پایگاه خبری-تحلیلی فراق، در گزارش پیش رو اسامی افرادی را منتشر میکند که از کودکی تحت تاثیر مغزشویی فرقه رجوی بوده و کشته یا جدا شدند.
به گزارش فراق، حدود ۸۵۰ کودک در فرقه رجوی که همراه با والدینشان به عراق آمده بودند در سال ۱۳۷۰ به اجبار از پدر و مادرشان جدا و به کشورهای اروپایی منتقل شدند.
سرنوشت بسیاری از این کودکان هم اکنون نامعلوم است اما همانطور که چندی پیش منتشر کردیم، بعدها مریم قجر با تبانی و فریب حدود ۲۵۰ تن از آنها را دوباره به عراق و کمپ نظامی اشرف بازگرداند.
لیست ضمیمه شامل اسامی این افراد است که توسط بستگان و دوستان آنها برای فراق ارسال شده است.
لازم به توضیح است همان گونه که بارها در فراق منتشر شد حدود ۷۰ تن از این افراد پس از انتقال به آلبانی خوشبختانه توانستند از چنگال فرقه مخوف رجوی نجات یابند و خود را به اروپا یا آمریکا برسانند.
الف- اسامی افراد باقیمانده در فرقه که از کودکی تحت تاثیر مغزشویی فرقه بوده و به اجبارخانواده اسیر شدند و هیچ گاه زندگی آزادی نداشته اند
پارلمان اروپا در قطعنامهای که اخیرا به تصویب رسیده است با اشاره به اقدامات خشونتآمیز فرقه تروریستی رجوی اعلام کرده که عناصر این فرقه، با فریبکاری و روشهای گمراه کننده از نمایندگان و سیاستمداران اروپایی سوءاستفاده میکنند.
به گزارش فراق، پارلمان اروپا در فوریه سال ۲۰۲۳ با تشکیل «کمیته ویژه دخالت خارجی در روندهای دموکراتیک در اتحادیه اروپا شامل تبلیغات سوء، تقویت صداقت، شفافیت و پاسخگویی در پارلمان اروپا»، به تهیه پیشنویس قطعنامهای به منظور ممانعت از دخالت خارجی در این پارلمان اقدام کرد.
در نهایت پس از تصویب پیشنویس قطعنامهای تحت عنوان «توصیههایی برای اصلاح مقررات پارلمان اروپا در مورد شفافیت، صداقت، پاسخگویی و مبارزه با فساد» در این کمیته، پارلمان اروپا این قطعنامه را در ۱۳ ژوئیه ۲۰۲۳ به تصویب رساند.
در بخش مقدماتی این قطعنامه، به موارد متعددی از لابی کشورهای خارجی در پارلمان اروپا اشاره شده است.
اما نکته قابل توجه اینجاست که یکی از بندهای مقدماتی این قطعنامه، به اقدامات فرقه تروریستی رجوی اختصاص یافته است.
فرقه تروریستی رجوی در سالهای گذشته با استفاده از روشهای گوناگون مانند پرداخت مبالغ هنگفت و روشهای متقلبانه تلاش کرده است تا حمایت سیاستمداران غربی را به نفع خود جلب کند تا یک چهره موجه از خود به نمایش بگذارد.
اما این اولین بار است که یک نهاد رسمی اروپایی به فریبکاریهای این فرقه برای جذب سیاستمداران و سوءاستفاده از نام آنها پردهبرداری میکند.
هر وقت مناسبتهای خاصی مثل انفجار دفتر حزب جمهوری، عملیات مرصاد یا عزل بنیصدر میرسد، اظهارنظرهایی تکراری در خصوص سازمان منافقین یا مجاهدین خلق ایران، میشنویم. البته استثناءهایی نیز وجود دارد و گاهی روایتهایی مثل مستند ترور سرچشمه، جزئیاتی بیشتر از این وقایع را در اختیار ما میگذارند.
بهراستی مجاهدین خلق فقط در ترور و بمبگذاری خلاصه میشود؟ این سازمان که ۴۲ سال پیش جنگ قدرت را باخت، هنوز سازمانیافتهترین اپوزیسیون جمهوری اسلامی است که بُعدی در سایه دارد؛ بُعدی جاسوسی.
به گزارش فراق، آنچه در این گزارش میخوانید، برگرفته از دو گفتوگو با آقای «میم» افسر امنیتی سابق در حوزه نفاق و آقای «عِین» از نزدیکان رجوی، عضو سابق سازمان و پناهنده در اروپا، بهعلاوه پژوهش در میان اسناد و جستوجو در خاطرات منتشرشده اعضای سابق مجاهدین است. این گفتوگو و پژوهش در جریان پیشتولید ساخت یک مجموعه مستند، در سال ۹۸ توسط نگارنده انجام شدند.
