قاصد1393

افشاگری و تحلیل و تبیین عملکرد گروهک تروریستی مجاهدین خلق ، مصطفی آزاد

قاصد1393

افشاگری و تحلیل و تبیین عملکرد گروهک تروریستی مجاهدین خلق ، مصطفی آزاد

این وبلاگ برآن است چهره واقعی این جریان تروریستی را درسرسپاری به قطب های استعماری جهان ، بطور شفاف به تصویر بکشد ... (مصطفی آزاد)

دوستان و مراجعین محترم وبلاگ ، قابل ذکر هست این وبلاگ درادامه وبلاگ ghased1393.mihanblog.com و به جهت تعطیلی سایت میهن بلاگ ایجاد گردید . ضمن اینکه با آدرس دوم ghased1393.blogsky .com هم در این مسیر پیش می رویم ...

آخرین مطالب
  • ۱
  • ۰

سوء استفاده‌های جنسی مسعود در تشکیلات به شدت مخفی نگه داشته می‌شد تا اینکه اخیراً خانم بتول سلطانی، نسرین ابراهیمی و زهرا سادات میرباقری، از اعضای سابق شورای رهبری مجاهدین با افشاگری‌های شجاعانه‌ی خود از وضعیت بیماری جنسی مسعود رجوی و حرمسرای وی که همان شورای رهبری بود، پرده برداشتند و مخوف‌ترین و پیچیده‌ترین نوع استثمار و ستم در حق زنان این مرز و بوم را افشا کردند.

 

مریم رجوی وآزادی زنان در تمامی زمینه‌ها به ویژه مسائل جنسی

 

 در خصوص مسائل جنسی، رجوی تلاش می‌کرد در پایین و بدنه‌ی تشکیلات کاملاً این حریم را حفظ کرده و مردان و زنان را از هم جدا کند و این دقیقاً باعث می‌شد وی به راحتی و در سایه‌ی اعتمادی که از سوی اعضای فرقه نثار او می‌شد، برای خودش حرمسرا داشته باشد و اعضای شورای رهبری در واقع زنان حرمسرای رجوی بودند. برای ورود زنان جدید به حرمسرای مسعود مراسم خاصی توسط مریم رجوی برگزار می‌شد و تعدادی از زنان که شایستگی همسری مسعود را داشتند، طی مراسم خاصی که به آن رقص رهایی گفته می‌شد در لیست زنان رسمی مسعود قرار می‌گرفتند.

خانم بتول سلطانی ۴۳ ساله، در سال ١٣۶۵، از خارج به عراق آمد. وی سابقه‌ی ۲۰ سال همکاری و عضویت در سازمان مجاهدین را داشت و به صورت حرفه‌ای در عراق، انگلستان و فرانسه فعالیت می‌کرد و توانسته بود تا رده‌ی تشکیلاتی شورای رهبری در مناسبات مجاهدین ارتقاء یابد. وی بعد از سقوط صدام، از اشرف خارج شد و خود را به اروپا رسانید. او در سطح گسترده‌ای دست به افشاگری در رابطه با مناسبات فرقه‌ای مجاهدین و سوء استفاده‌های هولناک جنسی مسعود رجوی زد.

رقص رهایی با مسعود
  • مصطفی آزاد
  • ۱
  • ۰

طی بیش از یک دهه، آلبانی به پناهگاهی برای اعضای تبعیدی مجاهدین خلق تبدیل شده است. آنچه با نیت انسان‌دوستانه آغاز شد، اکنون به تهدیدی جدی برای امنیت ملی این کشور بدل شده و از کنترل دولت تیرانا خارج است.

 

Camp Ashraf 201309 L

 

اردوگاه اشرف ۳، پایگاه مستحکم شده گروه مجاهدین خلق (MEK) در منطقه مانزه آلبانی، نوعی «شهر پناهندگان تبعیدی» است: محدوده‌ای به وسعت حدود ۴۰ هکتار با بیش از صد ساختمان، محصور در میان دیوارهای بلند و ایست‌های بازرسی متعدد. در این اردوگاه حدود ۲۵۰۰ نفر از اعضای گروه، تحت قوانین داخلی بسیار سخت‌گیرانه زندگی می‌کنند؛ فرقه‌ای که اعضایش از داشتن زندگی خانوادگی عادی محروم‌اند و تنها باید از خط‌مشی خشک و ایدئولوژیک سازمان پیروی کنند.
برای درک مصیبتی که پذیرش این پناهندگان بر سر آلبانی آورد، باید یادآور شد که گروه مجاهدین خلق در دهه ۱۹۶۰ میلادی در ایران به‌عنوان یک گروه دانشجویی رادیکال شکل گرفت (که به آن‌ها «مارکسیست‌های بمب‌گذار» نیز گفته می‌شد)، اما پس از انقلاب اسلامی به جریان شبه‌نظامی و فرقه‌گرای افراطی ضدایرانی تبدیل شد. شمار قربانیان اقدامات تروریستی این گروه، دست‌کم ۱۷ هزار نفر برآورد می‌شود – شامل دانشمندان، سیاستمداران، استادان دانشگاه و شهروندان عادی ایرانی. اعضای این گروه که در جنگ ایران و عراق (۱۹۸۰ تا ۱۹۸۸) در کنار صدام حسین علیه ایران جنگیدند، پیروان متعصب مسعود رجوی (که گمان می‌رود در سال ۲۰۰۳ درگذشته باشد) و همسرش مریم رجوی هستند.

این سازمان تا چندی پیش در فهرست «گروه‌های تروریستی خارجی» در ایالات متحده و نیز در ایران قرار داشت.
پس از سال ۲۰۰۳، رهبران مجاهدین خلق ادعا کردند که از خشونت دست کشیده‌اند و به «مدافعان حقوق بشر» بدل شده‌اند. در سال ۲۰۱۳، این گروه پناهندگی رسمی در آلبانی دریافت کرد. اما نکته جالب‌تر، دوگانگی آشکار رهبران آن است: در حالی‌که مریم و مسعود رجوی اعضای عادی را به زندگی زاهدانه و انقلابی فرا می‌خوانند، خود در لوکس‌ترین شرایط در پاریس زندگی می‌کنند. هفته‌نامه فرانسوی Le Canard enchaîné  فاش کرد که مریم رجوی و همراهانش اقامت کامل در یک مرکز آب‌درمانی در شهر ویشی را اجاره کرده و ۲۹ هزار یورو نقد برای ماساژ، گِل‌درمانی و هیدروتراپی پرداخت کرده‌اند؛ سال قبل نیز هزینه‌ای مشابه برای سفرهایشان خرج کرده بودند. در مقابل، اعضای ساکن اشرف ۳ در شرایطی کاملاً پادگانی و بدون تلفن، رسانه یا ارتباط با جهان بیرون روزگار می‌گذرانند؛ با برنامه ریزی های زمانی سخت، بی‌خوابی‌های اجباری و وضعیت جسمی وخیم.


طی بیش از یک دهه، آلبانی به پناهگاهی برای اعضای تبعیدی مجاهدین خلق تبدیل شده است. آنچه با نیت انسان‌دوستانه آغاز شد، اکنون به تهدیدی جدی برای امنیت ملی این کشور بدل شده و از کنترل دولت تیرانا خارج است. دولت آلبانی از متحدان غربی خود خواسته درباره جرائم احتمالی اعضای این گروه در اشرف ۳ تحقیق کنند و شواهدی از حملات سایبری که از درون اردوگاه انجام شده است، به دست آورند. میزبانی از مجاهدین خلق، آلبانی را در خط مقدم دشمنی با ایران قرار داده است. در ژوئیه ۲۰۲۲، هکرها سامانه دیجیتال e-Albania را از کار انداختند و روند ثبت‌نام‌های مدرسه‌ای و معاملات ملکی را مختل کردند؛ رویدادی که آلبانی آن را «جنگ سایبری» خواند و بلافاصله روابط دیپلماتیک خود با تهران را قطع کرد.

