برای متحدکردن همه نیروهای اپوزیسیون تشکیل دهد. اولین اجلاسیه این شورا حدود ۶ماه پس از آغاز آن در بهمن و اسفند سال ۶۰ تشکیل شد. سازمان مجاهدینخلق، حزب دموکرات کردستان، جبهه دموکراتیک ملی ایران، شورای متحد چپ، سازمان استادان متعهد دانشگاههای ایران، کانون توصیه اصناف، سازمان اتحاد برای آزادی کار و سازمان اقامه نیز در همان بدو تاسیس این شورا، به آن پیوستند و بعد از مدتی دیگر احزاب اپوزیسیونی چون اتحادیه کمونیستهای ایران، سازمان چریکهای فداییخلق و جنبش زحمتکشان گیلان و مازندران به این شورا ملحق شدند. این شورا در آغاز کار خود و در هفتم مهرماه ۶۰ سندی تحت عنوان «برنامه دولت موقت جمهوری دموکراتیک اسلامی ایران» که بهنوعی ساختار و نظام سیاسی پس از سقوط جمهوری اسلامی را ترسیم میکرد، منتشر کردند و بنیصدر بهعنوان رئیسجمهور و مسعود رجوی بهعنوان نخستوزیر این دولت موقت معرفی شدند و این سند به امضای آنها رسید.
لیلی عاج کارگردان سرهنگ ثریا میگوید که حرف فیلم این است که چگونه ایدئولوژی منحرف فرقه مجاهدین میتواند ابتداییترین عواطف انسانی را از بین ببرد، این خیلی هولناک است.
منبع: خبرگزاری تسنیم، لیلی عاج در گفتوگویی کوتاه درباره فیلم مطرح خود (سرهنگ ثریا) در جشنواره فیلم فجر، به سؤالات ما پاسخ داد. این گفتگو در حاشیه ضیافت وزیر فرهنگ با مهمانان جشنواره فیلم فجر انجام شد.
این کارگردان تئاتر و سینما که این داستان را قبلاً در قالب تئاتر اجرا کرده و حالا آن را در قالب فیلم سینمایی ساخته است، در پاسخ به این سؤال که آیا انتقال تجربه صورت گرفته یا یک فرم و اثر هنری دیگری خلق شده است، گفت: قطعاً انتقال تجربه صورت گرفته است، اما در هر حال یک داستان با تفاوتهایی در یک فضا و قالب هنری دیگر قرار گرفته که تبدیل به فیلم شد.
او در مورد تفاوتهای میان این فیلم با نسخه تئاتری آن گفت: در تئاتر قصه، داستان مردانهای است اما فیلم داستان مادرانهایدارد که به روایت مهر مادری و اثر و نقش عاطفی آن میپردازد.
وی بیان کرد: در تئاتر تماشاگر شما محدود است و در ۳۰ شب با یک ظرفیت محدود اجرا می کنید اما سینما و فیلم برد و مخاطب متفاوتی دارد و فکر میکنم که این قصه یعنی داستان خانوادههای منتظر پست در اشرف این ظرفیت را دارد که به یک فیلم سینمایی تبدیل شود.
عاج درباره مفهوم کانونی و اصلی فیلمش یعنی مادرانگی و مدت زمانی که این عنصر اثرش را نشان میدهد گفت: مادر یک کلمه کامل است که هیچ توضیح، پسوند و پیشوندی لازم ندارد. تاریخ انقضا و مصرفی ندارد و حتی زمان و مکان هم ندارد بلکه همه جا جواب میدهد به نظر میرسد که کلمه و کلید واژه کاملی برای فیلم است و ربطی به زمان خاص ندارد.
ایالات متحده برای تسهیل انتقال گروه از کمپ اشرف عراق به آلبانی برچسب تروریستی این گروه را برداشت. در حالی که این موضوع یک نوع ترفند دیپلماتیک است، معیار واقعی ارزیابیهای آمریکا از مجاهدین این است که آیا عوامل این گروه در پستهای مسئولیتی درون حکومت آمریکا قابل اعتماد هستند یا خیر. اینجا عدم دارا بودن مجوز امنیتی اعضای مجاهدین خلق نشان میدهد که پاسخ یک نه بلند است.
ایرانی – آمریکاییها با افتخار در پستهای مختلف حکومت آمریکا شاغل هستند. هنگامی که من دو دهه پیش در پنتاگون کار میکردم، با ایرانی آمریکاییهایی سر و کار داشتم که از مجوزهای امنیتی سطح بالایی برخوردار بودند و در وزارت دفاع، وزارت امور خارجه، کاخ سفید و آژانس امنیت ملی خدمت میکردند. در زمانی که در نیروی دریایی تدریس میکردم، با خلبانها و افسران رده بالای ایرانی-آمریکایی ملاقات کردم. آنها همه در وهله اول خود را آمریکایی میدانستند، اما ارتباط خود را با هویت ایرانی خود نیز قطع نکرده بودند. فارسی صحبت میکردند و تلویزیونهای ایرانیان خارج از کشور را تماشا میکردند. بسیاری از آنها خویشاوندانی داشتند که با گروهها و سازمانهای ایرانی در ارتباط بودند و برخی هنوز خویشاوندی در ایران داشتند.