سازمان، سیا و کاگب
بهطور کلی، هر گروه پنهانکار و برانداز، درگیر فعالیتهای اطلاعاتی و ضداطلاعاتی میشود. این درگیریها به دو علت رخ میدهد: اول، حفاظت از خود در برابر پلیس امنیتی حکومت و دوم، شناسایی نقاط ضعف برای وارد کردن ضربه. مورد سازمان منافقین بین گروههای مشابه، متفاوت است. گسترش همکاریهای اطلاعاتی سازمان با سرویسهای جاسوسی بلوک شرق، بعد از تغییر ایدئولوژی سال ۵۴ اتفاق افتاد. شاخصترین آن همکاریها، جلب حسن حُسنان کارمند محلی سفارت آمریکا در تهران بود. گفته میشود این فرد در جریان ترور دو مستشار آمریکایی در ۳۱ اردیبهشت ۵۴ توسط تیم وحید افراخته (سرهنگ ترنر و سرهنگ شفر) نقش داشته است. البته خود او نیز کمتر از دو ماه بعد یعنی در ۱۲ تیر ۵۴ توسط سازمان کشته شد.
«عین» درباره اینکه چه مسائلی پای سرویسهای جاسوسی را به مسئله ترور دو مستشار آمریکایی باز کرد، گفت: «آنها مسئولیت دو سایت شنود تحت نظر CIA در شمال کشور یعنی سایتهای بهشهر و کبکان را برعهده داشتند؛ ۲ سایت از ۵ سایت آمریکاییها در خجیر، تهران، مغان، بهشهر و کبکان که شوروی را شنود میکردند. محتویات کیف این دو نظامی آمریکایی پس از عملیات ترور در اختیار روسها قرار گرفت. آقای «میم» معتقد بود که انجام این عملیات بدون دستیابی به اطلاعات سرّی ممکن نبود. سود این عملیات نیز به حساب سرویسهای اطلاعاتی بلوک شرق و در رأس آنها کاگب واریز میشد.»
عملیات روی مستشارهای آمریکایی، تا سالها افتخار سازمان بود. «عِین» که تا سقوط صدام در اردوگاه اشرف بود در این خصوص میگوید: «[سازمان] بعد از انتقال به فرانسه (سال ۶۰) و سپس عراق (سال ۶۵) به علت از دست دادن نیروهایش در داخل و همچنین از بین رفتن پایگاهش در میان مردم داخل و خارج از کشور، تغییر موضع داد و دست از همه شعارهای ضدامپریالیستی و ضدآمریکاییاش برداشت. [سازمان] حتی ترور مستشاران آمریکایی در زمان شاه که روزی به آن افتخار میکرد را منکر شد و گفت آن عملیاتها کار کودتاگران داخل تشکیلات سازمان بود که مارکسیست شدند [منظور تقی شهرام و طیف وابسته به اوست] نه رهبر کنونی سازمان [مسعود رجوی] که آن زمان در زندان بود. دیگر تمام سرودها علیه آمریکا فقط درون تشکیلاتی شدند و انتشار و پخش بیرونی آنها ممنوع شد. بعدها [این سرودها را] از داخل تشکیلات هم تصفیه کردند.»
جاسوسی برای عراق
پس از سقوط صدام، فیلمهایی از مستندات جلسات اعضای سازمان با افسران اطلاعاتی عراقی منتشر شد که عمق ارتباط آنها با سرویس جاسوسی نظام بعث را نشان میداد. اما وصل شدن سازمان به سرویس جاسوسی عراق نیز مربوط به قبل از انقلاب است. «میم» نقطه آغاز ارتباط سازمان با عراق را، پذیرش عضویت فاضلالبسّام (یا البسطام) میداند.
سازمان از او با نام مستعارش یعنی «فاضل مصلحتی» یاد میکند. او شیعه، اهل نجف، دانشجوی دانشگاه تهران و منبع اطلاعاتی سرویس عراق بود. طبق گفته «میم» مجاهدین خلق بهرغم اطلاع از ماهیت اطلاعاتی فاضل، او را به تشکیلات وارد میکنند و ارتباط با بغداد از این زمان شکل میگیرد. میم درباره سرنوشت فاضل مصلحتی اینگونه پاسخ میدهد:«او همراه با دیگر زندانیان سیاسی رژیم شاه آزاد شد و به تشکیلات سازمان بازگشت. در دوران فعالیت علنی سازمان و فاز سیاسی (۵۷ تا ۶۰) در تشکیلات ماند و کار کرد و در دوران فاز نظامی نیز به زندگی مخفی روی آورد. او در ضربه اردیبهشت ۶۱ به خانه تیمی سازمان در فرمانیه تهران، کشته شد.» و درباره اقدامات فاضل طی سالهای ۵۷ تا ۶۱ در مسیر ارتباط سازمان و سرویس جاسوسی عراق با بیان اینکه «اطلاعی نداریم»، چنین تصریح میکند:«چون ساختار حفاظتی مجاهدین، اجازه نمیداد که اشخاص به اطلاعات دسترسی داشته باشند. بنابراین، حتی دستگیریها و اعترافها نیز نشان نمیداد که فاضل چه کارهایی انجام داده است. فقط مسعود رجوی، موسی خیابانی، مهدی ابریشمچی و مهدی افتخاری میتوانند در این خصوص صحبت کنند. اولی سالهاست که پنهان شده و احتمال مرگش وجود دارد. دومی در ضربه به خانه زعفرانیه کشته شد، سومی در اروپاست و چهارمی در اشرف خاک شده است.»