  • مصطفی آزاد
  • ۱
  • ۰

فارس:از ماجرای عملیات مروارید بگویید. 

- در جنگ کویت و هنگام بیرون راندن نیروهای عراقی از کویت که آن زمان ما در منطقه کفری ( نوژول ) در پراکندگی بودیم، با پایان گرفتن جنگ و آتش بس بین نیروهای ائتلاف و عراق، در جنوب و شمال عراق قیام انتفاضه مردم صورت گرفته بود که آن موقع ما اطلاع نداشتیم و سازمان هم چیزی در این رابطه به نیروها نمی گفت، فقط به ما اطلاع دادند که بایستی هر چه زودتر به اشرف برگردیم.


از طرف دیگر هیچکدام از نیروها و به ویژه نیروهای زرهی آمادگی هیچگونه عملیاتی را نداشتند، از زمانی که ابلاغ آماده باش داده شد چند ساعتی نگذشته بود که خبر درگیری با اکراد را دادند، آماده باش اعلام شد، خیلی از نیروها را مجدداً سازماندهی کردند، یک بهم ریختگی شدیدی ایجاد شده بود و هیچ کس نمی دانست چه اتفاقی افتاده است.
کار تخلیه محل های استقرار شروع شده بود، همه حرکت کرده و می رفتند و من هم با لشکری بودم که قرار بود آخر از همه برگردد، لشکر 89 که فرمانده وقت آن فردی معروف به " کاک اسد " بود.
من را راننده خودروی 106 گذاشته بودند، علیرغم این که هیچ چیز بلد نبودم به من گفتند تو کاری به سلاح نداشته باش و فقط رانندگی کن، بعد لشگر را روی ارتفاعات پشت شهر طوز فرستادند، وقتی به آنجا رسیدیم و مستقر شدیم تعداد زیادی لباس شخصی را که در حدود 5/1 کیلومتری می دیدیم که در شیارها و تپه ها پراکنده بودند، آنها در حال فرار از شهر طوز بودند، دستور شلیک به آنها را دادند، یک وقت دیدم که با تانک ها و توپهای 122 و مینی کاتیوشا شلیک کردند، فاصله دور بود ، این که چقدر کشته شدند را خدا می داند، ولی می دیدم که گلوله ها بین آنها اصابت می کند.
وقتی سؤال کردیم این افراد چه کسانی هستند جواب می دادند که اینها مزدورهای ایران هستند و از ایران برای حمله به ما آمده اند، گفتم آنها که داشتند به سمت دیگری فرار می کردند و اصلاً ما را هم ندیدند، چطوری ما به آنها شلیک کردیم و چه کسی گفت که آنها به ما حمله می کنند؟
در جواب من، فرمانده لشکر گفت که در شهر طوز با لشکر 54 درگیر شدند، رضا کرمعلی کشته شده، به خاطر همین دستور دادند هر کس را که مسلح دیدید اگر تسلیم نشد، بکشید. بعد از 24 ساعت که در ارتفاعات بودیم به عقب برگشتیم و از جاده کرکوک شبانه با خودروهای چراغ خاموش به شهر کرکوک نزدیک شدیم، گفتند در شهر حکومت نظامی است.
تا نزدیک صبح روی جاده ماندیم ، بعد حرکت کرده و از شهر گذشتیم و به طرف تکریت رفتیم، در شهر تکریت مردم همه مسلح بودند و می گفتند که آنها " جیش شعبی " هستند یعنی طرفداران صدام. بعد از تکریت رفتیم به طرف خالص، از روی پل سندیه رد شدیم و از خروجی شهر خالص وارد جاده اصلی شدیم، رفتیم اشرف، در اشرف کل یگان مهندسی به جز مجید عالمیان و چند نفر دیگر بقیه ما را به فرماندهی مسعود مظلومی گذاشتند.
3 خودرو پیک بودیم، یک لندکروز، 2 جیپ لندکروز که بین اشرف و شهر طوز در حرکت بودیم، بعضی وقت ها افسانه ( حمیده شاهرخی ) و در سایر مواقع مهین مشفق نیا ( پری ) که فرمانده محور بود را به منطقه سلیمان بک و به اشرف بر می گشتیم.
مهین مشفق نیا برای توجیهات و گرفتن دستورات جدید روزی 2 بار به اشرف تردد می کرد که وقتی می آمدیم در مقر لشگر پیاده می شد و با یک خودروی دیگر که متعلق به خودش بود می رفت به طرف ستاد و معمولاً بعد از 3 تا 4 ساعت برمی گشت.
درگیری ها در شهر طوز و سلیمان بک و کشتار اکراد ادامه داشت، یک روز یک سرتیپ عراقی که مردی مو سفید و کوتاه قد بود را دیدم که از ستاد مقر مسعود رجوی بیرون آمد، سوار لندکروز شد و او را با اسکورت بردند پایگاه هوایی نزدیک به شهر سلیمان بک، جهت هماهنگی با توپخانه ارتش عراق که اطراف پایگاه هوایی مستقر بود.
این هماهنگی برای زیر آتش گرفتن شهر کفری جهت حمله منافقین به آن شهر در شب عملیات انجام شد، هدف پاکسازی منطقه از اکراد بود، بعد از آن حمله بود که دستور دادند نیروهای مستقر در هر 2 شهر طوز و سلیمان بک به سمت خالص و از آنجا نیز به جلولا حرکت کنند.
زرهی هایی که در اشرف بودند نیز به طرف جلولا و به وسیله کمرشکن انتقال یافتند، بعد از استقرار در جلولا در قرارگاه افشار که یک پادگان نظامی عراقی بود، ساعت 12 شب اعلام کردند که صبح حمله است و می خواهیم حرکت کنیم و برویم به سمت شهر کلار.
ابتدا یگان های زرهی و بعد مکانیزه و بعد از آنها توپخانه و پشتیبانی حرکت کردند، من جزو نیروهای مهندسی و پشتیبانی راننده آیفا بودم، صبح وقتی به ارتفاعات قبل از شهر کلار رسیدیم، نیروهای زرهی نزدیک و در جلو ارتفاعات و برخی نیز روی ارتفاعات مستقر شده بودند.
روی جاده بودیم با بی سیم گفتند بیا جلو که نفرات مهندسی بایستی روی جاده مین گذاری کنند، وقتی به کنار آخرین تانک که فرمانده آن فرشته شجاع و خدمه آن نیز به جز فشنگ گذار که مرد بود، همگی زن بودند، رسیدیم، در فاصله ای که محل مین گذاری مشخص شود، فرمانده تانک مرا صدا زد، وقتی کنار او رفتم او برایم تعریف کرد که چگونه آنها با دوشکا و توپ و تانک به وسط اکراد شلیک کردند.
بعد مرا برد به یکی از مواضع که بگوید نفرات آنجا بودند، وقتی بالا رسیدیم یک جوان کرد که لباس کهنه و یک جفت کفش پلاستیکی به تن داشت بدون سلاح آنجا روی زمین افتاده بود، بعد فرشته شجاع گفت ما او را زدیم، خیلی زیاد بودند.
روی سینه این جوان کرد جای چند زخم بود، معلوم بود که به تازگی تمام کرده است، بعداً که بولدوزر D155 مهندسی آوردند، محمد تقی صالح پور رفت خاک ریخت روی آن و همانجا یک سنگر تانک درست کردند، او با بولدوزرش برای خاک کردن کشته ها روی بقیه تپه ها رفت، این که چند نفر بودند چیزی نگفت.
چند روز نگذشته بود که یک خودرو وانت سفید از سمت کلار روی جاده اشتباهی به سمت مواضع تانک ها آمد، اما وقتی متوجه شد و خواست برگردد، مالک (مرتضوی که مالک اسم مستعار او بود) فرمانده تانک دستور داد یک قبضه سلاح 23 که روی جیپ مستقر بود به سمت آنها شلیک کند، نفرات این وانت 5 نفر کرد بودند که یکی از آنها به شدت زخمی شده بود، تمام بدنش سوراخ سوراخ شده بود، بقیه را هم دستگیر و تا توانسته بودند کتک زدند.
من هم 4 نفر را دیدم که به اشرف منتقل کردند. نفر زخمی که مستمراً آب می خواست او را پشت وانت پیکان گذاشته بودند و تمامی کف وانت پر از خون بود، بدنش کاملاً سفید شده بود، او شب فوت کرد و صبح توسط علیرضا عاقلی در نزدیک پادگان نظامی در زیر ارتفاعات و در زمین های کشاورزی توسط لودر خاک شد.
در ارتفاعات مروارید 2، من در مدرسه ای پشت ارتفاعات به فاصله تقریباً 3 کیلومتری بودم و شب حمله شده بود، صبح گفتند 10 نفر از افراد یگان ها کشته شده اند و تعدادی نیز از اکراد که دقیقاً یادم نیست 2 یا 5 نفر بودند که کاتیوشا خورده بودند و بعد هم در ارتفاعات آنها را دفن کرده بودند.
چند روز بعد نیروهایی از ارتش عراق آمدند و مواضع را از منافقین تحویل گرفتند، در هر 2 عملیات ارتش عراق با آتش باری از طریق توپخانه و همینطور با هلیکوپتر از منافقین پشتیبانی کردند.
در ضمن عراق تمام زاغه های مهمات شهر جلولا را در اختیار منافقین گذاشته بود، بعد از عملیات هم تمام زرهی های سازمان را ارتش عراق در فیلق تعمیرات و بازسازی کرد و برای همه موتور جدید گذاشتند.
از نفرات شنیده بودم که در درگیری های شهر طوز و سلیمان بک با نفربر BMP به جوان های کرد شلیک کرده و آنها را می کشتند، این را خود نفرات زرهی در صحنه تعریف می کردند یا در حمله به شهر کفری بی رحمانه افراد بیگناه را می کشتند، در قره تپه هم که نسرین ( مهوش سپهری ) فرمانده بود، یک اتوبوس را با تانک زده بودند و همه نفرات در آتش سوخته بودند.
همین طور از فردی به نام نادر تیموری که خودش تعریف می کرد، شنیدم که 2 کرد را شبانه کشته بود و حدود 480 نفر کرد دستگیر شده را تحویل عراق داده اند.
مسعود رجوی در نشست ها می گفت که صدام به خاطر کشتار کردها و حفظ شهرها از سازمان تقدیر کرده است، او همچنین تعریف می کرد روزی که برای ملاقات رفته بوده، عزت ابراهیم پیش صدام گفته بود که یک روز که ارتش عراق فروپاشیده و آنها هیچ نداشتند با یک یا 3 تانک جهت سرکوب به طرف کرکوک می رفتند ، گفته بود وقتی برادران مجاهد با تانک هایشان را دیدم اشک از چشمانم جاری شد و با خودم گفتم که اینها چه نیروی قوی بودند که ما نسبت به آنها کم توجهی می کردیم، بعد از آن همانجا صدام دستور داده بود هر چه که می خواهند به آنها نه نگویند چرا که اینها هم مثل ارتش عراق هستند و بعد از آن بود که درب تمام انبارها را به روی آنها باز کردند.
صدام مربیان آموزشی در سطح سرهنگ و سرتیپ را جهت آموزش به اشرف فرستاد، آزادی عمل بیشتری به اعضا دادند و دیگر مثل سابق در رفت و آمد هیچگونه مانعی بر سر راهشان نبود، دو قرارگاه باقرزاده و بدیع زادگان در غرب بغداد و شهر فلوجه را به منافقین دادند.
کمک های مالی فراوانی بابت دستمزد به رجوی دادند که این اواخر فیلم های مخفی گرفته شده از جلسات دریافت پول توسط شخص رجوی از تلویزیون های خارجی و داخلی افشا و پخش شد که در یکی از جلسات مسعود رجوی به آنها می گفت ما برادری خودمان را ثابت کردیم، تهدید بر علیه شما تهدید ما نیز هست، ما همیشه با شما هستیم.