در حالی که تنها بخش کوچکی از این افراد رسما در حیطه امور ایران کار میکردند، بسیاری دیگر از آنها که در پستهای دیگری شاغل بودند، همچنان علاقه نشان میدادند. بحث از سیاستهای ایران که میشد، طیف وسیعی از نظرات و دیدگاههای مختلف را از آنها میشنیدی. برخی معتقد بودند که اصلاح طلبان ایران صادق هستند. برخی دیگر به ضعف بنیادین اصلاح طلبان در برابر سپاه پاسداران و ایدئولوژی رهبر جمهوری اسلامی قائل بودند. عدهای هم بودند که هنوز باور داشتند رضا پهلوی، پسر شاه سابق میتواند چهرهای متحد کننده باشد. دیگرانی هم بودند که به آیندهای مبتنی بر نظام جمهوری یا پارلمانی چشم داشتند. هیچ کدام از فعالیتهای این افراد، زنگ خطری برای اف بی آی و نهادهای امنیتی حکومت آمریکا محسوب نمیشدند و نباید هم میشدند. آمریکا جامعهای نامتجانس و حکومت ایالات متحده یک نهاد به شدت متنوع است. مادامی که کارکنان حکومت شفاف باشند، خانواده و دیگر ارتباطات غیر مستقیم با ایران به ندرت مانع از کسب مجوزهای امنیتی لازم میشود.
چیزی که هم کنایه آمیز و هم آشکارکننده است این است که در میان بیش از سه میلیون کارمند حکومت فدرال، به نظر میرسد حتی یک عدد هوادار مجاهدین خلق وجود نداشته باشد. کنایه آمیز است چون مجاهدین خلق ادعا میکنند که بزرگترین، مردمیترین و دمکراتیکترین گروه اپوزیسیون ایرانی هستند. عدم وجود حتی یک عضو مرتبط با مجاهدین در کل سیستم خدمات فدرال نمیتواند به سادگی یک ناهنجاری آماری باشد، بلکه نشان میدهد که این گروه خیلی کمتر از آنچه ادعا میکند، هوادار دارد و یا موانع دیگری برای ورود اعضایش به خدمات فدرال وجود دارد.
اینجا، عدم شفافیت مجاهدین خلق پرچمهای قرمز را برای اف بی آی و دیگر نهادهای امنیتی که باید به نامزدهای پستهای رده بالای امنیتی مجوز بدهد، بالا میبرد. این گروه نه تنها در سالهای دهه ۷۰ علیه آمریکاییها از تروریسم استفاده کرده است بلکه همواره آن را توجیه کرده است. با دیکتاتور سابق عراق، صدام حسین، پس از آن که به ایران حمله کرد و از سلاح شیمیای علیه کردها استفاده کرد، متحد شد. این گروه بیش از آن که یک سازمان اجتماعی مدنی عادی باشد، مانند یک فرقه عمل میکند. تا به امروز، نماینده اش در آمریکا علی صفوی قادر نبوده است یا مایل نبوده است، یک مورد را ذکر کند که او یا دیگر مقامات مجاهدین خلق با رهبر گروه مریم رجوی مخالفت کرده باشند. دفاع صفوی از تئوریهای توطئه لیندون لاروش، که سردبیر سابق مجلهاش مینوشت، نیز پرچمهای قرمز را درباره این گروه بالا میبرد. به نظر میرسد که رفتارهای مالی این گروه نیز موجب کاهش توانایی عواملش برای گرفتن مجوزهای امنیتی میشود. در حالی که مجاهدین خلق ادعا میکنند که با سازمانهای فرهنگی پرشماری ارتباط دارند، بازگشت مالیاتی این گروهها، با مبالغی که به سیاستمداران و دیپلماتهای سابق در قبال حمایت از مریم رجوی در رویدادهای عمومی شان میدهند، نمیخواند.
کنفرانس به اصطلاح امنیتی مونیخ برای هر کس پیامی نداشته باشد برای دولت آلبانی یک ابهام بزرگ به وجود آورد و فهمیدند فرقهای که دولت آلبانی خودش را فدای آن کرده حتی در بین اربابان خودشان که مثلا ً دنیا را اداره می کنند نیز ارزشی نداشته تا به این کنفرانس دعوت شوند.