تجدید روابط پس از انقلاب
ساختار سازمان موضوع این نوشتار نیست. پس از انقلاب، بخش نظامی (اطلاعات) سازمان ساختاری مشابه عکس ۱ داشته است. (عکس ۱:چارت اطلاعات سازمان ابتدای انقلاب.)
مجاهدین پس از سقوط رژیم شاه، به سرعت دست به تجدید بنای تشکیلات خود زدند. فعالیتهای اطلاعاتی سازمان پس از انقلاب را باید به ۲ بخش ارتباط با سرویسهای جاسوسی و نفوذ در نهادهای خاص تقسیم کنیم. با توجه به ماهیت ضدامپریالیستی سازمان در آن سالها، تجدید ارتباط با سرویسهای شوروی و عراق مجدد در دستور کار قرار میگیرد.
ستاد مرکزی سازمان در خیابان انزلی (واقع در خیابان طالقانی) برپا میشود. نگارنده در سال ۹۸، تمام آن خیابان را به دنبال اثری از ستاد انزلی گشت اما این ساختمان امروز وجود ندارد و یا ظاهرش آنقدر دستخوش تغییر شده که قابل شناسایی برای افرادی که از محل آن اطلاع ندارند، نیست. «میم» دلیل انتخاب این محل را نزدیکیاش به سفارت عراق میداند. فاصله خیابان انزلی تا سفارت عراق در پایین میدان ولیعصر، کمتر از ۶۰۰ متر است. عباس داوری با نام مستعار رحمان مسئول ارتباط با سرویس عراق میشود.
«میم» میگوید:«داوری در عراق مستقر بود و فقط برای شرکت در انتخابات مجلس اول (۱۳۵۹) به ایران بازگشت. داوری که اکنون ساکن اروپاست، در فیلمهای منتشرشده از جلسات سازمان با سرویس عراق، کنار مهدی ابریشمچی بیشترین حضور را دارد. او و ابریشمچی (همسر اول مریم رجوی) کسانی هستند که میتوانند عمق ارتباط سازمان با سرویس عراق در سالهای فاز سیاسی (۵۷ تا ۶۰) را ترسیم کنند.»
ارتباط با سرویس شوروی برعهده محمدرضا سعادتی با نام مستعار سیکو گذاشته میشود. اما سعادتی سرنوشتی متفاوت از رحمان دارد و دستگیر میشود. روایتهای مختلفی از لو رفتن سیکو وجود دارد. اما یک نقطه درتمام آنها مشترک است:«نقش عناصر اداره هشتم [ضدجاسوسی] ساواک که در جریان مراقبت از ولادیمیر فنسینکو، افسر اطلاعاتی کاگب و دبیر اول سفارت شوروی، ارتباط او و محمدرضا سعادتی را کشف میکنند. دستگیری او نیز توسط کمیته مستقر در سفارت آمریکا اتفاق میافتد.» سعادتی در ۶ اردیبهشت ۵۸ (کمتر از ۴ ماه پس از پیروزی انقلاب) دستگیر میشود. اولین سوال و جواب بازجویی او در کاغذ خطدار دفتر نوشته شده است. یعنی نهتنها ساختار اطلاعاتی کشور بعد از فروپاشی نظام شاهنشاهی شکل نگرفته، بلکه حتی ابتداییترین وسایل مثل کاغذهای سربرگدار نیز وجود نداشته است. حتی پوشه پرونده سعادتی متعلق به شهربانی کل کشور در دوران پهلوی است. (عکس ۲ و ۳: سعادتی)
او برگهای آبیرنگ حاوی نیازمندیهای سازمان را آماده میکند که در ازای پرونده تیمسار مقربی (جاسوس شوروی در ارتش شاهنشاهی که توسط ساواک بازداشت و سپس اعدام شد) به افسر اطلاعاتی کاگب تحویل بدهد. سیکو پرونده را به وسیله اکبر طریقی، عضو سازمان و کارمند دادستانی انقلاب به دست میآورد تا در اختیار فنسینکو بگذارد. روسها بهشدت دنبال این بودند که بدانند ساواک چطور توانست سرلشکر احمد مقربی را بعد از ۲۵ سال جاسوسی، در سال ۵۶ دستگیر کند.