  • مصطفی آزاد
  • ۱
  • ۰

قاضی دادگاه سازمان تروریستی مجاهدین گفت: دادگاه تمام عناصر قانونی خود را برای الزام کشور‌های اروپایی، به‌ویژه کشور آلبانی، کشور انگلستان و کشور فرانسه، بر استرداد متهمین اقدامات تروریستی از طرق قانونی به‌کار خواهد گرفت.

court2025 27 3

 

به گزارش فراق، قاضی حجت‌الاسلام والمسلمین امیررضا دهقانی امروز سه‌شنبه ۲۷ آبان ماه ۱۴۰۴ در چهل‌وسومین جلسه دادگاه رسیدگی به اتهامات ۱۰۴ نفر از سرکردگان سازمان مجاهدین خلق موسوم به منافقین با اشاره به این‌که اساس اصل استرداد در خصوص متهمین اقدامات تروریستی، اصل لزوم استرداد متهمان به جرائم تروریستی است، اظهار داشت: این اصل، به عنوان مثال، در اسناد متعدد بین‌المللی به‌ویژه ماده ۱۱ کنوانسیون مبارزه با بمب‌گذاری تروریستی مصوب سازمان ملل، مورد تصریح قرار گرفته است. مطابق با ماده ۱۱، جرائم تروریستی و اتهامات تروریستی از شمول جرائم سیاسی و اتهامات سیاسی خارج شده‌اند تا در زمینه استرداد مجرمان و متهمان به جرایم تروریستی، از حمایت مرتبط با عدم امکان استرداد مجرمان سیاسی برخوردار نباشند.

قاضی ادامه داد: بر اساس ماده ۱۱ کنوانسیون مبارزه با بمب‌گذاری تروریستی، هیچ‌یک از جرائم مقرر در این کنوانسیون در شمار جرائم غیرقابل استرداد محسوب نمی‌شوند و در خصوص متهمان، به‌ویژه تأکید می‌شود که اصل لزوم استرداد باید در مورد آنان جاری شود. در مواد یک و دو کنوانسیون مبارزه با تروریسم مصوب اتحادیه اروپا نیز همین مسئله به‌طور جدی مورد تأکید قرار گرفته است. بر اساس این مواد و کنوانسیون مذکور (مصوب ۱۹۹۷ درباره کیفر اعمال تروریستی)، تصریح شده است که مرتکب باید یا دستگیر و محاکمه شود و یا مسترد گردند و دولت‌ها در این زمینه متعهد به معاضدت قضایی هستند.

وی گفت: این دادگاه بر اساس پیمان همکاری قضایی بین دولت ایران و دولت فرانسه، و با توجه به تشکیل دادگاهی برای رسیدگی به اقدامات تروریستی در خصوص متهمین، تأکید می‌کند که دولت‌های فرانسه و انگلستان ملزم به استرداد می‌باشند. توجه می‌دهم به تمام کشور‌های اروپایی، از جمله مردم انگلستان و فرانسه به این نکته که قواعد پناهندگی از جانب تروریست‌ها یا متهمین تروریستی قابل استناد و استفاده نیست. کشور‌ها این معاهدات را اساساً برای ایجاد امنیت، صلح و عدالت امضا کرده و نسبت به اجرای آنها متعهد شده‌اند.

