چهار سال بعد از جدایی از فرقه تروریستی رجوی و سه سال بعد از بازگشت به وطنم ایران
بخشعلی علیزاده
اکنون که این متن را می نویسم سه سال از بازگشت من به میهن و به نزد خانواده و بستگان عزیزم می گذرد.
یادم می آید وقتی در تشکیلات سرکوبگر رجوی بودم هر گاه صحبت از بازگشت به ایران و دیدار خانواده می شد سردمداران تشکیلات مخوف رجوی آن چنان فضاسازی کرده و محیط را مسموم می کردند که گویی هر کس که به ایران بازگردد به جز خودکشی و مرگ و نیستی و بدبختی هیچ چیز دیگر در انتظارش نیست .
قبل از بازگشت تحت تاثیر آن جوسازی های رجوی بودم و می گفتم که سازمان می گوید هر کس که برگردد او را دستگیر کرده و شکنجه خواهند نمود و سپس اعدام خواهند کرد، یا خانواده ها از پذیرش فرزندان خود سر باز خواهند زده و خواهند گفت که چرا به رجوی خیانت کردی، یا اگر حکومت هم مرا نکُشَد فضا طوری خواهد شد که خودم با دست خودم اقدام به خودکشی خواهم کرد.
راستش را بخواهید تا مدتی همین طرز تفکر در ذهنم بود زیرا تجربه نداشتم و هر چه می شنیدم از عوامل فرقه رجوی بود که اخبار را به شدت سانسور کرده و اجازه نمی دادند که وقایع را بدون تحریف بشنویم. . . .
اما بعد از بازگشت به میهن دیدم همه حرف های رجوی دروغ بودند، انتظار سهولت بیشتری در زندگی را داشتم ولی برعکس مشکلات زیادی جلوی راهم سبز می شدند و هر روز بر تعداد آنان نیز افزوده می شد، از این که هویت من در کشورم تأیید گردد تا مسائل استقرار و صنفی. طبعاً بعد از سال ها بی خبری خیلی عادی بود که تمام پرونده های من در مراجع قانونی متروکه شده و به تاریخ بپیوندند، مثل شناسنامه، گواهینامه رانندگی و سایر مسائل دیگر.
من باید برای احراز هویت تلاش می کردم و این لازمه وقت و انرژی بسیار بود که به یاری خانواده ام یکی یکی این مسائل حل شده و از آن ها عبور کرده و به حمدالله هویتم شناسایی و مدارکم تکمیل گشت. لذا توانستم شناسنامه، کارت ملی، گواهینامه و دیگر مسائل مورد نیازم را تهیه کرده و مثل هر شهروند دیگری به زندگی عادی خودم بازگردم. این ها زمانبر و دشوار بودند و مرا بعضاً به تنگ می آوردند و باعث می شدند تا فکر کنم نکاتی که در فرقه رجوی می گفتند درست است. اما در حقیقت نوع فکر من اشتباه بود، زیرا هر مسأله اداری مستلزم وقت و زمان بود تا حل گردد و هیچ ربطی به حرف هایی که در فرقه رجوی گفته می شد نداشت .
اما مهم ترین دستاورد من در زندگیم این که بعد از دو سال از بازگشتم به ایران به کمک خانواده ام موفق شدم شریک زندگیم را پیدا کرده و با هم زندگی مشترک قشنگی را شروع کنیم که حاصلش تاکنون یک فرزند دختر به نام “هِلما “می باشد.