نکات مهم بازجویی سعادتی
در جریان یکی از بازجوییها، سوال بازجو از سعادتی این است: در یک قسمت از یادداشت روی کاغذ آبی، نوشتهاید نیازهای ما و بعد از وسایلی از قبیل ضبط صوت همراه با فرستنده و دوربین کوچک و غیره و غیره. شما این وسایل را برای چه میخواستید و آیا امکان تهیه آن در بازار نبود؟
سعادتی در پاسخ نوشته است: اینگونه وسایل اساساً در بازار به ندرت یافت میشود چون بههیچ عنوان جنبه تجارتی ندارد. نمیتوان اینگونه وسایل را در بازار عادی خرید مگر اینکه مستقیماً با سازنده آنها در تماس باشی که سفارش دادن اینگونه دستگاهها هم با سازنده آن، خود خالی از اشکال نیست. لذا این طریق، راه ساده دسترسی به اینگونه دستگاهها بود. البته این دستگاهها چون وسایل حساس الکترونیکی و ابزار ریز است، از نظر اطلاعاتی میتواند مورد استفاده قرار گیرد.
بازجو در سوال بعد مینویسد: مگر تلفنهای شما کنترل میشود که تقاضای دستگاهی که کنترل تلفن را مشخص کند از آقای فنسینکو نمودهاید؟ در مورد دستگاه رمز تلفن هم بنویسید.
سعادتی در پاسخ نوشته است: کموبیش به ما اطلاع داده بودند که کلیه تلفنهای شما در سطح ایران کنترل میشود. کنترل تلفن هم در شرایط فعلی خیلی ساده است و میتوان از طریق مراکز تلفن با گذاشتن نوار و یا حتی با نشستن پای دستگاه هر تلفنی را که خواسته باشیم کنترل کنیم. چون این امکان میرفت، لذا نیاز به دستگاه فوق برای ما نیازی ضروری بود. دستگاه رمزکننده تلفن هم وسیلهای است ضد کنترل تلفن.
بازجو نوشته است: شما در بند ۸ این قسمت نوشتهاید (همان یادداشت آبی«) تجربیات لازم در امر اطلاعاتی و ضداطلاعاتی»؛ منظور شما از این قسمت چیست؟
سعادتی پاسخ داده: مسئله اطلاعات و ضداطلاعات در شرایط فعلی بهلحاظ دستگاههای پیچیده و ظریف الکترونیکی خیلی پیچیده شده. بهطوریکه یک فرد عادی و حتی یک فرد مهندس و متخصص هم از این تجربیات اطلاعی ندارد و این تنها در حد تجربیات اطلاعات و ضداطلاعات است. آگاهی نسبت به این تجربیات خیلی میتواند کمک کند که جلوی درز رفتن اطلاعات و جلوی نفوذ و عملکرد عناصر ضدانقلابی را گرفت.
بر اساس اخبار منتشر شده «امید فرهمند» رابط فرقه رجوی در پلیس سوئد چندین جلسه از «حمید نوری» بازجویی کرده است.
به گزارش فراق، بخش زیادی از پرونده حمید نوری و روند برگزاری دادگاههای او بر اساس اسناد و مدارکی است که «امید فرهمند» در جریان بازجوییهای غیر رسمی از حمید نوری در پرونده وارد کرده است، این فرد از بستگان اعدامیهای دهه ۶۰ و از رابطین فرقه رجوی است که این موضوع را از دستگاه قضایی سوئد نیز مخفی کرده بود.
نورنیوز در این باره نوشت، طبق قانون سوئد این فرد بیطرف نبوده و حق بازجویی نداشته است و عملا نقشآفرینی او در پرونده حمید نوری، طبق قانون سوئد نقض قانون بیطرفی است. دادگاه این فرد در شرایطی برگزار شد که در صورت اثبات ارتباط وی با فرقه رجوی، کلیه مستندات فعلی پرونده حمید نوری زیر سؤال رفته و بر اساس قانون سوئد باید رویه پرونده عوض شود.
به گزارش فراق، این در حالی است که همزمان با آشکار شدن دخالت مستقیم فرقه رجوی در روند بازجویی و دادگاه حمید نوری، دولت این کشور مجوز برپایی تجمعی در مقابل دادگاه «امید فرهمند» نفوذی فرقه رجوی در سیستم قضایی انتظامی سوئد را صادر کرده است.
با تسلیت اربعین به همه آزادیخواهان جهان و پویندگان راه عدالت و طریق علوی!
دشمنان چند سالست که با تمام امکانات علیه #اربعین بسیج شده اند: جنایت می کنند، دسیسه میچینند، بحران سازی و بایکوت خبری می کنند.
اینهمه وحشت از این روز باشکوه چیست؟ مگر سر #امام_حسین بر نیزه نرفته بود؟
چرا اینهمه وحشت؟ چرا بایکوت خبری؟ از چه چیز این راهپیمایی باشکوه می هراسند؟ اگر اینقدر بقول براندازان بی اهمیت است و با راهپیمایی هندوها مقایسه میشود، پس دردشان چیست؟
جز اثرگذاری آن بر ملتهای جهان برای ایستادگی در برابر ظلم و استعمار که امروز آفریقا و... نماد آن شده است؟
آیا جز اینست که از جهانی شدن ماهیت عدالتجویانه اربعین (که زن و مرد، پیر و جوان و کودکان را با عشق و علاقه به ایثارگری کشانیده)، در هراس اند؟
امروز اربعین نماد ایستادگی، یگانگی، از خودگذشتگی، و نماد نفی کامل #نئولیبرالیسم در جهان شده، چیزی که برای جهانخواران وحشت می آفریند.