قاضی ادامه داد: دولتمردانی که در فرانسه یا انگلستان برخلاف قوانین داخلی خود و کنوانسیون‌های بین‌المللی، به پذیرایی یا در اختیار قرار دادن سرزمین خود برای متهمین اقدامات تروریستی اقدام می‌کنند، باید بدانند که سرانجام از سوی سازمان‌های مردم‌نهاد و بسیاری از فعالان مدنی حتی از سوی مردم کشور خود به‌عنوان افرادی شناخته خواهند شد که اقدامی برخلاف صلح و عدالت مرتکب شده‌اند، امنیت کشور خود و امنیت جهانی را به مخاطره انداخته‌اند و این پیام را به دنیا و عاملین اقدامات بمب‌گذاری، هواپیماربایی و سایر اقدامات تروریستی می‌دهند که فرانسه یا انگلستان می‌تواند بهشتی برای متهمین تروریستی باشد؛ امری که خطرناک‌ترین فاکتور و خطرناک‌ترین عنصر در امنیت جهانی و امنیت شهروندان فرانسوی و انگلیسی خواهد بود.

  • مصطفی آزاد
  • ۱
  • ۰

بیوگرافی "خانم بتول سلطانی»

خانم بتول سلطانی عضو جداشده و سابق شورای رهبری سازمان تروریستی مجاهدین خلق ایران ، در سال ۱365 به عضویت این سازمان درآمده و در سال ۲۰۰۶ با فرار از قرارگاه اشرف و تسلیم خود به کمپ نظامیان آمریکایی موسوم به «تیف »از این سازمان جدا شد . خانم« بتول سلطانی »در سال ۱۹۶۵ در ایران متولد و در سال ۱۹۸۶ با حسین مرادی که هم اکنون از ساکنان کمپ اشرف 3 در آلبانی است ازدواج کرده و به پاکستان سفر نمود. در آنجا به گروه جذب شده و یک سال بعد یعنی در سال ۱۹۸۷ به دستور سازمان به عراق رفت. درسال ۱۹۹۱ به دستورسازمان ازهمسرش جدا شده وفرزندان خود را نیز به دستورسازمان درهمان سال به اروپا فرستاد. در آن زمان فرزندان وی هاجر مرادی متولد ۱۹۸۷ در پاکستان ۵ ساله و میعاد مرادی متولد ۱۹۹۱ درعراق ۶ ماهه بودند. وی پس از طلاق سازمانی از همسر و جدایی از فرزندان در تمام نشست های ایدئولوژیک سازمان وفاداری خود به رهبران سازمان را اثبات کرده و حکم عضویت در شورای رهبری به عنوان بالاترین رده تشکیلاتی را دریافت نموده بود . سلطانی سابقه حضور در مقرهای این سازمان  در عراق ، فرانسه و انگلیس را نیز دارد . بعد ها با گذشت زمان دیدگاه وی نسبت به سازمان تغییر کرده و با مشاهده برخی دوگانگی ها تصمیم به جدایی از گروهک تروریستی مجاهدین خلق ایران را گرفت.

«رقص رهایی»چیست؟

 مریم رجوی ما را برای نشست ، صدا کرد و گفت که از کوران این مرحله عبور کرده ایم.
مشخصاً یادم است گفتند که حمام رفته و کاملاً تمیز باشید و تمامی لباس ها و روسری بایستی نو و تمیز باشد. به ما گفته شد حتی به کسانی که با یکدیگر ابلاغ رده شده بودیم چیزی نگوییم، چون که شاید همگی از مرحله ی قبلی رد نشده باشند و در این مراسم نباشند. گفته شد که این حوض شورای رهبری است، حوض خاص شورای رهبری و رقص رهایی!
برای من این تأکید معنی خاصی داشت و استرس عجیبی وجودم را فرا گرفته بود. داشتم دیوانه می شدم، رقص چیست؟

بسیار کنجکاو بودم که آیا مسئولم که آن موقع " فائزه محبت کار " فرمانده ی قرارگاه 4 بود، چه واکنش هایی دارد. بالاخره ساعت موعود فرا رسید و من خودم را همراه تعداد زیادی از شورای رهبری در محل رهبری در قرارگاه بدیع یافتم.
دیدم از بین کسانی که به آنها شورای رهبری ابلاغ شده بود، تعدادی نبودند. همه منتظر نشستیم و از طرف دفتر یعنی قسمتی که کارهای اداری و خدماتی مسعود رجوی و مریم رجوی را انجام می دهند، کسی آمد و به هر کس یک بسته داد که در آن حوله و وسایل حمام و آرایش بود و گفت: " هر کس که خود را تمیز نکرده است، الان می تواند از این فرصت استفاده کند و همین جا حمام برود، چون باید که از هر نظر پاک و تمیز و وضو گرفته باشید! "
دائماً فکر می کردم که یعنی چه ؟! نه این امکان ندارد،

مگر بدن ما را مسعود می خواهد ببیند؟!

چرا این قدر اصرار می شود؟! دائماً با خود کلنجار می رفتم که این یک تست آزمایش دیگر است. بعد از آماده شدن کلیه ی افراد، صدایمان کردند و به سالنی موسوم به سالن X وارد شدیم.
این سالن بسیار مرتب و تمیز تزئین شده بود.

کف این سالن ملافه های سفید پهن و به قالی تثبیت کرده بودند. همه ی سالن به رنگ سفید بود، دو مبل سفید هم وسط آن قرار داده بودند،

جلوی این دو مبل یک میز که در آن قرآن و آیینه و شمع هایی که روشن بود به همراه یک جعبه، که بعداً متوجه شدم گردنبندهای طلا در آن است و یک کیک بزرگ چند طبقه قرار داشت.
بعد با یک هیاهوییـ مریم و مسعودرجوی» با لباس راحتی که معمولاً خانواده ها در خانه می پوشند،

یعنی لباس های نرم و پیژامه و آستین کوتاه و بدون جوراب وارد شدند.

مریم موهایش را آرایش کرده و بدون روسری بود. مسعود روی مبل نشست و مریم مثل همیشه روی مبل کنار مسعود، ننشست و رفت بالای سر مسعود ایستاد و مبل کنار مسعود خالی بود.
یکی از خانم ها از مریم رجوی سؤال کرد که چرا نمی نشیند و صندلی خالی است ؟

مریم با لبخندی گفت: این برای احترام به شماها « زن های مسعود» است.

من کمی از کلمه ی زن مسعود جا خوردم و بعد متوجه شدم که در این بین بعضی از افراد روسری هایشان را هم برداشته اند.
در آن لحظات قلبم به شدت می تپید و نمی دانستم چه برنامه ای در کار است. با خود می اندیشیدم که می خواهند ببینند ما که می گوییم امضا به مسعود به عنوان رهبر عقیدتی مان داده ایم،

آیا حاضریم او را به عنوان همسر بپذیریم و این فقط یک آزمایش است و جنبه ی عملی ندارد.
کم کم جمعیت آرام گرفت و

مسعود گفتمریم اینها چی می خواهند؟

اینها را برای چی آوردی اینجا؟

مریم رجوی گفت: مراسم عقد این زنان با شماست.

مگر من نگفتم که هر زنی باید پا جای پای من بگذارد، من که گفتم همه ناموس تو هستند، پس وقتی می گوییم این جنبه ی واقعیتش است، ما هیچ حرف مان شعار نیست.
بعد از آن، مسعود رجوی آیه هایی را از قرآن خواند از جمله این که گفت:  تبارک الله احسن الخالقین "، صفی تا تهران و یک بار هم گفت که - لا حول ولا قوة الا بالله - و یک سوره ی بلند دیگر را هم خواند و گفت که این سوره ی احزاب است و مربوط به زنان امیرالمؤمنین می باشد. و بعد در وصف این که حضرت محمد  همسرهای زیادی داشته، توضیحاتی داد.

بعد مریم گفت: شما بایستی یکی یکی بیایید روی این مبل و وقتی مسعود خطبه ی عقد را می خواند شما بایستی یکی یکی «بله» بگویید.

