
در سال های آغازین دهه ۵۰، سازمان موسوم به مجاهدین خلق با پدیده تغییر ایدئولوژیک و تغییر ریل مواجه شد که بر رخدادهای بعدی این گروه، تأثیراتی آشکار بر جای نهاد. مقالی که پیش روی شماست، تأثیر فرار تقی شهرام بر این فرآیند را مورد بازخوانی قرار داده است. امید آنکه مقبول افتد.
مرکزیت سازمان موسوم به مجاهدین خلق در آستانه فرار تقی شهرام
پدیده تغییر ایدئولوژی در سازمان موسوم به مجاهدین خلق، از جنبههای گوناگون درخور بررسی و تحلیل است. از جمله این سرفصلها، نقش تقی شهرام در این تغییرات به شمار میرود. مرکزیت سازمان مجاهدین خلق در آستانه فرار تقی شهرام منحصر به رضا رضایی و بهرام آرام بود. قبل از ورود تقی شهرام که بلافاصله به مرکزیت سازمان راه پیدا کرد و در کنار رضایی و آرام قرار گرفت، در کادرهای ۱۶ نفره سازمان بحثی با محوریت بررسی علل ضربه شهریور ۵۰ و جمعبندی فعالیتهای سازمان در طی دو سال پس از این حادثه، مورد بحث و بررسی قرار گرفت و ضعفها و قوتهای سیاسی، نظامی و تشکیلاتی سازمان تحلیل شدند. این کار توسط گروههای متشکل از کادرها تحت عنوان «جمعهای بررسی و تصمیم» انجام میشدند.
پس از کشته شدن رضا رضایی، در کار این جمعها وقفه ایجاد شد، ولی تقی شهرام پس از مدتی پی کار را گرفت و خطمشی کلی این جمعها را مبارزه ایدئولوژیک درونی، کادرسازی و تجدید آموزش کادرها اعلام کرد. عبدالله زرینکفش که طی سالهای ۵۰ تا ۵۷ جزو کادرهای مهم سازمان مجاهدین بود، درباره جمعهای بررسی و تصمیم مینویسد: در اواخر سال ۵۱ و اوایل سال ۵۲ که رضا رضایی مرکزیت سازمان مجاهدین خلق را اداره میکرد، از مسئولان سازمان دعوت کرد از شهرستانهای مختلف به تهران بیایند تا درباره مشکلات داخلی سازمان بحث و بررسی شود. ابتدا قرار شد مرکزیت از کارهایش گزارشی را برای بررسی ارائه دهد. بعد درباره گروههایی بحث شد که به شکلی غیرمستقیم تحت رهبری سازمان بودند، اما مستقل کار میکردند. گزارش مرکزیت بیشتر درباره جمعبندی تجربههای امنیتی و نظامی، شکل دستگیریها و تنظیم و تکثیر دفاعیات بود که مورد انتقاد قرار گرفت. بسیاری این پرسش را مطرح کردند که چرا مرکزیت سازمان نیروی خود را صرف کارهای فنی سازمان میکند؟ چون مرکزیت مستقیماً همه کارهای تهیه عکس و چاپ و صحافی دفاعیات را به عهده گرفته بود و همه این انتقاد را داشتند که مرکزیت سازمان نباید وقتش را صرف اینجور خردهکاریها کند. انتقاد دیگر این بود که در طول یک سالی که دستور تشکیل گروههای مستقل و همهجانبه از سوی سازمان داده شده است، راندمان سیاسی این گروهها بسیار پایین بوده که علتش همان سرگرم شدن مرکزیت سازمان به خردهکاریهاست. این گروهها باید به شکل همهجانبهای رشد میکردند، ولی چون مرکزیت سازمان در آن مقطع منحصر به رضا رضایی و بهرام آرام بود و کار دفاعیات هم وقت زیادی میبرد، این گروهها به حال خود یله شده بودند و هرکدام برای عملیاتهای خودشان برنامهریزی میکردند و سازمان یک راهکار سیاسی و تاکتیکی و استراتژیک واحد به آنها نداده بود. علت هم روشن بود. سازمان بعد از ضربه شهریور ۵۰ بار سیاسی خود را از دست داد و عناصر باتجربه آن گرفتار خردهکاری شدند. بقیه هم که در حد آنها کاربلد نبودند و در واقع کار زیادی از دستشان برنمیآمد. دیگر مرکزیت خط نمیداد و این اشکال بسیار بزرگی بود.
طراحی یک ترور برای خروج از یک بنبست
موضوع دیگری که مورد بررسی قرار گرفت این بود که اعضا باید به سرعت و در حجم زیادی مطالعات خود را زیاد کنند، چون عملکردهایشان محتوا نداشت و همین نشان میداد که بار سیاسی سازمان به شدت پایین آمده است. پس از این مشورتها و بحثها قرار شد اعضایی که بار سیاسی بیشتری داشتند،