در اواخر سال ۶۳ رجوی پیش بینی کرد که اقدامات، تاکتیکها و سیاستهای وی با ناکامی روبرو شده و ضایعات سنگینی بر پیکر سازمان وارد آمده است به همین دلیل ازدواج های تشکیلاتی را مرسوم کرد.
به گزارش فراق، بسیاری از فرقهها، در کشورهای درحال توسعه و توسعهیافته زنان و مردان را به اجبار به عقد هم در میآورند. ازدواج تشکیلاتی یا سازمانی نیز نوعی از ازدواج های اجباری است که در سازمان مجاهدین خلق مرسوم بود و به نوعی نشان از تعهد اعضا به هدف سازمان و تبعیت از آرمانهای رهبران آن داشت.
شاید تصورش دشوار باشد اما واقعیت این است که زنان عضو فرقه مجاهدین خلق حق ازدواج ندارند. آنها اگر هم ازدواج کرده باشند میبایست از همسرانشان طلاق بگیرند. در فرقه به آنها گفته میشد که این برای تشکیلات ضروری است. اعتقاد رهبر فرقه بر این است که عشق زنان به همسرانشان سبب ایجاد حائل بین عشق آنها به فرقه و رهبر فرقه خواهد شد و زنان را از انجام وظایفشان در برابر فرقه و رهبران آن باز میدارد. در تشکیلات فرقه رجوی عشق و علاقه، تنها در رابطه فرد با فرقه و رهبران آن معنا پیدا میکند، لذا زنان عضو فرقه باید تنها به رهبری آن عشق بورزند. این نشانه فداکاری و اثبات علاقه مندی به فرقه ارزیابی میشود. البته به اعتقاد مریم رجوی همه زنان سازمان یک شوهر دارند و آن هم مسعود رجوی است.
طلاق اجباری زوجین
طلاق اجباری زوجها را موظف ساخت تا حلقههای ازدواج خود را در یک کاسه انداخته و عواطف خود نسبت به یکدیگر را محکوم کنند. محمد حنیفنژاد یکی از بنیانگذاران اصلی سازمان مجاهدین خلق تعلقات خانوادگی و مخصوصاً ازدواج را مانع بزرگی بر سر راه مبارزه مخفی و تحرک انقلابی میدانست. از همین رو سازمان مجاهدین خلق تا قبل از ضربه شهریور سال ۱۳۵۰ اساساً یک سازمان مردانه بود و تا سال ۱۳۴۸ عضوگیری زنان در این سازمان مطرح نبود و پس از طرح هم خیلی جدی گرفته نشد.
بسیاری از فرقهها، در کشورهای درحال توسعه و توسعهیافته زنان و مردان را به اجبار به عقد هم در میآورند. ازدواج تشکیلاتی یا سازمانی نیز نوعی از ازدواج های اجباری است که در سازمان مجاهدین خلق مرسوم بود و به نوعی نشان از تعهد اعضا به هدف سازمان و تبعیت از آرمانهای رهبران آن داشت. اعضای مجرد و کسانی که تازه همسرانشان را در عملیاتهای تروریستی تشکیلات از دست داده بودند دستور تشکیلاتی میگرفتند که با فردی که مسئولان برای آن ها انتخاب کرده اند ازدواج کنند. درپی این ازدواجها، تناقضات عظیم عاطفی و روانی برای افراد رخ داد. از بدو تأسیس سازمان مجاهدین ،باستثنای ازدواج محمّد حنیف نژاد تا پیروزی انقلاب (۱۹۷۸)، ازدواج ممنوع بود اعضای سازمان با توجه به نوع فعالیّت مبارزاتی، اکثراً بعد از دستگیری توسط ساواک، محاکمه و اعدام شدند.