بعد از گفتن بله

 

مسعود از داخل جعبه یک گردنبند طلا به گردن هر زنی می انداخت و دیده بوسی انجام می شد.

  • مصطفی آزاد
  • ۱
  • ۰

با فرار شازده یا همان مسعود رجوی  و ضربه روحی ـ روانی سنگینی که !!!!؟؟ همه نفرات قرارگاه اشرف از "غال" گذاشتن شان در بزنگاه به اصطلاح "سرنگونی" !!  و تبلیغاتی که سالیان در پیرامون آن بعمل آمده بود، اگر به کسی کارد میزدی خونش در نمی آمد. آنقدر

فضا سنگین و افراد احساس خیانت و نامردی میکردند که عدهّ ای در همان روزهای آخر "زندگی سنگری" فرار را بر قرار ترجیح داده و سر به کوه و کمر گذاشتند. گزارشات و درخواستهای افراد برای جدا شدن و رفتن از تشکیلات از پائین و بالا سرازیر بود. مناسبات تشکیلاتی بهم ریخته بود و کمتر کسی خود را مقید به تبعیت تشکیلاتی میدید، روحیه سرکشی و اعتراض و مخالفتها نسبت به همه چیز بشدت رواج پیدا کرده بود و نفرات می خواستند از هر وسیله ای برای نشان دادن اعتراضشان به چنین فریب و دروغگویی استفاده نمایند. در موارد زیادی افراد حتی حاضر به صحبت با کسی نبودند و با گلویی بغض گرفته فقط می خواستند از این فضای دروغ و خیانت بیرون بروند... به همین خاطر چند مجموعه از ساختمانهای "اسکان" به افراد جدا شده اختصاص داده شد که در همان اولین گام حدود 250 نفر جدا شده و به این ساختمانها منتقل شدند.

مسعود رجوی و تمامی دم و دستگاهش به هول و ولا افتاده بودند تا بهر صورتی شده جلوی این موج را بگیرند، خود را به در و دیوار میزدند و به کاری دست می یازیدند...

دستگاه دروغ و فریب و چاپلوسی و اینبار با عرض معذرت "لاس زدن" که تنها تخصص این جریان و شخص شازده است، یکبار دیگر در "همه جوانب" بکار افتاد تا بهر وسیله ای شده جلوی ریزش نیرو ها گرفته شود. به مواردی از آن اشاره میکنم:

1ـ با وجودیکه سازمان مطابف توافق کتبی بعمل آماده با امریکاییها کاملا خلع سلاح شده و کلیه سلاحها تک به تک تحویل آمریکاییها شده بود، با چاپلوسی تمام (علاوه بر همه وعده های جاسوسی و مزدوری) از آنها درخواست شد که بخاطر "مشکلات روحی افراد" اجازه داده شود که هفته ای یکبار تیم هایی برای سرویس و نگهداری زرهی ها به محل سپاه دوم رفته و زرهی ها را سرویس کنند!!؟؟ آمریکاییها که اصلا در باغ این مسائل نبودند و فقط از این حرفها و درخواستهای عجیب و غریب انگشت به دهان مانده بودند، گفته بودند مانعی ندارد و بدنبال آن هر هفته تعدادی از افراد یگانها مانند اینکه می خواهند به پیک نیک بروند، بار و بندیل و آب و غذا را بار زده و در میان تمسخرهای زیر زیرکی افراد به محل فوق میرفتند.... خود از نزدیک شاهد بودم که نفرات فقط بخاطر اینکه از "زندان اشرف" بیرون بروند مشتاق آن بودند... در محل زرهی ها بشکلی فرمالیته دستی بر سر و گوش آنها کشیده و زمانی را به خوردن و استراحت اختصاص داده و در نهر آبی که آنجا بود آب تنی کرده و باز می گشتند و تلاش میکردند به چیز دیگری فکر نکنند. اما هدف از این کار این بود که بشدتّ به افراد القاء نمایند که آمریکا بزودی کلیه سلاحها را پس خواهند داد... دامنه تبلیغات آنقدر بالا گرفت که دیگر می گفتند "آمریکاییها گفته اند بزودی سلاحهای غربی و آمریکایی به ما خواهند داد" آنقدر این تبلیغات وسیع و گسترده بود که حتی خودم نیز گاها دچار ابهام میشدم. هر روز و هر شب هیئت هایی برای ملاقات با آمریکاییها و دادن گزارش روزانه از اطلاعات بدست آمده از عراقیها به محل استقرار آنها میرفتند و اینطور وانمود میشد که "مذاکراتی در جریان است" اما بندگان خدا نمی دانستند که غرض از این دیدارها عرض بندگی و تقدیم گزارشات روزانه است...

هیچگاه این تبلیغات که آمریکاییها قرار است سلاحهای ما را پس بدهند و یا سلاحهای غربی نو به ما بدهند قطع نشد... همچنین بعد از سه چهار ماه که کلیه زرهیها توسط ارتش آمریکا از کار انداخته شد و پیک نیک  سرویس و نگهداری زرهی ها هم قطع شد، هر روز به شیوه ای تلاش میشد که فضای نظامی و امید بازگشت به دوران خوش صدام ـ و امروز عمو سام ـ زنده نگه داشته شود تا جایی که تفنگ چوبی درست کرده و افراد را با آن مشق نظام میدادند. روشن است که اینکارها بیان اعتقاد به مبارزه مسلحانه و امثالهم نبود، اهرم خوبی برای فریبکاری و نگه داشتن افراد و دادن امید کاذب برای ماندن بود و بس.

و دیدیم که در پایان کار وقتی که آمریکاییها ماموریتشان به پایان رسید چگونه همه چیز را رها کرده و رفتند و جز دستمالهایی آغشته به کثافت باقی نماند...

2ـ تمامی اتوریته کاذب تشکیلاتی بشکلی مفتضحانه فرو ریخته بود. دیگر لولو خرخره ای بنام صدام و زندانهای صدام و ابوغریب و داستان اینکه هر که بخواهد جدا شود باید دو سال در زندان شازده و هشت سال در زندان صدام طی کند بکناری رفته بود و آدمها  بصورت علنی به آن اشاره و آنرا مسخره میکردند و میگفتند دوران آن تهدید ها گذشته و در موارد متعدد همان "کارتن خوابها" یی که بزور کتک و تهدید "گوهران بی بدیل" شده بودند به فرماندهانشان فحش میدادند و دقّ دلی دوران قبل را در می آوردند...

 بسیاری از افراد و حتی فرماندهان دیگر نماز نمی خوانند و این موضوع تقریبا علنی شده بود. البته از قبل هم بسیار واضح بود که در نبود مطلق کارهای تئوریک و حتی مطالعه و کتاب خواندن، کلیت دستگاه از این نظر کاملا تخلیه شده و پای اعتقادیشان به هیچ کجائی بند نیست... که خود موضوع جداگانه ای است.

 دیگر آن احترام های زورکی و فرمالیستی به کناری رفته  و برخوردهای پرخاشگرانه  و روحیات لات منشانه که از قضا محصول همان دوران اختناق و عقده های فرو خورده آن دوران بود سر باز کرده بود...

و تنها توصیه به فرماندهان این بود که سر بسر افراد نگذاشته و کاری به آنها نداشته باشند. کسانی که تا دیروز بخاطر "هیچ" پوست سر آدمها را می کندند امروز قیافه های خنده داری پیدا کرده بودند. در یک اشل کوچک و آزمایشگاهی می شد که سقوط یک "حسرت بدل دیکتاتوری متکی به صدام" را دید. البته این بنده خدا تمامی آرزوی زندگی اش این بود که با لنین مقایسه شود اما از بد روزگار، حداکثر به پابوسی صدام مفتخر شد.

