محمد رجوی در مورد موضوع استبداد مطلق در تشکیلات پدرش اینگونه شرح میدهد:
می خواهم در مورد یک باج خواهی کثیف و غیرقانونی برای تحت فشار گذاشتنم روشنگری کنم. مدتی پیش کارفرمای خارجی شرکتی که من در آن کار میکنم، در پی یکسری اقدامات قبلی برای تحت فشار قرار دادن من، نامه ای برایم فرستاد و از من خواست تا عین آنرا کپی و امضا کنم.
متن این نوشته توسط دو نفر از مسئولین شناخته شده مجاهدین تهیه شده بود. یکی محمد محدثین که به بهنام در مجاهدین معروف است و دیگری محمد سادات خوانساری – ادیب. در همین رابطه نامه ای که ادیب به کارفرما فرستاده و خطوط کار را برای او مشخص کرده، بعنوان سند موجود است.
در این نامه از من خواسته شده بود که علیه آقای ایرج مصداقی بنویسم و او را مزدور معرفی کنم. عملی که از نظر من غیرقابل قبول بود و من زیر بار آن نرفتم. من بدون سند کافی و محکمه پسند هیچ کس را مزدور وزارت اطلاعات نخواهم خواند. این موضع همیشگی من بوده است چون این کار را غیراخلاقی میدانم و چنین کاری برخلاف پرنسیب های من میباشد.
با توجه به اینکه این عمل از نظر من غیر قابل قبول و غیرقانونی می آمد زیر بار این امضا نرفته و در عوض موضوع را به اطلاع سندیکا رساندم.
مسئولان سندیکایی که با چنین مواردی تا بحال در کشورهای اروپایی مواجه نشده بود، از این عمل بسیار بهت زده شده و برایشان باور ناکردنی بود! به همین دلیل وکیل سندیکا برای فهم بیشتر موضوع، نامه ای به ادیب ارسال کرده و از او در این رابطه توضیح خواست. تا به امروز هیچ جوابی به نامه وکیل داده نشده است. در رابطه با این اقدامات غیرقانونی کارفرما، که با خط گرفتن مستقیم از این دو نفر صورت میگیرد، پرونده ای در دادگاه به جریان افتاده است.
امروز من می خواهم آقایان محدثین و خوانساری را بصورت علنی مورد مخاطب قرار دهم : جناب آقای خوانساری، جناب آقای محدثین این باج خواهی کثیف و غیر قانونی برای جیست ؟ به چه دلیل از طریق کارفرما من را تحث فشار میگذارید تا بیانیه شما را امضاء کنم ؟ مگر شما که نزدیک به ۳۰ سال در اروپا زندگی کرده اید نمیدانید که این کار غیر اخلاقی و غیر قانونی است ؟ در کجای اروپا و اسکاندیناوی کارفرما به خود چنین اجازه ای میدهد که از کارمندش چنین امضائ بگیرد ؟ چرا اصلاٌ مستقیم به خود من مراجعه نکردید و کارفرما را وسیله فشار قرار دادید ؟ بفرمائید در برابر افکار عمومی پاسخ دهید اگر که جرأت آن را دارید ! . . . . . .