در اواخر سال ۶۳ رجوی پیش بینی کرد که کادرهای اصلی گروه دیر یا زود به این جمع بندی میرسند که اقدامات، تاکتیکها و سیاستهای وی با ناکامی روبرو شده و ضایعات سنگینی بر پیکر سازمان وارد آمده است. ازدواج های تشکیلاتی ، برای کنتل نیرو ها و جلوگیری از ریزش آنها تا عملیات فروغ ادامه داشت. دراوایل خرداد ماه واواخر تیر ماه (۱۹۸۸) ازدواج های اجباری شدت گرفتند در آن هنگام معرکه ازدواج های اجباری و اضطراری در فرقه رجوی چنان گرم بود که به قول رجوی، ازدواج ها جمعی به نام « شب عروسی قاسم » راه انداخت. این ازدواج های اجباری بنا به تعبیر و تفسیر رجوی به سبک شب عاشورای حسینی بودند. معمولاً اکثر عروس و داماد ها را بیوگان فرقه بودند. که با اطاعت پذیری بی چون وچرا از مسعود رجوی مجبور به ازدواج تشکیلاتی می شدند با توجه به اینکه رجوی تصمیم گیرنده مطلق بود اطاعت از رهبری تحت هر شرایطی لازم الاجرا بود. در فرمان ازدواج ،به طرفین می گفتند : مصالح مردم و تکامل و « انقلاب نوین مردم ایران » که از مجرای وابسته بودن تمام عیار به مسعود ومریم می گذرد؛ حکم می کند که: شما فرمان ازدواج را هم که از جانب « رهبری » صادر شده است ، بدون هیچ اعتراضی بپذیرید. با اجرای نشست ها و جلسات توجیهی طولانی ومتعدد آنان را وادار به ازدواج می کردند. رضایت طرفین مهم نبود، احساس وعاطفه ، مهر ومحبت ملاک نبود، « فرمان مسعود می بایست اجرا شود ». گاهی وقت ها تا شبی ۲۵ عروسی در یک جا ویک سالن انجام می گرفت. بعداز شکست نظامی ارتش آزادی بخش در عملیات فروغ ( مرداد ماه ۱۹۸۸)، فضای یأس وافسردگی وخستگی مفرط سراسر سازمان را فرا گرفت، بحران مبارزه ای پوچ وبی هدف، همه را عذاب می داد.
بر اساس این گزارش؛ هر کدام از طرفین ازدواج، همسر خود را از دست داده بودند و بعضاً با مشکل نگهداری فرزندان مواجه بودند، روحیه ازدواج مجدد را نداشتند ولی فرمان رهبر فرقه بود و از طرفی شعار مریم خطاب به باز ماندگان « می توان و باید » ازدواج کنید. انگار مسعود نسخه التیام بر قربانیان نوشته بود و هدفش تغییر روحیه نیرو ها بود تا به موقعیت و وضعیت گذشته خود فکر نکنند.
ازدواج تشکیلاتی مسعود و مریم رجوی
رجوی پس ازکشته شدن همسر اولش اشرف ربیعی در درگیری با نیروهای انقلاب و نظام مقدس جمهوری اسلامی، به پیشگام ازدواجهای تشکیلاتی تبدیل شد. ازدواج او با فیروزه بنی صدر دختر ابوالحسن بنی صدر رئیس جمهور مخلوع ایران و متحد تازه او، از نمادینترین ازدواج های تشکیلاتی تاریخ است. چنانچه پس از لغو شدن اتحاد رجوی با پدر فیروزه، این ازدواج نیز پایان یافت. ازدواج سوم مسعود رجوی با مریم عضدانلو، مدیر دفترش و همسر نزدیکترین دوست و همرزمش، مهدی ابریشمچی، در تاریخ ۱۳۶۴ البته به نظر اجباری یا تشکیلاتی نمیرسید. این ازدواج عجیب با توجیهات فراوان «انقلاب ایدئولوژیک» نام گرفت و منجر به وضع مقررات فرقهای گوناگونی در تشکیلات مجاهدین خلق شد. البته برخی از اعضای جدا شده از این فرقه معتقد بودند که مریم رجوی قبل از طلاق از ابریشمچی از مسعود رجوی باردار بود. مهدی ابریشمچی البته در این میان باج دریافت کرد. خواهر هفده ساله موسی خیابانی را در عوض پیشکش کردن همسرش به رهبر عقیدتی، به عقد او در آوردند. مینا خیابانی که نوجوانی بیش نبود مجبور به پذیرش دستور تشکیلاتی شد.
سید کاظم موسی بجنوردی در کتاب «به رنگ شفق» می نویسد: عده زیادی از اعضای سازمان در ماجرای طلاق دادن زن مهدی ابریشمچی که اسم سازمانی ابریشمچی برادر شریف بود معتقد بودند که کارش ناشرفانه است که همسرش را طلاق میدهد در اختیار دوستش قرار میدهد که رهبر سازمان است. این ماجرای طلاق و ارتقای مریم رجوی به نوعی ارتقای همسر سابق مهدی ابریشمچی نیز محسوب می شود که همراه نفر اول سازمان میشود. بعد از اینکه ابریشمچی همسرش را در اختیار مسعود رجوی قرار میدهد ایثارگر بزرگ ملقب میشود. از این ازدواج به نام انفجار رهایی یاد میکنند. به نظرم اعضای سازمان که چنین کار ناشریفانه را بپذیرند آن وقت می توانند در سال بعد در ۱۷ خرداد ۶۵ به همپیمانی با دشمن آب و خاک تن دهند رهبر سازمان با هواپیمای اختصاصی که صدام برایش میفرستد به کشوری برود که با زادگاه آنان در حال جنگ است.