البته ناگفته نماند که "مرز سرخ عدم تماس با  دنیای خارج"  و دنیای "بی خبری از همه جا و همه چیز" همچنان با حدّت و شدّت بجای خود بود و از آن کوتاه نمی آمدند... روزی هنگام ناهار پیغام آمد که سریع به اتاق خواهر... برویم... اتاق پر بود از انواع و اقسام فرماندهان. خواهر شورای رهبری چنانچه در آداب این فرقه است سخن را با فحاشی های آنچنانی آغاز کرد و سپس رو به فرماندهی بنام مسعود...( از دانشجویان سابق آمریکا) کرد و ضمن نثار همان فحاشی ها و در حالیکه بشدت تلاش داشت جمع را بر علیه او بشوراند گفت که نزد او یک رادیو پیدا شده و انواع و اقسام مارکها و تهمت ها که سکه رایج این جریان است را بر شمرد... هجمه جمعیت و فحاشی ها و زدن سخلمه ها رنگ به رخسار بنده خدا باقی نگذاشت و در نهایت با انواع و اقسام قسم و آیه ها و گه خوردنها تضمین داد که دیگر حول و حوش  این "حرام" و "مرز سرخ" ها نگردد....

  • مصطفی آزاد
  • ۱
  • ۰

آقای  مسعود بنی‌صدر از اعضای جداشده سازمان تروریستی مجاهدین خلق، که پژوهش‌های مختلفی پیرامون فرقه‌ها انجام داده است، در مطلبی به بررسی مواضع این گروهک در مواجهه ‌با آمریکا می‌پردازد. او که برادرزاده ابوالحسن بنی‌صدر است، قبل از پیروزی انقلاب اسلامی به هنگام تحصیل در انگلستان با افکار و دیدگاه‌های این جریان آشنا شد و به سازمان پیوست.

مسعود بنی‌صدر که مدتی نمایندگی سازمان و شورای ملی مقاومت را در آمریکا برعهده داشت، طی سال‌های بعد در حلقه‌های نزدیک به مسعود رجوی قرار گرفت و حتی در عملیات موسوم به «فروغ جاویدان» نیز حاضر بود و در آن عملیات مجروح شد. بنی‌صدر در سال 1995 م از سازمان مجاهدین خلق جدا شد و پس از این به تحقیق و پژوهش بر روی فرقه‌ها روی آورد.

موضع ضدامپریالیستی و ضد آمریکایی مجاهدین خلق از بدو تولد این سازمان یکی از مهم‌ترین بخش‌های دکترین و از دلایل وجودی آنها بود. درواقع می‌شود گفت که موضع ضد امپریالیستی مجاهدین اگر مهم‌تر و پررنگ‌تر از مسلمان بودن آنها نبود حداقل هم وزن به نظر می‌رسید.

مجاهدین در بیانیه‌ای تحت عنوان «انتظارات مرحله‌ای از جمهوری اسلامی» اعلام می‌کنند که: «انتظارات حداقل ما از جمهوری اسلامی در ریشه‌کن کردن همه جانبه سلطه امپریالیست‌ها از این میهن خلاصه می‌شود». در دنباله این بیانیه می‌افزایند: «آیا امپریالیست‌ها همان شیاطین مجسم بین‌المللی امروز جهان نیستند؟ بنابراین مضمون برنامه حداقل یک سازمان مسلح به ایدئولوژی اسلام و جهان‌بینی توحید، دقیقاً ملازم با نفی همه‌جانبه آثار سیاسی، اقتصادی، نظامی و فرهنگی امپریالیزم جهانی به سردمداری آمریکاست.

همان قدرت شیطانی، طاغوتی و کفرآمیزی که غدارترین نیروی تاراجگر جهان را تشکیل می‌دهد. همان قدرتی که همراه با سایر شرکا، تمام خلق‌های زیر سلطه جهان را در چنگال اهریمنی خود دارد، همان قدرتی که آثار شوم جنایات آن سراسر جهان را، از الجزایر و فلسطین گرفته تا ویتنام و آمریکای لاتین فرا گرفته است. و به راستی کدام جنایت و دزدی و فحشا و بدکاری و کشتار را در سراسر جهان، و از جمله در میهن خونبارمان می‌توان یافت، که مستقیم یا غیر مستقیم ردپای امپریالیست‌ها را به نحوی از انحا در آن نتوان دید؟

جهت تشریح این‌که امپریالیسم چیست، رجوی می‌گوید: «انقلاب ما ضد کیست؟ الان بعد از خاتمه موفقیت‌آمیز ضدیت با نظام شاهنشاهی و دیکتاتوری طاغوتی همچنان که بارها و بارها امام گفتند و به مردم‌شان تأکید کردند ما در یک مرحله ضداستعماری هستیم، یعنی ضدامپریالیستی؛ امپریالیسم که این همه از آن صحبت می‌کنیم چیست؟ به بیان ساده یعنی جهانخواری، امپریالیست‌ها جهان خوار هستند. آدم خوار شنیده‌اید؟ بالاتر از آن جهانخوار است. جهان کلاً به دو اردوگاه تقسیم می‌شود. یک طرف مستضعفین هستند، محرومان هستند، خلق‌ها هستند و در طرف دیگر مستکبرین جهان هستند. هیچ رابطه‌ای بین این دو، جز اسارت یا نبرد وجود ندارد. ما یا اسیریم، یا علیه این رابطه نبرد می‌کنیم. هیچ رحم و مروتی هم در کار نیست».

به رغم این‌که مبارزه با آمریکا و امپریالیسم یکی از اصول خدشه‌ناپذیر دکترین مجاهدین خلق بود که به قول مسعود رجوی شاخص مبارزه این مرحله، از اصول انقلاب اسلامی و نماد خود شیطان در عصر حاضر است و باز به قول رجوی اصلی بود که نمی‌شد سرسوزنی از آن کوتاه آمد، با تمام این احوال، وقتی رجوی دریافت که به اصطلاح «انقلاب» 30 خرداد او شکست خورده و باید به غرب بگریزد و با همان امپریالیسم به آرزوی دیرینه خود که رهبری ایران است دست یابد، به ناگهان لحن صحبت او عوض شد و برای توجیه زیر پا گذاشتن این اصل اساسی و پایه‌ای ایدئولوژی سازمان و عوض کردن جای دوست و دشمن در یک مصاحبه‌ای با لیبراسیون فرانسه چنین گفت: «اگر امپریالیسم، نه یک هیولای ذهنی و نه یک شیطان نامرئی، بلکه یک پدیده و مجموعه روابط مشخص اجتماعی - اقتصادی - سیاسی است، ممکن است خواهش کنم بگویید: امپریالیسم با مردم ایران چه خواهد کرد که خود [آیت‌الله] خمینی نکرده است؟»

البته فراموش نکنیم که خود رجوی قبلاً امپریالیسم را نماد شیطان در عصر حاضر نامیده بود. اروند ابراهامیان این چرخش رجوی نسبت به امپریالیسم را چنین تبیین می‌کند: «رجوی بعد از رفتن به فرانسه سعی کرد از طریق مصاحبه‌های پشت سر هم با روزنامه‌های معروف غرب همچون لوموند، واشنگتن پست، کریستین ساینس مانیتور، با بخش وسیعی از مردم غرب ارتباط برقرار نماید. در این مصاحبه‌ها، رجوی لحن خود نسبت به امپریالیسم، سیاست خارجی و انقلاب اجتماعی را ملایم تر کرده و از موضوعاتی همچون نظام توحیدی دیگر به سختی صحبت می‌کرد. به جای این‌ها روی موضوعاتی همچون دموکراسی، آزادی سیاسی، اجماع سیاسی، حقوق بشر، احترام برای مالکیت شخصی، سرنوشت زندانیان سیاسی و البته به پایان رساندن جنگ بی‌نتیجه [ایران و رژیم بعث عراق درحالی‌که هنوز عراق برنده جنگ بود] پافشاری می‌نمود».