به گزارش فراق، حسن حیرانی با ارسال یادداشتی برای این رسانه نوشت: در چند روز گذشته بیشتر خبرگزاری ها روی کنفرانس امنیتی مونیخ متمرکز بودند و هرکدام هم از روی منفعت خود آن را تحلیل و بررسی میکرد و آنطور که در خبرها خیلی به آن میپرداختند این بود که در اقدامی بی سابقه چند چهره از اپوزوسیون حکومت ایران هم دعوت شده اند و … آنهم در حالیکه برخی از رهبران کشورهای غربی در این کنفرانس حضور یافته بودند.
البته برای هر آدم با شمه سیاسی خیلی قابل فهم است در شرایطی که مذاکرات برجام جریان دارد طرفین هر برگی داشته باشند رو می کنند تا در میز مذاکره امتیاز کمتری بدهند و امتیاز بیشتری بگیرند که البته موضوع بحث ما نیست و ربطی به ما ندارد. ولی آنچه که باعث شد این سطور را بنویسم موضع گیری های فرقه رجوی در چند روز گذشته علیه مثلا ً چهره های اپوزوسیون حکومت ایران به این کنفرانس است و تقریباً فحش و فضیحتی نبوده مستقیم و غیر مستقیم نثار این افراد نکنند که اینها فلان هستند و چنان هستند.
محمود آسمان پناه از نجات یافته های فرقه رجوی است که با تجارب تلخ حضور اجباری دو دهه در تشکیلات مخوف این فرقه تروریستی، آسیب های زیادی متحمل شده است.
به گزارش فراق، وی پس از جدایی از فرقه رجوی در انجمن نجات مرکز کرمان برای خانواده های دردمند و چشم انتظار این استان فعالیتهای خداپسندانه ارزشمندی انجام داده است.
آسمان پناه در بخشی از خاطرات تلخ خود می گوید: فکر می کنم سال ۷۴ یا ۷۵ بود که سه نفر از شهر ایلام خودشان را به عراق و اشرف رساندند. دو نفرشان با هم برادر بودند به نام های کرم و حجت فلاحی. اسم نفر سوم را به خاطر ندارم. در آن مقطع نارضایتی زیاد بود و اعضای زیادی درخواست جدایی و خروج از مناسبات را داده بودند ولی سران سرکوبگر فرقه به طرق مختلف مانع میشدند. شخص رجوی هم به دنبال چاره ای بود تا به هر شکل که شده مانع خروج افراد شود.
یادم هست برای مقابله با ریزش نیرو رجوی جلسه ای گذاشت و گفت به تازگی خیلی از جوانان برای پیوستن به ما به اشرف آمدند و می خواهند در امر سرنگونی مشارکت داشته باشند. وی با این مقدمه آن سه نفر جدید الورود را که در جلسه حاضر شده بودند مورد خطاب قرار داد تا شور و شوقی در جلسه ایجاد کند و وانمود کند امر سرنگونی، نزدیک است.
رجوی در فریب دادن آدم ها استاد بود و دجالگرایانه حجت فلاحی که از دو نفر دیگر کوچکتر بود را صدا کرد و به او گفت، تو با این سن کم چرا به اشرف آمدی و چطور می خواهی بجنگی؟ حجت که در جمع بزرگ جوگیر شده بود گفت برادر شما سلاح به من بدهید ببینید چکار می کنم و نفرات که از قبل توجیه شده بودند با دست زدن و سوت زدن و هورا کشیدن او را تشویق کردند و جو نشست را آن طوری که رجوی می خواست پیش بردند.
بعد از اتمام نشست از مقر «باقرزاده» به مقر اشرف برگشتیم و این سه نفر را به محور ما منتقل کردند. چند ماهی که گذشت، دیدیم که این سه نفر مثل روز اول سر حال نیستند و تازه فهمیده بودند کجا آمده اند یا بهتر است بگویم در چه چاهی گیر افتاده اند. ما شاهد درگیر شدنشان با مسئولان بودیم. به شدت گوشه گیر شده بودند تا اینکه دیگر آنها را ندیدیم. انگار که غیبشان زده باشد.
فیلم کوتاه «کبریت» به تهیه کنندگی محمد گودرزی و به نویسندگی و کارگردانی حسین جمشیدی آماده حضور در جشنواره «فیلم ۱۰۰» شد.
به گزارش فراق،«کبریت» از تولیدات جدید گروه هنری کات محسوب میشود و برای شرکت در بخش مسابقه ملی جشنواره «فیلم ۱۰۰» درخواست حضور داده است.
این فیلم روایتی واقعی از قربانی شدن کودکان به دست فرقه تروریستی رجوی در دهه ۶۰ است. حسین جمشیدی از هنرجویان دوره اول کاتینو است که پیش از این با فیلم کوتاه «مارمالادی» به مضمون جنایات منافقین پرداخته بود.
کاوه فرجاد منش، عباس خداوردیان، علی آذری، پارسا آموزگار و یوسف روشندل از بازیگران این فیلم کوتاه هستند.