گزارشهای منتشر شده حاکی است که مسعود رجوی بسیاری از زنان مطلقه فرقه را که مجبور به جدایی از شوهرانشان کرده بود مورد کامجویی قرار میداد. بر اساس خاطرات برخی از اعضای جدا شده این سازمان،مراسمی با عنوان «رقص رهایی» در مقابل رجوی توسط مریم رجوی برپا می شد و خطبه عقد بین رجوی و تک تک اعضای زنان سازمان برگزار می گردید و مریم رجوی که خود نیز در این مراسمات حضور داشت بیان می کرد که مسعود همسر همه ماست پس از شروع جنگ هم در یک اقدام بسیار عجیب اعضای سازمان به عراق میروند. بعد فراخوانی منتشر میکنند که طی آن چندین هزار نفر از زنان و مردانی که فریب سازمان را خورده بودند خودشان را به عراق رساندند. اینجا دوباره شروع فاز جدیدی از حیات سازمان مجاهدین خلق یا همان «منافقین» است. اعضای سازمان در عراق در پادگانی دورهم جمع میشوند که نام آن «اشرف» است. در این ایام سازمان هنوز هم شعارهای زنانهاش را دارد. «اشرف ربیعی» نام همسر اول مسعود رجوی است که در خانه تیمی منطقه پاسداران تهران که در اختیار موسی خیابانی بود توسط نیروهای کمیته انقلاب کشته میشود.
مادر شدن در اشرف ممنوع
ایدئولوژی جدید سازمان، زنانگی و مادرانگی را از زنان گرفت. آنها را تبدیل به مردانی کرد که صبح تا شب فقط باید کار میکردند و دیگر احساساتی در آنها وجود نداشت. مردها هم دیگر همسر و خانوادهای نداشتند و تبدیل به رباتهایی شده بودهاند که شبانهروز مشغول کار بودند. بعدازاین بود که چند ده نفر از مردان و زنان سازمان دست به خودکشی زدند. ممنوعیت ازدواج و عقیم کردن زنان عملاً تلاش برای انقطاع نسل اعضاء ساکنان اشرف است. در حقیقت این موضوع یک نسل کشی است.
نزدیک ۲ دهه هیچ کودکی در پادگان اشرف متولد نشد و صدای هیچ کودکی در این پادگان به گوش نمیرسید. سن و سال زنان عضو مجاهدین خلق عمدتاً بالای ۴۰ است؛ دورهای که امکان بارداری برای زنان بسیار پایین خواهد آمد. در حقیقت این زنان اگر بعد از آزادی از فرقه رجوی هم بخواهند باردار شوند یا به دلیل عقیم شدن نمیتوانند یا به دلیل سن بالا.
به طلاق اجباری زنان متاهل، وادار کردن آنها به زندگی تجرد، کنترل و سوء استفاده جنسی از آنها توسط رهبر فرقه، باید جنایت جدا کردن کودکان از مادرانشان را نیز اضافه کرد. بر اساس آمار ۷۰ درصد از زنان عضو مجاهدین خلق در عراق مجرد بوده و تاکنون ازدواج نکردهاند و در مجموع ۱۰ درصد از زنان فرقه که متاهل بودهاند دارای فرزند هستند. با این حال این زنان متاهل از دیدن و سرپرستی کودکانشان محرومند. کودکان خردسال اعضایی که در سازمان مشغول فعالیت بودند در «خانههای کودکی» که سازمان ایجاد کرده بود، درکشورهای غربی و همچنین شهر کلن اسکان داده شدند. این بچهها از والدین خود جدا شده تا با تربیت مجاهدین جهت جنگجویی و نبرد در ارتش آزادی بخش آماده شوند.
در جریان های اخیری که در کمپ کار اجباری «اشرف ۳» روی داد هرج و مرجی رخ داده که در تاریخ فرقه بیسابقه بوده است، حتی بدتر از زمانی که تحولات اشرف در عراق را داشتیم.
به گزارش فراق، بحثی روی میز آمده به نام انتقال به کانادا و اعضا را به شدت درگیر کرده است. گویا کانادا هم در خصوص خبری که منتشر شده یعنی انتقال سازمان مجاهدین خلق به این کشور موضعگیری کرده و با عباراتی که به کار برده در ظاهر نه تنها این خبر را تکذیب کرده بلکه نشان داده که اساساً با مجاهدین خلق هیچ رابطه ای هم ندارند. به عبارت منتشر شده توسط مقامات کانادایی دقت کنید: «مجاهدین معتبر نیستند و آنها را به رسمیت نمی شناسیم.»
این موضعگیری وزارت خارجه کانادا تیر خلاصی بود بر تمام شایعات و حرف و حدیث هایی که در چند مدت گذشته انجام شده بود اما ناصادقی رهبری سازمان مثل گذشته هنوز اعضا را در بلاتکلیفی فروبرده است، آن از وضعیتی که در آلبانی برایشان پیش آمده است و این از موضعگیری دولت کانادا.
رجوی در باتلاقی فرو رفته است که گویا هر چه دست و پا می زند بیشتر در آن فرو می رود.