  • مصطفی آزاد
  • ۱
  • ۰

رسانه‌های متعلق به منافقین در فضای مجازی به طور پیوسته، مشکلات اقتصادی و اجتماعی و محرومیت‌های مناطق مرزی و … را بزرگ نمایی و برجسته می‌کنند.

ashraf3 sayberi

 

به گزارش فراق، تاکتیک یا راهکُنش، شیوه به کار بردن ابزار و نیرو‌ها برای رسیدن به اهداف است. تاکتیک ها، ابزار عینی برای دستیابی به مقصود به شمار می‌روند. راه کنش‌ها بر مبنای راهبرد‌ها طراحی و برنامه ریزی می‌شود. در واقع تاکتیک‌ها نه نتیجه و نه معیار موفقیت عملیاتی هستند؛ بلکه اقدامات و مراحلی برای حصول نتیجه و دستیابی به کامیابی محسوب می‌شوند. تاکتیک مکمل استراتژی است و گام‌های کوچکتر برای جامه عمل پوشاندن به آن است. به عبارت دیگر، تاکتیک‌ها شامل شیوه ها، برنامه‌ها و منابع در مسیر دستیابی به نتیجه هستند. تاکتیک‌ها در عرصه نبرد رسانه ای، می‌توانند جاری و شناور باشند و کیفیت و نوع آنها، بر اساس ضرورت تغییر یابد.

راه کنش‌ها در میدان نبرد رسانه‌ای، در راستای تحریف عقاید، تضعیف روحیه، بی اعتبار کردن و کاستن از اقتدار طرف متخاصم استفاده می‌شوند. تاکتیک‌های رسانه‌ای، در فرایند عملیات روانی جهت القای اطلاعات گزینش شده به مخاطب به منظور تأثیرگذاری بر احساسات، انگیزه، طرز تفکر و در نهایت رفتار طرف مقابل به کار گرفته می‌شوند.

تاکتیک‌ها جزئیات اجرایی استراتژی‌ها هستند و در حالی که استراتژی از ثبات نسبی برخوردار است، تاکتیک‌ها متغیرند. به بیان ساده‌تر، راهبردها، طرح‌های طولانی مدت برای عملی کردن هدف و دست یازیدن به چشم انداز مطلوب هستند. بدین ترتیب روشن می‌شود که تاکتیک، استراتژی و چشم انداز سه مفهوم در هم تنیده و در عین حال، متفاوت و مجزا از هم هستند. به بیان ساده تر، تاکتیک‌ها مبین چگونگی طی مسیرند، در حالی که هدف، چرایی اقدامات را روشن می‌کند.

پایگاه خبری-تحلیلی فراق در سلسله مطالبی آموزشی به بررسی تاکتیک‌هایی که تشکیلات تروریستی منافقین از آن‌ها در فضای مجازی استفاده می‌کند می‌پردازد که در ادامه آن تاکتیک «برجسته سازی» مورد بررسی قرار گرفته است.

طبق نظریه برجسته سازی، رسانه‌های خبری با استفاده از این روش، موضوعاتی را که به عقیده آن‌ها باید مردم اطلاع داشته باشند و به آن‌ها فکر کنند، در معرض دید مخاطبان قرار می‌دهند. بر اساس این تاکتیک، بعضی رویداد‌ها یا فعالیت‌ها را پراهمیت و بارز می‌سازند. تاکتیک برجسته سازی مبتنی بر تغییر جهت ذهنی و برهم ریزی نظام اولویت بندی موضوع‌های اساسی است. رسانه‌های متعلق به منافقین در فضای مجازی به طور پیوسته، مشکلات اقتصادی و اجتماعی و محرومیت‌های مناطق مرزی و … را بزرگ نمایی و برجسته می‌کنند.

منافقین در نقطه مقابل این شیوه از تاکتیک «کوچک نمایی» برای تقلیل خدمات، پیشرفت‌های علمی و توانمندی‌های جمهوری اسلامی در عرصه‌های گوناگون استفاده می‌کنند. کوچکنمایی، تاکتیکی است که در جهت تضعیف یا از بین بردن خصوصیات مثبت موضوع مورد نظر به کار گرفته می‌شود. بدین ترتیب، نکات مطلوب، رقیق و کم رنگ بیان می‌شود، به طوری که هر چه کمتر مورد توجه مخاطبان قرار گیرد یا اصلا در کانون توجه آن‌ها قرار نگیرد.

از سوی دیگر، برای افزایش اثر پیام با تکرار آن سعی می‌کنند که موضوع را برای مخاطبان زنده نگاه دارند. هدف تاکتیک تکرار، القای مقصودی معین و جا انداختن مفهومی خاص در ذهن مخاطب است.

  • مصطفی آزاد
  • ۱
  • ۰

روزنامه نگار ایتالیایی نوشت: تشکیلات مجاهدین خلق اکنون به تهدیدی جدی برای امنیت ملی آلبانی تبدیل شده که از کنترل دولت تیرانا خارج است.

CeSEM

 

به گزارش فراق، ماریا موریگی، ۱۴ آبان ماه در پایگاه خبری «CeSEM» طی یادداشتی نوشت:

اردوگاه مجاهدین خلق (MEK) در مانز آلبانی، یک «شهر تبعیدی‌ها» است: حدود ۴۰ هکتار با بیش از صد ساختمان که با دیوارهای بلند و ایستگاههای بازرسی محصور شده است. حدود ۲۵۰۰ پناهنده مخالف تحت قوانین سختگیرانه داخلی در اینجا زندگی می‌کنند.

برای درک مصیبتی که با پذیرایی از این پناهندگان اخراج شده از ایران بر سر آلبانی آمده است، باید توضیح داد که گروه MEK در دهه ۶۰ میلادی در ایران به عنوان یک گروه دانشجویی رادیکال (به اصطلاح «مارکسیست‌های دارای بمب») متولد شد، اما پس از انقلاب به یک گروه چریکی و ضدایرانی تبدیل شد. تعداد کشته‌های تأیید شده ناشی از اقدامات تروریستی MEK حداقل ۱۷۰۰۰ نفر (شامل دانشمندان، سیاستمداران، اساتید و شهروندان عادی ایرانی) است. اعضای آن که در جنگ ایران و عراق (۱۹۸۸-۱۹۸۰) در کنار صدام حسین علیه ایران جنگیدند، و این سازمان تا همین اواخر توسط هر دو کشور ایالات متحده و ایران به عنوان «سازمان تروریستی خارجی» نامیده می‌شد.

در سال ۲۰۱۳، این گروه به طور رسمی در آلبانی پناه گرفتند. اما آنچه جالبتر است، معیارهای دوگانه این گروه است؛ در واقع، در حالی که رهبران رجوی برای اعضای عادی، زندگی پر از فداکاری و انقلابی سختگیرانه را موعظه می‌کنند، خود آنها در پاریس با حمایت سیاسی در نهایت تجمل زندگی می‌کنند (روزنامه “لو کانار آنشنه” نشان داد که مریم رجوی – رئیس خودخوانده گروه – و گروهی از محافظانش یک مرکز اسپا کامل در “ویشی” اجاره کردند و ۲۹۰۰۰ یورو نقدی برای ماساژ، درمان با لجن و هیدروتراپی هزینه کردند؛ سال قبل رجوی‌ها به همان میزان برای سفر هزینه کرده بودند). در همین حال، در اشرف ۳، اعضای عادی یک نظامی‌گری سخت را تحمل می‌کنند، بدون تلفن یا اخبار خارجی، با برنامه‌های زمانی انعطافناپذیر، اغلب محروم از خواب و بیمار.

آلبانی برای بیش از یک دهه، به عنوان پناهگاهی برای مجاهدین خلق عمل کرده است. پذیرایی از MEK اکنون به یک نگرانی جدی امنیتی تبدیل شده و عملاً از کنترل تیرانا خارج شده است. تیرانا از متحدان غربی خود درخواست کرده تا در مورد جنایات MEK در اشرف ۳ تحقیق کرده و شواهدی از حملات سایبری که از داخل اردوگاه راهاندازی شده است را جستجو کنند. میزبانی از MEK، آلبانی را به «خط مقدم» خصومت ایران تبدیل کرده است. در ژوئیه ۲۰۲۲، هکرها پورتال e-Albania را فلج کردند و ثبت‌نام‌‌های مدرسه و ثبت اسناد املاک را به تأخیر انداختند: یک «جنگ سایبری» که آلبانی بلافاصله در پاسخ به آن، روابط دیپلماتیک خود با تهران را قطع کرد و ایران را به انجام این اقدامات متهم کرد.

  • مصطفی آزاد
  • ۱
  • ۰

فهرستی از آمران سرکوب، شکنجه‌گران و زندانبانان تشکیلات تروریستی منافقین در گزارشی که بر اساس شهادت‌های اعضای سابق و اسناد افشاشده تهیه شده، توسط فراق منتشر شد.

court2025 42 6 1

 

به گزارش پایگاه خبری-تحلیلی فراق، این اسامی، که عمدتاً مربوط به جنایات دهه‌های گذشته در اردوگاه‌های بدنام اشرف در عراق و پایگاه‌های مخفی در فرانسه است، جزئیات هولناکی از شکنجه‌های سیستماتیک، محاکمه‌های فرمایشی و عملیات تروریستی را آشکار می‌کند.

بر اساس این گزارش، سرکردگان این تشکیلات سرکوبگر، بیش از۵۰۰ عضو ناراضی را در سال ۱۳۷۳ زندانی و شکنجه کرده و آن‌ها را به صورت گروهی محاکمه می‌کردند، که اغلب به اعدام یا رها شدن در میدان‌های مین مرزی ایران و عراق ختم می‌شد.

این فهرست، که از سوی پایگاه خبری فراق (افشاگر سیمای منافقین) گردآوری شده، بر نقش مستقیم سرکردگان منافقین در جنایاتی مانند ارسال مخالفان به زندان ابوغریب، ترور شخصیت‌های ایرانی از سال ۱۳۷۵، و همکاری با رژیم بعث صدام حسین برای تحویل اطلاعات نظامی ایران تأکید دارد.

 بسیاری از این افراد همچنان در مقر منافقین در آلبانی یا پایگاه اور سور اواز فرانسه مخفی شده‌اند و برخی فراری هستند و محل اقامت‌شان نامعلوم است.

در رأس این تشکیلات سرکوبگر، مسعود رجوی، سرکرده در گور منافقین قرار دارد که همه جنایات به دستور مستقیم وی انجام شده است. رجوی، که از سال ۱۳۷۳ بیش از ۵۰۰ عضو ناراضی را زندانی و شکنجه کرد، امروز فراری و سرنوشت او نامعلوم است.

جانشین وی، مریم قجر عضدانلو (با نام مستعار مریم رجوی)، مقیم اور سور اواز فرانسه، مستقیماً دستور شکنجه‌های جسمی و روحی اعضا را صادر می‌کرد.

مهوش سپهری (با نام مستعار نسرین)، رئیس دادگاه‌های فرمایشی منافقین، یکی از منفورترین چهره‌ها است که به «هند جگرخوار» معروف شده. او مسئول ارسال ده‌ها مخالف به زندان ابوغریب یا رها کردن‌شان در میدان‌های مین مرزی ایران و عراق، و همچنین نظارت بر عملیات تروریستی داخل ایران از سال ۱۳۷۵ بود. سپهری ساکن آلبانی است.

مقر منافقین در عراق، شاهد شکنجه‌های سازمان‌یافته‌ای بود که توسط افرادی مانند سید محمد سادات دربندی (کاک عادل)، رئیس زندانیان، هدایت می‌شد. دربندی، پس از مرگ قربانعلی ترابی بر اثر شکنجه در سلول، دستور یورش به سلول مخالفان و ضرب و شتم آن‌ها را داد و بحث درباره مرگ ترابی را ممنوع کرد.

دیگر چهره‌های کلیدی در شکنجه اعضای منافقین عبارتند از:

  • مجید عالمیان: بازجو، شکنجه‌گر و زندانبان؛ همراه بهرام جنت صادقی (مختار) جسد ترابی را از سلول خارج کرد.
  • پرویز موسوی سیگاری‌نیا (فاضل): بازجو و شکنجه‌گر.
  • حسن عزتی (نریمان): بازجو و زندانبان، نقش در خارج کردن جسد ترابی.
  • حمید یوسفی: شکنجه‌گر، مسئول مرگ فرهاد طهماسبی در سال ۱۳۷۳، که بعدها به دروغ شهید نامیده شد.
  • محمد باقر شعبانی (باقر): مسئول جابجایی زندانیان به دادگاه‌های فرمایشی.
  • عباس داوری (رحمان): رابط با اطلاعات صدام، صادرکننده احکام اعدام، و تحویل مخالفان به ابوغریب.
  • حسام عاملی، محسن امینی، فهیمه اروانی (رئیس زندان سال ۱۳۷۳ و مسئول ناپدید شدن تازه‌واردان)، حجت بنی‌عامری (حکمت)، بهمن برومند (ناجی، نقش در رها کردن ناراضیان در مین‌ها)، و اسدالله مثنی (شکنجه‌گر شدید، مدعی مفید بودن مرگ زیر شکنجه).

محمد محدثین (بهنام) و محمدعلی جابرزاده انصاری – موسوم به قاسم که سال ۱۳۹۵به درک واصل شد- اعضای هیئت دادگاه رجوی بودند که احکام اعدام برای جدا شدگان صادر می‌کردند. مهدی برائی (احمد واقف) نیز رابط با اطلاعات صدام و مسئول اعزام نیروهای تروریستی برای حملات خمپاره‌ای از قرارگاه جلولا (انزلی) بود.

چهره‌های دیگر:

  • مهدی ابریشمچی (شریف): از سال ۱۳۶۴ رابط تحویل اطلاعات شنود مرزی و تلفنی (از آلمان و فرانسه) به حزب بعث برای بمباران مراکز نظامی ایران.
  • مژگان پارسایی (رقیه مشهدی آقا): شکنجه‌گر، مسئول پادگان اشرف، پیشنهاددهنده خودسوزی برای آزادی مریم رجوی.
  • صدیقه حسینی: عضو جوخه‌های ترور و تجاوز پس از عملیات مرصاد، اعزام‌شده به عراق.
  • علیرضا جعفرزاده: سخنگوی مجاهدین در آمریکا و تحلیل‌گر فاکس نیوز.
  • جلال گنجه‌ای: متولد ۱۳۲۲ رشت، معمم‌شده توسط مریم رجوی.

علاوه بر فهرست اصلی، شکنجه‌گرانی مانند پرویز کریمیان (جهانگیر)، علی‌اکبر انباز (یوسف)، حسین ابریشمچی (حسین ابر)، زهرا توکلی (نصرت)، حسن محصل، فریدون سلیمی، لیلا دشتی، و بتول رجایی در شکنجه اسرای جنگی ایرانی و اعضای بریده با هدف تخلیه اطلاعاتی نقش داشتند.

این افشاگری به بهانه پیگیری در دادگاه محاکمه منافقین ارائه شده و بر لزوم پیگیری قضایی بین‌المللی این افراد تأکید دارد.

منابع نزدیک خبر می‌دهند که این سرکوب‌ها همچنان در مقرهای منافقین در آلبانی نیز به صورت پنهان ادامه دارد.

انتهای پیام

  • مصطفی آزاد