صدور مجوز خروج به برخی از نورچشمیهای رجوی و افراد خاص برای انتقال دائم به کانادا موجب درگیری شدید در «اشرف ۳» شد.
به گزارش فراق، در جدیدترین رخداد درون فرقه که منابع آگاه امنیتی اعلام داشتند، صدور مجوز خروج به برخی از اقوام نزدیک به کادر رهبری فرقه و افراد خاص برای انتقال دائم به آمریکا، کانادا و نروژ موجب اختلاف و درگیری شدید منجر به زد و خوردهای فیزیکی میان اعضای مستقر در «اشرف ۳» گردیده است.
این درگیری در اعتراض اعضای عادی و وامانده فرقه به تناقض میان وعدههای مژگان پارسائی مسئول مقر اشرف ۳ که عنوان داشته بود مرحله اول انتقال اعضای فرقه به خارج آلبانی به افرادی اختصاص خواهد داشت که پاسپورت یا تابعیت کشورهای هدف را داشته باشند آغاز شده است.
اعضای فرقه در جلسه توجیهی مهدی برائی معروف به احمد واقف (مسؤل کمیسیون امور داخل کشور شورای ملی مقاومت ایران) با انتقاد به انتشار لیست افراد آماده خروج از اشرف عنوان داشتند که لیست مذکور در تضاد با وعده خواهر مژگان تهیه شده است و محدود به افرادی که است که از وابستگان کادر فرقه هستند و تبعیض موجود و دروغگویی را نمیپذیرند و با انتقادات از عدم حضور مریم رجوی، وضعیت فرقه را به وضعیت هرج و مرج مدیریتی تشبیه کرده اند و عنوان داشتند که درصورت صدور مجوز برای خروج لیست حاضر، اقدام به خروج و یا فرار از فرقه خواهند کرد.
بهاره گلزاری، مجری شبکه بهایی من و تو که چند روز پیش مردم ایران را بی شرف خطاب کرد، دختر حسن گلزاری از مزدوران فرقه تروریستی رجوی است.
به گزارش فراق، حسن گلزاری در دهه شصت زندانی سیاسی بود که پس از سال ۶۷ توسط نظام جمهوری اسلامی عفو خورد و سپس به کانادا فرار کرد.
گلزاری چندی پیش با هزینه فرقه رجوی در دادگاه حمید نوری به عنوان شاهد و شاکی حضور یافت و گفت که در سلول انفرادی، صدای پرت کردن چیزی را میشنید. او در این دادگاه حدس زده بود صدایی که می شنید، صدای جنازه ها بود و جالب این که این اظهارات سند دادگاه نمایشی سوئد محسوب شد.
بهاره گلزارى مجری شبکه منوتو در آخرین اظهارات خود گفت، «آن هایی که از ما نیستند بیشرف هستند، واضح می گویم ایرانیها یا معترض هستند یا بیشرف.» حال معلوم شده بیشرف پدرش بوده است.
شاید در شرایط حاضر نتوان تعداد زیادی را از درون اردوگاههای آنها نجات داد اما بیشک میتوان با آگاهسازی افراد را از گرفتاری در فرقه رجوی نجات داد.
روزنامه همشهری ۲۳ مرداد ۱۴۰۲ – بغض ۴۰سالهشان را کسی ندید. گریههای روز و شبشان را کسی نشنید. در تنهایی در خود شکستند و بیمهریها را به جان خریدند اما دلسرد نشدند. پای انتظار عزیزانشان نشستند و با هم عهد بستند تا نفس در سینه دارند برای افشای نفاق فرقه رجوی تلاش کنند. همینطور هم شد و صدایشان را به تمام دنیا رساندند. خانوادههایی که از زمان جنگ تا امروز عزیزانشان در اردوگاههای اشرف محبوس شدهاند قربانیان گمنام و فراموش شدهاند. اما پای کار آمدهاند تا جنایتها و ماهیتهای ضدانسانی سازمانی که امامخمینی(ره) به درستی آن را منافقین را نامید به همگان معرفی کنند؛ سازمانی که با فجیعترین روشها سعی دارد به آرمان دروغین خود برسد و از هرکجا و تحت هر شرایطی به فکر جذب نیروست. برای رهبران این فرقه فرقی نمیکند در اردوگاههای اسرای جنگی در عراق باشد یا در کمپ پناهجویان در یونان. حربهشان شست و شوی مغزی است و با این حربه توانستند اندک جوانانی را از خانوادههایشان بیزار کرده و کاری کنند که فرزند، مادرش را کنار بگذارد. تعدادی هم بدون اراده شخصی گرفتار این فرقه شدند. منافقین هیچ جایگاهی در میان مردم ایران ندارند. چرا که هم آن زمانی که در صف دشمن با فرزندان ایران زمین جنگیدند و هم آن زمان که فرزندان این مرز و بوم را به اسارت بعثیها بردند و هم آن زمان که بر طبل تحریم کوبیدند تا مردم را بیشتر متحمل فشار کنند، خود را از صف مردم ایران جدا کردند.